التوبة ٤٣

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۹ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
عَفَا اللَّهُ‌ عَنْکَ‌ لِمَ‌ أَذِنْتَ‌ لَهُمْ‌ حَتَّى‌ يَتَبَيَّنَ‌ لَکَ‌ الَّذِينَ‌ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ‌ الْکَاذِبِينَ‌

ترجمه

خداوند تو را بخشید؛ چرا پیش از آنکه راستگویان و دروغگویان را بشناسی، به آنها اجازه دادی؟! (خوب بود صبر می‌کردی، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!)

خدا تو را ببخشد، چرا پيش از آن كه راستگويان بر تو روشن شوند و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى [در جهاد شركت نكنند]
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه [حال‌] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى؟
- (ای رسول) خدا تو را ببخشاید چرا پیش از آنکه دروغگویان از راستگویان بر تو معلوم شوند به آنها اجازه دادی؟ (بهتر آن بود که رخصت در ترک جهاد ندهی تا آن را که به راستی ایمان آورده از آن که دروغ می‌گوید امتحان کنی).
خدا تو را مورد بخشش و لطف قرار دهد، چرا پیش از آنکه [راستگویی] راستگویان بر تو روشن شود، و دروغگویان را بشناسی [از روی مهر و محبتی که به ایشان داری] به آنان اجازه [ترک جنگ] دادی؟
خدايت عفو كند. چرا به آنان اذن ماندن دادى؟ مى‌بايست آنها كه راست مى‌گفتند آشكار شوند و تو دروغگويان را هم بشناسى.
خداوند از تو درگذرد، چرا پیش از آنکه حال راستگویان بر تو معلوم گردد و دروغگویان را بشناسی، به آنان اجازه دادی؟
خداى از تو درگذرد، چرا پيش از آنكه كسانى كه راست گفتند برايت پديدار و شناخته شوند و دروغگويان را بشناسى، به آنان [در نشستن از جنگ‌] رخصت دادى؟
خدا تو را بیامرزاد! چرا به آنان اجازه دادی (که از جهاد بازمانند و با شما خارج نشوند) پیش از آن که برای تو روشن گردد که ایشان (در عذرهائی که می‌آورند) راستگویند و یا بدانی که چه کسانی دروغگویند.
خدا از تو درگذشت؛ چرا پیش از آنکه (حال) راستگویان بر تو روشن شود، و دروغگویان را بازشناسی، به آنان اجازه دادی (که به جنگ نروند)؟
بگذرد خدا از تو چرا بدانان اذن دادی تا پدیدار شود برایت آنان که راست گفتند و بدانی دروغگویان را

May Allah pardon you! Why did you give them permission before it became clear to you who are the truthful ones, and who are the liars?
ترتیل:
ترجمه:
التوبة ٤٢ آیه ٤٣ التوبة ٤٤
سوره : سوره التوبة
نزول : ٤ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«عَفَا اللهُ عَنکَ»: جمله دعائی است و مراد از این نوع جمله‌ها بیشتر تعظیم و توقیر است؛ نه توبیخ و تحقیر. در اینجا عتاب بر ترک اوّلی و أَکْمَل است؛ نه به خاطر ارتکاب جرم و معصیت (نگا: نور / ). بلکه می‌توان گفت منظور از خطاب به صورت استفهام استنکاری، بیان منافقی منافقان است. یعنی اگر بدیشان اجازه نمی‌دادی، منافقی منافقان در عمل برای همگان روشن می‌شد. چرا که در هر صورت منافقان به جنگ تبوک نمی‌رفتند.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

عمرو بن میمون الازدى گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دو موضوع را انجام داد که در آن از طرف خداوند مأمور نشده بود، نخست آزاد گذاردن منافقین در عدم شرکت در جنگ و دیگر گرفتن فدیه از اسیران جنگى و این آیه نازل گردید.[۱]

شیخ طوسی بدون اشاره به شأن و نزول چنین فرماید که خداوند به عنوان عتاب به پیامبر خود فرماید که چرا به منافقین اجازه دادى که در جنگ‌ها شرکت نکنند بلکه بهتر آن بود که به آنان اجازه نمی‌دادى.

