البلد ١١

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۱۱ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
فَلاَ اقْتَحَمَ‌ الْعَقَبَةَ

ترجمه

ولی او از آن گردنه مهمّ نگذشت!

|ولى او از آن گردنه بالا نرفت
و[لى‌] نخواست از گردنه [عاقبت‌نگرى‌] بالا رود!
باز هم به عقبه (تکلیف) تن در نداد.
پس شتابان و با شدت به آن گردنه سخت وارد نشد؛
و او در آن گذرگاه سخت قدم ننهاد.
ولی خود در پی عقبه نبود
پس به آن گريوه- گردنه يا راه سخت و دشوار در كوه مراد راه خير است كه برخى از مصاديق مهمّ آن در آيات بعد مى‌آيد- در نيامد.
(ما که دو راه پیش پای انسان نهاده‌ایم، آن کس که ناسپاس است) او خویشتن را به گردنه (ی رهائی از شقاوت و رسیدن به سعادت) نمی‌زند (و آن را پشت سر نمی‌گذارد).
پس هرگز نخواست از گردنه‌(ی عاقبت‌نگر) با کوشش و کاوش بالا رود.
پس برنیامد (یا نگذشت) بر آن پشته‌

But he did not brave the ascent.
ترتیل:
ترجمه:
البلد ١٠ آیه ١١ البلد ١٢
سوره : سوره البلد
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَا اقْتَحَمَ»: اقتحام، به معنی بی‌باکانه دست به کار شدن و شجاعانه به کاری آغازیدن است. «الْعَقَبَةَ»: گردنه. مراد گردنه نجات است که بر سر راه سعادت قرار دارد و باید با انجام وظائف و تکالیف بندگی، خویشتن را بدان زد و آن را پشت سر گذاشت.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ «8» وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ «9» وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «10» فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «11» وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ «12» فَكُّ رَقَبَةٍ «13» أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ «14» يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ «15» أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ «16»

«8» آيا براى او دو چشم قرار نداديم. «9» و يك زبان و دو لب؟ «10» و دو راه (خير و شرّ) را به او نمايانديم. «11» امّا او در آن گردنه سخت قدم نگذاشت. «12» و چه مى‌دانى كه آن گردنه چيست؟ «13» آزاد كردن برده. «14» يا غذا دادن به روز گرسنگى. «15» به يتيمى خويشاوند «16» يا بينوايى خاك نشين.

نکته ها

«نجد» به معناى مكان بلند، در برابر «تهامه» به معناى گود است. به فرموده امام صادق عليه السلام به راه خير و شر، نجدين مى‌گويند. «1»

تشبيه راه خير و شر به راهى كه در ارتفاعات است. شايد براى آن باشد كه پيمودن راه خير


«1». كافى، ج 1، ص 163.

جلد 10 - صفحه 486

بخاطر مبارزه با هوسها و پيمودن راه شر به علّت عواقب تلخ آن. همچون عبور از راه مرتفع است، و براى هر عاقلى مسئله خير و شر مثل زمين بلند روشن و برجسته است.

«عقبة» به معناى گردنه و گذرگاه باريك و سخت است و «اقتحام» به معناى خود را به سختى انداختن است. «مَسْغَبَةٍ» به معناى گرسنگى، «مَقْرَبَةٍ» به معناى خويشاوندى و «مَتْرَبَةٍ» از تراب به معناى خاك نشينى است.

در حديثى مى‌خوانيم كه امام رضا عليه السلام هنگام غذا خوردن، سينى بزرگى كنار سفره‌اش قرار مى‌داد و از هر چه در سفره بود بهترينش را در آن مى‌گذاشت و براى فقرا مى‌فرستاد و آيه‌ «أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ» را تلاوت كرده و مى‌فرمود: خداوند مى‌داند همه مردم توان آزاد كردن برده را ندارند، لذا راه ديگرى را براى بهشت رفتن مردم باز كرد. «1»

در آيه قبل خوانديم: آيا انسان گمان مى‌كند كه احدى او را نمى‌بيند؟ در اين آيه مى‌فرمايد:

آيا ما براى او دو چشم قرار نداديم؟ چگونه انسان مى‌بيند؟ ولى خيال مى‌كند خدا او را نمى‌بيند؟

خداوند براى چشم، چند محافظ قرار داده است:

جايگاه آن را در ميان گودالى از استخوان‌ها قرار داده و چون چشم از پيه ساخته شده، آن را با اشك شور مخلوط كرده است تا فاسد نشود.

