الروم ٨
کپی متن آیه |
---|
أَ وَ لَمْ يَتَفَکَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَ کَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ |
ترجمه
الروم ٧ | آیه ٨ | الروم ٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِمْ؟»: آیا با خود نمیاندیشند؟ آیا درباره خود نمیاندیشند تا ببینند چه کردهاند و چه میکنند و سرنوشت ایشان به کجا میانجامد؟ «فِی أَنفُسِهِمْ»: برخی گفتهاند: مراد از این قید، اندیشیدن درباره اسرار وجود انسان، یا عالم صغیر است (نگا: روحالمعانی، الکبیر). بسیاری هم معتقدند که منظور این است انسانها در درون جان و از طریق عقل و وجدان، درباره آسمانها و زمین و اشیاء میان آنها بیندیشند. «بِالْحَقِّ»: به حق نه باطل. برای حکمت عالیّه نه بازی و شوخی (نگا: انبیاء / ). «أَجَلٍ مُّسَمّیً»: مدّت محدود و معیّن. واژه (أَجَلٍ) عطف بر (الْحَقِّ) است.
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۹، سوره روم
- اشاره به مضامين و غرض سوره مباركه روم
- وجوهى كه در معناى آيه : ((يومئذ يفرح المؤ منون بنصر الله ...)) و ارتباط آن باقبل (غلبت الروم ...) گفته شده است
- اشاره اى در مورد وجه اينكه خداوند خلف وعده نمى كند (لا يخلف الله وعده )
- چند وجه در بيان مفاد آيه : ((يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا...))
- توضيح مراد از اينكه فرمود: خداوند جهان را جز به ((حق )) و((اجل مسمى )) نيافريد
- دو وجه در معناى آيه : ((ثم كان عاقبة الذين اساؤ ا السوآى ان كذبوا بآيات الله ...))
- نكاتى كه از آيه : ((فسبحان حين تمسون و حين تصبحون وله الحمد...)) استفاده مى شود
- بحث روايتى (نقد رواياتى كه در ذيل آيه : ((غلبت الروم ...)) و شرطبندى با مشركينبر سر غلبه روم نقل شده )
- شرطبندى ابوبكر با مشركين بعد از نزول آيه تحريم قمار بوده است .
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ «8»
آيا آنان در وجود خودشان فكر نكردند؟ خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، جز بر اساس حقّ و زمانبندى معيّن نيافريده است، و بىشك بسيارى از مردم به لقاى پروردگارشان (در قيامت) كفر مىورزند.
پیام ها
1- تفكّر، داروى بيمارى غفلت است. «هُمْ غافِلُونَ أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا»
2- تفكّر، زمانى مفيد و سازنده است كه دور از هياهو و تأثيرات منفى و بر اساس عقل و فطرت باشد. «فِي أَنْفُسِهِمْ»
3- آفرينش، هم هدفدار است و هم زمانبندى دارد. خَلَقَ ... بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى
4- دنيا، مدّت زمانى بيش نيست. «أَجَلٍ مُسَمًّى»
5- نتيجهى فكر سالم، ايمان به حقّانيّت و هدفدارى هستى و آخرت است و نتيجهى بىفكرى، كفر و انكار معاد است. «يَتَفَكَّرُوا- لَكافِرُونَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 182
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ «8»
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ: آيا تفكر نمىكنند (استفهام تقريرى است) يعنى بايد تفكر كنند در نفسهاى خودشان تا آنكه دانا و قائل شوند به آنكه: ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ: نيافريد خدا آسمانها و زمينها، وَ ما بَيْنَهُما: و آنچه در ميان آسمانها و زمين است از مخلوقات، إِلَّا بِالْحَقِ: مگر مقرون به حق و موافق با حكمت، يعنى به جهت غرض صحيح و حكمت بليغ كه استدلال به آنست بر ذات يگانه الهى و قدرت و حكمت او نه براى باطل و عبث. وَ أَجَلٍ مُسَمًّى: و به جهت علم به تقدير و وقتى كه نام برده شده كه نزد آن منتهى مىشوند و اثرى از آنها باقى نماند. مراد قيامت است كه چون واقع شود تمام آسمانها و زمينها و آنچه ما بين آنهاست منقضى شود و سر انجام يابد. وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ: و بدرستى كه بسيارى از مردمان، بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ: به رسيدن جزاى پروردگارشان از ثواب و عقاب هر آينه كافر هستند و گمان كنند كه دنيا ابدى است و آخرت وقوع نيابد و جزا و پاداشى در كار نخواهد بود.
