البلد ٩

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۰۹ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
وَ لِسَاناً وَ شَفَتَيْنِ‌

ترجمه

و یک زبان و دو لب؟!

و يك زبان و دو لب
و زبانى و دو لب.
و زبان و دو لب به او ندادیم؟
و یک زبان و دو لب؟
و يك زبان و دو لب؟
و زبانی و دو لب‌
و زبانى- كه بدان سخن مى‌گويد- و دو لب- كه دهان او را مى‌پوشاند و در سخن گفتن و خوردن و آشاميدن بدو كمك مى‌كند-؟
و زبانی و دو لب را نیافریده‌ایم؟
و زبانی و دو لب؟
و زبانی و لبانی‌

And a tongue, and two lips?
ترتیل:
ترجمه:
البلد ٨ آیه ٩ البلد ١٠
سوره : سوره البلد
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«شَفَتَیْنِ»: مثنّی شَفَة، دو لب. یعنی ابزار دیدار و دستگاه گفتار و تمام وسائل اقتدار بنده، متعلّق به خدای دادار است. پس او کی دارا است؟ بلکه نادار است.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ «8» وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ «9» وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «10» فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «11» وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ «12» فَكُّ رَقَبَةٍ «13» أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ «14» يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ «15» أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ «16»

«8» آيا براى او دو چشم قرار نداديم. «9» و يك زبان و دو لب؟ «10» و دو راه (خير و شرّ) را به او نمايانديم. «11» امّا او در آن گردنه سخت قدم نگذاشت. «12» و چه مى‌دانى كه آن گردنه چيست؟ «13» آزاد كردن برده. «14» يا غذا دادن به روز گرسنگى. «15» به يتيمى خويشاوند «16» يا بينوايى خاك نشين.

نکته ها

«نجد» به معناى مكان بلند، در برابر «تهامه» به معناى گود است. به فرموده امام صادق عليه السلام به راه خير و شر، نجدين مى‌گويند. «1»

تشبيه راه خير و شر به راهى كه در ارتفاعات است. شايد براى آن باشد كه پيمودن راه خير


«1». كافى، ج 1، ص 163.

جلد 10 - صفحه 486

بخاطر مبارزه با هوسها و پيمودن راه شر به علّت عواقب تلخ آن. همچون عبور از راه مرتفع است، و براى هر عاقلى مسئله خير و شر مثل زمين بلند روشن و برجسته است.

«عقبة» به معناى گردنه و گذرگاه باريك و سخت است و «اقتحام» به معناى خود را به سختى انداختن است. «مَسْغَبَةٍ» به معناى گرسنگى، «مَقْرَبَةٍ» به معناى خويشاوندى و «مَتْرَبَةٍ» از تراب به معناى خاك نشينى است.

در حديثى مى‌خوانيم كه امام رضا عليه السلام هنگام غذا خوردن، سينى بزرگى كنار سفره‌اش قرار مى‌داد و از هر چه در سفره بود بهترينش را در آن مى‌گذاشت و براى فقرا مى‌فرستاد و آيه‌ «أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ» را تلاوت كرده و مى‌فرمود: خداوند مى‌داند همه مردم توان آزاد كردن برده را ندارند، لذا راه ديگرى را براى بهشت رفتن مردم باز كرد. «1»

در آيه قبل خوانديم: آيا انسان گمان مى‌كند كه احدى او را نمى‌بيند؟ در اين آيه مى‌فرمايد:

آيا ما براى او دو چشم قرار نداديم؟ چگونه انسان مى‌بيند؟ ولى خيال مى‌كند خدا او را نمى‌بيند؟

خداوند براى چشم، چند محافظ قرار داده است:

جايگاه آن را در ميان گودالى از استخوان‌ها قرار داده و چون چشم از پيه ساخته شده، آن را با اشك شور مخلوط كرده است تا فاسد نشود.

مژه، دربان و پلك، پوشش چشم است. ابرو، سايبان و خطوط پيشانى براى انحراف عرق به دو سوى صورت است.

هر شبانه روز ده‌ها هزار عكس رنگى مى‌گيرد، بدون آنكه به فيلم و يا تنظيمِ خاصى نياز داشته باشد. راستى آيا وجود دوربينى كه از پيه ساخته شده و دهها سال عكسبردارى و فيلمبردارى مى‌كند، نشانه قدرت معجزه‌گر الهى نيست؟!!