مژه، دربان و پلك، پوشش چشم است. ابرو، سايبان و خطوط پيشانى براى انحراف عرق به دو سوى صورت است.

هر شبانه روز ده‌ها هزار عكس رنگى مى‌گيرد، بدون آنكه به فيلم و يا تنظيمِ خاصى نياز داشته باشد. راستى آيا وجود دوربينى كه از پيه ساخته شده و دهها سال عكسبردارى و فيلمبردارى مى‌كند، نشانه قدرت معجزه‌گر الهى نيست؟!!

چشم، مظهر عاطفه و غضب و مظهر تعجب و ادب و مظهر زيبائى و عشق است.

چشم، رابط انسان با جهان خارج و زبان، وسيله ارتباط انسان با ديگر انسانها و بهترين و


«1». تفسير نور الثقلين.

جلد 10 - صفحه 487

ارزان‌ترين و ساده‌ترين و عمومى‌ترين وسيله مبادلات علمى و فرهنگى و اجتماعى است.

شايد تأكيد قرآن بر دو چشم، به خاطر آن باشد كه تخمين مسافت و فاصله و عمق اشيا با يك چشم امكان‌پذير نيست.

بگذريم كه چشم نقش ويژه‌اى در زيبائى افراد دارد و يكى از راه‌هاى شناحت افراد است. اگر گوش يا دهان افراد پوشيده باشد به راحتى مى‌توان آنان را شناخت در حالى كه اگر چشم بسته باشد، شناخته نمى‌شوند.

چشم، دريچه دل و عشق است. شاعر مى‌گويد:

زدست ديده و دل هر دو فرياد

كه هر چه ديده بيند دل كند ياد

بسازم خنجرى نيشش ز فولاد

زنم بر ديده تا دل گردد آزاد

چشم، راه نفوذ در ديگران است. تفاوت شاگردى كه استاد را ببيند و در چشم او نگاه كند با شاگردى كه از طريق بلندگو يا نوار سخنى را بشنود، بسيار است.

زبان و لب، با هم كلمه را مى‌سازند و بدون همكارى آنها بسيارى از حروف ساخته نمى‌شوند.

انواع زبان‌ها و لهجه‌ها، از آثار قدرت خداست. انسان در آفريدن كلمات و جملات محدوديّتى ندارد. زبان همچنين وسيله چشيدن و تشخيص مزه‌هاست. جالب آنكه هر گوشه‌اى از زبان براى تشخيص نوعى از مزه‌هاست و با قدرت الهى مقدار آبى كه نياز دارد در درون دهان توليد مى‌شود، زبان غذا را به زير دندان‌ها هل مى‌دهد بدون آنكه خودش آسيب ببيند، زبان لقمه‌ها را بازرسى مى‌كند كه اگر استخوان و يا موئى در آن باشد شناسائى كند و در پايان، دهان را جاروب مى‌نمايد. از طريق همين شكاف ساده‌اى كه ما آن را لب مى‌ناميم، مكيدن، فوت كردن، جويدن، چشيدن و سخن گفتن صورت مى‌گيرد.

چشم و زبان و لب، هم مى‌توانند ابزار خير باشند و هم ابزار شرّ، لذا خداوند هر دو راه را به ما نشان داده است.

نجات ديگران از فقر و اسارت، لازم است، حتّى اگر كافر باشند. لذا در آيه، شرط آزاد كردن برده و سير كردن فقير، ايمان داشتن برده و فقير نيست.

جلد 10 - صفحه 488

شرايط زمانى و مكانى و خصوصيات افراد ارزش كارها را تغيير مى‌دهد:

اطعام ارزش دارد، ولى در زمان قحطى ارزش بيشترى دارد. «فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ»

يتيم نوازى با ارزش است، ولى يتيمى كه فاميل باشد اولويّت بيشترى دارد. «ذا مَقْرَبَةٍ»

رسيدگى به فقرا مهم است، به خصوص آنانكه از شدّت فقر خاك‌نشين هستند. «ذا مَتْرَبَةٍ»

دل كندن از مال به نفع فقرا همچون عبور از گردنه‌هاست، و راه بهشت از ميان اين گردنه‌ها مى‌گذرد.