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ «43»

خدايت ببخشايد! چرا پيش از آنكه (حال) راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بشناسى، به آنان اجازه (مرخّصى) دادى؟

نکته ها

گويا برخى از منافقان بدون عذر، نزد پيامبر آمده و از رفتن به جبهه‌ى تبوك عذر آوردند.


«1». تفسير نورالثقلين.

جلد 3 - صفحه 428

رسول خدا صلى الله عليه و آله هم اجازه داد. اين آيه، بطور ضمنى بر اذن دادن عتاب مى‌كند تا اجازه‌ى مرخّصى، مخصوص معذوران واقعى باشد، نه بهانه جويان.

در آيه‌ى بعد، سخن از آن است كه خداوند توفيق جبهه رفتن را از منافقان گرفته است، كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ‌ ... پس اذن پيامبر در سايه‌ى كراهتِ خدا از شركت منافقان در جنگ است و انتقاد به خاطر زودتر افشا كردن آنان است. به علاوه در آيه‌ى 47 نيز زيانبار بودنِ حضور منافقان در جبهه مطرح شده است. پس اين اجازه، نه گناه بوده است ونه نشان سوء مديريّت پيامبر.

پیام ها

1- مديريّت وتدبير را بايد از خدا آموخت كه انتقادش در كنار عفو و رحمت است. «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»

2- راههاى بهانه‌جويى را به روى منافقان ببنديد. «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»

3- شركت نكردن در جنگ، نيازمند اذن رهبر است. «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»

4- جنگ، وسيله‌ى مناسبى براى شناخت حقيقت افراد است. حَتَّى يَتَبَيَّنَ‌ ...

5- همه جا عيب‌پوشى ارزش نيست، گاهى بايد افشاگرى كرد. حَتَّى يَتَبَيَّنَ‌ ... وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ‌

6- در شناخت منافقان بايد به بررسى عملكردشان در زمان جنگ و جهاد پرداخت. «وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ»

7- جامعه‌ى اسلامى بايد چنان صادقانه حركت كند كه منافقان رسوا شوند. يَتَبَيَّنَ‌ ... وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ‌

8- حضور منافقان در جبهه، ارزش نيست، ولى فرارشان از جبهه، موجب رسوايى آنان است. «تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ (43)

ج5، ص 104

بعد از آن الطاف و اكرام خود را نسبت به پيغمبر بيان فرمايد:

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ‌: عفو فرمايد خداى تعالى از تو. لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ‌: چرا اذن دادى به مستأذنين. اين كلام وارد است در مورد تعطف و تلطف و افتتاح به دعاء، چنانكه يكى از ما گويد: «عفاك اللّه» و «غفر اللّه لك لم فعلت كذا و الّا تفعل كذا» خدا بيامرزد تو را و عفو نمايد تو را، چرا چنين كردى. و آيه شريفه از لطيف معاتبه است كه ابتدا فرموده قبل از عتاب. حاصل آنكه از راه لطف فرمايد چرا اذن دادى و اذن نبايد داد. حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ‌: تا اينكه مبين شود براى تو و بشناسى، الَّذِينَ صَدَقُوا: آن كسانى كه راستگو هستند. وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ‌: و بدانى دروغ گويان در عذر را، چه اين فعل و مانند آن امتحان لازم دارد تا صادق در دعوى و كاذب مميز گردند.