چشم، مظهر عاطفه و غضب و مظهر تعجب و ادب و مظهر زيبائى و عشق است.

چشم، رابط انسان با جهان خارج و زبان، وسيله ارتباط انسان با ديگر انسانها و بهترين و


«1». تفسير نور الثقلين.

جلد 10 - صفحه 487

ارزان‌ترين و ساده‌ترين و عمومى‌ترين وسيله مبادلات علمى و فرهنگى و اجتماعى است.

شايد تأكيد قرآن بر دو چشم، به خاطر آن باشد كه تخمين مسافت و فاصله و عمق اشيا با يك چشم امكان‌پذير نيست.

بگذريم كه چشم نقش ويژه‌اى در زيبائى افراد دارد و يكى از راه‌هاى شناحت افراد است. اگر گوش يا دهان افراد پوشيده باشد به راحتى مى‌توان آنان را شناخت در حالى كه اگر چشم بسته باشد، شناخته نمى‌شوند.

چشم، دريچه دل و عشق است. شاعر مى‌گويد:

زدست ديده و دل هر دو فرياد

كه هر چه ديده بيند دل كند ياد

بسازم خنجرى نيشش ز فولاد

زنم بر ديده تا دل گردد آزاد

چشم، راه نفوذ در ديگران است. تفاوت شاگردى كه استاد را ببيند و در چشم او نگاه كند با شاگردى كه از طريق بلندگو يا نوار سخنى را بشنود، بسيار است.

زبان و لب، با هم كلمه را مى‌سازند و بدون همكارى آنها بسيارى از حروف ساخته نمى‌شوند.

انواع زبان‌ها و لهجه‌ها، از آثار قدرت خداست. انسان در آفريدن كلمات و جملات محدوديّتى ندارد. زبان همچنين وسيله چشيدن و تشخيص مزه‌هاست. جالب آنكه هر گوشه‌اى از زبان براى تشخيص نوعى از مزه‌هاست و با قدرت الهى مقدار آبى كه نياز دارد در درون دهان توليد مى‌شود، زبان غذا را به زير دندان‌ها هل مى‌دهد بدون آنكه خودش آسيب ببيند، زبان لقمه‌ها را بازرسى مى‌كند كه اگر استخوان و يا موئى در آن باشد شناسائى كند و در پايان، دهان را جاروب مى‌نمايد. از طريق همين شكاف ساده‌اى كه ما آن را لب مى‌ناميم، مكيدن، فوت كردن، جويدن، چشيدن و سخن گفتن صورت مى‌گيرد.

چشم و زبان و لب، هم مى‌توانند ابزار خير باشند و هم ابزار شرّ، لذا خداوند هر دو راه را به ما نشان داده است.

نجات ديگران از فقر و اسارت، لازم است، حتّى اگر كافر باشند. لذا در آيه، شرط آزاد كردن برده و سير كردن فقير، ايمان داشتن برده و فقير نيست.

جلد 10 - صفحه 488

شرايط زمانى و مكانى و خصوصيات افراد ارزش كارها را تغيير مى‌دهد:

اطعام ارزش دارد، ولى در زمان قحطى ارزش بيشترى دارد. «فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ»

يتيم نوازى با ارزش است، ولى يتيمى كه فاميل باشد اولويّت بيشترى دارد. «ذا مَقْرَبَةٍ»

رسيدگى به فقرا مهم است، به خصوص آنانكه از شدّت فقر خاك‌نشين هستند. «ذا مَتْرَبَةٍ»

دل كندن از مال به نفع فقرا همچون عبور از گردنه‌هاست، و راه بهشت از ميان اين گردنه‌ها مى‌گذرد.

شايد بتوان براى اين آيات، مصاديق معنوى در نظر گرفت و گفت: مراد از «فَكُّ رَقَبَةٍ» آزاد كردن مردم از آتش دوزخ، با هدايت است و مراد از اطعام‌ «أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ» اطعام روحى نيازمندان به وسيله تعليم و ارشاد است و مراد از «يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ» ايتام آل‌محمّد صلى الله عليه و آله هستند و مراد از «مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ»، نيازمندان به هدايت هستند.

