الأعراف ١٦٤
کپی متن آیه |
---|
وَ إِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ |
ترجمه
الأعراف ١٦٣ | آیه ١٦٤ | الأعراف ١٦٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أُمَّةٌ»: جماعت. گروه. «مَعْذِرَةً»: برای داشتن عذر تقصیر در پیشگاه ربّ جلیل. مفعولله است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۶۱ - ۱۷۱، سوره اعراف
- بيان آيات شريفه ، كه قسمت ديگرى از داستان هاى بنىاسرائيل و نافرمانى هايشان را نقل مى كند.
- جواب دسته اى از امت موسى (ع ) كه نهى از منكر مى كردند به دسته ديگرى كه سكوتپيشه كرده بودند
- مقصود از نسيان در آيه شريفه بى اثر شدن تذكرات در دلهاى بنىاسرائيل است .
- معناى : ان ربك لسريع العقاب
- اميدوارى به خدا، بدون اضطراب و بيم از گناه و گفتن اينكه خدا ما را مى آمرزد(سيغفرلنا) اميد صادق نيست .
- توضيحى درباره رابطه دين و فطرت بشر و اصلاح شؤ ون زندگى بشر
- دين ، بشر را جز به اصلاح اعمال و شؤ ونش دعوت نمى كند
- روايتى درباره نافرمانى قومى از اهل (( ايله (( در مورد ترحيم صيد ماهى در روز شنبه ومسخ شدنشان به ميمون .
- فقط فرقه اى كه نهى از منكر كردند از عذاب نجات يافتند و مرتكبين صيد و ساكتين دربرابر آنها عذاب شدند
- روايتى از امام صادق (ع ) در ذيل (فلما كنسوا ما ذكّروا به ...) و بررسى آن
- ۰هيچ اشكالى در اين معنا نيست ، جز اينكه علت عذاب ساكتين را خوددارى از صيد دانسته ، وحال آنكه مقام اقتضاء
- چند روايت در مورد قرار گرفتن كوه بر بالاى سر بنىاسرائيل و پذيرفتن آنان تورات را پى از آن
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ «164»
و (به ياد آور) زمانى كه گروهى از آنان (بنىاسرائيل، به گروه ديگر كه نهى از منكر مىكردند) گفتند: چرا شما قومى را موعظه مىكنيد كه خدا هلاك كنندهى ايشان است، يا عذاب كنندهى آنان بر عذابى سخت است؟ گفتند: براى آنكه عذرى باشد نزد پروردگارتان و شايد آنها نيز تقوا پيشه كنند.
نکته ها
بنىاسرائيل سه گروه بودند: يكدسته قانونشكن، عدهاى ديگر دلسوزان نصيحتگر و گروه سوم گروهى بىتفاوت. بىتفاوتها به نصيحتگران مىگفتند: خود را خسته نكنيد، چون حرفهايتان در فاسقان اثر ندارد و آنها به هر حال جهنّمى هستند. ولى ناهيان از منكر مىگفتند: كار ما بىاثر نيست، حداقل آنكه ما نزد خدا معذوريم. و چه بسا آنها به واسطهى سخن ما تقوا پيشه كنند.
در آيهى 5 و 6 سورهى مرسلات، خداوند به كسانىكه ذكرش را به ديگران، چه براى اتمام حجّت و چه براى تأثير و هشدار القا مىكنند، سوگند ياد مىكند. «فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً عُذْراً أَوْ نُذْراً»
در كتاب امر به معروف و نهى از منكر، بيش از ده فايده براى امر و نهى، حتّى در صورتى كه اثر نكند، ذكر كردهام كه خلاصهاش را در اينجا بيان مىكنم، «1» تا شايد سكوت و ترس و بىتفاوتى در مقابل ترك معروف و عمل به منكر از بين برود:
1. گاهى امر و نهى ما امروز اثر نمىكند، ولى در تاريخ، فطرت و قضاوت ديگران اثر دارد.
