الروم ٢٩
کپی متن آیه |
---|
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَ اللَّهُ وَ مَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ |
ترجمه
الروم ٢٨ | آیه ٢٩ | الروم ٣٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بَلْ»: حرف اِضراب است و بیانگر انتقال از سخنی و پرداختن به سخن دیگری است. «فَمَن یَهْدِی؟»: مراد این است که کسی نمیتواند هدایت دهد جز خدا.
تفسیر
- آيات ۲۷ - ۳۹، سوره روم
- طرح يك اشكال و بيان وجوه مختلفى در پاسخ به آن
- پاسخ ديگرى از صاحب كشاف و بيان چهار اشكال به آن
- جواب به اشكال فوق با بيان مفاد جمله : ((وللهالمثل الاءعلى ))
- تمثيلى متضمن رد و ابطال پندار مشركين درباره اينكه خدا از مخلوقات خود شركايى دارد
- شرح مفاد آيه : ((فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها...))
- بيان اينكه فطرت انسان هادى همه افراد در هر عصر و مصر به سوى سعادت است
- اقوال مختلف مفسرين درباره مفردات و مفاد آيه ((فاقم وجهك للذين حنيفا...))
- كلام فخر رازى در مراد از ((لاتبديل لخلق الله )) و بياناشكال آن
- نهى از تخرب و تفرق در دين كه از صفات مشركين و ناشى از پيروى آنان از اهواء خوداست
- مراد آيه شريفه و بيان عدم منافات آن با آيه (و اذا مس الانسان ضردعوا...)
- وسعت و تنگى معيشت تابع مشيت خدا است (يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر)
- مراد از ((ربا)) و ((زكات )) در آيه : ((و ما آتيتم من ربا ليربوا...))
- بحث روايتى
- روايتى درباره شاءن نزول آيه : ((ضرب لكم مثلا من انفسكم ...)) كه در مقام نفى اعتمادبه شريك داشتن خدا است
- رواياتى در ذيل آيه : ((فطرة الله التى فطر الناس عليها...)) و بيان مراد از((فطرت ))
- چند روايت حاكى از اينكه كل مولود يولد على الفطرة ...
- فدك حق مسلم حضرت زهرا(س ) بوده است
- گفتارى در معناى فطرى بودن دين در چند فصل
- ۲ - زندگى اجتماعى و نياز به قانون ويژگى انسان است
- ۳- دين (مجموعه سنن قوانين )) بايد در جهت برآوردن حوائج حقيقى انسان و مطابق بافطرت و تكوين تشريع شده باشد.
- ۴ - اسلام ((دين فطرت ))، ((دين خدا)) و ((سبيل الله )) است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «29»
آرى، كسانى كه ظلم كردند، بدون آگاهى، از هوسهاى خود پيروى نمودند. پس كسى را كه خدا گمراهش كرد، چه كسى مىتواند هدايت كند؟
براى آنان هيچ گونه ياورى نيست.
پیام ها
1- مشركان تعقّل نمىكنند و به خود ظلم مىكنند. «لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا»
2- مشرك، براى شرك خود برهان علمى ندارد و سرچشمهى انحرافش
جلد 7 - صفحه 196
هوسهاى درونى است. اتَّبَعَ ... أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ
3- شرك، ظلم به خود است. «اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ»
4- تمايلات انسان، متنوّع است. «أَهْواءَهُمْ»
5- خداوند كسانى را گمراه مىكند كه به جاى پيروى از علم و عقل، پيرو هوسهاى خود باشند. اتَّبَعَ ... أَهْواءَهُمْ ... أَضَلَّ اللَّهُ
6- مشخصات مشرك چند چيز است:
ستمگرى: «ظَلَمُوا»
بىمنطقى: «بِغَيْرِ عِلْمٍ»
گمراهى: «أَضَلَّ اللَّهُ»
بىياورى: «ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ»
7- ستمگران هواپرست، روزى غريب وتنها خواهند ماند. اتَّبَعَ ... أَهْواءَهُمْ ... ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «29»
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا: بلكه پيروى مىكنند آنانكه ستم نمودند بر خود يعنى مشرك شدند، أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ: آرزوهاى نفسانى خود را بدون دانائى يعنى در حالتى كه بىدانش و نادانند؛ چه دانا اگر پيروى هواى خود نكند، غالبا علم و دانش او را از آن باز دارد اگر عقلش مغلوب هوى نشود بخلاف جاهل كه هيچ چيز صارف و مانع او نمىشود از اتباع هوى خصوصا اگر جهل مركب باشد كه هر چه آيات بينات و دلايل واضحات باو ارائه داده شود به هيچ گونه
«1» تفسير منهج الصادقين (چاپ سوم اسلاميه 1346 ش) ج 7، ص 202.