ناگفته نماند كه براى تأكيد اين معانى، در حديث مى‌خوانيم: مراد از آيه‌ «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‌ طَعامِهِ» «1» نظر به علمى است كه انسان مى‌آموزد كه طعام معنوى است. «2»

در حديثى مى‌خوانيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «عتق رقبه» آن است كه شخصى خودش به تنهائى برده‌اى را آزاد كند، ولى «فكّ رقبه» آن است كه به آزاد كردن برده‌اى كمك كند. «3»

پیام ها

1- بهترين راه خداشناسى، دقّت و مطالعه در آفريده‌هاى حكيمانه خداوند است.

أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ‌ ...

2- با سؤال‌هاى مناسب، وجدان‌هاى خفته را بيدار كنيد. أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ‌ ...

3- همه انسانها از طريق عقل يا فطرت يا راهنمايى انبيا و اوصيا و علما، خير و شر را مى‌شناسند. «هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ»

4- انجام وظيفه و تكليف، همچون عبور از گردنه است. «الْعَقَبَةَ»


«1». عبس، 24.

«2». تفسير اطيب البيان.

«3». تفسير مجمع البيان.

جلد 10 - صفحه 489

5- افراد مرفّه و راحت‌طلب كه از انجام كار و پذيرش مسئوليّت فرار مى‌كنند، مورد انتقاد قرآن‌اند. «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

6- انسان، مسائل معنوى را بدون هشدارهاى الهى درك نمى‌كند. «وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ»

7- آزاد سازى بردگان و اسيران در رأس كارهاى خير است. «فَكُّ رَقَبَةٍ»

8- هميشه كلى گويى مفيد نيست، گاهى بايد نمونه‌ها و مصاديق را نام برد. فَكُّ رَقَبَةٍ ... إِطْعامٌ‌

9- براى تحريك عواطف مردم و بيدارسازى وجدانها دردها را مطرح كنيد.

مَسْغَبَةٍ ... مَقْرَبَةٍ ... مَتْرَبَةٍ

10- براى تشويق مردم به كارهاى خير، ابتدا الطاف خدا را يادآور شويد. «عَيْنَيْنِ‌- لِساناً وَ شَفَتَيْنِ‌- يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ»

11- اسلام به مسائل مادى طبقه محروم و لزوم حل مشكلات آنان تأكيد و اصرار دارد. «يَتِيماً مِسْكِيناً»

12- سرمايه‌ها خرج مى‌شود ولى مهم مسير خرج است. أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً ... فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ... فَكُّ رَقَبَةٍ ... أَوْ إِطْعامٌ‌ ...

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ «9»


«1» كتاب الخصال شيخ صدوق، (چ حيدرى- تهران) ج 1 باب الاربعة- روايت 125 ص 253. و بحار الانوار چ جديد ج 7 ص 261 روايت 11 بنقل از امالى طوسى.

جلد 14 - صفحه 217

وَ لِساناً: و قرار داديم براى او زبان را كه بدان سخن مى‌گويد و از مافى الضمير خبر مى‌دهد، وَ شَفَتَيْنِ‌: و قرار داديم براى او دو لب كه دهن او را مى‌پوشد و بر نطق و خوردن و آشاميدن و دميدن و غير آن معاونت مى‌نمايد.

تنبيه از جمله نعمت‌هاى عظيمه الهى اعطاى چشمان بينا و زبان گويا مى‌باشد كه دائره انتظامات و ترقيّات انسانى منوط به آن است، كه فقدان آن چقدر آدمى را از كار دنيا و آخرت باز دارد. بنابراين شكران منعم حقيقى لازم آيد كه صرف نمايد اين حواس را در آنچه رضاى الهى است و باز دارد از آنچه خلاف رضاى سبحانى است. چنانچه به اين طريقه رفتار نمايد شكران نموده و به غير آن كفران و حق ناشناسى را لازم آيد، و عاقبت آن وخيم است.

عبد الحميد مداينى از ابى حازم روايت كند كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: انّ اللّه تعالى يقول يابن آدم: ان نازعك لسانك فيما حرّمت عليك فقد اعنتك عليه بطبقين فاطبق، و ان نازعك بصرك الى بعض ما حرمت عليك فقد اعنتك عليه بطبقين فاطبق، و ان نازعك فرجك الى ما حرّمت عليك فقد اعنتك عليه بطبقين فاطبق: يعنى به بدرستى كه خداى تعالى فرمايد: اى فرزند آدم اگر زبان تو با تو منازعه كند در آنچه بر تو حرام كرده‌ام، پس به تحقيق اعانت كرده‌ام تو را به دو طبقه از لب، پس بر هم گذار؛ و اگر چشمت با تو منازعه كند در آنچه بر تو حرام كرده‌ام، پس به تحقيق اعانت كرده‌ام تو را به دو طبقه از پلك؛ پس بر هم گذار آن را؛ و اگر فرج تو نزاع كند با تو پس اعانت كرده‌ام تو را به دو طبقه دو ران، پس به هم گذار آنرا. «1» تتمه- تفسير برهان- حسن بن ابى الحسن الديلمى در تفسير خود به اسناد از حضرت باقر عليه السّلام در آيه‌ «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ». قال:

قال: العينان رسول اللّه و اللّسان امير المؤمنين و الشّفتان الحسن و الحسين عليهم السّلام. فرمود مراد [از] عينان، رسول خدا، مراد [از] لسان، امير المؤمنين و


«1» مجمع البيان، (چ 1403 هج) ج 5 ص 494. و نيز روضه كافى، چ حيدرى ص 219، حديث 270.

جلد 14 - صفحه 218

مراد [از] شفّتان، حضرت حسن و حسين عليهم السّلام‌اند. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ «1» وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ «2» وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ «3» لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ «4»

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «5» يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً «6» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ «7» أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ «8» وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ «9»

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «10» فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «11» وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ «12» فَكُّ رَقَبَةٍ «13» أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ «14»

يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ «15» أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ «16» ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ «17» أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ «18» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ «19»

عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ «20»

ترجمه‌

سوگند ميخورم باين شهر

با آنكه تو اقامت دارنده‌اى در اين شهر

و بپدر و آنچه تولّد نموده است‌

بتحقيق آفريديم آدمى را در مشقّت و تعب‌

آيا گمان ميكند كه قدرت پيدا نميكند بر او احدى‌

ميگويد ضايع كردم مال بسيارى را

آيا گمان ميكند كه نميبيند او را احدى‌

آيا قرار نداديم براى او دو چشم‌

و يك زبان و دو لب‌

و ارائه داديم باو دو راه روشن را

پس در نيامد و وارد نشد در راه پر زحمت خيرات‌

و چه مى‌دانى تو چيست راه پر زحمت خيرات‌

آزاد نمودن بنده‌اى است‌

يا طعام دادنى در روز گرسنگى و سختى‌

يتيمى خويشاوند

يا فقيرى خاك نشين را

پس بوده باشد از آنانكه ايمان آوردند و توصيه نمودند ببردبارى و توصيه نمودند بمهربانى‌

آن جماعت ياران دست راست ميباشند

و آنانكه كافر شدند بآيتهاى ما آنان ياران دست چپند

كه بر آنها آتشى است محيط و در بسته.

تفسير

گفته‌اند خداوند قسم ياد فرموده ببلد و شهر مكّه براى وجود و توقف و حلول پيغمبر آخر الزّمان در آن شهر تا اشاره باشد كه اين موجب مزيد شرافت آن شده و بنابر اين كلمه لا زائده است كه مكرّر ذكر شده كه گفته‌اند


