الرحمن ١٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۵۶ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
خَلَقَ‌ الْإِنْسَانَ‌ مِنْ‌ صَلْصَالٍ‌ کَالْفَخَّارِ

ترجمه

انسان را از گِل خشکیده‌ای همچون سفال آفرید،

|انسان را از گل خشكيده‌اى سفال مانند آفريد
انسان را از گل خشكيده‌اى سفال مانند، آفريد.
انسان را خدا از خشک گلی مانند گل کوزه گران (بدین حسن و زیبایی) آفرید.
انسان را از گلی خشکیده مانند سفال آفرید.
آدمى را از گل خشك‌شده‌اى چون سفال بيافريد.
انسان را از گل خشک همچون سفال، آفرید
آدمى را از گِلى خشك مانند سفال- گِل پخته كوزه‌گران- بيافريد.
خدا انسان را از گِل خشکیده‌ای همچون سفال آفریده است.
انسان را از گل خشکیده‌ای همانند کوزه‌گر آفرید.
آفرید انسان را از گل خشکی مانند سفال پخته‌

He created man from hard clay, like bricks.
ترتیل:
ترجمه:
الرحمن ١٣ آیه ١٤ الرحمن ١٥
سوره : سوره الرحمن
نزول : ٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الإِنسَانَ»: جنس انسان. مراد حضرت آدم است. انسان در آغاز آفرینش خاک بوده (نگا: حج / سپس با آب آمیخته شده است و به صورت گِل در آمده است (نگا: انعام / و بعد به صورت گِل بدبو یا لجن تغییر شکل داده (نگا: حجر / ) سپس حالت چسپندگی پیدا کرده است (نگا: صافات / ) و بعد گِل خشکیده و سفال گونه‌ای شده است که این آیه بدان اشاره دارد. اما هر یک از این مراحل چه اندازه طول کشیده است، و این حالتهای انتقالی تحت چه عواملی به وجود آمده است، و نفخه ربّانی یا روح چیست و کی به کالبدش دمیده شده است (نگا: حجر / ) از حوزه علم بشری خارج و آن را خدا می‌داند و بس. «صَلْصَالٍ»: گِل خشکیده‌ای که با زدن تلنگری به صدا در می‌آید (نگا: حجر / و و ). «فَخَّارِ»: سفال.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16»

انسان را از گل خشكيده‌اى همچون سفال آفريد و جن را از شعله‌ى آتشى بى دود آفريد، پس كدام يك از نعمت‌هاى پروردگارتان را انكار مى‌كنيد؟

نکته ها

«صَلْصالٍ» به معناى گِل خشكيده، «فخار» به معناى سفال (گل پخته شده) و «مارِجٍ» به معناى شعله است.

قرآن در مورد منشأ آفرينش انسان تعبيرات گوناگونى دارد كه ممكن است اين تعبيرات به مراحل مختلف آن اشاره داشته باشد:

1. خاك. «فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ» «1»

2. خاك آميخته با آب. «خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ» «2»

3. گِل بدبو. «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»* «3»

4. گِل خشكيده. «مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ» «4»

جنّ، موجودى ناپيدا است و در قرآن، برخى ويژگى‌هاى آن بيان شده است، از جمله اين‌كه‌

مبدأ آفرينش او، باد و آتش است، «خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ» در حالى كه مبدأ آفرينش انسان آب و خاك است. «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ»

خلقت او پيش از خلقت انسان بوده است، «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ» «5» و همچون انسان؛


«1». حج، 5.

«2». انعام، 2.

«3». حجر، 28.

«4». الرّحمن، 14.

«5». حجر، 27.

جلد 9 - صفحه 387

مؤمن و كافر، مذكّر و مؤنث، توالد و تناسل، علم و شعور و قدرت تشخيص حق از باطل را دارند و قادر به انجام كارهايى هستند كه از عهده بشر خارج است و همچنين مرگ و رستاخيز و كيفر و پاداش دارند.

پیام ها

1- نگاه به گذشته، سبب شكوفايى ايمان و تواضع بشر مى‌گردد. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ‌ ...

2- خداوند از مادّه سرد بى‌روح‌ «صَلْصالٍ» و مادّه گرم بى‌روح‌ «مارِجٍ»، موجودات زنده مى‌سازد. خَلَقَ الْإِنْسانَ‌ ... خَلَقَ الْجَانَ‌ ...

3- سرچشمه‌ى به وجود آمدن انسان، مادّه‌اى ناچيز و بى‌ارزش است. «صَلْصالٍ» (نكره آمدن مى‌تواند نشانه ناچيز بودن باشد.)