تنبيه: آيه شريفه دليل است بر وجود صانع عالم و اثبات معاد، بدين تقرير:
شخص عاقل كه تفكر و تأمل نمايد در نفس خود، هر آينه دريابد كه ايجاد و ابقاى تمامى موجودات از آسمان و آنچه در آنهاست بدين كيفيت خاصه و نظم مرتبه، دالند بر وجود صانع قادر مدبر حكيم كه آثار قدرت و حكمت او هويدا است. و به تعقل و تفكر دوّمين قيامت و معاد ثابت شود، زيرا اين خلقت عظيم از خداوند حكيم بدون غرض نخواهد بود، و آن ايصال فيوضات باقيه و مثوبات دائمه است به
جلد 10 - صفحه 273
بندگان و راه سعادت ابديّه تمام نشود مگر به جعل تكاليف كه مشتمل است بر اوامر و نواهى، پس لابد است آن را از جزاء، و چون در دنيا آن جزاء تحقق نيابد، به حكم عقل البته بايد ماوراى اين عالم عالمى باشد كه جزاى اعمال مؤمن و كافر و مطيع و عاصى به عدل داده شود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ «8» أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «9» ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ «10»
ترجمه
آيا تفكر نمىكنند در پيش خودشان كه نيافريد خدا آسمانها و زمين و آنچه را ميان آندو است مگر براى حكمت و مصلحت و مدتى نام برده شده و همانا بسيارى از مردم بملاقات پروردگارشان هر آينه كافرانند
آيا سير نكردند در زمين پس بنگرند چگونه بود سر انجام آنانكه بودند پيش از ايشان كه شديدتر بودند از آنها در توانائى و شيار كردند زمين را و آباد كردند آنها آنرا بيشتر از آنچه آباد كردند اينها آنرا و آمد آنها را رسولانشان با معجزات روشن پس نبود خدا كه ستم كند بر آنها و لكن بودند كه بر خودشان ستم ميكردند
پس
جلد 4 صفحه 246
بود سر انجام آنانكه بد كردند عقوبت بد براى آنكه تكذيب كردند آيتهاى خدا را و بودند كه بآنها استهزاء مينمودند.
تفسير
خداوند متعال بعد از نسبت غفلت از آخرت باكثر مردم در آيات سابقه متنبّه فرموده است آنها را بلزوم تفكّر و انديشه نمودن در پيش خودشان و مكان خلوتى يا در امر خلقت نفس خود كه خالق آن كيست و صفاتش چيست تا بدانند كه آن خداى عالم قادر حكيم بىنياز است و اين آسمانها و زمين و اهل آنرا بدون غرض عقلائى خلق ننموده و براى نفع شخصى نيست و نتيجه بگيرند كه براى احسان بر بندگان بقدر قابليّت و استعداد ايشان است تا در اين سراى موّقت محدود بكوشند و در آن سراى مؤبّد نامحدود شربت مراد بنوشند و احقاق حقّ مظلوم از ظالم بشود ولى بسيارى از مردم بىخرد منكر معاد و دار ثواب و عقاب الهى ميباشند آيا اين اشخاص و كسانيكه از آخرت غافلند و باين جهت مرتكب معصيت خدا و تكذيب انبياء شدند سير ننمودند در زمين و قصص قرآنيّه تا به بينند و بدانند چگونه بود عاقبت اقوام سابقه كه مانند آنها بودند در مخالفت اوامر خدا و تكذيب انبياء و فوق آنها بودند در قوّت و قدرت و زمين را بيشتر زير و رو نمودند براى كشت و زرع و حفر قنوات و استخراج معادن و تهيّه مساكن و قصور براى آبادى و عمران اين دار غرور و همه را گذاردند و رفتند در قبور آنهم بعذاب الهى بطوريكه موجب عبرت اقوام باقيه و امم آتيه گرديد و هنوز خرابه ابنيه و عمارات آنها در مرتى و منظر مردم باقى و برقرار است و خداوند بآنها ظلم نفرمود كه بدون استحقاق عذاب فرمايد بلكه آنها بعقائد و اعمال ناشايسته خودشان خود را مستحقّ عقوبت نمودند و بر خود ستم كردند چون حجّت از طرف خداوند بر آنها تمام شد بآمدن پيغمبران با معجزات نمايان پس بود مئال امر آنانكه كار بد كردند عقوبت بسيار بدى براى آنكه انكار نمودند حشر و نشر را و تكذيب كردند انبياء و اولياء خدا را و چنين بودند كه ايشانرا مسخره و استهزاء مينمودند و بنابراين السّوءى كه مؤنّث اسوء است خبر كان و عاقبت اسم آن و اينكه عاقبتهم نفرموده براى دلالت بر مقتضى براى چنين عاقبتى است و أن كذّبوا بتقدير لام براى