جلد 5 صفحه 390

معمول در كلام عرب است ولى مستفاد از چند روايت معتبر در اين مقام آنستكه خداوند فرموده قسم نميخورم باين بلد مكّه براى آنكه اهالى آن ظلم و ستم و تهمت و شتم و آزار تو را در آن حلال قرار دادند با آنكه آنرا براى ديگران مأمن و پناه ميدانستند و هر كس هر گونه جرم و جنايتى نموده بود مادامى كه در آن شهر بود متعرّض او نميشدند و قسم ياد فرموده بوالد و اولادش كه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد حضرت آدم و اولاد او از انبياء و اوصياء و اتباع ايشان است و قمّى ره نيز اين معنى را نقل نموده و در كافى نقل نموده كه مراد امير المؤمنين عليه السّلام و اولاد او كه ائمه اطهارند ميباشد و بنظر حقير اگر خداوند قسم ببلد مكّه ياد فرموده باشد چنانچه مفسرين گفته‌اند اظهر آنست كه مراد از والد حضرت اسمعيل و از ما ولد پيغمبر خاتم و ائمه اطهار باشد يا مراد از والد حضرت ابراهيم و مراد از ما ولد حضرت اسمعيل و اولاد او باشد چون عرب عدنانى و پيغمبر ما از نسل آن حضرتند و اين دو پيغمبر در بناى كعبه و آبادى مكّه پيش قدم بودند و ذكر آن دو اينجا مناسب است و جواب قسم آنست كه خدا ميفرمايد بتحقيق خلق نموديم ما انسان را در تعب و مشقّت چون از وقت تولّد بأنواع زحمات و صدمات دنيا مبتلا ميشود تا دم مرگ بسختى آن و بعدا بوحشت برزخ و سختيهاى قيامت و گفته‌اند براى تسليت خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده و بعضى گفته‌اند مراد از كبد استوا و استقامت است چون خداوند از بين حيوانات فقط انسان را مستقيم و مستوى القامه خلق فرموده و اين معنى مستفاد از نقل قمّى ره و بعضى از روايات اين مقام است كه بانتصاب انسان بر خلاف حيوانات تفسير فرموده‌اند آيا گمان ميكند كه احدى بر او قدرت پيدا نميكند كه مجازات نمايد او را براى ستمى كه از او بكسى رسيده و تخلّفى كه از فرمان خالق خود نموده چنين نيست خداوند قادر بر انتقام از او است و قمّى ره نقل نموده از امام باقر عليه السّلام كه فرمود مراد آنست كه كشته ميشود در مقابل كشتن او دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و بعيد نيست اشاره بدومى يا سوّمى باشد و بر سبيل تطبيق تفسير شده كه معمول در تفاسير ائمه اطهار است و با كمال افتخار ميگويد من مال فراوان و مجتمعى در راه جلوگيرى از پيشرفت اسلام صرف نمودم چنانچه از


جلد 5 صفحه 391

امام باقر عليه السّلام نقل شده كه عمرو بن عبد ود در جنگ خندق بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام اسلام را بر او عرضه داشت گفت پس اين همه مالى كه من در جلوگيرى از رواج اسلام خرج نمودم چه ميشود پس حضرت او را كشت آيا كينه مسلمانان و ساير عقائد و اخلاق فاسده كه در ضمير خود جاى ميدهد و اعمال قبيحه را كه در خلوت مرتكب ميشود گمان ميكند كسى او را نميبيند خدا ميبيند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميداند آيا ما براى او دو چشم و يك زبان و دو لب قرار نداديم كه ببيند و سخن بگويد و دهانش پوشيده باشد و بآسانى بخورد و بياشامد و شكر كند چرا نميكند آيا راه روشن خير و شرّ را باو نشان نداديم چنانچه در روايات تصريح بآن شده چرا راه خير را نميپيمايد پس اين انسان با اين همه وسائلى كه ما برايش فراهم نموديم و اين همه قدرت و تمكّنى كه براى خود فرض ميكند و ميپندارد بزحمت وارد در طى طريق پر زحمتى از طرق خيرات كه براى او مانند از جاى دشوار كوه بالا رفتن است نميشود و چه ميدانى تو اى پيغمبر كه چيست مانند از جاى دشوار كوه بالا رفتن آزاد كردن بنده‌اى است از قيد رقيّت يا طعام دادن است در روز مجاعه و گرسنگى مردم بيكى از اقارب يتيم خود يا بيك فقير خاك نشين با آنكه اگر تمام اينكارها را هم بكند هزار يك حقّ شكر نعمت حقّ را بجا نياورده در كافى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه وقتى مشغول بصرف طعام ميشد ميفرمود قدحى بياورند و نزديك خوان طعام بگذارند پس هر خوراك خوبى كه ميآوردند مقدارى از آن را در آن قدح ميگذارد و امر ميفرمود بفقراء بدهند و اين آيه را تلاوت ميفرمود يعنى فلا اقتحم تا آخر پس ميفرمود خدا ميدانست هر كس قدرت بر عتق رقبه پيدا نميكند پس راه بهشت را براى آنها باز كرد و از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه اطعام كند مؤمنين را بقدريكه سير شود نميداند از خلق خدا ثواب او را در آخرت احدى نه ملك مقرّبى و نه نبى مرسلى مگر خدا و از موجبات مغفرت اطعام مسلمان گرسنه است پس تلاوت فرمود او اطعام تا آخر و نيز از آن حضرت نقل شده كه بعضى از اصحاب سؤال نمود از اين آيه پس فرمود كسيكه اكرام كرده است او را خدا بولايت ما بتحقيق عبور نموده است از عقبه‌