شايد بتوان براى اين آيات، مصاديق معنوى در نظر گرفت و گفت: مراد از «فَكُّ رَقَبَةٍ» آزاد كردن مردم از آتش دوزخ، با هدايت است و مراد از اطعام‌ «أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ» اطعام روحى نيازمندان به وسيله تعليم و ارشاد است و مراد از «يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ» ايتام آل‌محمّد صلى الله عليه و آله هستند و مراد از «مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ»، نيازمندان به هدايت هستند.

ناگفته نماند كه براى تأكيد اين معانى، در حديث مى‌خوانيم: مراد از آيه‌ «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‌ طَعامِهِ» «1» نظر به علمى است كه انسان مى‌آموزد كه طعام معنوى است. «2»

در حديثى مى‌خوانيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «عتق رقبه» آن است كه شخصى خودش به تنهائى برده‌اى را آزاد كند، ولى «فكّ رقبه» آن است كه به آزاد كردن برده‌اى كمك كند. «3»

پیام ها

1- بهترين راه خداشناسى، دقّت و مطالعه در آفريده‌هاى حكيمانه خداوند است.

أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ‌ ...

2- با سؤال‌هاى مناسب، وجدان‌هاى خفته را بيدار كنيد. أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ‌ ...

3- همه انسانها از طريق عقل يا فطرت يا راهنمايى انبيا و اوصيا و علما، خير و شر را مى‌شناسند. «هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ»

4- انجام وظيفه و تكليف، همچون عبور از گردنه است. «الْعَقَبَةَ»


«1». عبس، 24.

«2». تفسير اطيب البيان.

«3». تفسير مجمع البيان.

جلد 10 - صفحه 489

5- افراد مرفّه و راحت‌طلب كه از انجام كار و پذيرش مسئوليّت فرار مى‌كنند، مورد انتقاد قرآن‌اند. «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

6- انسان، مسائل معنوى را بدون هشدارهاى الهى درك نمى‌كند. «وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ»

7- آزاد سازى بردگان و اسيران در رأس كارهاى خير است. «فَكُّ رَقَبَةٍ»

8- هميشه كلى گويى مفيد نيست، گاهى بايد نمونه‌ها و مصاديق را نام برد. فَكُّ رَقَبَةٍ ... إِطْعامٌ‌

9- براى تحريك عواطف مردم و بيدارسازى وجدانها دردها را مطرح كنيد.

مَسْغَبَةٍ ... مَقْرَبَةٍ ... مَتْرَبَةٍ

10- براى تشويق مردم به كارهاى خير، ابتدا الطاف خدا را يادآور شويد. «عَيْنَيْنِ‌- لِساناً وَ شَفَتَيْنِ‌- يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ»

11- اسلام به مسائل مادى طبقه محروم و لزوم حل مشكلات آنان تأكيد و اصرار دارد. «يَتِيماً مِسْكِيناً»

12- سرمايه‌ها خرج مى‌شود ولى مهم مسير خرج است. أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً ... فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ... فَكُّ رَقَبَةٍ ... أَوْ إِطْعامٌ‌ ...

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «11»

فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ: پس به تكلّف در نيامد و اقتحام نكرد در وجوه برّ و


«1» تفسير برهان (چ قم) ج 4 ص 464، روايت 4.

«2» مجمع البيان (چ 1403 هج) ج 4 ص 494.

جلد 14 - صفحه 219

انفاق ننمود در امر شديد. يعنى رنج نكشيد در مخالفت نفس و به واسطه اعمال صالحه كه متضمن مشقت و تكليف است، به شكر گزارى نعم مذكوره قيام ننمود.