رفع شبهه- بعضى آيه را خطاب، و عقاب را خطا دانند، لكن اين قول مردود است به چند دليل:

اولا: چگونه مى‌شود اذن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله قبيح باشد و حال آنكه در آيه ديگر فرمايد «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ» و ثانيا: قوله‌ «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ» موجب صدور معصيت نخواهد بود، بلكه اين كلام دال است بر مبالغه در تعظيم و توقير آن حضرت، چنانچه متعارف است كه شخصى به غير خود كه معظم باشد نزد او گويد «عفا اللّه عنك ما صنعت فى امرى» و «رضى اللّه عنك ما جوابك عن كلامى» يعنى خدا تو را بيامرزد، چه كردى در امر من. و راضى شود خدا از تو، چه جواب دارى از كلام من، و امثال ذلك و غرضش از اين كلمات نيست مگر مزيد تجليل و تعظيم و شاهد بر اين قسمت است قول على بن الجهم در مخاطبه متوكل كه امر به نفى او نمود. و قرآن هم بر عرف متعارف عرب نازل شده، پس لازم است به لسان عرف معنى كردن.

ثالثا: جايز نيست كه گفته شود مراد قوله‌ «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» انكار باشد، زيرا

ج5، ص 105

از دو حال خارج نيست: يا در اين واقعه نعوذ باللّه از پيغمبر معصيت صادر شده، يا صدور نيافته. بنابر ثانى ممتنع است فرمايش‌ «لِمَ أَذِنْتَ» انكار باشد. و بنابر اول مخالف براهين عقليه است، زيرا به صدور گناه، البته موجب سلب وثوق و اطمينان از او، و اين منافى بعث نبى است، چه پيغمبر امين وحى الهى است براى تبليغ احكام سبحانى و با احتمال خطا و عصيان اعتبارى به او نخواهد بود.

بنابراين نقض غرض، و از حكيم على الاطلاق محال مى‌باشد، پس بايد پيغمبر معصوم از خطا و عصيان و سهو و نسيان باشد، خصوصا پيغمبر آخر الزمان صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه اشرف موجودات و مركز دايره امكان است. ترك اولى هم نسبت به رتبه حضرتش شايسته و روا نيست.

رابعا: در تفسير برهان- على بن محمد بن الجهم روايت نموده كه: حاضر شدم در مجلس مأمون، و حضرت رضا عليه السّلام تشريف داشتند. مأمون سؤال نمود: يابن رسول اللّه، صلّى اللّه عليه و آله آيا اعتقاد شما نيست كه انبياء معصومند؟ حضرت فرمود: بلى مأمون پرسيد: قول خداى تعالى چيست‌ «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ». حضرت فرمود: اين آيه نازل شده به منزله «ايّاك اعنى و اسمعى يا جارة» (به در گويم، ديوار تو گوش كن) حق تعالى خطاب فرموده به اين، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را، و اراده نموده امتش را، و هم چنين قوله‌ «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ». «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ ...» مأمون گفت: راست فرمودى يابن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41) لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42) عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ (43)

ترجمه‌

بيرون رويد سبكباران و گران باران و جهاد نمائيد بمالهاتان و جانهاتان در راه خدا اين بهتر است براى شما اگر باشيد كه بدانيد

اگر بود متاعى نزديك و سفرى آسان هر آينه متابعت مينمودند تو را ولى دور شد براى آنها سفر با مشقّت و بعد از اين‌


جلد 2 صفحه 584

سوگند ميخورند بخدا كه اگر توانائى داشتيم هر آينه بيرون ميآمديم با شما هلاك ميكنند خودشان را و خدا ميداند كه آنها هر آينه دروغگويانند

گذشت خدا از تو براى چه اذن دادى مر آنها را و توقّف نكردى تا ظاهر شود براى تو آنانكه راست گفتند و بدانى دروغگويان را.