جلد 5 صفحه 392

و مائيم آن عقبه‌اى كه هر كس وارد در آن شود نجات يافته و بعد فرمود مردم تمامى گرفتار آتش ميباشند غير از تو و اصحابت كه خداوند آزاد نموده است رقبه شما را از آتش بولايت ما اهل بيت و قريب باين مضامين روايات بسيار است و اخيرا خداوند شرط قبول كليّه اعمال خيريّه را بيان فرموده كه ميفرمايد آنكه اين قبيل اعمال خير را بجا بياورد پس بوده باشد از كسانيكه ايمان آوردند و توصيه نمودند يكديگر را بصبر بر طاعت و از معصيت و توصيه نمودند يكديگر را بترحّم و مهربانى و احسان بفقراء و ايتام بلكه به كليّه بندگان خدا اين اشخاص صاحبان ميمنت و مباركى باشند و آنانند كه در محشر نامه اعمالشان بدست راستشان است و شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام ميباشند كه ببهشت ميروند و مستغرق در نعم آنند و آنانكه كافر شدند بآيات خداوند و منكر شدند ولايت اولياء او را كه اعظم آيات الهى هستند آنان صاحبان شئامت و نحوستند كه نامه اعمالشان را بدست چپشان ميدهند از اعداء آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه آتش جهنّم بر آنها احاطه خواهد نمود در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه قرائتش در نماز واجبش لا اقسم بهذا البلد باشد در دنيا شناخته شود از شايستگان و در آخرت شناخته شود بمنزلت نزد خدا و باشد در روز قيامت از رفقاء پيغمبران و شهدا و شايستگان و الحمد للّه ربّ العالمين.


جلد 5 صفحه 393

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَ لَم‌ نَجعَل‌ لَه‌ُ عَينَين‌ِ «8» وَ لِساناً وَ شَفَتَين‌ِ «9» وَ هَدَيناه‌ُ النَّجدَين‌ِ «10»

آيا ‌ما قرار نداديم‌ و جعل‌ نفرموديم‌ ‌از‌ ‌براي‌ انسان‌ دو چشم‌ و زبان‌ و دو لب‌ و هدايت‌ كرديم‌ ‌او‌ ‌را‌ بدو راه‌. خداوند بانسان‌ دو چشم‌ عنايت‌ فرمود ‌که‌ بتوسط ‌آنها‌ امور معاش‌ و معاد ‌خود‌ ‌را‌ تأمين‌ كند، و زبان‌ و دو لب‌ ‌که‌ مقاصد ‌خود‌ ‌را‌ اظهار كند، و دو راه‌ ‌را‌ نشان‌ داده‌ راه‌ خير و شر ‌که‌ ‌خود‌ سرانه‌ و ندانسته‌ نرود.

أَ لَم‌ نَجعَل‌ لَه‌ُ عَينَين‌ِ دو نحوه‌ چشم‌ داريم‌ چشم‌ سر و چشم‌ قلب‌، اما چشم‌ سر نعمت‌

جلد 18 - صفحه 121

بزرگي‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ بتواند امور زندگاني‌ ‌خود‌ ‌را‌ تأمين‌ كند، و راه‌ ‌را‌ ‌از‌ چاه‌ تميز دهد و امور ديني‌ ‌را‌ ‌از‌ رجوع‌ بكتب‌ علمي‌ عقايد و اخلاق‌ و احكام‌ و تلاوت‌ قرآن‌ و كتب‌ ادعيه‌ و هزارها فوائد ديگر بدست‌ آورد لكن‌ شرط ديدن‌ اموري‌ ‌است‌ ‌که‌ خواب‌ نباشد چشم‌ ‌هم‌ ‌باشد‌، ‌در‌ چشم‌ بسته‌ نباشد: ‌در‌ ظلمت‌ نور لازم‌ دارد، حواسش‌ جمع‌ ‌باشد‌ و الا ‌در‌ مخاطرات‌ بسيار دچار ميشود.