چنانكه امام حسين عليه السلام در راه امر به معروف و نهى از منكر شهيد شد، تا وجدان مردم در طول تاريخ بيدار شود.
«1». جالب اينكه اين سطرها را در هفته امر به معروف ودههى عاشورا مىنويسم كه امامحسين عليه السلام فلسفهى قيام خود را عمل نكردن جامعه به حقّ و نهى از منكر نكردن مىداند.
جلد 3 - صفحه 204
2. گاهى امر و نهى، فضا را براى ديگران حفظ مىكند. چنانكه اذان گفتن مستحبّ است، گرچه شنوندهاى نباشد، ايستادن به هنگام قرمز شدن چراغ راهنمايى لازم است، گرچه ماشينى نباشد. زيرا حفظ قانون و فضاى احترام و عمل به قانون، لازم است.
3. گاهى امر و نهى ما، گناهكاران را از گناه باز نمىدارد، ولى گفتنهاى پى در پى، لذّت گناه را در كام او تلخ مىكند و لااقل با خيال راحت گناه نمىكند.
4. براى حفظ آزادى بايد امر و نهى كرد، زيرا نگفتن، جامعه را به محيط خفقان و ترس و سكوت تبديل مىكند.
5. امر ونهى براى خود انسان مقامآفرين است، گرچه ديگران گوش ندهند. قرآن مىفرمايد:
«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ» «1»
6. امر به معروف و نهى از منكر، اگر در ديگران اثر نكند، لااقل براى خود ما يك نوع قرب به خداوند، تلقين و تمرين شجاعت و جلوهى سوز و تعهّد است.
7. گاهى امر و نهى ما امروز اثر نمىكند، امّا روزى كه خلافكار در بنبست قرار گرفت و وجدانش بيدار شد، مىفهمد كه شما حقّ گفتهايد. بنابراين اگر امروز اثر نكند، روزگارى اثر خواهد كرد.
8. امر و نهى، وجدان انسان را آرام مىكند، انسان با خود مىگويد كه من به وظيفهام، عمل كردم، اين آرامش وجدان با ارزش است، گرچه ديگران گوش ندهند.
9. امر به معروف ونهى از منكر، سيرهى انبياست، گرچه ديگران گوش ندهند. قرآن مىفرمايد: «وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ» «2» و يا بارها مىفرمايد: مردم سخنان و ارشادهاى پيامبران را گوش نمىدادند و از آنها روى مىگرداندند. بنابراين ما نبايد توقّع داشته باشيم كه همه به سخنان ما گوش بدهند.
10. امر به معروف، يك اتمام حجّت براى خلافكار است تا در قيامت نگويد كسى به من نگفت! علاوه بر آنكه عذرى هم براى گوينده است تا به او نگويند چرا نگفتى؟
«1». فصّلت، 33.
«2». صافّات، 13.
جلد 3 - صفحه 205
11. هنگام قهر الهى، آمرين به معروف نجات خواهند يافت. (آيهى بعد به آن اشاره مىكند)
به هرحال، انبيا و اوصيا در راه امر به معروف و نهى از منكر شهيد شدند تا حقّ گم نشود واز ميان نرود، چنانكه قرآن در آياتى مىفرمايد: «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ» «1»، «يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ» «2» و «يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ» «3» كه از اين آيات استفاده مىشود، گاهى در امر به معروف بايد تا مرز شهادت پيش رفت.
حضرت على عليه السلام در نامهاى به نمايندهى خود، به خاطر حضورش بر سر سفرهى اشراف او را توبيخ كرد. «4» يعنى آن حضرت براى آنكه زهد به اشرافىگرى كشيده نشود، فردى را فداى مكتب كرد.
پیام ها
1- عدّهاى، نه خود موعظه مىكنند ونه تحمّل موعظه كردن ديگران را دارند. وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ ...
2- گناه بىتفاوتى خود را نبايد با «خواستهِ الهى» توجيه كرد. «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ»
3- بىتفاوتها، به جاى اعتراض به اهل گناه، به آمرين به معروف اعتراض مىكنند. «لِمَ تَعِظُونَ»
4- در مقابل كسانى كه موعظه و تلاش تربيتى را بىاثر مىدانند بايد مقاومت كرد.
