آل عمران ٩١
کپی متن آیه |
---|
إِنَ الَّذِينَ کَفَرُوا وَ مَاتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدَى بِهِ أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَ مَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ |
ترجمه
آل عمران ٩٠ | آیه ٩١ | آل عمران ٩٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مِلْءُ الأرْضِ»: پرِ زمین. «ذَهَباً»: طلا. «لَوِ افْتَدَی بِهِ»: اگر آن را برای رهائی خود و نجات از عذاب بدهد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
اين آيه در همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
گويند: درباره همان يازده نفر از ياران حارث بن سويد (كه شرح آن در پاورقى آيه ۹. ذكر شده) آمده است هنگامى كه حارث توبه كرد و به مدينه برگشته بود، آنان گفتند: مراجعت نمى كنيم تا پيامبر از دنيا برود وقتى كه رسول خدا صلی الله علیه و آله مكه را فتح كرد، عده اى از آنها توبه نموده و به اسلام بازگشتند و توبه آنها قبول شد و عده ديگر قبل از فتح مكه مرده بودند و درباره كسانى كه مرده بودند اين آيه نازل گرديد.[۳]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«91» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ
همانا كسانى كه كفر ورزيدند و در حال كفر (بدون توبه) مردند، اگر چه زمين را پر از طلا كرده و به عنوان فديه و باز خريد (از عذاب) بدهند، هرگز از هيچ يك از آنان پذيرفته نمىشود. آنان را عذابى دردناك است و برايشان هيچ ياورى نيست.
نکته ها
دنيا و آخرت تفاوتهايى دارند، از جمله:
1. غم واندوه در دنيا از انسان به ديگران سرايت مىكند، ولى در آخرت چنين نيست.
2. در دنيا، انسان مىتواند با عذر يا كفّاره يا دروغ يا حيله يا توبه يا ناله مشكلش را حل كند، امّا در آخرت چنين نيست.
3. تلخىهاى دنيا قابل تخفيف است و اگر انسان با آن انس گرفت، از تلخى آن كاسته مىشود، ولى در آخرت چنين نيست.
جلد 1 - صفحه 561
پیام ها
1- كافر مردن، بزرگترين خطر است، «ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ» و در حال تسليم خدا مردن، آرزوى پيامبران است، چنانكه حضرت يوسف فرمود «تَوَفَّنِي مُسْلِماً» «1»
2- در قيامت، مال دنيا بىارزش است و ذرّهاى كارآيى ندارد. گرچه از جنس طلا و مقدار آن به اندازهى ظرفيّت زمين باشد، باز هم پشيزى ارزش ندارد. «مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً»
3- ايمان، ارزشى فراتر از تمام مادّيات دارد. در قيامت تنها ايمان است كه مىتواند انسان را نجات دهد. «مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً»
4- مرگ در حال كفر، زمينهى شفاعت را از بين مىبرد. «ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (91)
بعد از آن، نا اميدى كفار را از خلاصى عذاب آخرت بيان فرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا: بدرستى كه آنانكه كافر شدند، وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ: و مردند در حالى كه كافر بودند، يعنى به حالت كفر از دنيا رفتند، فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ: پس هرگز قبول نشود از هيچيك از آنان، مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً: پرى و مملو بودن زمين از طلا، وَ لَوِ افْتَدى بِهِ: و اگر چه فدا و بدل دهد آن همه طلا را كه روى تمام زمين، از مشرق تا مغرب و جنوب و شمال مملو ساخته، قبول كرده نشود از آنها در دفع عذاب، أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ: آن جماعت مر آنها راست عذابى دردناك، وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ: و نيست براى ايشان يارى
«1» بحار الانوار، جلد 2، كتاب العلم، باب 34، صفحه 297، حديث 16.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 175
كنندهاى تا آنها را از عذاب خلاص نمايد.
تنبيه: آيه شريفه در بيان منجز بودن عذاب است براى كفار، زيرا به حسب ظاهر، دو چيز دافع عذاب تصور شود:
1- دادن فديه، و آن را نفى فرموده به آنكه اگر زمين تماما پر از طلا باشد (كنايه از عزيزترين و محبوبترين اشياء) و آن را بخواهد كافر فديه دهد، قبول نخواهد شد. مجمع البيان روايت نموده. يجاء يوم القيمة فيقال له: ارايت لو كان ملء الارض ذهبا لكنت تفدى فيقول نعم. فيقال له لقد سئلت ايسر من ذلك فلم تفعل. «1» آورده مىشود كافر روز قيامت، گفته شود: آيا خبر مىدهى كه اگر براى تو باشد تمام زمين پر از طلا، هر آينه فديه مىدهى؟ گويد: بلى. پس گفته شود به او: هر آينه بتحقيق از تو سؤال شد كمتر از اين، تو نكردى، و آن ايمان به يگانگى خدا بود.
