التكوير ٢٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۶ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
وَ مَا هُوَ عَلَى‌ الْغَيْبِ‌ بِضَنِينٍ‌

ترجمه

و او نسبت به آنچه از طریق وحی دریافت داشته بخل ندارد!

|و او در [ابلاغ‌] وحى بخيل نيست
و او در امر غيب بخيل نيست.
و این رسول شما بر وحی از عالم غیب بخل نمی‌ورزد (و شما را از علم وحی خود آگاه می‌سازد).
و او نسبت به [ابلاغ و تعلیم] آنچه به او وحی می شود، بخیل نیست
و آنچه را از غيب به او گويند دريغ نمى‌دارد.
و او در [گزاردن‌] وحی غیبی، بخیل نیست‌
و او بر غيب- وحى- بخيل نيست- كه چيزى از آن بكاهد و ناگفته بگذارد-.
او (که محمّد امین است، مطالب وحی آسمانی را بر شما پوشیده نمی‌دارد، و از اعلام آن دریغ نمی‌ورزد و) نسبت به شما درباره‌ی غیب بخل نشان نمی‌دهد.
و او بر غیب بخیل نیست.
و نیست او بر ناپیدا بخیل‌

And He does not withhold knowledge of the Unseen.
ترتیل:
ترجمه:
التكوير ٢٣ آیه ٢٤ التكوير ٢٥
سوره : سوره التكوير
نزول : ١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْغَیْبِ»: مراد وحی، یعنی هر آن چیزی است که درباره روز قیامت، ذات و صفات خدا، بهشت و دوزخ، فرشتگان، و غیره از سوی خدا به پیغمبر ابلاغ می‌شده است. «ضَنِینٍ»: بخیل. تنگ‌چشم. هدف اصلی آیه این است که: پیغمبر اسلام در تبلیغ و تعلیم مطالب وحی، کمترین تعلل و قصوری نمی‌کند و هر چیزی را که بداند به شما می‌آموزد، و مانند کاهنان و ساحران نیست که آموخته‌های خود را به دیگران منتقل نکند.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ «22» وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ «23» وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ «24» وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ «25»

و همانا مصاحب شما (پيامبر،) جنّ زده نيست. و قطعاً آن (فرشته وحى)


«1». تفسير مجمع البيان.

«2». مدّثر، 33.

جلد 10 - صفحه 400

را در افق روشن ديده است. و او بر غيب بخيل نيست (و آنچه را دريافت كرده، دريغ نمى‌كند). و آن قرآن، از القائات شيطانِ رانده شده نيست.

نکته ها

«ضنين» از «ضن» به معناى بخل ورزيدن است. اين كلمه يك بار بيشتر در قرآن به كار نرفته است.

مخالفان پيامبر، به او نسبتِ مجنون مى‌دادند و مراد آنان، ارتباط پيامبر با جنّيان بود و در واقع، قرآن را از القائات جنّ بر پيامبر مى‌دانستند. لذا اين آيات، در مقام رفع اين تهمت مى‌فرمايد: پيامبر، فرشته وحى را به روشنى ديده و قرآن را از او دريافت كرده است، نه آنكه شيطان بر قلب پيامبر چيزى را القا كرده باشد و او گمان نموده كه وحى الهى است.

پیام ها

1- گاهى بايد تهمت‌ها را بى‌جواب نگذاشت و پاسخ داد. «وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ»

2- پيامبر، همراه با مردم و در كنار آنان زندگى مى‌كرد. «صاحِبُكُمْ»

3- بهترين نشانه‌ى سالم بودن عقل پيامبر، آن است كه شما عمرى با او مصاحبت و معاشرت داشته و هيچ فكر و كردار و گفتار و رفتار ناروايى از او نديده‌ايد.

«وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ»

4- پيامبر، جبرئيل را مى‌ديد. «وَ لَقَدْ رَآهُ» (چنانكه در سوه نجم آيه 13 مى‌فرمايد:

«لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‌»)

5- در برابر تحقيرها، تكريم تحقير شده‌ها لازم است. «لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ»

6- در جايگاه ملاقات پيامبر با جبرئيل، جاى هيچ ابهامى نيست. «بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ»

7- شكر علم، بازگويى آن است و بخل علمى، امرى ناپسند است. «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»

8- پيامبر اكرم علم غيب مى‌دانست. «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»

9- رسول خدا، نه از درون گرفتار جنون است: «ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ» و نه از بيرون تحت تأثير القائات شيطانى است. «وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ»