بيان- اقتحام عقبه مثلى است كه به آن تشبيه كرده مجاهدت با نفس و شيطان را به رفتن كسى به سختى و زحمت بر بالاى عقبه و ما به الاشتراك بينهما مشقّت و محنت و اقتحام و تكلّف و رياضت است. و شبهه‌اى نيست در آنكه اعمال صالحه و طاعات و عبادات متضمّن محنت و مشقّت و مجاهده نفس است. حاصل آنكه چرا آدمى مالى را كه در طريق شرّ صرف كرد، يعنى به قصد ريا و سمعه و افتخار و عداوت پيغمبر و غير آن از وجوه قبيحه، [در] اقتحام عقبه كه طريق خير است [صرف‌] نكرد؟


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ «1» وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ «2» وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ «3» لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ «4»

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «5» يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً «6» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ «7» أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ «8» وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ «9»

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «10» فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «11» وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ «12» فَكُّ رَقَبَةٍ «13» أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ «14»

يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ «15» أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ «16» ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ «17» أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ «18» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ «19»

عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ «20»

ترجمه‌

سوگند ميخورم باين شهر

با آنكه تو اقامت دارنده‌اى در اين شهر

و بپدر و آنچه تولّد نموده است‌

بتحقيق آفريديم آدمى را در مشقّت و تعب‌

آيا گمان ميكند كه قدرت پيدا نميكند بر او احدى‌

ميگويد ضايع كردم مال بسيارى را

آيا گمان ميكند كه نميبيند او را احدى‌

آيا قرار نداديم براى او دو چشم‌

و يك زبان و دو لب‌

و ارائه داديم باو دو راه روشن را

پس در نيامد و وارد نشد در راه پر زحمت خيرات‌

و چه مى‌دانى تو چيست راه پر زحمت خيرات‌

آزاد نمودن بنده‌اى است‌

يا طعام دادنى در روز گرسنگى و سختى‌

يتيمى خويشاوند

يا فقيرى خاك نشين را

پس بوده باشد از آنانكه ايمان آوردند و توصيه نمودند ببردبارى و توصيه نمودند بمهربانى‌

آن جماعت ياران دست راست ميباشند

و آنانكه كافر شدند بآيتهاى ما آنان ياران دست چپند

كه بر آنها آتشى است محيط و در بسته.

تفسير

گفته‌اند خداوند قسم ياد فرموده ببلد و شهر مكّه براى وجود و توقف و حلول پيغمبر آخر الزّمان در آن شهر تا اشاره باشد كه اين موجب مزيد شرافت آن شده و بنابر اين كلمه لا زائده است كه مكرّر ذكر شده كه گفته‌اند


جلد 5 صفحه 390

معمول در كلام عرب است ولى مستفاد از چند روايت معتبر در اين مقام آنستكه خداوند فرموده قسم نميخورم باين بلد مكّه براى آنكه اهالى آن ظلم و ستم و تهمت و شتم و آزار تو را در آن حلال قرار دادند با آنكه آنرا براى ديگران مأمن و پناه ميدانستند و هر كس هر گونه جرم و جنايتى نموده بود مادامى كه در آن شهر بود متعرّض او نميشدند و قسم ياد فرموده بوالد و اولادش كه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد حضرت آدم و اولاد او از انبياء و اوصياء و اتباع ايشان است و قمّى ره نيز اين معنى را نقل نموده و در كافى نقل نموده كه مراد امير المؤمنين عليه السّلام و اولاد او كه ائمه اطهارند ميباشد و بنظر حقير اگر خداوند قسم ببلد مكّه ياد فرموده باشد چنانچه مفسرين گفته‌اند اظهر آنست كه مراد از والد حضرت اسمعيل و از ما ولد پيغمبر خاتم و ائمه اطهار باشد يا مراد از والد حضرت ابراهيم و مراد از ما ولد حضرت اسمعيل و اولاد او باشد چون عرب عدنانى و پيغمبر ما از نسل آن حضرتند و اين دو پيغمبر در بناى كعبه و آبادى مكّه پيش قدم بودند و ذكر آن دو اينجا مناسب است و جواب قسم آنست كه خدا ميفرمايد بتحقيق خلق نموديم ما انسان را در تعب و مشقّت چون از وقت تولّد بأنواع زحمات و صدمات دنيا مبتلا ميشود تا دم مرگ بسختى آن و بعدا بوحشت برزخ و سختيهاى قيامت و گفته‌اند براى تسليت خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده و بعضى گفته‌اند مراد از كبد استوا و استقامت است چون خداوند از بين حيوانات فقط انسان را مستقيم و مستوى القامه خلق فرموده و اين معنى مستفاد از نقل قمّى ره و بعضى از روايات اين مقام است كه بانتصاب انسان بر خلاف حيوانات تفسير فرموده‌اند آيا گمان ميكند كه احدى بر او قدرت پيدا نميكند كه مجازات نمايد او را براى ستمى كه از او بكسى رسيده و تخلّفى كه از فرمان خالق خود نموده چنين نيست خداوند قادر بر انتقام از او است و قمّى ره نقل نموده از امام باقر عليه السّلام كه فرمود مراد آنست كه كشته ميشود در مقابل كشتن او دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و بعيد نيست اشاره بدومى يا سوّمى باشد و بر سبيل تطبيق تفسير شده كه معمول در تفاسير ائمه اطهار است و با كمال افتخار ميگويد من مال فراوان و مجتمعى در راه جلوگيرى از پيشرفت اسلام صرف نمودم چنانچه از