جلد 4 صفحه 247
بيان علّت عقوبت است اين بنابر رفع عاقبت است و بعضى بنصب قرائت نمودهاند و بنابراين خبر كان مقدّم بر اسم آن شده و مقصود توضيح و بيان حال همان كفّار سابق الذّكر است و محتمل است مقصود بيان مطلب مستقلّى باشد در تعقيب نسبت ظلم بآنها نه خدا باين تقريب كه پس بود نتيجه و عاقبت امر كسانيكه مرتكب كار بد شدند آنكه تكذيب نمودند بآيات خدا و بايشان استهزاء مينمودند تا دلالت كند بر آنكه ارتكاب گناه بتدريج انسانرا بكفر ميكشاند و بنابراين جمله أن كذّبوا بآيات اللّه خبر كان است و السّوءى مفعول مطلق يا مفعول به است براى أساؤوا و بر فرض اوّل السّوءى بايد مصدر باشد و بر تقدير دوم أساؤوا بمعناى ارتكبوا است و بنظر حقير اين معنى اظهر و اوفق باستشهاد باين آيه در بعضى از روايات است ولى مفسّرين بيشتر بمعناى اوّل اعتماد نمودهاند و در هر حال غرض تعريض باهل مكّه است كه در وادى غير ذى زرع اقامت دارند و در آبادى و عمران از ساير ملل عقب ماندهاند و با وجود اين مغرور بدنيا شدند و از دين اجداد خودشان كه بحضرت ابراهيم و اسمعيل ميرسد دست برداشتند و براى منافع چند روزه بتپرست شدند و بزودى بسزاى اعمالشان خواهند رسيد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ وَ لَم يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الأَرضَ وَ ما بَينَهُما إِلاّ بِالحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّي وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِم لَكافِرُونَ «8»
جلد 14 - صفحه 362
آيا اينکه اهل دنيا فكر نميكنند و تأمل نمينمايند در نفس خود که خلق نفرموده- خداوند متعال اينکه آسمانها را و زمين را و آنچه بين آسمان و زمين است، مگر بحق و بجا و موافق حكمت و مصلحت و مدت معيني براي آنها مقرر فرموده و به درستي که بسياري از افراد بشر بلقاء پروردگار خود هر آينه كافر هستند.
افعال الهي تمام از روي حكمت و مصلحت است. توضيح كلام اينكه خداوند متعال را بذاته نميتوان شناخت، زيرا صرف الوجود است و ماهيت ندارد و درك شيء، توقف دارد بر اينكه سلب وجود از او كنند و ماهيت را در ذهن، وجود ذهني دهند و تصور كنند، که معني تصور يعني صورت ذهني، و سلب وجود از نفس وجود معقول نيست، زيرا عين عدم است و همچنين به صفات ذاتيه هم نميتوان شناخت، زيرا اينکه صفات منتزع از ذات است و مرتبهاي از مراتب وجود است و امور انتزاعيه ما بازاء ندارد بلكه فقط منشأ انتزاع دارد و منشأ انتزاع عين ذات است و اينکه است فرمايش امير المؤمنين:
«و كمال توحيده نفي الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غير الموصوف و شهادة کل موصوف انه غير الصفة فمن وصفه فقد قرنه و من قرنه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله».
و اينکه جمله ردا شاعره است که قائل بصفات زائده است «و الزامهم بالقدماء الثمانية معروف» بلكه خدا را بآثار و افعال او بايد شناخت.
«لشهادة کل اثر بوجود مؤثره و کل فعل بوجود فاعله». از اينکه جهت ميفرمايد:
أَ وَ لَم يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم به خود نميآيند و تأمل و تدبر نميكنند.
ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الأَرضَ وَ ما بَينَهُما إِلّا بِالحَقِّ حكمت خلقت اينکه دستگاه وسيع عالم علوي و سفلي و آنچه در بين آنها است چيست! كار لغو و عبث و قبيح از او صادر نميشود تمام براي اينکه است که انسان بتواند در اينکه چهار روزه دنيا تحصيل سعادت كند و تأمين دار باقيه نمايد.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارندبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 8)- آیه قبل سخن از ظاهربینانی بود که تنها افق فکرشان به محدوده دنیا و جهان ماده تعلق دارد، و از قیامت و عالم ماوراء طبیعت بیخبرند.
