الأحزاب ٤
گسترشکپی متن آیه |
---|
ترجمه
الأحزاب ٣ | آیه ٤ | الأحزاب ٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«قَلْبَیْنِ»: دو دل. «مَا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ ...»: مراد این است که همان گونه که خداوند برای کسی دو پدر، و یا دو مادر قرار نداده است، به کسی هم دو دل نداده است. «جَوْف»: درون. داخل. «تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ»: بدانان میگوئید که پشت شما همچون پشت مادرم است. این کار را «ظِهار» میگویند. در جاهلیّت با گفتن (أَنتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ أُمّی)، همسر برای ابد برای مرد حرام، و با این گفته همسر به منزله مادر او پنداشته میشد و آن را طلاق بدون رجعت بشمار میآوردند. حکم ظِهار در اسلام در سوره مجادله، آیات - خواهد آمد. «أَدْعِیَآءَ»: جمع دَعِیّ، فرزندخواندهها.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
«شیخ طوسى» گویند: ابن عباس گوید: منافقین گفتند: محمد داراى دو قلب است سپس خداوند آنها را با نزول این آیه تکذیب نمود، از مجاهد و قتاده و در روایتى نیز از ابن عباس نقل نمایند که مردى از قریش مدعى شده بود که داراى دو قلب است[۱] و این شخص ابومعمر جمیل بن اسد نام داشت که مردى زرنگ بوده سپس این آیه نازل گردید.[۲][۳]
حسن بصرى گوید: مردى مى گفت من داراى نفسى هستم که به من فرمان میدهد و نفسى که مرا بازمیدارد و نهى میکند سپس این آیه نازل شد و درباره این قسمت از آیه «وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکمْ أَبْناءَکمْ» قتادة و مجاهد و ابن زید گویند درباره زید ابن حارثه نازل گردیده که مى گفت: فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله است.[۴]
تفسیر
- آيات ۱ - ۸، سوره احزاب
- اشاره به زمينه نزولآيه : ((يا ايهاا النبى اتق الله و لا تطع الكافرين و المنافقين ...))
- معناى جمله : ((ما جعل الله من قلبين فى جوفه )) و ارتباط آن را باقبل و بعد
- الغاء رسم و سنت ((ظهار)) و ((دعاء و تبنى - فرزند خواندگى
- توضيح مفاد و مراد از اينكه فرمود: ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم و ازواجه امهاتهم))
- بيان الويت در توراث صاحبان رحم از مؤ منين
- الغاء سنت توراث غير ارحام از يكديگر - مراد از ميثاقى كه خداوند از پيامبران گرفت
- وجوهى كه درباره مراد از اينكه فرمود: ((تا از راستى راستگويان بپرسد)) گفته اند
- بيان اينكه مراد از راستى در جمله : ((ليسئل الصادقين عن صدقهم )) انطباق پيمان الهىدر عالم ذربا كردار و عمل در اين عالم است
- بحث روايتى
- چند روايت حاكى از اينكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود هر كه را من مولايمعلى (عليه السلام ) مولا است در ذيل جمله : ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم ))
نکات آیه
۱ - خداوند، براى هیچ کس، دو قلب قرار نداده است. (ما جعل اللّه لرجل من قلبین فى جوفه)
۲ - دفاع خداوند، از شخصیت پیامبر(ص) در مقابل نارواگویى هاى کافران (ما جعل اللّه لرجل من قلبین فى جوفه) این آیه در سیاق آیات مربوط به پیامبر(ص) قرار دارد و مى تواند با آن آیات، ربط معنوى داشته باشد. در شأن نزول آیه آورده شده است که کسى مدّعىِ داشتن دو قلب بود و با آن، خود را از پیامبر(ص) برتر مى دانست. خداوند، با نفى سخن او برترى دیگران را از پیامبر(ص) نفى و از آن حضرت دفاع کرده است.
۳ - التزام به دو امر حق و باطل، در یک زمان، ممکن نیست. (و لاتطع الکفرین ... و اتّبع ما یوحى إلیک من ربّک ... ما جعل اللّه لرجل من قلبین فى جوفه) احتمال دارد ذکر «ما جعل اللّه لرجل...» براى تبیین امر لزوم تبعیت از وحى و نهى از اطاعت از کافران و منافقان باشد; یعنى، آیه مى گوید تبعیت همزمان از تعالیم وحى و خواسته هاى کافران، قابل جمع نیست; چون انسان داراى دو قلب نیست که با یکى، این و با دیگرى، آن را قبول کند.
۴ - خداوند، ساختار وجودى انسان را، شکل و سامان داده است. (ما جعل اللّه لرجل من قلبین فى جوفه)
۵ - هر قلبى، کارکرد خود را دارد و تصمیمى غیر از قلب دیگرى مى گیرد. (ما جعل اللّه لرجل من قلبین فى جوفه) این فراز، در صورتى که به آیات قبل و یا بعد ربط داشته باشد، در صدد بیان این نکته است که همان گونه که دو قلب، در درون یک شخص قرار نمى گیرد، دو اعتقاد و یا دو پدرى و یا دو مادرى براى یک نفر ممکن نیست. و این، حکایت از آن دارد که کارکردِ هر قلبى، انحصارى است و اگر نه، جایى براى این تمثیل باقى نمى ماند.