جلد 5 صفحه 391

امام باقر عليه السّلام نقل شده كه عمرو بن عبد ود در جنگ خندق بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام اسلام را بر او عرضه داشت گفت پس اين همه مالى كه من در جلوگيرى از رواج اسلام خرج نمودم چه ميشود پس حضرت او را كشت آيا كينه مسلمانان و ساير عقائد و اخلاق فاسده كه در ضمير خود جاى ميدهد و اعمال قبيحه را كه در خلوت مرتكب ميشود گمان ميكند كسى او را نميبيند خدا ميبيند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميداند آيا ما براى او دو چشم و يك زبان و دو لب قرار نداديم كه ببيند و سخن بگويد و دهانش پوشيده باشد و بآسانى بخورد و بياشامد و شكر كند چرا نميكند آيا راه روشن خير و شرّ را باو نشان نداديم چنانچه در روايات تصريح بآن شده چرا راه خير را نميپيمايد پس اين انسان با اين همه وسائلى كه ما برايش فراهم نموديم و اين همه قدرت و تمكّنى كه براى خود فرض ميكند و ميپندارد بزحمت وارد در طى طريق پر زحمتى از طرق خيرات كه براى او مانند از جاى دشوار كوه بالا رفتن است نميشود و چه ميدانى تو اى پيغمبر كه چيست مانند از جاى دشوار كوه بالا رفتن آزاد كردن بنده‌اى است از قيد رقيّت يا طعام دادن است در روز مجاعه و گرسنگى مردم بيكى از اقارب يتيم خود يا بيك فقير خاك نشين با آنكه اگر تمام اينكارها را هم بكند هزار يك حقّ شكر نعمت حقّ را بجا نياورده در كافى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه وقتى مشغول بصرف طعام ميشد ميفرمود قدحى بياورند و نزديك خوان طعام بگذارند پس هر خوراك خوبى كه ميآوردند مقدارى از آن را در آن قدح ميگذارد و امر ميفرمود بفقراء بدهند و اين آيه را تلاوت ميفرمود يعنى فلا اقتحم تا آخر پس ميفرمود خدا ميدانست هر كس قدرت بر عتق رقبه پيدا نميكند پس راه بهشت را براى آنها باز كرد و از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه اطعام كند مؤمنين را بقدريكه سير شود نميداند از خلق خدا ثواب او را در آخرت احدى نه ملك مقرّبى و نه نبى مرسلى مگر خدا و از موجبات مغفرت اطعام مسلمان گرسنه است پس تلاوت فرمود او اطعام تا آخر و نيز از آن حضرت نقل شده كه بعضى از اصحاب سؤال نمود از اين آيه پس فرمود كسيكه اكرام كرده است او را خدا بولايت ما بتحقيق عبور نموده است از عقبه‌