10- قرآن، در مرحله نزول از هرگونه تحريفى محفوظ است و جبرئيل هيچ گونه دخل و تصرّفى در آن نمى‌كند، رَسُولٍ كَرِيمٍ‌ ... أَمِينٍ‌ همان گونه كه در مرحله‌

جلد 10 - صفحه 401

ابلاغ، دچار هيچ كم و كاست نمى‌شود. «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»

11- قرآن، سخن فرشته وحى است، نه شيطان مطرود. لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ‌ ... ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ «24»

و نيز در وصف پيغمبر و قرآن فرمايد:

وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ‌: و نيست پيغمبر بر چيزهاى غيب كه به وحى بدو مى‌رسد، بِضَنِينٍ‌: بخيل كه شما را تعليم ندهد و از شما بپوشاند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ «15» الْجَوارِ الْكُنَّسِ «16» وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ «17» وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ «18» إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ «19»

ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ «20» مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ «21» وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ «22» وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ «23» وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ «24»

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ «25» فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ «26» إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ «27» لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ «28» وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ «29»

ترجمه‌

پس قسم نميخورم به پنج ستاره‌

كه سيّارات پوشيده شدگانند

و بشب وقتى كه رو كند بتاريكى‌

و بصبح وقتى كه بدمد

كه همانا آن سخن پيام آور مكرّمى است‌

كه داراى قوّت و نزد صاحب مقرّ سلطنت با منزلت است‌

فرمانروا است در آنجا داراى امانت است‌

و نيست معاشر و مصاحب شما ديوانه‌

و بتحقيق ديد او را در افق روشن‌

و نيست او در خبرهائى كه از غيب باو ميرسد امساك كننده‌

و نيست آن سخن شيطان رانده شده‌

پس كجا ميرويد

نيست آن مگر موجب تذكّر براى جهانيان‌

براى هر كه بخواهد از شما كه براستى و درستى ثابت باشد

و نميخواهيد مگر آنكه بخواهد خدا پروردگار جهانيان.

تفسير

خداوند متعال پس از ذكر اوضاع قيامت در آيات سابقه قسم ياد فرموده اگر كلمه لا زائده باشد كه معمول در كلام عرب است يا فرموده قسم نميخورم چون حاجت بقسم نيست يا نفى فرموده عقيده كفّار را بكلمه لا اوّلا و بعدا قسم ياد فرموده بستارگان رجوع كننده بمسير خودشان در افلاكشان چون خنّس بمعناى رواجع است و از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه آنها پنج ستاره سيّاره‌اند عطارد و زهره و مرّيخ و مشترى و زحل و در مجمع آنرا بستارگان كه در روز مخفى و در شب آشكارند تفسير نموده و فرموده خنّس و كنّس جمع خانس و كانس است و هر دو بمعناى مستور و مختفى است و مؤيّد معناى اوّل آنست كه موصوف شده بجوارى يعنى سيّارات كه جارى ميشوند در افلاكشان و نيز موصوف شده بكنّس‌


جلد 5 صفحه 352

كه بمعناى متواريات و پوشيده شدگان بنور آفتاب است و ظاهر آنست كه هر يك از آنها معناى مستقلّى است نه آنكه كنّس مؤكّد خنّس باشد و قمّى ره نقل فرموده كه مراد ستارگانند كه مخفى ميشوند در روز پس آشكار نميگردند و در بعضى از روايات معتبره بامام غائب عليه السّلام تأويل شده و فائده قسم ياد نمودن تأكيد است و اگر مراد قسم نميخورم باشد آن هم يك نوع تأكيد در كلام است و اين احتمالات در اين تركيب مكرر ذكر شده و نيز قسم ياد فرموده بشب وقتى كه اقبال نمايد بتاريكى يا ادبار نمايد بآن چون از لغات اضداد است و در روايات بهر دو معنى تفسير شده و بصبح وقتى كه بدمد و قمى نقل فرموده وقتى كه بر آيد و تعبير از آن به تنفّس براى اقبال روح و نسيم است اين قسمها براى آنست كه مردم دير باور قبول كنند كه قرآن قول جبرئيل مكرّم پيام آور خداوند است يعنى سخن آورنده كلام او است نزد پيغمبر خاتم و جبرئيل داراى قوّت و نزد صاحب تخت و سلطنت داراى مكانت و قرب و منزلت است و مطاع و فرمانفرما است در آن بارگاه نسبت بساير ملائكه و امين است در وحى الهى كه كم و زياد نميكند و روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بجبرئيل فرمود خداوند تو را بقوّت و امانت ستوده چگونه است آن عرض كرد امّا قوّتم آنست كه چهار شهر لوط را كه هر شهر چهار هزار مرد جنگى داشت غير از زنان و كودكان از بيخ و بن كندم و بالا بردم تا جائيكه صوت مرغها و سگهاى آنها را اهل آسمانها شنيدند پس واژگون نمودم آنها را و افكندم بر زمين و اما امانتم آنست كه تا كنون از حدود چيزيكه بمن سپرده شده تجاوز ننمودم و نيز روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از نزول و ما ارسلناك الّا رحمة للعالمين از جبرئيل پرسيد آيا از اين رحمت چيزى بتو واصل شده عرض كرد بلى من از عاقبت امر خود ترسان بودم تا وقتى كه خداوند مرا ببركت تو ستود بقول خود ذى قوّة عند ذى العرش مكين و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام اين جمله را بجبرئيل تفسير نموده و مطاع ثمّ امين را بمطاع بودن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزد خدا و امين بودن او در قيامت و نيز اين قسمها براى آنست كه كفار مكّه تهمت نزنند كه مصاحب و معاشر و هادى آنها كه پيغمبر خدا است ديوانه يا مفتون بعشق على عليه السّلام است كه او را براى خود