در این آیه و آیات آینده به ذکر مطالب متنوعی پیرامون مبدأ و معاد میپردازد نخست به صورت یک استفهام اعتراضآمیز میگوید: «آیا آنها در درون جان خویش تفکر نکردند که خداوند آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است جز به حق نیافریده؟ و برای آن اجل و پایان معینی قرار داده است» (أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی).
یعنی اگر آنها درست بیندیشند و به وجدان خود و داوری عقلشان مراجعه کنند به خوبی از این دو امر آگاه میشوند که: جهان بر اساس حق آفریده شده، و نظاماتی بر آن حاکم است که دلیل بر وجود عقل و قدرت کامل در خالق این جهان است.
و دیگر این که: این جهان رو به زوال و فنا میرود و از آنجا که خالق حکیم ممکن نیست بیهوده آن را آفریده باشد دلیل بر این است که جهان دیگری که سرای بقا است بعد از این جهان میباشد، و گر نه آفرینش این جهان مفهوم نداشت.
لذا در پایان آیه اضافه میکند: «بسیاری از مردم به لقای پروردگارشان کافرند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ).
و یا این که با زبان، منکر نیستند اما عملشان آن چنان آلوده و ننگین است که نشان میدهد آنها اعتقادی به معاد ندارند، چرا که اگر معتقد بودند نباید این چنین فاسد و مفسد باشند.
ج3، ص524
نکات آیه
۱ - ژرف نگرى درباره عالَم آفرینش، زمینه توجّه انسان به آخرت و نگرش واقع بینانه به زندگى دنیا است. (یعلمون ظهرًا ... أَوَلم یتفکّروا فى أنفسهم ما خلق اللّه السموت و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحقّ) «فى أنفسهم» ظرف براى «أَوَلم یتفکّروا» است; یعنى: «تعجب است که با خود نمى اندیشند.» گفتنى است، از آن جایى که جایگاهى براى اندیشیدن، جز نفس آدمى نیست، قید «فى أنفسهم» اشاره به تفکر عمیق و ژرف دارد. همزه، براى تعجب است و دلالت مى کند بر این که «غافلانِ از عالم آخرت و سطحى نگران به دنیا چرا چنین هستند؟» اگر آنان، درباره عالم آخرت، به اندیشه بنشینند، حقانیت آن را درخواهند یافت و با دریافت حقانیت آن به عالم آخرت توجه پیدا خواهند کرد.
۲ - آفریننده آسمان ها و زمین و تمامى موجودات، خداوند است. (ما خلق اللّه السموت و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحقّ)
۳ - آسمان ها و زمین و تمامى موجودات هستى، آفریده هایى هدف دار و پیراسته از هرگونه باطل اند. (ما خلق اللّه السموت و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحقّ) «باء» در «بالحقّ» براى «ملابسه» است و دلالت مى کند که حق بودن آفرینش، وصف انفکاک ناپذیر آن است.
۴ - نگرش سطحى به حیات دنیا، عامل بیهوده پندارى آن است. ( یعلمون ظهرًا من الحیوة الدنیا ... أَوَلم یتفکّروا ... ما خلق اللّه السموت و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحقّ) در آیه قبل، سخن از سطحى نگرى به میان آمده است و در این آیه، آنان توبیخ شده اند که «چرا در خلق عالم نمى اندیشند تا به حقانیّت آفرینش آن پى ببرند؟»، چنین توبیخى، اشعار به نکته یاد شده دارد.
۵ - خداوند، عالم را در مدت زمانى معین آفریده است. (ما خلق اللّه السموت و الأرض ... إلاّ بالحقّ و أجل مسمّى) «أجل مسمّى» در این آیه، احتمال دارد متعلق به «خلق» و «با»ى محذوف در آن، به معناى «فى» باشد. در این صورت، مراد، آفریدن در مدت معیّنى است.
۶ - ژرف نگرى در نظام هستى و توجّه به عمر محدود جهان، امرى لازم و شایسته است. ( أَوَلم یتفکّروا فى أنفسهم ما خلق اللّه السموت و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحقّ و أجل مسمّى) «و أجل مسمّى» عطف به «بالحقّ» است و احتمال دارد که مراد از آن، داشتن مدتى مشخص باشد.