تفسير

خفاف و ثقال جمع خفيف و ثقيل است و حال است از فاعل و شامل است بى‌توشه و با توشه و بى‌سلاح و با سلاح و با نشاط و بى‌نشاط و تندرست و بيمار و جوان و پير و لاغر و فربه و مجرّد و معيل و سواره و پياده و طوع و اكراه را لذا هر كس بسليقه خود تفسيرى فرموده و بنظر حقير مانعة الجمع نيست اگر چه قمى ره كه ظاهرا از امام صادق (ع) نقل مى‌كند فرموده جوانان و پيران و مراد از عرض قريب غنيمتى است كه نزديك و دست رس باشد چنانچه قمى ره از امام باقر (ع) نقل نموده و شقّه بضم شين لغت قريش است و مراد از بعدت عليهم الشقّة آنستكه طى مسافت با مشقّتى بسبب دوريش براى آنها پيش آمد نمود و بعد از اين جمله اخبار است از اعتذار متخلفان پس از مراجعت پيغمبر (ص) از غزوه تبوك و آنكه خودشان را بعذاب الهى كه موجب هلاكت دائمى است براى قسم دروغ و ترك جهاد گرفتار نمودند و به دروغ گوئى در اين اعتذار معرّفى شدند و بهمين كيفيت قضيّه واقع شد و اعجاز قرآن ظاهر گرديد و خداوند براى آنكه بمردم گوشزد فرمايد كه اذن پيغمبر (ص) در ترك جهاد مستلزم عتاب الهى است و باين جهت تا واقعا معذور نباشند استيذان در ترك جهاد از آنحضرت ننمايند در آيه اخيره صورتا حبيب خود را معاتب فرموده باخبار از عفو و سؤال از اذن كه اشاره بوقوع معصيت از آن حضرت دارد در اذن دادن با آنكه بادلّه عقليّه و نقليّه انبياء تمامى معصومند و خصوص پيغمبر خاتم و ائمه ما عليهم السّلام و حضرت زهرا سلام اللّه عليها تحقيق آنستكه از ترك اولى هم مأمون بودند و ضمنا اشعار فرموده است بمصلحتى كه در ترك و تأخير اذن است و آن امتياز معذور واقعى از غير معذور است چنانچه قمّى ره از امام باقر (ع) نقل نموده و البتّه در اذن مصالح اهمّى بوده كه پيغمبر (ص) بر حسب اقتضاء آن مصالح اذن داده است از قبيل تسهيل امر بر مكلّفين و تأليف قلوب آنها باسلام و ايمنى از شرّ منافقين در صورت وجودشان در ميان مسلمانان حقيقى خصوصا با اكراه در جنگ و اشاعه فحشاء و تظاهر بخلاف در صورت تخلّفشان از جهاد و امثال اينها كه منظور نظر مبارك آنحضرت بوده‌


جلد 2 صفحه 585

و بنابر اين ترك اولى هم از آن مقام مقدّس صادر نشده است اگر چه در مجمع و جوامع اين احتمال ذكر شده و فرموده‌اند اين عتاب لطيفى است كه مسبوق بعفو شده است بر ترك اولى و افضل و نفى فرموده‌اند احتمال وقوع معصيت را كه عامّه عميا داده‌اند و در عيون از حضرت رضا (ع) نقل نموده كه در جواب سؤال مأمون از عصمت انبيا فرمود اين از قبيل در بتو ميگويم ديوار تو گوش كن است خداوند پيغمبر خود را مخاطب فرموده و اراده كرده است امّت او را و اين مؤيّد نظريّه حقير است چون مقصود امام (ع) اين نيست كه تقدير كلام عفا اللّه عن امتك است زيرا اصل اشكال در عتاب الهى بجمله لم اذنت لهم است نه در اسناد عفو و الّا ممكن است آن جمله حمل بر دعاى متعارفى شود چنانچه در منهج بيان فرموده ولى انصاف آنستكه آنهم مناسب با مقام ربوبى نيست و حق همانستكه تحقيق شد و اللّه اعلم و بنابر آنچه ذكر شد حاصل معنى آنستكه چرا توقف ننمودى در اذن تا معلوم شود بر تو معذور واقعى از غير معذور و بعدا اذن بدهى بمعذور و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه چرا الزام بجهاد نكردى تا آشكار شود براى تو مخلص و منافق و ممتاز شوند از يكديگر چون پيغمبر (ص) در اين جنگ الزام بجهاد نفرمود بلكه فرمود مختاريد ميخواهيد بيائيد و ميخواهيد نيائيد ولى اگر نيائيد بعذاب الهى گرفتار خواهيد شد و اين بهانه شد براى منافقان كه نيامدند و معلوم نشد كه از روى نفاق بود يا واقعا معذور بودند و بنابر اين دو معنى مدخول كلمه حتّى نتيجه مدلول التزامى اذن است كه عدم توقف و عدم الزام بجهاد باشد نه مدلول مطابقى آن و بنظر حقير محتمل است مراد بيان نتيجه مدلول مطابقى اذن باشد يعنى چرا اذن دادى تا معلوم شود براى تو راستگو و دروغگو و از اينكه دروغگو در ميان اصحابت زيادند متأثر و ملول شوى اگر چه خداوند عفو و محو فرمود از تو اثر تالّم را بوعده نصرت و ايمنى از شرّ آنها چون اگر پيغمبر (ص) مطلقا اذن نمى‌داد آنها هم عذر دروغى نمى‌آوردند خداوند هم در آيه سابقه اخبار از دروغگوئى آنها نمى‌فرمود و مطلب كشف نمى‌شد خلاصه آنكه چنانچه گاهى مصلحت در آشكار شدن حقائق اشخاص است گاهى هم مصلحت در خفاء حقائق است و بنابر آن دو معنى مصلحت در آشكار شدن بوده و بنابر اين احتمال مصلحت در خفاء بوده ولى اين احتمال را كسى ذكر نكرده است با آنكه منطبق بر ظاهر است و ترك اولى هم از پيغمبر (ص) بنابر اين احتمال صادر نشده و عتابى نيست چون اذن فى نفسه راجح بوده نهايت آنكه اثر قهرى‌