جلد 10 - صفحه 293
مهتدى نشود و از مستى هوى هشيار نگردد و پس از اتمام حجت خداى تعالى، اين جاهل منغمر در هواى نفس را بخود واگذارد، بنابراين: فَمَنْ يَهْدِي: پس كيست كه راه نمايد و هدايت كند، مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ: كسى او را كه واگذاشت او را خدا به سبب خذلان و سوء اختيار خودش و انكار و عناد و رسوخ كفر با وجود مشاهده آيات هاديه و حجج واضحه و ازاحه علت و نصب ادله، حق تعالى تخليه آن نموده و او را در وادى خذلان فرو گذاشته هيچكس او را به راه راست ندارد و از ضلالت مهلكه به هدايت منجيه نرساند. وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ: و نيست مر كفار و مشركان گمراه را از ياران و هواداران كه ايشان را از ضلالت برهاند و از آفات لازمه كه عقوبات دنيا و آخرت است حفظ نمايد، و اين دليل است كه مراد به اضلال خذلان است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ «26» وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «27» ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «28» بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «29» فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (30)
مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32)
ترجمه
و مر او را است هر كس در آسمانها و زمين است همه او را فرمان برانند
و او است آنكه ميآفريند خلق را پس اعاده ميدهد آنرا و آن آسانتر است بر او و مر او را است صفت برتر در آسمانها و زمين و او است تواناى درست كار
زد براى شما مثلى از خودهاتان آيا براى شما از آنچه مالك شد دستهاتان شريكهائى است در آنچه روزى داديمتان پس شما باشيد در آن يكسان بترسيد از آنان مانند ترس شما از خودتان اين چنين تفصيل ميدهيم آيتها را براى گروهى كه تعقّل ميكنند
بلى پيروى كردند آنها كه ستم كردند خواهشهاى خودشان را بدون دانش پس كه هدايت ميكند آنرا كه گمراه كرد خدا و نيست براى آنها هيچ يارى كنندگانى
پس بپادار روى خود را براى دين حقّ با آنكه منحرف باشى از باطل و ملازم با آفرينش خدا كه آفريد مردم را ملازم با آن نيست تغييرى مر خلقت خدا را اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نميدانند
با آنكه بازگشت كنندگان باشيد بسوى او و بترسيد از او و برپا داريد نماز را و نبوده باشيد از مشركان
از آنانكه متفرّق نمودند دينشان را و گشتند گروهها هر گروهى بآنچه نزد ايشان است شادمانند.