جلد 5 صفحه 392

و مائيم آن عقبه‌اى كه هر كس وارد در آن شود نجات يافته و بعد فرمود مردم تمامى گرفتار آتش ميباشند غير از تو و اصحابت كه خداوند آزاد نموده است رقبه شما را از آتش بولايت ما اهل بيت و قريب باين مضامين روايات بسيار است و اخيرا خداوند شرط قبول كليّه اعمال خيريّه را بيان فرموده كه ميفرمايد آنكه اين قبيل اعمال خير را بجا بياورد پس بوده باشد از كسانيكه ايمان آوردند و توصيه نمودند يكديگر را بصبر بر طاعت و از معصيت و توصيه نمودند يكديگر را بترحّم و مهربانى و احسان بفقراء و ايتام بلكه به كليّه بندگان خدا اين اشخاص صاحبان ميمنت و مباركى باشند و آنانند كه در محشر نامه اعمالشان بدست راستشان است و شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام ميباشند كه ببهشت ميروند و مستغرق در نعم آنند و آنانكه كافر شدند بآيات خداوند و منكر شدند ولايت اولياء او را كه اعظم آيات الهى هستند آنان صاحبان شئامت و نحوستند كه نامه اعمالشان را بدست چپشان ميدهند از اعداء آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه آتش جهنّم بر آنها احاطه خواهد نمود در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه قرائتش در نماز واجبش لا اقسم بهذا البلد باشد در دنيا شناخته شود از شايستگان و در آخرت شناخته شود بمنزلت نزد خدا و باشد در روز قيامت از رفقاء پيغمبران و شهدا و شايستگان و الحمد للّه ربّ العالمين.


جلد 5 صفحه 393

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَلا اقتَحَم‌َ العَقَبَةَ «11»

عقبه‌ گردنه‌ سخت‌ مشكل‌ صعب‌ ‌است‌ و اقتحام‌ گذشتن‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ گردنه‌ ‌است‌ ميفرمايد: ‌اينکه‌ انسان‌ ‌که‌ خصوصياتش‌ ذكر شد ‌از‌ ‌اينکه‌ گردنه‌ نتوانست‌ بگذرد و ‌خود‌ ‌را‌ بهلاكت‌ انداخت‌، و ‌در‌ مراد ‌از‌ عقبه‌ مفسرين‌ اختلاف‌ كردند بعضي‌ گفتند: مجاهدة النفس‌ و الهوي‌ و الشيطان‌ ‌است‌ ‌که‌ بسيار سخت‌ ‌است‌ ‌حتي‌ اينكه‌ پيغمبر جهاد اكبرش‌ نام‌ نهاد، بعضي‌ گفتند:

جلد 18 - صفحه 123

عقبه‌ قيامت‌ ‌است‌ ‌که‌ مورد سؤال‌ ميشود چنانچه‌ ‌از‌ پيغمبر روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود:

(‌ان‌ امامكم‌ عقبه كئودة ‌لا‌ يجوزها المثقلون‌ و انا اريد ‌أن‌ اخفف‌ لكم‌ لتلك‌ العقبة)