4- جنّ، موجودى واقعى است، نه خرافى، گرچه ما به آن دسترسى نداشته باشيم.

«خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ»

5- جنّ و انس، هر دو موجودى زمينى‌اند و از عناصر مادّى آفريده شده‌اند. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ‌ ... خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ

6- تكذيبِ نعمت، سبب سرزنش است، از هر كه باشد. «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14»

خَلَقَ الْإِنْسانَ‌: بيافريديم آدم عليه السّلام را كه پدر انس است، مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ: از گل خشك كه از غايت خشكى صاحب صدا باشد مانند گل به آتش پخته، يعنى خزف و آجر كه چون دست بر او زنند صدا كند.

نزد بعضى مراد جنس انسان است به اعتبار آنكه اصل همه كه آدم عليه السّلام است از صلصال باشد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16» رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ «17» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «18»

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ «19» بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ «20» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «21» يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «22» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «23»

وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ «24» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «25» كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ «26» وَ يَبْقى‌ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ «27» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «28»

يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ «29» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (30)

ترجمه‌

خداوند آفريد انسان را از گل خشكيده مانند خزف شده‌

و آفريد جن را از شعله بيدودى از آتش‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

روان ساخت دو دريا را كه بهم ميرسند

ميانشان حائلى است كه بيكديگر تجاوز نميكنند

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

بيرون ميآيد از آندو مرواريد و مرجان‌

پس بكدام يك از نعمتهاى‌


جلد 5 صفحه 113

پروردگارتان انكار ميورزيد

و براى او است كشتيهاى روان افراشته بادبان در دريا چون كوهها

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

هر كه بر زمين قرار دارد نابود شونده است‌

و باقى ميماند ذات پروردگار تو صاحب بزرگى تامّ و تفضّل عام‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

طلب ميكند از او هر كه در آسمانها و زمين است هر روز او در كارى است‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد.

تفسير

خداوند آدم ابو البشر را خلق فرمود از خاك بعد از آنكه آن را گل فرمود و رنگ و بوى آن تغيير يافت و خشك شد مانند خزف و سفال كه صدا ميكند چون چيزى بآن رسد لذا از مبدء خلق گاهى بخاك و گاهى بحمأ مسنون و اينجا بصلصال كالفخّار تعبير فرموده و منافى با يكديگر نيست و خلق فرمود پدر اجنّه را كه در سوره حجر ذكر شد از شعله جوّاله صافى و بدون دودى از آتش چون اصل مارج بمعناى مضطرب است و اينجا بصافى از دود تفسير شده پس بكدام يك از نعم الهى كه اعظم آنها نعمت وجود است جن و انس كفر ميورزند و كفران مينمايند با آنكه هر يك از آن دو دسته از پدر اصلى خودشان بوجود آمده‌اند و همه مخلوق حقّند و دولت حيات از او بآن دو رسيده او است كه مقرّر و مقدّر فرموده در هر يك از تابستان و زمستان براى آفتاب مشرق و مغربى را در آسمان كه آن دو مشرق و دو مغرب تفاوت مهمّى در قرب و بعد زمين از آفتاب دارند و اختلاف فصول از آن حاصل و منافع آن بجنّ و انس و اصل است و در عين حال هر روز مشرق و مغرب جداگانه دارد لذا در جاى ديگر فرموده ربّ المشارق و المغارب چون بتدريج در شش ماه تفاوت كلى پيدا ميكند روز از شعاع آفتاب بهره‌بردارى ميشود و شب از تاريكى عالم آسايش حاصل ميگردد پس كدام يك از نعمتهاى الهى را ميتوان انكار نمود و خداوند واگذاشته دو دريا و مجمع آب شيرين و شور را بحال جريان طبيعى خود و ميل باختلاط با يكديگر كه با هم تلاقى مينمايند و متّصل بيكديگر ميشوند ولى بين آن دو حائل و مانعى بقدرت خود قرار داده كه تجاوز و تعدّى از آن نمينمايند لذا مدّتها يا هميشه هر يك از آن دو باوصاف خود