و چشم‌ قلب‌ ‌که‌ حقايق‌ ‌را‌ درك‌ كند و خير و شر ‌را‌ تميز دهد آنهم‌ مشروط ‌است‌ ‌به‌ اينكه‌ كور نباشد، غفلت‌ روي‌ چشم‌ ‌را‌ پرده‌ نكشيده‌ ‌باشد‌، جهل‌ قلب‌ ‌را‌ تاريك‌ نكرده‌ ‌باشد‌، قساوت‌ و عناد و عصبيت‌ روي‌ چشم‌ ‌را‌ نبسته‌ ‌باشد‌، ضلالت‌ راه‌ ‌را‌ گم‌ نكرده‌ ‌باشد‌ ‌که‌ مشمول‌: صُم‌ٌّ بُكم‌ٌ عُمي‌ٌ فَهُم‌ لا يَعقِلُون‌َ بقره‌ ‌آيه‌ 171، و مشمول‌ صُم‌ٌّ بُكم‌ٌ عُمي‌ٌ فَهُم‌ لا يَرجِعُون‌َ بقره‌ ‌آيه‌ 18، و مشمول‌! أَ فَأَنت‌َ تَهدِي‌ العُمي‌َ وَ لَو كانُوا لا يُبصِرُون‌َ يونس‌ ‌آيه‌ 43 گردد.

وَ لِساناً وَ شَفَتَين‌ِ اينهم‌ دو لسان‌ داريم‌ لسان‌ سر ‌که‌ مقاصد و ‌ما ‌في‌ الضمير ‌خود‌ ‌را‌ اظهار كند ‌که‌ ‌اگر‌ لال‌ ‌بود‌ ‌از‌ بسياري‌ ‌از‌ فوائد دنيوي‌ و اخروي‌ محروم‌ ‌بود‌، و ديگر لسان‌ قلب‌ ‌که‌ گفتيم‌ ‌در‌ باب‌ ايمان‌ چهار امر معتبر ‌است‌ اقرار لساني‌ شهادت‌ و اقرار قلبي‌ تصديق‌ و اعتقاد ‌که‌ ‌در‌ بند دين‌ ‌باشد‌ و دلبستگي‌ داشته‌ ‌باشد‌ و تسليم‌ جميع‌ دستورات‌ و فرمايشات‌ الهي‌، و نباشد بكم‌ قلبي‌ ‌که‌ قبول‌ نداشته‌ ‌باشد‌ مثل‌ كفار و مشركين‌ و منافقين‌ و ضالين‌.

وَ هَدَيناه‌ُ النَّجدَين‌ِ نجد ‌در‌ لغت‌ بمعني‌ ارتفاع‌ زمين‌ ‌است‌ چنانچه‌ شهر نجف‌ زمين‌ ‌آن‌ مرتفع‌ ‌است‌ ‌که‌ شاعر ميگويد:

باز گو ‌از‌ نجد و ‌از‌ ياران‌ نجد

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 9)- «و یک زبان و دو لب»؟! (و لسانا و شفتین).

نکات آیه

۱ - زبان و دو لب انسان، عطاى الهى و نعمت هایى بزرگ است. (و لسانًا و شفتین)

۲ - بى توجّهى به قدرت بیان و ابزار آن و غفلت از وابستگى آنها به خداوند، شگفت آور و سرزنش بار است. (ألم نجعل له ... و لسانًا و شفتین)

۳ - خداوند به تمامى دانسته ها، نیت ها و افکار انسان، دانا است. (أیحسب أن لم یره أحد . ألم نجعل له ... و لسانًا و شفتین) تکیه بر ابزار سخن گفتن، در پاسخ کسى که از آگاهى خداوند غافل است، بیانگر این نکته است که چون زبان و لب ها - که انسان با آن معلومات و منویات خود را به دیگران انتقال مى دهد - آفریده خداوند است. پس نمى توان او را از ضمیر انسان ناآگاه دانست.

۴ - توجه به خدادادى بودن نعمت بیان و ابزار آن، مایه یقین به آگاهى خداوند از نیت ها، افکار و دانسته هاى انسان است. (أیحسب أن لم یره أحد . ألم نجعل له ... و لسانًا و شفتین)

موضوعات مرتبط

  • اعداد: عدد دو ۱
  • خدا: اهمیت نقش خدا ۲; عطایاى خدا ۱; علم غیب خدا ۳; نعمتهاى خدا ۱
  • ذکر: آثار ذکر ۴; ذکر نعمت بیان ۴
  • غفلت: سرزنش غفلت از قدرت بیان ۲; شگفتى غفلت از قدرت بیان ۲
  • نعمت: نعمت زبان ۱; نعمت لب ۱
  • یقین: زمینه یقین ۴; یقین به علم غیب خدا ۴

منابع