بعضي‌ گفتند: عقبه‌ ‌در‌ آتش‌ ‌است‌ ‌که‌ بايد ‌از‌ ‌آن‌ نجات‌ پيدا كرد، بعضي‌ گفتند: صراط ‌است‌ ‌که‌ روي‌ جهنم‌ كشيده‌ ‌شده‌ و بسيار طولاني‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ انسان‌ ‌با‌ پا برود سه‌ هزار سال‌ طول‌ دارد هزار سال‌ سرازير ‌است‌ و هزار سال‌ مسطح‌ ‌است‌ پر ‌از‌ خار و كلاب‌ و هزار سال‌ سر بالا ‌است‌، و اهل‌ محشر ‌در‌ عبور مختلف‌ هستند بعضي‌ مثل‌ برق‌ خاطف‌ بعضي‌ مثل‌ باد تند، بعضي‌ سواره‌ تاخت‌ ميكنند، بعضي‌ پياده‌، بعضي‌ چهار دست‌ و پا بعضي‌ شلان‌ شلان‌، بعضي‌ مسقوط ‌در‌ جهنم‌، و گفتند: مدت‌ سير مؤمن‌ باندازه‌ فاصله‌ ‌بين‌ نماز ظهر و عصر ‌است‌، و ‌در‌ اخبار بسيار تفسير ‌شده‌ بولايت‌ امير المؤمنين‌ و بولايت‌ ائمه‌ اطهار، و ‌در‌ بعضي‌ بائمه‌ اطهار. و ‌اينکه‌ اخبار بسيار ‌است‌ و مكرر گفته‌ايم‌ ‌که‌ نوعا اخبار بيان‌ مصاديق‌ ميكند و آنچه‌ بنظر ميرسد عقبه‌ همان‌ ‌بر‌ جسر جهنم‌ ‌است‌ ‌که‌ سؤال‌ ‌از‌ ايمان‌ ميشود ‌اگر‌ ايمان‌ ‌باشد‌ عبور ميكند بالاخص‌ ‌اگر‌ مقرون‌ باعمال‌ صالحه‌ ‌هم‌ ‌باشد‌ و اهل‌ تقوي‌ ‌هم‌ ‌باشد‌، و ‌اگر‌ ايمان‌ نباشد سقوط ‌در‌ آتش‌ ‌است‌ و امير المؤمنين‌ قسيم‌ جنت‌ و نار ‌است‌ چنانچه‌ مكرر بيان‌ ‌شده‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 11)- گردنه صعب العبور! به دنبال ذکر نعمتهای بزرگی که در آیات قبل آمده بود در اینجا بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار می‌دهد که چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت راه نجات را نپیموده‌اند.

نخست می‌فرماید: «ولی او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهم نگذشت» (فلا اقتحم العقبة)]

نکات آیه

۱ - انجام دادن بعضى از کارهاى نیک، دشوار و بسان افکندن خویش در یک راه کوهستانى و گردنه هاى صعب العبور است. (فلااقتحم العقبة) «اقتحام»; یعنى، بین کارى سخت و هولناک قرار گرفتن (مفردات). زمانى که شخص بدون فحص و بررسى خود را در ماجرایى بزرگ بیفکند، گفته مى شود: «إقْتَحَمَ» (نهایه ابن اثیر). راه دشوارى که در کوه قرار دارد، «عقبة» نامیده مى شود (مفردات) و نیز «عقبة» به مسیر صعب العبورى گفته مى شود که از آن بر کوه بالا روند (قاموس). این راه از آن جهت «عقبة» نامیده مى شود که راه پیمایان، باید در آن پشت سر هم و به یک ستون حرکت کنند.

۲ - خود برتربینان و مدعیان کمک هاى مالى سنگین، از تکالیف سخت شانه خالى مى کنند. (فلااقتحم العقبة)

۳ - انسان، به دلیل برخوردارى از ابزارهاى شناخت (توانایى بر دیدن و گفتن و نیز تشخیص راه خیر و شر) توانا بر پذیرش تکالیف دشوار و برداشتن گام هاى سنگین در راه خیر (ألم نجعل ... فلااقتحم العقبة)

۴ - خوددارى انسان از پذیرش وظیفه سنگین، با وجود توانایى هاى لازم در او، نکوهیده و خلاف انتظار است. (ألم نجعل ... فلااقتحم العقبة) حرف «فاء» در «فلااقتحم...»، تفریع بر آیات پیشین است و مفاد این مجموعه آیات، توبیخ کسانى است که با دارا بودن چشم و زبان و هدایت، از انجام دادن کارهاى سخت امتناع ورزیده اند.

موضوعات مرتبط

  • انسان: ویژگیهاى انسان ۳
  • انفاق: مسؤولیت ناپذیرى مدعیان انفاق ۲
  • تشبیهات قرآن: تشبیه به کوه صعب العبور ۱; تشبیه عمل صالح ۱
  • تکلیف: زمینه عمل به تکلیف سخت ۳; سرزنش ترک تکلیف سخت ۴
  • خیر: ابزار شناخت خیر ۳
  • شر: ابزار شناخت شر ۳
  • شناخت: نقش ابزار شناخت ۳
  • عمل صالح: سختى عمل صالح ۱
  • قرآن: تشبیهات قرآن ۱
  • متکبران: مسؤولیت ناپذیرى متکبران ۲

منابع