تفسير
تمام موجودات ارضيّه و سماويّه مملوك حقّند بملكيّت حقّه حقيقيّه و تخصيص عقلاء بذكر بمناسبت كلمه من براى مزيد اهتمام بشأن آنها است و تبعيّت ساير موجودات از ايشان و همه مطيع و فرمانبردار حقّند در حيات و ممات و بقاء و فناء و اعاده و احياء در دنيا و روز جزا و لذا او چنانچه خلق فرمود خلق را در ابتداء
جلد 4 صفحه 254
اعاده ميدهد آنها را بعد از فناء و زوال صورت جسميّه و اعاده آسان است براى خدا و آسانتر در نظر مردم از ابتدا براى او چون براى خودشان آسانتر است در صورتى كه ضمير عليه راجع بخدا باشد چنانچه ظاهر است و محتمل است راجع بخلق باشد و بنابراين مراد آنستكه اعاده آسانتر است براى خلق از ابتداء با اين وصف اقرار بابتداء خلق براى خدا دارند و اقرار بعود آن بقدرت او ندارند خلاصه آنكه يا بايد اهون را مجرّد از معناى تفضيل گرفت چنانچه احيانا استعمال ميشود يا تفضيل را بنظر خلق دانست براى خدا چنانچه فرمودهاند يا براى خلق و افراد ضمير راجع بآنرا در عليه باعتبار لفظ دانست چنانچه عود شده بآن باين اعتبار در يعيده و اينمعناى اخير بدوا بنظر حقير رسيد و در هر حال نميتوان گفت اعاده براى خداوند آسانتر از ابتدا است چون براى او هر دو يكسانند در سهولت و آسانى و از براى او است هر صفت كمال شگفتآورى كه فوق آن متصوّر نيست و كسى بپايه آن نميرسد در آسمانها و زمين و در اخبار ائمّه هدى و بعضى از زيارات مأثوره به اين معنى و بوجود مبارك امير المؤمنين و ائمّه معصومين عليهم السّلام تفسير و تعبير شده و او است خداوند ارجمند تواناى درست كارى كه تمام افعالش بر وفق حكمت و مصلحت است و براى توضيح قبح شريك قرار دادن براى خداوند حق تعالى مثلى زده كه مردم با مراجعه بحال خودشان متوجّه بآن شوند از اينقرار كه شما مردم آزاد كه بندگانى داريد و آنها مملوك شمايند آيا ميشود آنها در اموالى كه خدا بشما داده شريك شما باشند و مانند شما در آنها تصرّف نمايند و همه مساوى باشيد با يكديگر با آنكه در حقيقت آن اموال مال شما نيست بلكه مال خدا است ولى اختيار آن را بشما واگذار فرموده و يا ممكن است شما از بندگانتان بترسيد و ملاحظه كنيد در تصرّف خودتان در آن اموال بهمان نحو كه از خودتان ميترسيد و ملاحظه ميكنيد البتّه نميشود و ممكن نيست كه شما آنها را شريك و مساوى با خودتان در تصرّف بدانيد و همان ملاحظهاى كه از شركاء آزاد خودتان داريد از آنها داشته باشيد پس چگونه مملوك خدا را براى او شريك قرار ميدهيد باين خوبى و وضوح بيان ميكند خدا ادلّه نفى شرك و قبح آن طريقه را براى كسانيكه تعقّل و
جلد 4 صفحه 255
تأمّل ميكنند در درك حقائق و حلّ مشكلات ولى كسانيكه براى خدا شريك قرار دادند اهل اين معانى نيستند بلكه اين ستم كاران بخويش و خلق از روى بىعلمى و بى دانشى و بدون دليل پيروى دلخواه و هواى نفس خودشان را نمودند و از تعقّل و تأمّل دور شدند خدا هم آنها را بحال خودشان واگذار فرمود و در وادى ضلالت حيرانند و كسى نمىتواند آنها را هدايت نمايد چون گوش بحرف حساب نميدهند و دستگيرى براى آنها در دنيا و آخرت نيست و نخواهد بود پس بايد پيغمبر اكرم بكلّى از آنها اعراض فرمايد و متوجّه بخدا و دين حقّ باشد و مستقيم و ثابت در ابلاغ آن و منحرف از هر طريقه و مسلك باطل و معبود و مسجود زائل و ملازم باشد با فطرت اصلى و خلقت پاك الهى كه بر آن اصل و نهاد خلق فرموده خدا خلايق را و قابل تغيير و تبديل نيست و آن اين دين مبين قويم مستقيم اسلام است ولى بيشتر مردم نميدانند حقّيّت و موافق با فطرت بودن آنرا و مسلمانان نيز بايد در تبعيّت از پيغمبر خودشان ثابت باشند با آنكه علاقه خودشان را از غير حقّ قطع