لِمَ تَعِظُونَ ... قالُوا مَعْذِرَةً زيرا بازنداشتن مردم از گناه، مسئوليّت دارد و بايد پاسخگو باشيم.
5- قضاوتِ عجولانه، ممنوع است. نمىتوان گفت: خداوند اين گروه را عذاب يا هلاك خواهد كرد، شايد پرهيزكار شوند. مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ ... لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ
6- نهى از منكر واجب است؛ يا براى اينكه افراد فاسق با ايمان شوند، «لَعَلَّهُمْ
«1». آلعمران، 112.
«2». بقره، 61.
«3». آلعمران، 21.
«4». نهجالبلاغه، نامه 45.
جلد 3 - صفحه 206
يَتَّقُونَ» يا براى عذر داشتن خود انسان نزد خداوند. «مَعْذِرَةً» (پس لازم نيست حتماً نهى از منكر اثر كند، تا بر ما واجب شود، زيرا ما مأمور به وظيفهايم، نه ضامن نتيجه)
7- مردان خدا، از اصلاح جامعه نا اميد نمىشوند و امر به معروف و نهى از منكر را ترك نمىكنند. «وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (164)
وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ: و ياد بياور اى پيغمبر يهود را از اهل آن قريه وقتى كه گفتند جماعت ساكته، گروه ناهيه را و ملامت نمودند ايشان را كه، لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً: چرا پند مىدهيد و موعظه كنيد قومى را كه بىشبهه، اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ: خداى تعالى هلاك كننده ايشان است به مخالفت بر ترك تعظيم سبت، أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً: يا عذاب كننده ايشان است به عذاب شديد در آخرت كه آتش جهنم است، و اين را به جهت آن مىگفتند چون دانسته بودند كه موعظه به آنها فايده ندارد به سبب تمادى در عصيان.
جلد 4 صفحه 227
قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ: گفتند فرقه ناهيه اين وعظ ما عذر خواستن و معذرتى است حضور پروردگار شما. مراد آنكه چون امر به معروف و نهى از منكر بر ما واجب است، لذا آنها را موعظه كنيم تا عند اللّه معذور باشيم، وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ: و شايد ايشان بترسند از خدا و ترك اين معصيت و توبه نمايند تا عذاب الهى نازل نشود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
سوره الأعراف «7»: آيات 164 تا 166
وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (164) فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (165) فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (166)
ترجمه
و چون گفتند جماعتى از آنها چرا موعظه ميكنيد گروهى را كه خدا هلاك كننده است آنها را يا عذاب كننده است آنان را عذابى سخت گفتند براى تقديم عذر بسوى پروردگار شما و شايد آنها بپرهيزند
پس چون فراموش كردند آنچه پند داده شدند بآن نجات داديم آنانرا كه نهى مىكردند از بدى و گرفتيم آنانرا كه ستم كردند بعذابى سخت براى بودنشان كه نافرمانى مينمودند
پس چون سركشى كردند از آنچه نهى شدند از آن گفتيم مر ايشان را باشيد بوزينهگان راندگان.