۷ - جهان هستى، داراى آسمان هاى متعدد است. (السموت)
۸ - موجوداتى میان آسمان ها و زمین وجود دارد. (خلق اللّه السموت و الأرض و ما بینهما)
۹ - بسیارى از مردم، منکر معاد و لقاءاللّه اند. (و إنّ کثیرًا من الناس بلقاى ربّهم لکفرون)
۱۰ - فکر، از ابزار شناخت حقانیت عالم است. (أَوَلم یتفکّروا ... ما خلق اللّه السموت و الأرض و ما بینهما ... إلاّ بالحقّ)
۱۱ - نیندیشیدن در حقانیت و هدف دارى جهانِ هستى، موجب انکار معاد است. (أَوَلم یتفکّروا ... و إنّ کثیرًا من الناس بلقاى ربّهم لکفرون) تذکر به حقانیت و هدف دارى جهان و نیز پایان پذیرى آن، گویاى این حقیقت است که عالَم به پایان مى رسد و معاد برپا مى شود. یادآورى این نکته که بیشتر مردم منکر معادند، پس از توبیخ عدم تفکر در حقانیت جهان، به این معنا است که تفکر نکردن در جهان آفرینش، موجب انکار معاد مى شود.
۱۲ - آسمان ها و زمین و موجودات عالم، از منابع شناخت اند. (أَوَلم یتفکّروا ... ما خلق اللّه السموت و الأرض و ما بینهما)
۱۳ - انسان ها، در پى سپرى شدن عمر جهان، در محضر خداوند حضور مى یابند. (ما خلق اللّه ... إلاّ بالحقّ و أجل مسمّى ... و إنّ کثیرًا من الناس بلقاى ربّهم لکفرون)
۱۴ - قیامت، جایگاه ملاقات مردم با خداوند است. (و إنّ کثیرًا من الناس بلقاى ربّهم لکفرون) مراد از «لقاء ربّهم» برپایى قیامت است. اطلاق «لقاء ربّ» براى قیامت، از باب اطلاق فعل بر ظرفِ تحقق آن است.
۱۵ - ربوبیت الهى، مقتضى برپایى قیامت و حضور انسان ها در پیشگاه خداوند است. (و إنّ کثیرًا من الناس بلقاى ربّهم لکفرون) ذکر وصف ربوبیت در مورد لقاءاللّه مى تواند ناظر به برداشت بالا باشد.
۱۶ - هدف دارى نظام هستى و بى پایان نبودن عمر آن، از دلایل معاد است. (أَوَلم یتفکّروا ... ما خلق اللّه ... إلاّ بالحقّ و أجل مسمّى)
موضوعات مرتبط
- آسمان: تعدد آسمان ها ۷; خالق آسمان ها ۲; نقش آسمان ها ۱۲; هدفدارى خلقت آسمان ها ۳
- آفرینش: محدودیت عمر آفرینش ۶، ۱۶; مدت خلقت آفرینش ۵; هدفدارى آفرینش ۱۱، ۱۶
- اکثریت: کفراکثریت ۹
- انسان: فرجام انسان ها ۱۳
- بازگشت به خدا :۱۳
- پوچ گرایى: عوامل پوچ گرایى ۴
- تعقل: آثار عدم تعقل ۱۱
- تفکر: آثار تفکر ۱۰; آثار تفکر در آفرینش ۱; تفکر در آفرینش ۶
- خدا: آثار ربوبیت خدا ۱۵; افعال خدا ۵; خالقیت خدا ۲
- ذکر: زمینه ذکر آخرت ۱
- زمین: خالق زمین ۲; نقش زمین ۱۲; هدفدارى خلقت زمین ۳
- زندگى: زمینه علم به زندگى دنیوى ۱; سطحى نگرى به زندگى دنیوى ۴
- سطحى نگرى: آثار سطحى نگرى ۴
- شناخت: ابزار شناخت ۱۰; منابع شناخت ۱۲
- قیامت: منشأ برپایى قیامت ۱۵; نقش قیامت ۱۴
- لقاءالله: لقاءالله در قیامت ۱۵; مکذبان لقاءالله ۹; وقت لقاءالله ۱۴
- معاد: عوامل تکذیب معاد ۱۱; فلسفه معاد ۱۶; مکذبان معاد ۹
- موجودات: خالق موجودات ۲; موجودات فضا ۸; نقش موجودات ۱۲; هدفدارى خلقت موجودات ۳
منابع