نموده و پى در پى بحقّ پيوندند و مكرّر باو رجوع نمايند و از خدا بترسند و نماز مقرّر را بپا دارند و از گروه مشركين نباشند و از جمله كسانيكه متفرّق و جدا شدند در دين با يكديگر نباشند كه فرقه فرقه شدند و هر فرقهاى پيرو و تابع امامى يا پرستش و ستايش كننده معبودى باشند و راضى و خوشنود بمسلك و مرام و معبود و امام خود گردند و از سايرين تبرّى جويند و بعضى فارقوا بجاى فرّقوا قرائت نمودهاند يعنى ترك نمودند و اينكه منيبين حال از أقم واقع شده با آنكه آن داراى ضمير مفرد و اين كلمه جمع است باعتبار مراد و تبعيّت امّت از پيغمبر اكرم است چنانچه فرموده يا ايّها النّبى اذا طلّقتم النّساء و در ذيل آيه سوّم قمّى ره فرموده سبب نزول آن اين بود كه عرب در تلبيه بدستور حضرت ابراهيم عمل مينمودند و ميگفتند لبّيك اللّهمّ لبّيك لبّيك لا شريك لك لبّيك انّ الحمد و النّعمة لك و الملك لا شريك لك پس شيطان بصورت پير مردى در آمد و بآنها گفت اين تلبيه پدران شما نيست گفتند آن چگونه بوده گفت آنها ميگفتند لبّيك اللّهمّ لبّيك لا شريك لك الّا شريك هو لك پس قريش متنفّر شدند از آن گفتار و شيطان گفت صبر كنيد تا سخن من تمام شود گفتند بگو گفت الّا شريك هو لك تملكه و ما
جلد 4 صفحه 256
يملك آيا نمىبينيد كه او مالك شريك و آنچه او مالك است ميباشد پس مردم راضى شدند بآن و قريش بالخصوص باين نحو تلبيه مينمودند و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مبعوث شد آن تلبيه را منع نمود و فرمود اين شرك است و اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه شما كه راضى نيستيد كسى با شما در املاكتان شريك باشد چگونه راضى ميشويد براى خدا در املاكش شريك قرار دهيد و در بعضى از روايات معتبره فأقم وجهك للدّين به ثبات در ولايت و توجّه بقبله در نماز و عدم التفات بيمين و شمال و نفى عبادت اوثان تفسير شده و دين فطرى را بتوحيد خدا در روز الست و اخذ ميثاق از بنى آدم بر آن و بر رسالت ختمى مرتبت و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام مبيّن فرمودهاند و كلمه من در من انفسكم ظاهرا ابتدائيّه و در ممّا ملكت تبعيضيّه و در من شركاء زائده و استفهام انكارى است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهواءَهُم بِغَيرِ عِلمٍ فَمَن يَهدِي مَن أَضَلَّ اللّهُ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِينَ «29»
بلكه متابعت كردند كساني که ظلم كردند هواهاي نفسانيه خود را- بدون علم و فهم و دانش پس كيست بتواند هدايت كند كسي را که خداوند در ضلالت بخودش واگذار نموده، ديگر قابل هدايت نيست و نيست از براي اينها ناصر و معيني.
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهواءَهُم شامل ميشود جميع مشركين و كفار و ضالين و ظلمه و فساق و فجار و عاصين را، زيرا يا ظالم به دين هستند يا ظالم بغير از انبياء و اوصياء و مؤمنين حتي بحيوانات يا ظالم بنفس که خود را در معرض عذاب دنيوي و اخروي در آوردند و محروم از مثوبات و فيوضات الهي كردند تمام از روي هواپرستي و خواهشهاي نفساني است كأنه هواي نفس را خداي خود ميدانند بهر كدام بگويي چرا چنين ميكني ميگويد دلم ميخواهد، چرا چنان نميكني! دلم نميخواهد أَ فَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلي عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمعِهِ وَ قَلبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَن يَهدِيهِ مِن بَعدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (سوره جاثيه آيه 23) بِغَيرِ عِلمٍ که هيچ گونه دليل و مدركي بر عمليات خود ندارند فقط همان هواي نفس است.