تفسير
اهالى قريه كنار درياى مذكوره كه نام آن ايله بوده سه دسته بودند جمعى صيد ماهى بكيفيّت مذكوره در آيه سابقه مينمودند و بعضى نمينمودند و ساكت بودند و برخى نمينمودند و دسته اول را نهى ميكردند و دسته دوم بدسته سوم ميگفتند چرا اينها را موعظه ميكنيد وعظ بحال آنها ثمر ندارد چون متّعظ نميشوند و شرط نهى از منكر كه احتمال تأثير است موجود نيست خدا ميخواهد آنها را در دنيا هلاك كند يا در آخرت معذّب بعذاب شديد فرمايد ايشان جواب ميدادند كه موعظه مينمائيم آنها را براى آنكه عذر باشد از ما نزد خدا كه در اداء تكليف خودمان كه نهى از منكر است كوتاهى نكرديم علاوه بر آنكه نبايد مأيوس شد از تأثير شايد آنها از خدا بترسند و از اين امر نامشروع پرهيز نمايند و چون مواعظ و نصايح مشفقانه دسته سوم در آنها مؤثر نشد بلكه در طاق نسيان گذاردند و معامله فراموش شده با آن مواعظ حقّه نمودند ايشان از آنها كنارهگيرى كرده در قريه ديگرى ساكن شدند و خداوند آنها را مسخ فرمود بصورت ميمون بطورى كه اهل قراء اطراف يك يك آنها را ميشناختند و سه روز زنده بودند و بعد از سه روز باد سام و باران شديدى آمد و آنها را سوزاند و بدريا ريخت و از آنها و نسلشان كسى و چيزى باقى
جلد 2 صفحه 487
نماند و دسته دوم هم با دسته اول در عذاب شريك بودند براى ترك نهى از منكر و عدّه هالكين جمعا هفتاد هزار نفر وعده ناجين ده هزار و كسرى بوده چنانچه در تفسير امام (ع) از حضرت سجاد (ع) نقل شده است و در مجمع از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه دو فرقه هلاك شدند و فرقه سوم نجات يافتند و در كافى از آنحضرت و عياشى ره از امام باقر (ع) قريب به اين مضمون را نقل نموده كه آنها سه صنف بودند يك صنف كه تارك معصيت و آمر باطاعت بودند نجات يافتند و دو صنف ديگر كه تارك هر دو و تارك امر بمعروف بودند هلاك و مسخ شدند و بنابر اين دسته اول دو معصيت نمودند يكى صيد و ديگر ترك نهى از منكر و دسته دوم يك معصيت كه همان ترك نهى از منكر بوده و شايد فلمّا عتوا اشاره بهمان تكبّر و سركشى از نهى باشد و شايد مراد تكبر و سركشى از ترك منهىّ عنه باشد و اينكه در آيه سوم تغيير عنوان داده شده شايد براى اشاره باستحقاق دو عذاب و تمهيد مقدمه براى عذاب دوم باشد كه در ذكر مؤخر شده اگر چه در خارج مقدم بوده چنانچه اشاره شد كه اول مسخ شدند و بعد از آن سوختند در هر حال سيره الهيّه بر اين جارى شده كه وقتى قومى معصيت نمودند و قومى ساكت ماندند و عذاب نازل شد همه را بيك نهج فرا ميگيرد و خطاب خداوند بكلمه كن و كونوا امر تكوينى او است كه امر باش بچيزى با بودنش در خارج متّحد است و بعضى معذرة برفع قرائت نمودهاند يعنى اين موعظه ما عذرى است براى ما نزد پروردگار و خاسئين يعنى مطرودين و محرومين از هر خيرى مأخوذ از است خساء الكلب يعنى راند سگ را.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذ قالَت أُمَّةٌ مِنهُم لِمَ تَعِظُونَ قَوماً اللّهُ مُهلِكُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعذِرَةً إِلي رَبِّكُم وَ لَعَلَّهُم يَتَّقُونَ (164)
و زماني که گفتند جماعتي از آنها براي چه موعظه ميكنيد قومي را که خداوند هلاك ميكند آنها را يا عذاب ميفرمايد آنها را عذاب سخت گفتند براي عذر بسوي پروردگار شما و شايد آنها متقي و پرهيزگار شوند.