جلد 2 صفحه 586

آن موجب ملالت خاطر حبيب شده و محبوب باين سؤال و خطاب او را تسليت داده و ملاطفت فرموده است و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


عَفَا اللّه‌ُ عَنك‌َ لِم‌َ أَذِنت‌َ لَهُم‌ حَتّي‌ يَتَبَيَّن‌َ لَك‌َ الَّذِين‌َ صَدَقُوا وَ تَعلَم‌َ الكاذِبِين‌َ (43)

خداوند عفو فرمود ‌از‌ تو ‌براي‌ چه‌ اذن‌ دادي‌ بآنها ‌در‌ اقامه‌ و عدم‌ خروج‌ ‌تا‌ آنكه‌ ‌بر‌ تو مبين‌ و ظاهر شود كساني‌ ‌که‌ راست‌ ميگويند و متمكن‌ ‌از‌ خروج‌ نيستند و بداني‌ دروغگويان‌ ‌را‌.

اشكال‌‌-‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ منافي‌ ‌با‌ مذهب‌ شيعه‌ ‌است‌ ‌که‌ معتقد هستند بمقام‌ عصمت‌ انبياء بالاخص‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌که‌ ‌حتي‌ قائلند ‌که‌ ترك‌ اولي‌ ‌هم‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ صادر نشده‌ و ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ نكوهش‌ ميكند ‌از‌ اذن‌ ‌در‌ قعود بعضي‌ ‌از‌ منافقين‌ ‌در‌ امر خروج‌ ‌براي‌ جهاد، و كلمه‌ عفو صريح‌ ‌است‌ ‌در‌ اينكه‌ معصيتي‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ صادر ‌شده‌ ‌که‌ مورد عفو واقع‌ ‌شده‌.

جواب‌‌-‌ ‌بعد‌ ‌از‌ صرف‌ نظر ‌از‌ كلمات‌ مفسرين‌ ‌که‌ ‌لا‌ يسمن‌ و ‌لا‌ يغني‌ ‌من‌ جوع‌

جلد 8 - صفحه 228

‌است‌ چنانچه‌ مكرر تذكر داده‌ايم‌ ‌پس‌ ‌از‌ ملاحظه‌ سه‌ ‌آيه‌ ‌از‌ آيات‌ شريفه‌ قرآن‌ جواب‌ اشكال‌ بكلي‌ داده‌ ميشود و احتياج‌ بتمحلات‌ نداريم‌.