جلد 14 - صفحه 383
فَمَن يَهدِي مَن أَضَلَّ اللّهُ که خداوند او را بخود واگذار نمود، چون قلب سياه شد قساوت گرفت، شيطان مسلط شد دنيا جلوه كرد گوش و چشم بسته شد چنانچه امروز بسيار مصداق پيدا كرده ديگر قابل هدايت نيست چنانچه ميفرمايد فَذَرهُم يَخُوضُوا وَ يَلعَبُوا حَتّي يُلاقُوا يَومَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (سوره زخرف آيه 83 سوره معارج آيه 42).
وَ ما لَهُم مِن ناصِرِينَ رفقاء صميمي و رؤساء دلسوز و هم مسلكان و هم قطاران، احدي آنها را ياري نميكند تمام گرفتار خود هستند الأَخِلّاءُ يَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ إِلَّا المُتَّقِينَ (سوره زخرف آيه 67) يَومَ يَفِرُّ المَرءُ مِن أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ لِكُلِّ امرِئٍ مِنهُم يَومَئِذٍ شَأنٌ يُغنِيهِ (سوره عبس آيه 34 الي 37).
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 29)- ولی این آیات بینات و این گونه مثالهای واضح و روشن برای صاحبان اندیشه است، نه ظالمان هوی پرست بیدانشی که پردههای جهل و نادانی بر قلب آنها فرو افتاده، و خرافات و تعصبات جاهلی فضای فکر آنها را تیره و تار کرده.
لذا در این آیه میافزاید: «ظالمان از هوی و هوسهای خویش بدون علم و آگاهی پیروی میکنند» و تابع هیچ منطقی نیستند (بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
ج3، ص533
اینها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادی ضلالت افکنده است «و چه کسی میتواند آنها را که خدا گمراه کرده هدایت کند»؟! (فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ).
و مسلم است کسانی را که خدا رهایشان سازد و به خویشتن واگذار کند «برای آنها هیچ یار و یاوری نخواهد بود» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
نکات آیه
۱ - مشرکان، از تمایلات و هواهاى نفسانى خویش پیروى جاهلانه مى کنند. (هل لکم ... من شرکاء ... بل اتّبع الذین ظلموا أهواءهم بغیر علم) با توجه به این که آیه، در سیاق آیاتى آمده که در اثبات توحید و رد عقیده مشرکان است، مراد از «الذین ظلموا» مشرکان است.
۲ - مشرکان، مردمانى ظالم و ستم گرند و شرک، از موارد ستم است. (بل اتّبع الذین ظلموا أهواءهم)
۳ - پیروى از هواى نفس، از عوامل انکار توحید و گریز از پذیرش حق است. (هل لکم من ما ملکت أیمنکم ... بل اتّبع الذین ظلموا أهواءهم بغیر علم)
۴ - مشرکان، در انکار وحدانیت خداوند و گزینش معبودان خویش، دلیل و منطقى نداشته و از هواى نفس خویش تبعیت کردند. (بل اتّبع الذین ظلموا أهواءهم بغیر علم) مراد از ظلم - که در آیه، به عنوان صفت مشرکان ذکر شده است - عقیده شرک آلود است.
۵ - مشرکان، به رغم تبیینِ قابلِ فهم آیات الهى، از آن سودى نمى برند و درباره آن نمى اندیشند. (کذلک نفصّل الأیت لقوم یعقلون . بل اتّبع الذین ظلموا أهواءهم) «بل» اضراب، براى خارج کردن مشرکان از «لقوم یعقلون» و تعریضى است، به این که براساس توضیحى که درباره خداوند، با مَثَلى روشن داده شد، مشرکان، باید از عقیده باطل خود دست بکشند، اما آنان، چون مردمانى هواپرست اند حاضر به ترک مواضع خویش نیستند.
۶ - حق ناپذیرى مشرکان، پس از اقامه دلیل هاى گوناگون براى آنان، عامل منفورشدن شان در پیشگاه خداوند است. (هل لکم من ما ملکت ... بل اتّبع الذین ظلموا أهواءهم) التفات از خطاب «هل لکم من ما ملکت...» به غیبت «اتّبع الذین...» مى تواند گویاى این حقیقت باشد که آنان، به دلیل تداوم عقیده شرک، از مخاطب خدا شدن محروم شدند. این، نشانه منفور شدن است.