وَ إِذ قالَت أُمَّةٌ مِنهُم آن جماعتي که ساكت بودند که مرتكب اينکه معصيت نشدند و ديگران را نهي نميكردند گفتند بانبياء و كساني که آنها را موعظه ميكردند چرا موعظه ميكنيد آنها را زيرا اينها که دستبردار نيستند و كلام شما در آنها تأثيري ندارد لِمَ تَعِظُونَ قَوماً که بايد اينها هلاك شوند يا بعذاب دچار گردند اللّهُ مُهلِكُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِيداً در جواب آنها انبياء و واعظين قالُوا مَعذِرَةً إِلي رَبِّكُم زيرا اگر آنها را موعظه نكنيم مسئول پروردگار ميشويم که ترك وظيفه خود كردهايم وَ لَعَلَّهُم يَتَّقُونَ و شايد كلام ما بآنها تأثير كند و دست بردارند سؤال- آيا فرمايش انبياء و واعظين حق بوده و بايد موعظه كرد يا سكوت ساكتين جواب- خصوصيات در وعّاظ و متّعظين و ساكتين مختلف است بسا ممكن است يكي احتمال تأثير بدهد بر او واجب است امر بمعروف و نهي از منكر كند ديگري مأيوس است بر او واجب نيست و بسا بعض اهل معاصي كلام بزرگي مثل انبياء و علماء در آنها تأثير دارد و لكن كلام عوام و متفرقه تاثير ندارد بعلاوه مسئله ارشاد جاهل و اقامه حجت با مسئله امر بمعروف و نهي از منكر تفاوت دارد مثل اتمام حجتها که حضرت ابي عبد اللّه عليه السّلام با لشكر كربلا داشت تا نفس آخر و در قرآن مجيد هم موارد زيادي داريم که انبياء حتي نبيّنا الأكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم با اينكه كفار و مشركين قساوت قلب آنها از حجاره سختتر بود و صم بكم عمي
جلد 8 - صفحه 13
بودند مع ذلک حجت را بر آنها تمام ميكردند براي اينكه نگويند رَبَّنا لَو لا أَرسَلتَ إِلَينا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِن قَبلِ أَن نَذِلَّ وَ نَخزي طه آيه
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 164)- این جمعیت از بنی اسرائیل در برابر این آزمایش بزرگ که با زندگی آنان کاملا آمیخته بود به سه گروه تقسیم شدند:
«گروه اول» که اکثریت را تشکیل میدادند، به مخالفت با این فرمان الهی برخاستند.
«گروه دوم» که قاعدتا اقلیت کوچکی بودند و در برابر گروه اول به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند.
«گروه سوم»، ساکتان و بیطرفان بودند، که نه همگامی با گناهکاران داشتند و نه وظیفه نهی از منکر را انجام میدادند.
در آیه مورد بحث، گفتگوی این گروه را با نهی کنندگان شرح میدهد، میگوید: «و (به خاطر بیاور) هنگامی که جمعی از آنها به جمع دیگری گفتند: چرا قومی را اندرز میدهید که خداوند سر انجام آنها را هلاک میکند و یا به عذاب
ج2، ص106
دردناکی کیفر خواهد داد» (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً).
«گفتند: (این اندرزها) برای اعتذار و رفع مسؤولیت در پیشگاه پروردگار شماست به علاوه شاید آنها بپذیرند و از گناه باز ایستند، و تقوا پیشه کنند»! (قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).
از جمله بالا چنین استفاده میشود که: گاهی بیان حقایق و وظایف الهی بدون احتمال تأثیر نیز واجب میشود و آن در موردی است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد کمکم به دست فراموشی سپرده میشود و بدعتها جان میگیرند و سکوت دلیل بر رضایت و موافقت محسوب میشود، در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا و در همه جا گفته شود هر چند اثری در گنهکاران نگذارد.
نکات آیه
۱- یهودیان ساکن در ایله متشکل از سه گروه بودند: تجاوزگران فاسق، صالحان موعظه گر و نهى کننده از منکرات، تارکان نهى از منکر. (إذ قالت أمة منهم لم تعظون قوماً) مقصود از موعظه، به دلیل «الذین ینهون عن السوء» در آیه بعد، نهى از منکر است.
۲- اکثریت ساکنان ایله به گناه صید ماهى در روز شنبه آلوده شدند. (إذ قالت أمة منهم لم تعظون قوماً) تعبیر از تجاوزگران با کلمه «قوما» مى تواند گویاى برداشت فوق باشد.