۶ - ظِهار، هیچ گاه، همسر مرد را، در مقام مادر او، قرار نخواهد داد. (و ما جعل أزوجکم الّ--ى تظهرون منهنّ أمّهتکم)
۷ - در جاهلیت، ظِهار همسر از سوى شوهر، امرى رایج بوده است. (و ما جعل أزوجکم الّ--ى تظهرون منهنّ أمّهتکم) از کاربرد فعل مضارع «تظاهرون» - که دلالت بر استمرار دارد - استفاده مى شود که ظِهار، امر متداولى بوده است.
۸ - ظِهار، از بدعت هاى عصر جاهلى بود و منشأ الهى نداشت. (و ما جعل أزوجکم الّ--ى تظهرون منهنّ أمّهتکم... ذلکم قولکم بأفوهکم) این که خداوند ظِهار را از خود نفى کرده، حاکى است که چنین امرى، از بدعت هاى دوران جاهلیت بوده است.
۹ - در عصر جاهلیت، مردان، با ظِهار همسر خود، او را در ردیف مادر خود قرار داده و با او، ترک مراوده مى کردند. (و ما جعل أزوجکم الّ--ى تظهرون منهنّ أمّهتکم) این که خداوند فرموده است، ظِهار، همسر را در منزلت مادر قرار نمى دهد، به دست مى آید که مردان، با ظِهارِ همسر، مى خواسته اند با آنان ترک مراوده کنند; چون، بر این باور بودند که خلوت با مادر قطعاً، امر نادرستى است.
۱۰ - فرزندخوانده شدگان، هیچ گاه، فرزند حقیقى نیستند. (و ما جعل أدعیاءکم أبناءکم) «أدعیاء» جمع «دعى» و صفت مشبهه، به معناى اسم مفعول است. مراد از آن، نسبت دادن ادعایى فرزند (و یا هر چیزى) به شخص است.
۱۱ - در جاهلیت، فرزندخوانده شدگان، فرزند حقیقى تلقى مى شدند. (و ما جعل أدعیاءکم أبناءکم) آیه، ناظر به واقعیتى موجود در عصر ظهور اسلام و باقى مانده از دوران جاهلى است. چنان که نوع مفسران، به آن تصریح کرده اند، آیه درباره زیدبن حارثه، پسرخوانده رسول اللّه(ص) نازل شده است.
۱۲ - فرزند حقیقى تلقّى شدن فرزند خوانده شدگان، در عصر جاهلیت، خودساخته بود و منشأ الهى نداشت. (و ما جعل أدعیاءکم أبناءکم ذلکم قولکم بأفوهکم)
۱۳ - ظِهار همسر، تنها سخنى بیش نیست و در واقعیت تأثیر ندارد. (و ما جعل أزوجکم الّ--ى تظهرون منهنّ أمّهتکم ... ذلکم قولکم بأفوهکم)
۱۴ - ادعاى فرزند حقیقى بودن فرزندخوانده، تنها سخنى بیش نیست و در واقعیت تأثیر ندارد. (و ما جعل أدعیاءکم أبناءکم ذلکم قولکم بأفوهکم)
۱۵ - تشریع و گفتار خداوند، مطابق با حق و واقعیت است. (و اللّه یقول الحقّ)
۱۶ - بایسته است که انسان ها، به جاى حکم هاى ساختگى خود، به احکام الهى پابند باشند. (ذلکم قولکم بأفوهکم و اللّه یقول الحقّ و هو یهدى السبیل)
۱۷ - گفتارها و اظهار نظرها، وقتى متقن و پذیرفتنى است که مطابق با واقع و حق باشد. (ذلکم قولکم بأفوهکم و اللّه یقول الحقّ)
۱۸ - احکام، وقتى شرعى و قابل عمل اند که خداوند، آنها را تشریع و یا امضا کرده باشد. (و ما جعل أزوجکم الّ--ى تظهرون منهنّ أمّهتکم و ما جعل أدعیاءکم أبناءکم ذلکم قولکم بأفوهکم و اللّه یقول الحقّ)
۱۹ - خداوند، هدایت کننده انسان ها به راه درست است. (و هو یهدى السبیل)
موضوعات مرتبط
- احکام: احکام امضایى ۱۸; ملاک اعتبار احکام ۱۸
- انسان: خلقت انسان ۴; مسؤولیت انسان ۱۶; وحدت قلب انسان ۱
- بدعت: اعراض از بدعت ۱۶
- تشریع: حقانیت تشریع ۱۵; منشأ تشریع ۱۸
- جاهلیت: رسوم جاهلیت ۷، ۱۱، ۱۲; ظهار در جاهلیت ۷، ۸، ۹; فرزندخواندگى در جاهلیت ۱۱، ۱۲
- حق: تضاد حق و باطل ۳; ملاک تشریع حق ۱۸
- خدا: افعال خدا ۱، ۴; حقانیت کلام خدا ۱۵; هدایتگرى خدا ۱۹
- سخن: ملاک حقانیت سخن ۱۷
- صراط مستقیم: هدایت به صراط مستقیم ۱۹
- ظهار: آثار ظهار ۶، ۹، ۱۳; احکام ظهار ۱۳; بدعت ظهار ۸; منشأ ظهار ۸
- فرزندخواندگى: احکام فرزندخواندگى ۱۰، ۱۴; ادعاى فرزندخواندگى ۱۴; بدعت فرزندخواندگى ۱۲; منشأ فرزندخواندگى ۱۲
- قلب: نقش قلب ۵
- کافران: کافران و محمد(ص) ۲
- محمد(ص): دفاع از محمد(ص) ۲
- هدایت: منشأ هدایت ۱۹
- همسر: مادر قرار دادن همسر ۶، ۹
منابع
- ↑ ابن ابى حاتم در تفسیر خود از سعید بن جبیر و مجاهد و عکرمة (بدون ذکر نام شخصى) روایت کرده است.