اول‌‌-‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ فَإِذَا استَأذَنُوك‌َ لِبَعض‌ِ شَأنِهِم‌ فَأذَن‌ لِمَن‌ شِئت‌َ مِنهُم‌ ‌که‌ خداوند اختيار اذن‌ بآن‌ حضرت‌ داده‌ طبق‌ اراده‌ و مشيت‌ ‌آن‌ حضرت‌.

دوم‌‌-‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ وَ مِنهُم‌ُ الَّذِين‌َ يُؤذُون‌َ النَّبِي‌َّ وَ يَقُولُون‌َ هُوَ أُذُن‌ٌ قُل‌ أُذُن‌ُ خَيرٍ لَكُم‌ يُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ يُؤمِن‌ُ لِلمُؤمِنِين‌َ همين‌ سوره‌ ‌آيه‌ 61 ‌که‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌از‌ ‌آن‌ فرط حيائي‌ ‌که‌ داشت‌ ‌هر‌ كس‌ ميآمد خدمتش‌ عرضي‌ ميكرد حضرت‌ تكذيب‌ ‌او‌ نميكرد و ‌لو‌ دو نفر ‌بر‌ ضد يكديگر اظهاري‌ كنند ‌حتي‌ گفتند ‌هو‌ اذن‌ ‌يعني‌ بكلمات‌ و اقوال‌ ‌هر‌ كسي‌ گوش‌ ميدهد و قبول‌ ميكند بآنها بفرما ‌که‌ ‌اينکه‌ اذن‌ ‌براي‌ مؤمنين‌ خير ‌است‌، و نكته‌ مهمه‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ اينست‌ ‌که‌ ‌در‌ ايمان‌ بخدا متعدي‌ بباء فرموده‌ و ‌در‌ ايمان‌ بمؤمنين‌ متعدي‌ بلام‌ ‌که‌ ‌در‌ واقع‌ تصديق‌ قلبي‌ نميكرد فقط قبول‌ ظاهري‌.

سوم‌‌-‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ وَ لا تَقُولُوا لِمَن‌ أَلقي‌ إِلَيكُم‌ُ السَّلام‌َ لَست‌َ مُؤمِناً ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ مي‌گوييم‌ حضرت‌ همين‌ نحوي‌ ‌که‌ اظهار منافقين‌ اسلام‌ ‌را‌ ميپذيرفت‌ ‌با‌ اينكه‌ ميدانست‌ نفاق‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌تا‌ مادامي‌ ‌که‌ نفاق‌ ‌خود‌ ‌را‌ ظاهر نكرده‌ باشند، همين‌ نحو كساني‌ ‌که‌ ميآمدند و دعوي‌ عذري‌ ميكردند ‌براي‌ خروج‌ جهاد ‌که‌ متمكن‌ ‌از‌ خروج‌ نيستيم‌ و استطاعت‌ نداريم‌ حضرت‌ ميپذيرفت‌ ‌با‌ اينكه‌ ميدانست‌ ‌که‌ دروغ‌ ميگويند ‌از‌ ‌آن‌ فرط حيائي‌ ‌که‌ داشت‌ و ‌از‌ ‌آن‌ طرف‌ اجازه‌ اذن‌ ‌هم‌ داشت‌ خداوند ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ميخواهد نفاق‌ اينها ‌را‌ ظاهر كند ‌که‌ راه‌ عذري‌ ‌براي‌ پيغمبرش‌ باز كند ‌که‌ خداوند فرمود ‌من‌ ‌تا‌ تبيّن‌ نكنم‌ و صدق‌ و كذب‌ ‌شما‌ ظاهر نشود نبايد اذن‌ دهم‌ و كلمه‌ عَفَا اللّه‌ُ عَنك‌َ معنايش‌ اينست‌ ‌که‌ مؤاخذه‌ نميكنم‌ ‌که‌ لِم‌َ أَذِنت‌َ لَهُم‌ چون‌ اختيار داشتي‌ و مأمور بقبول‌ بودي‌ لكن‌ ‌براي‌ اينكه‌ راه‌ عذري‌ ‌براي‌