۳- موعظه گران یهود در آبادى ایله، همکیشان خویش را از نافرمانى خدا (شکستن احکام روز شنبه) برحذر مى داشتند. (لم تعظون قوماً)
۴- تارکان نهى از منکر در میان یهودیان ایله، به موعظه گران اعتراض کردند و عمل آنان (نهى از منکر) را نابجا شمردند. (لم تعظون قوماً)
۵- پرهیزکنندگان از صید ماهى در میان یهودیان ایله (چه موعظه گران و چه تارکان نهى از منکر) مطمئن به نزول عذاب الهى بر متجاوزان و یا به هلاکت رسیدن ایشان به دست خدا (اللّه مهلکهم أو معذبهم عذاباً شدیداً)
۶- اطمینان به هلاکت متجاوزان ایله و یا گرفتارى آنان به عذابى سخت، بهانه تارکان نهى از منکر براى سکوت خویش در برابر آنان و مایه نابجا شمردن عمل موعظه گران (نهى از منکر) (لم تعظون قوماً اللّه مهلکهم أو معذبهم عذاباً شدیداً)
۷- شکستن حرمت تعطیلى روز شنبه گناهى بزرگ در آیین یهود و در پى دارنده عذاب شدید (اللّه مهلکهم أو معذبهم عذاباً شدیداً) شدت عذاب، حکایت از بزرگى گناه دارد.
۸- داشتن عذر در پیشگاه خداوند و نیز امید به پرهیز تجاوزگران از تجاوز خویش، پاسخ موعظه گران یهود به اعتراض تارکان نهى از منکر (قالوا معذرة إلى ربکم و لعلهم یتقون) «معذرة» مصدر و به معناى حجت داشتن است. این کلمه مفعول له براى فعل مقدّر «نعظهم» مى باشد ; یعنى آنان را موعظه مى کنیم تا در پیشگاه خدا حجت و عذر داشته باشیم.
۹- اصلاحگران ایله سکوت در برابر گناه را ناروا شمرده و تارکان نهى از منکر را در پیشگاه خدا معذور نمى دانستند. (قالوا معذرة إلى ربکم و لعلهم یتقون) ظاهر اقتضا مى کرد که موعظه گران بگویند «ربنا» (پروردگارمان)، نه «ربکم» (پروردگار شما). این جا به جایى اشاره به این حقیقت دارد که خداوند پروردگار شما نیز هست و باید در برابر او عذرى داشته باشید و بدانید که اگر نهى از منکر نکنید، معذور نیستید.
۱۰- باور مصلحان یهود به ربوبیت خداوند بر بندگان، وادارکننده ایشان به تلاش براى اصلاح جامعه و بازدارى منحرفان از گناه و تجاوز (قالوا معذرة إلى ربکم) برداشت فوق از آوردن اسم «رب» استفاده شده است.
۱۱- داستان مناظره دو گروه پرهیزکننده از صید ماهى در میان یهودیان (موعظه گران و تارکان نهى از منکر) داستانى آموزنده و شایان به یاد داشتن.* (إذ قالت أمة منهم لم تعظون ... قالوا معذرة إلى ربکم) برداشت فوق مبتنى بر این است که «إذ قالت ... » متعلق به فعل محذوف «اذکر» باشد.
۱۲- نهى از منکر وسیله اى براى بازدارى مردم از گناهان (و لعلهم یتقون)
۱۳- تلاش براى اصلاح جامعه و نهى از منکر، امرى لازم بر عهده همگان (قالوا معذرة إلى ربکم و لعلهم یتقون)
۱۴- تنها مصلحان و نهى کنندگان از منکر در جوامع فسادپیشه، داراى عذرى قابل قبول در پیشگاه خداوند هستند. (لم تعظون قوماً ... قالوا معذرة إلى ربکم)
۱۵- پرهیزکنندگان از فساد در صورتى که براى بازدارى جامعه از گناه تلاش نکنند، در پیشگاه خداوند مسؤولند. (قالوا معذرة إلى ربکم و لعلهم یتقون)
۱۶- حق ناپذیرى فاسقان مجوّز ترک نهى از منکر نیست. (لم تعظون قوماً اللّه مهلکهم ... قالوا معذرة إلى ربکم و لعلهم یتقون) موعظه گران یهود دو دلیل براى نهى از منکر اقامه کردند: داشتن عذر در پیشگاه خدا (معذرة إلى ربکم)، احتمال تأثیر (لعلهم یتقون). مقتضاى سخن آنان این است که نبود احتمال تأثیر نمى تواند مجوّز ترک نهى از منکر باشد و عذر پذیرفته شده اى نخواهد بود.