جلد 5 صفحه 114

باقى ميماند يعنى آب گوارا و شيرين بحال خود باقى و آب شور و ناگوار طعم و خاصيّت خود را از دست نميدهد با آنكه لؤلؤ و مرجان گفته‌اند از اختلاط آن دو بيكديگر توليد و از محل تلاقى دو آب بيرون ميآيد و اين معنى در ورود دجله بدريا مشهود ميشود و شمّه‌ئى از اين مقال در سوره فرقان گذشت و اين از بزرگترين آيات قدرت الهى است ولى در قرب الاسناد از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه لؤلؤ از آب آسمان و آب دريا توليد ميشود چون وقتى باران ميآيد صدفها دهانهاى خودشان را در دريا باز ميكنند پس قطرات باران در آنها جاى ميگيرند و از قطره بزرگ لؤلؤ بزرگ و از قطره كوچك لؤلؤ كوچك بعمل ميآيد شيخ شيرازى در باب تواضع و فروتنى فرموده:

يكى قطره باران ز ابرى چكيد* خجل شد چو پهناى دريا بديد كه جائيكه دريا است من چيستم* گر او هست حقّا كه من نيستم چو خود را بچشم حقارت بديد* صدف در كنارش بجان پروريد سپهرش بجائى رسانيد كار* كه شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندى از آن يافت كو پست شد* در نيستى كوفت تا هست شد و الحق بسيار خوب گفته غفر اللّه له و اين مؤيّد قول بعضى از مفسّرين است كه گفته‌اند مراد از دو دريا درياى آسمانى و زمينى است كه با يكديگر تلاقى مينمايند بنزول باران در وقتى كه خدا بخواهد و بين آن دو مانعى است كه نميگذارد درياى آسمان بزمين نزول و درياى زمين بآسمان صعود نمايد و مرجان لؤلؤ كوچك است ولى بعضى آن را بشبه سرخ تفسير نموده‌اند كه آن شاخ درخت دريائى است و در بعضى از روايات بحرين بعلى و فاطمه عليهما السلام و لؤلؤ و مرجان بحسن و حسين سلام اللّه عليهما تأويل شده و در بعضى علاوه شده كه برزخ محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشد و در هر حال هيچ يك از نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و يكى از نعمتهاى بزرگ الهى كشتيهاى جارى در دريا است كه داراى بادبانهاى بلند و مانند كوههاى طولانى سيّارند و آنها وسائل حمل و نقل مسافرين و مال التجاره‌ها ببلاد بعيده‌اند و تمام لوازم آن را از اجزاء مادّى و آرامش آب و جريان باد و غيرها خداوند فراهم فرموده پس‌


جلد 5 صفحه 115

چگونه اين نعمت و ساير نعم الهى را ميتوان انكار نمود و هر چه بر زمين قرار دارد فانى و نابود خواهد شد چون ظاهرا مرجع ضمير عليها ارض است كه در آيات سابقه ذكر شده ولى فنا اختصاص باهل زمين ندارد اهل آسمانها هم ميميرند و اختصاص آنها بذكر براى تذكر آنان است بدار بقاء و چيزيكه در عالم باقى ميماند وجه اللّه است كه آن صرف الوجود است كه بحقيقت آن كسى پى نبرده و نميبرد و قمّى ره نقل فرموده كه آن دين پروردگار است و در بعضى از روايات بذوات مقدسه ائمه اطهار تفسير شده و بعضى از مفسرين آن را بعبادات و اطاعات مقرّبه بخدا تفسير نموده‌اند و بعضى گفته‌اند مراد از وجه شى‌ء خود و ذات آنست چون عرب از خود چيزى بوجه آن تعبير ميكند و ميگويد وجه الرّأى و وجه التّدبير و اراده ميكند رأى و تدبير را و بعضى آن را ادله و آيات حق دانسته‌اند كه بزرگترين نعم الهيّه ميباشند براى آنكه سعادت جن و انس بآنها حاصل ميشود پس كدام يك از نعمتهاى خدا را آن دو دسته انكار ميكنند و تمام موجودات آسمانى و زمينى در ذات و صفات و مقاصد محتاج بحق ميباشند و همه بلسان حال و مقال از خدا سؤال ميكنند و گدايان ملازم آن درگاهند و خداوند هم هر روز و هر آن بكارسازى و كارپردازى آنها اشتغال دارد و جواب آنها را ميدهد و قمّى ره نقل فرموده كه زنده ميكند و ميميراند و زياد ميكند و كم مينمايد و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده در اين آيه كه از شأن او آنست كه بيامرزد گناهى را و بگشايد مشكلى را و بالا ببرد قومى را و پائين بياورد ديگران را و بعضى گفته‌اند اين آيه در ردّ يهود است كه گفتند خدا روز شنبه كارى ندارد و فارغ از امر شده و در هر حال نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و جن و انس و دوست و دشمن و سعيد و شقى بايد معترف بآن باشند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن‌ صَلصال‌ٍ كَالفَخّارِ «14» وَ خَلَق‌َ الجَان‌َّ مِن‌ مارِج‌ٍ مِن‌ نارٍ «15» فَبِأَي‌ِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان‌ِ «16»