۷ - مشرکان، مردمانى هواپرست، گمراه و محروم از هدایت خداوند (بل اتّبع الذین ظلموا أهواءهم ... فمن یهدى من أضلّ اللّه)
۸ - پافشارى بر عقیده شرک آلود، اضلال الهى را در پى دارد. (اتّبع الذین ظلموا أهواءهم ... فمن یهدى من أضلّ اللّه) تعبیر از «أشرکوا» به «ظلموا» براى بیان این نکته است که آنان، با وجود دلایل زیاد و روشن براى اثبات وحدانیت خداوند، باز بر عقیده خویش پاى فشردند و در نتیجه، به جایى رسیدند که به اضلال کیفرى خداوند گرفتار آمدند.
۹ - تبعیت جاهلانه از هواى نفس، درپى دارنده محرومیت از هدایت الهى و عامل غوطه ور شدن در گمراهى است. (بل اتّبع الذین ظلموا أهواءهم بغیر علم فمن یهدى من أضلّ اللّه)
۱۰ - هدایت و گمراهى، به دست خداوند است. (فمن یهدى من أضلّ اللّه) «مَنْ» استفهام انکارى است و هادى بودن هر کس و چیزى جز خداوند را نفى مى کند.
۱۱ - هرگونه تلاشى براى هدایت مشرکان تابع هواى نفس، نافرجام است. (الذین ظلموا ... فمن یهدى من أضلّ اللّه)
۱۲ - تبعیت از هواى نفس، مانع هدایت پذیرى است. (بل اتّبع الذین ظلموا أهواءهم ... فمن یهدى من أضلّ اللّه)
۱۳ - مشرکان هواپرست، از داشتن هرگونه یاورى، در برابر اراده الهى، محروم اند. (فمن یهدى من أضلّ اللّه و ما لهم من نصرین)
۱۴ - توقع مشرکان براى شفاعت معبودان شان از آنان، توقعى بیجا و واهى است. (و ما لهم من نصرین) احتمال دارد عبارت «و ما لهم من ناصرین» تعریض به توهم بودن عقیده مشرکان درباره توان معبودان شان براى شفاعت باشد.
۱۵ - هیچ کس، نمى تواند مشرکان هواپرست را از اضلال الهى نجات بدهد. (فمن یهدى من أضلّ اللّه و ما لهم من نصرین) مراد از «ناصرین» به قرینه سیاق و فراز قبلى، مى تواند «نجات دهنده» باشد.
موضوعات مرتبط
- آیات خدا: تبیین آیات خدا ۵; محرومان از آیات خدا ۵
- توحید: عوامل تکذیب توحید ۳
- توقعات: توقعات بیجا ۱۴
- حق: عوامل حق ناپذیرى ۳
- خدا: آثار مشیت خدا ۱۰; اراده خدا ۱۳; اضلال خدا ۸، ۱۵; نفرت خدا ۶
- شرک: آثار اصرار بر شرک ۸; بى منطقى شرک ۴; ظلم شرک ۲
- ظالمان :۲
- گمراهان :۷
- گمراهى: عوامل گمراهى ۸، ۹; منشأ گمراهى ۱۰
- مشرکان: توقعات مشرکان ۱۴; حق ناپذیرى مشرکان ۶; گمراهى مشرکان ۷، ۱۵; محرومیت مشرکان ۵، ۷; محرومیت مشرکان از یاور ۱۳; نفرت از مشرکان ۶; هدایت ناپذیرى مشرکان ۱۱، ۱۵; هواپرستى مشرکان ۱، ۴، ۷، ۱۱، ۱۳، ۱۵
- هدایت: زمینه محرومیت از هدایت ۹; محرومان از هدایت ۷; منشأ هدایت ۱۰; موانع هدایت ۱۲
- هواپرستان :۷
- هواپرستى: آثار هواپرستى ۳، ۹، ۱۲
منابع