۱۷- فاسقان متمرد از فرمانهاى الهى، در خطر نابود شدن و یا گرفتار گشتن به عذابى شدید از جانب خداوند (اللّه مهلکهم أو معذبهم عذاباً شدیداً)
موضوعات مرتبط
- ادیان: امر به معروف در ادیان ۱، ۳
- انگیزش: عوامل انگیزش ۱۰
- ایله: آمران به معروف ایله ۴، ۸، ۹، ۱۰، ۱۱ ; اکثریت اهل ایله ۲ ; تارکان نهى از منکر ایله ۱، ۴، ۶، ۸، ۱۱ ; فاسقان ایله ۱ ; صالحان ایله ۱ ; صید ماهى در ایله ۵ ; عبرت از قصه اهل ایله ۱۱ ; عذاب متجاوزان ایله ۵، ۶ ; عصیان اهل ایله ۲ ; قصه اهل ایله ۲، ۳، ۴، ۸ ; متجاوزان ایله ۱ ; مصلحان ایله ۱، ۳، ۴، ۵، ۸، ۹، ۱۰ ; ناهیان از منکر ایله ۱، ۳، ۱۰ ; نهى از منکر در ایله ۳، ۴ ; هلاکت متجاوزان ایله ۵، ۶
- ایمان: آثار ایمان ۱۰ ; ایمان به ربوبیت خدا ۱۰
- تاریخ: عبرت از تاریخ ۱۱
- تجاوز: ممانعت از تجاوز ۸
- تکلیف: زمینه ترک تکلیف ۶
- جامعه: اصلاح جامعه ۱۳ ; عذر جامعه فاسد ۱۴
- خدا: عذابهاى خدا ۵، ۱۷ ; عذر به پیشگاه خدا ۸، ۱۴ ; عصیان از خدا ۳، ۱۷
- ذکر: حوادث تاریخ ۱۱
- شنبه: تعطیلى شنبه ۷ ; صید ماهى در شنبه ۲
- صید: اجتناب از صید ماهى ۱۱
- عذاب: موجبات عذاب ۷
- فاسقان: ابتلاى فاسقان ۱۷ ; حق ناپذیرى فاسقان ۱۶ ; عذاب فاسقان ۱۷
- کنترل اجتماعى:۱۰، ۱۳، ۱۵ ابزار کنترل اجتماعى ۱۰، ۱۳، ۱۵ ۱۲
- گناه: اجتناب از گناه ۱۵ ; سکوت در برابر گناه ۶، ۹ ; ممانعت از گناه ۱۰، ۱۲، ۱۵
- مسؤولیت: همگانى ۱۳
- مصلحان: عذر مصلحان ۱۴
- ناهیان از منکر: عذر ناهیان از منکر ۱۴
- نهى از منکر: اهمیت نهى از منکر ۱۵ ; ترک نهى از منکر ۱۶ ; عمومیت نهى از منکر ۱۳ ; فلسفه نهى از منکر ۸، ۱۲ ; گناه تارکان نهى از منکر ۹ ; نهى از منکر در ادیان ۱، ۳
- یهود: تاریخ یهود ۱ ; شنبه در یهود ۲، ۷ ; صید ماهى در یهود ۱۱ ; گناهان کبیره در یهود ۷ ; محرمات یهود ۷ ; یهود ایله ۱، ۴، ۵
منابع