جلد 8 - صفحه 229

تو باز كنم‌ ‌که‌ بفرمايي‌ خداوند فرموده‌ حَتّي‌ يَتَبَيَّن‌َ لَك‌َ الَّذِين‌َ صَدَقُوا بآنها اذن‌ بدهم‌ وَ تَعلَم‌َ الكاذِبِين‌َ ‌آنها‌ ‌را‌ اذن‌ قعود ندهم‌ ‌که‌ ‌اگر‌ خارج‌ نشدند و ترك‌ جهاد كردند ‌بر‌ همه‌ مسلمين‌ نفاق‌ و كفر ‌آنها‌ ظاهر شود و ‌از‌ مسلمين‌ خارج‌ شوند و نگويند ‌ما باذن‌ ‌آن‌ حضرت‌ قعود كرديم‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 43)- سعی کن منافقان را بشناسی: از لحن آیات استفاده می‌شود که گروهی از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی سوگند خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان «تبوک» معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد.

خداوند در این آیه، پیامبرش را مورد عتاب قرار می‌دهد و می‌گوید: «خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی» که از شرکت در میدان جهاد خودداری کنند؟! (عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ).

«چرا نگذاشتی آنها که راست می‌گویند از آنها که دروغ می‌گویند شناخته

ج2، ص209

شوند و به ماهیّت آنها پی بری»؟ (حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ).

آیا عتاب و سرزنش فوق که با اعلام عفو پروردگار توأم شده دلیل بر آن است که اجازه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کار خلافی بوده، یا تنها «ترک اولی» بوده؟ ممکن است گفته شود این عتاب و خطاب مزبور جنبه کنایی داشته و حتی ترک اولی نیز در کار نباشد، بلکه منظور بیان روح منافقگری منافقان با یک بیان لطیف و کنایه آمیز بوده است.

این موضوع را با ذکر مثالی می‌توان روشن ساخت. فرض کنید ستمگری می‌خواهد به صورت فرزند شما سیلی بزند، یکی از دوستانتان دست او را می‌گیرد شما نه تنها از این کار ناراحت نمی‌شوید بلکه خوشحال نیز خواهید شد، اما برای اثبات زشتی باطن طرف به صورت عتاب آمیز به دوستتان می‌گویید: «چرا نگذاشتی سیلی بزند تا همه مردم این سنگدل منافق را بشناسند»؟! و هدفتان از این بیان تنها اثبات سنگدلی و نفاق اوست که در لباس عتاب و سرزنش دوست مدافع ظاهر شده است.

نکات آیه

۱ - عتاب محبّت آمیز خدا به پیامبر (ص) در پى اجازه دادن آن حضرت به برخى از مسلمانان (منافقان) براى شرکت نکردن در جنگ تبوک، به مجرد اظهار ناتوانى آنان (عفا اللّه عنک لم أذنت لهم)

۲ - اجازه گرفتن بهانه جویان (منافقان) از پیامبر (ص)، براى شرکت نکردن در جنگ تبوک با اظهار دروغین عجز و ناتوانى خود (لم أذنت لهم حتى یتبین لک) مقصود از «اذن» در آیه فوق - به قرینه آیه قبل (لو استطعنا ...) و شأن نزولها - اذن دادن به کسانى است که از شرکت در جهاد، خود را معذور مى دانستند.

۳ - پیامبر (ص)، برخوردار از لطف و محبّت ویژه خداوند (عفا اللّه عنک)

۴ - گذشت و عفو خداوند از پیامبر (ص) نسبت به اذن دادن به بهانه جویان (منافقان) براى نرفتن به جنگ تبوک (عفا اللّه عنک لم أذنت لهم)

۵ - إخبار خداوند به عزم قطعى برخى افراد (منافقان) بر تخلف از جنگ تبوک (حتى در صورت عدم دریافت اذن از پیامبر (ص)) (و سیحلفون باللّه لو استطعنا لخرجنا ... لم أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکذبین) از اظهار ناتوانى منافقان براى جهاد و تذکر خداوند به دروغ بودن این اظهار، استفاده مى شود که آنان تصمیم بر تخلف از جنگ داشته اند.