جلد 5 صفحه 353

جانشين قرار داده چنانچه ظاهر از آيه و مستظهر از نقل قمّى ره است و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جبرئيل را بصورت اصلى خود در وقت طلوع آفتاب يا در ساق عرش چنانچه مستفاد از بعضى روايات است مشاهده فرمود و آن حضرت كسى نيست كه مانند كفّار مكّه كه به پيغمبر تهمت زدند در خبرى كه از غيب بوحى الهى ميدهد تهمت بخدا زند چون بعضى بظنين بظاء مؤلّف قرائت نموده‌اند و بنا بر قرائت مشهوره مراد آنست كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كسى نيست كه در احكام و معارف الهيّه كه از عالم غيب باو ميرسد بخل نمايد و تعليم بافراد قابل ننمايد و در ابلاغ آن امساك فرمايد و كسى تصور نكند كه قرآن از قبيل كلام كاهنان است كه از شياطين تلقّى مينمودند و اخيرا آنها از مداخله در اخبار غيبيّه ممنوع شدند و بشهاب ثاقب از آسمان رانده گرديدند و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند بعلم غيب خود بر پيغمبرش بخل نميكند و سخن او از قبيل كلام كاهنان نيست كه شياطين با آنها بودند و بزبانشان تكلّم مينمودند و در خاتمه خداوند آنها را ملامت فرموده كه پس شما از در خانه محمد و آل او كجا ميرويد و از قرآن چه راهنمائى بهتر ميجوئيد نيست آن مگر موجب تذكّر و سعادت دنيا و آخرت براى جهانيان ولى كسى بآن متذكّر و سعادتمند ميشود از شما مردم كه بخواهد راه حقّ را بجويد و استقامت در آن نمايد و كسى طالب حقّ نميشود مگر آنكه خداوند خواسته باشد در ازل سعادت او را باختيار خودش چون مشيّت از آن حق است نه خلق و لطف و توفيق و تأييد مخصوص بذات اقدس او است و قمى ره قول خداوند فأين تذهبون را بفرار از ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ان هو الّا ذكر للعالمين را بكسانيكه اخذ ميثاق از آنها بر ولايت شده و لمن شاء منكم أن يستقيم را به استقامت در اطاعت آن حضرت و ائمه اطهار در حديث سابق تفسير فرموده است و از امام كاظم عليه السّلام و ما تشاءون الّا أن يشاء اللّه ربّ العالمين بقلوب ائمه اطهار تفسير شده كه مورد اراده و مشيّت الهيه است و چون خدا بخواهد چيزى را ميخواهند و ثواب قرائت اين سوره در سوره قبل گذشت.


جلد 5 صفحه 354

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ ما هُوَ عَلَي‌ الغَيب‌ِ بِضَنِين‌ٍ «24»

و نيست‌ ‌او‌ ‌بر‌ غيب‌ بخيل‌. مراد ‌از‌ غيب‌ آنچه‌ باو وحي‌ ميرسد ‌از‌ عالم‌ بالا.