ديگر ‌از‌ نعم‌ بزرگ‌ الهي‌ خلقت‌ انس‌ و جن‌ ‌است‌ زيرا ملائكه‌ روحاني‌ صرف‌ هستند و ساير مخلوقات‌ ارضي‌ و سماوي‌ جسماني‌ فقط جن‌ و انس‌ مركب‌ ‌از‌ روحاني‌

جلد 16 - صفحه 375

و جسماني‌ هستند و چه‌ قدرتيست‌ ‌که‌ ‌بين‌ ‌اينکه‌ دو ارتباط داده‌ ‌که‌ ‌در‌ وصف‌ انساني‌ ‌پس‌ ‌از‌ مراحلي‌ ‌که‌ طي‌ كرده‌ مي‌فرمايد ثُم‌َّ أَنشَأناه‌ُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَك‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِين‌َ مؤمنون‌ آيه 14.

آدمي‌ زاده‌ طرفه‌ معجونيست‌

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 14)- آفرینش انسان از خاکی همچون سفال! خداوند بعد از ذکر نعمتهای گذشته از جمله آفرینش انسان به صورت سر بسته، در اینجا نخست به شرحی پیرامون آفرینش انس و جن می‌پردازد شرحی که هم نشانه قدرت عظیم اوست و هم درسهای عبرتی برای همگان در بر دارد.

می‌فرماید: «انسان را از گل خشکیده‌ای همچون سفال آفرید» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ).

ج5، ص53

از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی که در باره مبدأ آفرینش انسان آمده به خوبی استفاده می‌شود که انسان در آغاز خاک بوده (حج/ 5) سپس با آب آمیخته شده، و به صورت گل درآمده (انعام/ 2) و بعد به صورت «گل بدبو» (لجن) درآمد (حجر/ 28) سپس حالت «چسبندگی» پیدا کرد (صافات/ 11) و بعدا به صورت «خشکیده» درآمد، و حالت «صلصال کالفخّار» به خود گرفت- آیه مورد بحث.

این مراحل از نظر بعد زمانی چه اندازه طول کشید؟ و انسان در هر مرحله‌ای چقدر توقف کرد؟ و این حالتهای انتقالی تحت چه عواملی به وجود آمد؟ اینها مسائلی است که از علم و دانش ما مخفی است، و تنها خدا می‌داند و بس.

نکات آیه

۱ - انسان، آفریده شده به اراده خداوند از گِلى خشک همچون سفال (خلق الإنسن من صلصل کالفخّار) «صلصال» به گل خشک و «فخّار» به سفال گفته مى شود.

۲ - ماده اى کم ارزش، مبدأ آفرینش موجودى ارزشمند چون انسان (خلق الإنسن من صلصل کالفخّار) نکره آمدن «صلصال» مى تواند براى بیان کم ارزشى ماده اى باشد که خداوند از آن، موجودى والا و ارجمند به نام انسان را آفریده است.

۳ - پیدایش موجودى شعورمند و صاحب اراده از گلى خشکیده (چون انسان)، شایان تأمل و درس آموزى است. (خلق الإنسن من صلصل) تذکر به مبدأ پیدایش انسان، ممکن است نظر به مطلب بالا داشته باشد; چه این که آیات سوره تماماً توحیدى است و در مقام نمایاندن ربوبیت یگانه حق مى باشد.

۴ - آب و خاک، داراى نقش عمده در شکل گیرى وجود انسان (خلق الإنسن من صلصل کالفخّار) برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که واژه «صلصال» گر چه به معناى گل خشکیده است; ولى به هرحال در آن آمیختگى خاک با آب مطرح است.

موضوعات مرتبط

  • آب: نقش آب ۴
  • انسان: اراده انسان ۳; ارزش انسان ۲; ارزش عنصر خلقت انسان ۲; انسان از گل ۱، ۳; شعور انسان ۳; عنصر خلقت انسان ۱، ۳، ۴
  • تعقل: تعقل در خلقت انسان ۳
  • خاک: نقش خاک ۴
  • خدا: خالقیت خدا ۱

منابع