۶ - تشخیص راستگویى و دروغگویى مدعیان ناتوانى از شرکت در جنگ، به عهده رهبرى است. (لم أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکذبین) از اینکه متخلفان از جنگ از پیامبر (ص) اذن ترک جهاد خواسته اند و خداوند نیز آن حضرت را مورد خطاب قرار داد، برداشت فوق استفاده مى شود.

۷ - لزوم خوددارى از پذیرش عذر متخلفان از جهاد، قبل از بررسىِ درستى یا نادرستى ادعاى آنان (لم أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکذبین) مقصود از اذن دادن در آیه فوق، اذن ترک جهاد براى کسانى است که از شرکت در جهاد خود را معذور دانسته اند و خداوند چنین اذنى را بدون بررسى معذور بودن یا نبودن متخلفان از جهاد، سرزنش و محکوم کرده است.

۸ - تکلیف جهاد، صحنه تمایز مؤمنان راستین از مدعیان دروغین ایمان (و جهدوا ... لم أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکذبین)

۹ - شرکت نکردن در جنگ، نیازمند اذن رهبر است. (لم أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا)

۱۰ - خطا و لغزش رهبر جامعه و فرماندهان نظامى، قابل اغماض و بخشش (عفا اللّه عنک لم أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا)

روایات و احادیث

۱۱ - «عن ابى جعفر (ع) فى قوله تعالى: «عفى اللّه عنک لم أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین» یقول: تعرف اهل العذر و الذین جلسوا بغیر عذر;[۲] از امام باقر (ع) درباره سخن خدا: «عفى اللّه ...» روایت شده خداوند مى فرماید: [چرا به آنان اذن دادى]مى بایست براى تو روشن گردد، چه کسانى اهل عذر بودند و چه کسانى بدون عذر نشستند».

موضوعات مرتبط

  • اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۲
  • جنگ: تشخیص معذوران از جنگ ۶; عفو خطاهاى فرماندهى جنگ ۱۰
  • جهاد: آثار جهاد ۸; احکام جهاد ۹; اذن ترک جهاد ۱، ۲، ۴، ۹; برخورد با متخلفان از جهاد ۷; رد عذر متخلفان از جهاد ۷
  • خدا: سرزنشهاى خدا ۱; عفو خدا ۴; لطف خاص خدا ۳
  • خطا: خطاهاى قابل بخشش ۱۰
  • دروغگویان: تشخیص دروغگویان ۸
  • رهبرى: اختیارات رهبرى ۶، ۹; عفو خطاهاى رهبرى ۱۰
  • غزوه تبوک: تخلف منافقان از غزوه تبوک ۵; متخلفان از غزوه تبوک ۱، ۴، ۵
  • قرآن: پیشگوییهاى قرآن ۵
  • لطف خدا: مشمولان لطف خدا ۳
  • مؤمنان: تشخیص مؤمنان ۸
  • محبوبان خدا: ۳
  • محمّد (ص): سرزنش محمّد (ص) ۱; عفو از محمّد (ص) ۴; فضایل محمّد (ص) ۳; محبوبیت محمّد (ص) ۳; محمّد (ص) و معذوران از جهاد ۱۱; محمّد (ص) و منافقان ۴; محمّد (ص) و منافقان غزوه تبوک ۱
  • منافقان: اظهار عجز منافقان ۱، ۲; بهانه جویى منافقان صدر اسلام ۲; منافقان و غزوه تبوک ۲; منافقان و محمّد (ص) ۲

منابع

  1. تفسیر جامع البیان.
  2. تفسیر قمى، ج ۱، ص ۲۹۴; نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۲۴، ح ۱۷۱.