توضيح‌: علوم‌ و معارف‌ و درك‌ حقايق‌ دو نحوه‌ ‌است‌ يك‌ نحوه‌ كسبي‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ ‌در‌ مقام‌ تحصيل‌ ‌آن‌ برآيد و خدمت‌ اساتيد فن‌ برسد و ‌از‌ ‌آنها‌ اخذ كند و رجوع‌ بكتب‌ علميه ‌آن‌ فن‌ كند ‌پس‌ ‌اينکه‌ قسم‌ ‌بر‌ افراد بشر ممكن‌ و ميسر ‌است‌ و مخصوصا تحصيل‌ علوم‌ دينيه‌ اعتقاديه‌ اخلاقيه‌ دستورات‌ و فروعات‌ فقهيه‌ ‌که‌ ‌بر‌ فرد فرد واجب‌ ‌است‌ تعليم‌ ‌آنها‌ و طلب‌ علم‌ بآنها ‌که‌ ‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌است‌ فرمود:

(طلب‌ العلم‌ أوجب‌ عليكم‌ ‌من‌ طلب‌ المال‌ (الرزق‌ خ‌ ل‌) لان‌ الرزق‌ مقسوم‌ عليكم‌)

چنانچه‌ خداوند ميفرمايد: وَ فِي‌ السَّماءِ رِزقُكُم‌ وَ ما تُوعَدُون‌َ فَوَ رَب‌ِّ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ إِنَّه‌ُ لَحَق‌ٌّ مِثل‌َ ما أَنَّكُم‌ تَنطِقُون‌َ ذاريات‌ ‌آيه‌ 22 و 23. و ‌در‌ حديث‌ ‌است‌:

(‌لا‌ يموت‌ نفس‌ ‌حتي‌ تستكمل‌ رزقه‌)

البته‌ ميرسد و ‌اينکه‌ امر بتحصيل‌ ‌آن‌ ‌شده‌ ‌براي‌ اينكه‌ انسان‌ لش‌ و بيعار بار نيايد بلكه‌ عبادتش‌ ثمر دهد ‌که‌ فرمودند: نه‌ عشر عبادت‌ كسب‌ حلال‌ ‌است‌. و اما علم‌ فرمود:

(مخزون‌ عند أهله‌)

بايد رفت‌ و پرسيد و اخذ كرد و الا ‌در‌ جهل‌ ميماند و فرداي‌ قيامت‌ خطاب‌: هلا تعلّمت‌ باو ميشود.

و يك‌ نحوه‌ موهوبي‌ ‌است‌ ‌که‌ بشر راه‌ باو ندارد و بايد ‌از‌ جانب‌ حق‌ بوحي‌ و الهام‌ باو افاضه‌ شود ‌که‌ فرمود:

(العلم‌ نور يقذفه‌ اللّه‌ ‌في‌ قلب‌ ‌من‌ يشاء)

‌اينکه‌ ‌را‌ علم‌ غيب‌ ميگويند پيغمبر اكرم‌ علم‌ كسبي‌ نداشت‌ درس‌ نخوانده‌ ‌بود‌ آنچه‌ داشت‌ خداوند باو تعليم‌ فرموده‌ ‌بود‌ ‌که‌ ميفرمايد:

(علمته‌ علم‌ ‌ما ‌کان‌ و ‌ما ‌يکون‌ ‌الي‌ انقضاء خلقك‌)

و همچنين‌ ساير انبياء و ائمه‌ هدي‌ ‌از‌ آدم‌ ‌تا‌ حضرت‌ بقية اللّه‌ ‌که‌ ميفرمايد: وَ عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ كُلَّها ...

الايه‌ بقره‌ ‌آيه‌ 22. و علومي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ طريق‌ ‌به‌ پيغمبر اكرم‌ افاضه‌ ‌شده‌ دو قسم‌ ‌است‌ يك‌ قسم‌ ‌که‌ مأمور ‌شده‌ بابلاغ‌ بامت‌ مثل‌ قرآن‌ مجيد و اخبار و احاديث‌، و يك‌ قسم‌ ‌که‌ سپرده‌ ‌شده‌ باو ‌است‌ اما آنچه‌ سپرده‌ ‌شده‌ مثل‌ علم‌ ببواطن‌ قرآن‌ و تأويل‌ متشابهات‌

جلد 18 - صفحه 15

‌آنها‌ سپرده‌ ‌به‌ امير المؤمنين‌ و ائمه‌ طاهرين‌ ‌که‌ ‌از‌ ودايع‌ امامت‌ ‌است‌ مثل‌ ساير ودايع‌، و اما آنچه‌ مأمور بتبليغ‌ بوده‌ كوتاهي‌ ‌در‌ تبليغ‌ نكرده‌. و ‌اينکه‌ ‌است‌ مفاد آيه شريفه‌:

وَ ما هُوَ عَلَي‌ الغَيب‌ِ بِضَنِين‌ٍ ضنين‌ خودداري‌ و بخل‌ و كوتاهي‌ ‌در‌ تبليغ‌ ‌است‌ نه‌ خداوند ‌در‌ ارشاد و هدايت‌ بندگان‌ كوتاهي‌ فرموده‌ تمام‌ اسباب‌ هدايت‌ ‌را‌ تكوينا و تشريعا ‌در‌ دسترس‌ بندگان‌ قرار داده‌، و نه‌ جبرئيل‌ امين‌ ‌در‌ انزال‌ وحي‌ خيانت‌ كرده‌، و نه‌ پيغمبر بخل‌ كرده‌.

‌هر‌ چه‌ هست‌ ‌از‌ قامت‌ ناساز بي‌اندام‌ ‌ما ‌است‌ ور نه‌ تشريف‌ تو ‌بر‌ بالاي‌ كس‌ كوتاه‌ نيست‌ حجت‌ ‌از‌ ‌هر‌ جهت‌ ‌بر‌ بنده‌ تمام‌ ‌است‌ و راه‌ عذر بسته‌ ‌شده‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 24)- سپس می‌افزاید: «و او نسبت به آنچه از طریق وحی دریافت داشته بخل ندارد» (و ما هو علی الغیب بضنین).

همه را بی‌کم و کاست در اختیار بندگان خدا می‌نهد، او مانند بسیاری از مردم نیست که وقتی به حقیقت مهمی دست می‌یابند اصرار در کتمان آن دارند، و غالبا از بیان آن بخل می‌ورزند.

اگر دیگران به خاطر علوم محدودشان چنین صفتی را دارند پیامبر که سر چشمه علمش اقیانوس بیکران علم خداست از این گونه صفات مبراست.

نکات آیه

۱ - پیامبر(ص)، در ابلاغ پیام الهى و آموختن قرآن به مردم، بخل نمىورزید. (و ما هو على الغیب بضنین) مراد از «الغیب»، معارف قرآن است که فرشته وحى براى پیامبر(ص) مى آورد و دیگران به آن، جز از طریق پیامبر(ص) دست رسى نداشتند. کلمه «ضنین» از ریشه «ضِنَّة» (بخلورزى به چیزى ارزشمند) گرفته شده است. (مفردات راغب)

۲ - جبرئیل کسى جز پیامبر(ص) را بر آیات قرآن آگاه نمى ساخت. (و ما هو على الغیب بضنین) کلمه «الغیب» - به قرینه «هو» - دلالت مى کند که فرشته وحى آنچه را مى آورْد، به غیر پیامبر(ص) ابلاغ نمى کرد.

۳ - پیامبر(ص)، معارف غیبى را در انحصار خود قرار نمى داد و از آموختن آن به دارندگان شرایط، امتناع نمىورزید. (و ما هو على الغیب بضنین)

۴ - قرآن در مرحله ابلاغ به مردم، همانند مرحله نزول و دریافت، مصون از تحریف و کتمان است. (و ما هو على الغیب بضنین)

۵ - بخیل نبودن و امتناع نورزیدن پیامبر(ص) از ابلاغ تمام آیات قرآن به مردم، ضامن مخفى نماندن هیچ آیه اى از آن است. (و ما هو على الغیب بضنین)

۶ - آگاهى پیامبر(ص) به غیب (و ما هو على الغیب بضنین)

۷ - امساک دانش از دیگران و کتمان علوم الهى، بخل است. (و ما هو على الغیب بضنین)

موضوعات مرتبط

  • بخل: موارد بخل ۷
  • جبرئیل: جبرئیل و محمد(ص) ۲; نقش جبرئیل ۲
  • حقایق: ابلاغ حقایق غیبى ۳
  • دین: آثار کتمان دین ۷
  • علم: آثار کتمان علم ۷
  • قرآن: ابلاغ قرآن ۴، ۵; مصونیت قرآن ۴، ۵; ویژگیهاى قرآن ۴
  • محمد(ص): ابلاغ وحى به محمد(ص) ۲; تبلیغ محمد(ص) ۱، ۳، ۵; علم غیب محمد(ص) ۶; محمد(ص) و بخل ۱، ۳، ۵
  • وحى: ابلاغ وحى ۱

منابع