2- وجود ناصر و شفيع، و آن را نفى فرموده به آنكه فرد ناصر و شفيعى براى كفار نخواهد بود و شفاعت كسى در باره كفار اصلا مقبول نيست و عذاب براى آنها ثابت است.
تتمه: در تاريخ الخلفاء، فصل خلافت عمر نقل نموده كه عمر در وقت موت گفت:
لو انّ لى طلاع الارض ذهبا لافتديت به من هول المطّلع و قد جعلتها شورى «2» اگر بتحقيق مرا زمين مملو از طلا مىبود، هر آينه فديه و بدل مىدادم از هول آنچه مىبينم و مطلع از احوال آخرت مىشوم، و من خلافت را در شورى ميان فلان و فلان انداختم.
در كتاب امالى احمد بن يحيى، و در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد روايت نموده: پس عمر آهى بسيار بلند بدون اختيار كشيد.
«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل صفحه 473.
«2» تاريخ الخلفاء سيوطى، صفحه 134، تصحيح محمّد محى الدّين عبد الحميد- طبع مصر.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 176
ابن عباس گويد: من گمان كردم كه اضلاع او از هم پاشيد، و آن آه و خوف، به جهت خلافت بود. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (91)
ترجمه
همانا آنانكه كافر شدند و مردند با آنكه آنها كافران بودند پس هرگز پذيرفته نشود از هيچيك از آنها پرى زمين از طلا اگرچه فديه دهد آن را آن گروه مر ايشان را است عذابى دردناك و نيست از براى آنها هيچ يارى كنندگان..
تفسير
كسانى كه بحال كفر از دنيا رفتهاند چه مرتد باشند چه كافر اصلى اگر بر فرض زنده شوند و تمام سطح زمين را پر كنند از طلاى ناب و فديه از خودشان بدهند از آنها پذيرفته نميشود يا اگر در زمان حياة خودشان اين مقدار انفاق كنند بقصد آنكه فقط از عذاب آخرت ايمن شوند اگرچه اجرى نداشته باشند فائده ندارد براى آنها كلمه ملاء ظاهرا اسم مصدر است و ذهبا تميز و لو وصليه براى آنستكه هديه از كفار قبول نميشود مسلما آنچه ممكن است قبول شود فديه است كه مالى بدهند و جان خود را بخرند اينهم در دنيا است قبل از موت اما بعد از مردن موجب نجات آنها از عذاب آخرت نميشود و ضمير مستتر در افتدى راجع باحد است و هيچ ياورى و منجى از عذابى براى آنها نيست پس بايد بكلى مأيوس از رحمت الهى باشند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم كُفّارٌ فَلَن يُقبَلَ مِن أَحَدِهِم مِلءُ الأَرضِ ذَهَباً وَ لَوِ افتَدي بِهِ أُولئِكَ لَهُم عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِينَ (91)
محقّقا كساني که كافر شدند و بكفر از دنيا رفتند اگر باندازه سعه ارض طلا داشته باشند و فدي دهند از آنها قبول نخواهد شد و عذاب دردناك براي آنها است
جلد 4 - صفحه 280
و ناصر و معيني براي آنها نيست.
مسئله فدي در جهاد با كفار است که مسلمين موقعي که اسير از كفار ميگيرند و ميآورند حكم غلام و كنيز دارند و بين مجاهدين قسمت ميكنند و جزو غنائم هستند مگر آنكه خود آن كفار فدي دهند يعني چيزي طبق نظر رئيس مسلمين تقديم كنند يا يكي از بستگان آنها فدي دهند و آزاد شود و آيه شريفه در مقام اينست که موضوع فدي مختص باين دنيا است در آخرت فدي قبول نميشود و از عذاب براي او نجاتي نيست لذا ميفرمايد إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا و اينکه شامل جميع كفار از مشركين و اهل كتاب و نواصب و خوارج و غلات و مرتدين و كساني که در حكم كفار هستند از مخالفين و معاندين و جميع فرق ضالّه حتي غير اثني عشريه از فرق شيعه ميشود وَ ماتُوا وَ هُم كُفّارٌ بهمان عقيده باطله از دنيا رفتند و توبه نكردند و بشرف اسلام مشرف نشدند.
فَلَن يُقبَلَ مِن أَحَدِهِم كلمه عام است شامل جميع ميشود بدون استثناء مِلءُ الأَرضِ ذَهَباً قضيه فرضيه است آنهم فرض محال و الّا كسي که از اينکه دنيا رفت بقدر فلسي مالكيت ندارد وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادي كَما خَلَقناكُم أَوَّلَ مَرَّةٍ انعام آيه 94، بعلاوه در دنيا هم محال است كسي بقدر ملاء الارض طلا داشته باشد بلكه طلا باين مقدار محال است وجود پيدا كند پس اينکه آيه تقدير في تقدير في تقدير كلها محال.