- ↑ طبرى صاحب جامع البیان نیز از طریق قتاده از حسن بصرى نقل و روایت کرده است.
- ↑ صاحب مجمع البیان گوید: این آیه درباره ابومعمر جمیل بن معمر بن حبیب الفهرى نازل شده است و ابن ابى حاتم در تفسیر خود نقل نماید که این شخص از قریش از طائفه بنىجمح بوده است و داراى حافظه اى قوى بود و مى گفت: در اندرون من دو قلب وجود دارد که با هر یک از آن دو تعقّل میکنم که بالاتر از عقل محمد است و قریش به او ذوالقلبین مى گفتند تا این که در جنگ بدر وقتى که مشرکین فرار مى کردند او را دیدند در حالتى که یک نعلین خود را در دست گرفته و نعلین دیگر در پایش بود فرار میکرد. ابوسفیان در آن حال او را دید از وى پرسید: مردم کجا رفته اند؟ گفت: فرار کرده اند سپس از وى پرسید تو را چه شده است که به این وضع افتاده اى در حالى که یک نعلین در دست و نعلین دیگرى در پاى دارى؟ ابومعمر متوجه شد و گفت: من خیال میکردم هر دو نعلین در پاى من است در اینجا دروغ بودن او در داشتن دو قلب آشکار گردید.
- ↑ در تفسیر على بن ابراهیم درباره این قسمت از آیه «وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکمْ أَبْناءَکمْ» بعد از دو واسطه از امام صادق علیهالسلام روایت شده که فرمود: سبب نزول آن چنین بوده که وقتى پیامبر با خدیجه ازدواج فرمود، روزى به خاطر تجارت با اموال خدیجه به طرف بازار عکاظ رهسپار گردید و زید بن حارثه را که برده اى زیرک و زرنگ بود، خریدارى نمود. این غلام پس از بعثت رسول خدا صلى الله علیه و آله اسلام اختیار کرد و از غلامان رسول خدا گردید وقتى که پدرش حارثة بن شراحیل الکلبى از موضوع پسرش باخبر گردید، وارد مکه شد که پسرش را با خود ببرد. لذا نزد ابوطالب آمد و گفت: اى ابوطالب پسرم به اسارت به مکه آورده شده و شنیده ام که از غلامان برادرزاده ات قرار گرفته از تو میخواهم که یا او را به من بفروشى و یا او را آزاد کنى و به من بازگردانى، ابوطالب موضوع را به پیامبر گفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: زید را آزاد کردم، هر کجا میخواهد مى تواند برود حارثه وقتى که فهمید دست پسرش زید را گرفت که با خود ببرد. زید امتناع کرد و گفت: با وجود بر این که پیامبر مرا آزاد کرده است من از او جدا نخواهم شد پدرش از او خواست که به خاطر مراعات حسب و نسب فامیلى از بردگى قریش صرفنظر کند. زید گفت: من برده نیستم و در عین حال از رسول خدا صلی الله علیه و آله نمى توانم جدا باشم. پدر زید بخشم آمد و فریاد کرد و گفت: اى طائفه قریش شاهد باشید که من از پسرم زید بیزارى جسته و او را از فرزندى خود خلع نموده ام. پیامبر در قبال خشم حارثه فرمود: اى طائفه قریش بدانید که از این پس زید پسر من است و من از او و او از من ارث خواهد برد و از آن به بعد زید پسر پیامبر خوانده شد و پیامبر زید را دوست میداشت و پس از هجرت به مدینه دختر عمه خود زینب دختر جحش را به عقد او درآورد تا این که در یکى از جنگها زید شهید شد پس از شهادت زید پیامبر زینب را به عقد خود درآورد. منافقین گفتند: پیامبر زن پسر خود را به عقد خویش درآورده است در صورتى که بر او حرام بوده است سپس این آیه نازل گردید و فرمود: پسر خوانده در حکم پسر حقیقى و واقعى نخواهد بود.