وَ لَوِ افتَدي بِهِ از كلمه لن که براي نفي تأبيد است و كلمه لو که امتناعيه است استفاده ميشود که اگر بر فرض محال همچه فدايي باشد هرگز مورد قبول واقع نميشود بلكه چيزي که در قيمت سبب نجات ميشود ايمان و عمل صالح است و تقواي از معاصي.
أُولئِكَ لَهُم عَذابٌ أَلِيمٌ لام اختصاص است که عذاب دردناك اختصاص باينها
جلد 4 - صفحه 281
دارد و گذشت که جميع عذابها دردناك است لكن البته مراتب دارد و جميع اهل عذاب گرفتار عذاب دردناك هستند لكن البته متفاوت هستند بمراتب كفر و ازدياد معاصي.
وَ ما لَهُم مِن ناصِرِينَ نفي شفاعت ميكند زيرا شفاعت شفعاء مختص باهل ايمان است که قابليت رحمت و مغفرت داشته باشند و امّا كفار و كساني که در حكم كفار هستند علاوه از اينكه شفيع و ناصر ندارند بلكه شفعاء قيامت خصم آنها هستند ويل لمن شفعائه خصمائه.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 91)- در این آیه به دنبال اشارهای که در آیه قبل به توبههای بیهوده شد سخن از کفّاره بیهوده میگوید، میفرماید: «کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیǠرفتند اگر تمام روی زمین پر از طلا باشد و آن را به عنوان «فدیه» (و کفاره اعمال زشت خویش) بپردازند هرگز از آنها پذیرفته نخواهد شد» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدی بِهِ).
روشن است کفر تمام اعمال نیک انسان را بر باد میدهد و اگر تمام روی زمین پر از طلا باشد و در راه خدا انفاق کنند پذیرفته نخواهد شد و صد البته اگر چنین چیزی در قیامت در اختیار آنها باشد و بدهند پذیرفته نیست.
و در پایان آیه به نکته دیگری اشاره فرموده میگوید: «آنها کسانی هستند که مجازات دردناک دارند و یاوری ندارند» (أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
یعنی، نه تنها فدیه و انفاق به حال آنها سودی ندارد بلکه شفاعت شفاعت کنندگان نیز شامل حال آنها نمیشود زیرا شفاعت شرایطی دارد که یکی از مهمترین آنها ایمان به خداست و اصولا شفاعت به اذن خدا است.
آنها هرگز از چنین افراد نالایق شفاعت نمیکنند که شفاعت نیز لیاقتی لازم دارد چرا که اذن الهی شامل افراد نالایق نمیشود.
آغاز جزء چهارم قرآن مجید
ادامه سوره آل عمران
نکات آیه
۱ - کسى که در حال کفر بمیرد، اگر به اندازه تمامى زمین براى رهایى خود طلا فدیه دهد، پذیرفته نخواهد شد. (انّ الذین کفروا ... و لو افتدى به)
۲ - هیچ فدیه اى در قیامت براى رهایى کافران از عذاب، پذیرفته نخواهد شد. (انّ الذین کفروا ... و لو افتدى به)
۳ - مرگ، پایان فرصت براى توبه (انّ الذین کفروا و ماتوا و هم کفار فلن یقبل من احدهم ملءُ الارض ذهباً)
۴ - کسانى که در حال کفر بمیرند، مستحقّ عذابى دردناک هستند. (اولئک لهم عذاب الیم)
۵ - ایمان، ارزشى فراتر از سنجش و مقایسه با تمامى مادیات (انّ الذین کفروا ... فلن یقبل من احدهم مِلءُ الارض ذهباً)
۶ - کافران، محروم از هر گونه یار و یاور در قیامت (و ما لهم من ناصرین)
۷ - وجود یاوران و شفیعان در قیامت* (و ما لهم من ناصرین) تقدیم «لهم» بر «ناصرین» که بیانگر حصر است، مى رساند که یاوران و شفیعان در قیامت هستند; ولى تنها کافران از شفاعت آنان محرومند.
موضوعات مرتبط
- توبه: فرصت توبه ۳
- عذاب: اهل عذاب ۴ ; عوامل نجات از عذاب ۲ ; مراتب عذاب ۴
- قیامت: استمداد در قیامت ۵، ۷ ; شفاعت در قیامت ۷ ; فدیه در قیامت ۱، ۲ ; کافران در قیامت ۱، ۵، ۶
- کافران: ۱، ۵، ۶ کیفر کافران ۴
- کفر: آثار کفر ۱
منابع