آل عمران ٨٦
کپی متن آیه |
---|
کَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَ الرَّسُولَ حَقٌ وَ جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ اللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ |
ترجمه
آل عمران ٨٥ | آیه ٨٦ | آل عمران ٨٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بَیِّنَات»: دلائل روشن. معجزات.
نزول
محل نزول:
اين آيه در همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۱]
شأن نزول آیات ۸۶، ۸۷، ۸۸ و ۸۹:[۲]
«شیخ طوسى» گوید: حسن بصرى گويد: اين آيات درباره اهل كتاب نازل شده كه قبل از بعثت پيامبر به خاطر صفات او كه در كتاب خود ديده بودند ايمان آورده بودند. وقتى كه خداوند او را مبعوث نمود انكار كردند.[۳]
مجاهد و سدى گويند كه درباره مردى از انصار نازل شد كه به او حرث بن سويد مى گفتند: اين مرد مرتد شد سپس توبه نمود و خداوند با نزول آيه ۸۹ «إِلَّا الَّذِينَ تابُوا» توبه او را قبول كرد و ما نيز اين موضوع را از امام صادق عليهالسلام (در آيه ۸۳) روايت كرده ايم،[۴] و نيز گويند درباره قومى نازل گرديد كه ميخواستند پيامبر درباره آنها به اسلام حكم نمايند در صورتى كه در قلوب آنها كفر بوده است و خداوند به وسيله نزول اين آيات پيامبر خود را از قلوب و ضماير اندرون آنان مطلع ساخت.[۵]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«86» كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
چگونه خداوند هدايت كند گروهى را كه بعد از ايمان و گواهى بر حقّانيت رسول و آمدن معجزات و دلايل روشن بر ايشان، باز هم كافر شدند، و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمىكند.
پیام ها
1- هرچه دلايل هدايت، بيشتر و روشنتر باشد، كفر و بىاعتنايى به آنها خطرناكتر است. «كَيْفَ يَهْدِي ... لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»
2- علم و ايمان اوّليه كافى نيست، پايدارى و تداوم ايمان و عمل لازم است. زيرا خطر ارتداد، همواره انسان را تهديد مىكند. «كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ»
3- گروهى از مسلمانان، در زمان پيامبر اكرم مرتدّ شدند. «كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ»
4- پشت كردن به حقّ، منطق و عقل، رسول و بيّنه، ظلم است و سبب خارج شدن از مدار الطاف الهى مىگردد. «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»
5- سنّت خدا آن است كه ظالمان را هدايت نكند. «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (جمله «لايهدى» نشانه استمرار عمل و سنّت الهى است.)
6- توبه وبازگشت، براى مرتدّ بسيار مشكل است. «كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ... وَ اللَّهُ لا يَهْدِي ...»
7- كافران ناآگاه، از كفّار آگاه، به هدايت نزديكترند. «جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي
جلد 1 - صفحه 557
الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»
8- برخوردارى از هدايت الهى و يا محروم شدن از آن، به دست خودماست.
«لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (86)
بعد از آن در شأن كسانى كه بعد از اسلام مرتد و كافر شدند مىفرمايد:
كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً: چگونه هدايت فرمايد، يعنى هدايت نفرمايد قومى را كه، كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ: كافر شدند به سوء اختيار خود بعد از ايمان آوردن، و آنها حارث بن سويد با يازده نفر بودند كه بعد از ايمان كافر شدند.
بيان: مفسرين را در اين آيه چند وجه است: 1- چگونه سلوك فرمايد خدا با ايشان، سبيل هدايت و انابت را، و حال آنكه ايشان بعد از ايمان كافر شدند، زيرا هر كس بعد از وضوح هدايت و دلايل حق، ترك آن نمايد و منهمك در گمراهى شود، خود را به سوء اختيار از قابليت ايمان خارج نموده، چه اسباب
«1» اصول كافى، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، باب آخر، صفحه 464، حديث 6.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 169
هدايت همان بود كه او ترك نمود، مانند آيه: وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى. 2- آنكه (كلمه «يهدى» به معنى «يثبت و يجزى» باشد) چگونه خدا جزاى نيك و ثواب عنايت فرمايد ايشان را بعد از آنكه ايشان كافر شدند، مانند آيه: يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ (الخ). 3- آنكه (يهدى به معنى يحكم اللّه) چگونه خدا حكم فرمايد به ايمان ايشان، يعنى حكم نفرمايد به ايمان آنها، زيرا بعد از ايمان كافر شدند. 4- آنكه الطاف خاصه زائدهاى را در باره آنها منظور ندارد، زيرا ايشان بعد از ايمان تارك آن و كافر شدند.
وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌ: و شهادت دادند به اينكه پيغمبر يعنى حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حق و از جانب حق تعالى مبعوث گرديده، وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ: و آمد ايشان را آيات روشن، يعنى قرآن مجيد كه از حيث فصاحت و بلاغت، فوق طاقت بشر است و ساير معجزات با هرات آن حضرت، وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ: و خداى تعالى هدايت نفرمايد به اجبار و الزام گروهى را كه ظلم نمودند به نفوس خود به سبب ارتداد بعد از ايمان، زيرا جبر در ايمان، منافات با تكليف و ثواب و عقاب خواهد بود، و بعد از ارسال رسل و انزال كتب، بندگان در قبول آن مختارند تا مستحق ثواب و عقاب شوند.
تتمه: اين جماعت مرتدين از ايمان و امثال آنان، از اول ايمان حقيقى را دارا نيستند، يعنى ايمانشان مستودع بوده نه مستقر، و الّا مؤمن حقيقى واقعى از ايمان برنگردد، اگرچه قطعه قطعه شود، چنانچه از حضرت صادق عليه السّلام مروى است: انّ المؤمن اشدّ من زبر الحديد انّ زبر الحديد اذا دخل النّار تغيّر و انّ المؤمن لو قتل ثمّ نشر ثمّ قتل لم يتغيّر قلبه. «1» بدرستى كه مؤمن شديدتر و سختتر است از پاره آهن، بتحقيق آهن وقتى داخل آتش شود متغير گردد، و بدرستى كه مؤمن اگر كشته شود پس زنده شود بعد باز كشته شود، تغيير نكند قلب او.
«1» بحار الانوار، جلد 67، صفحه 303.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 170
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (86)
ترجمه
چگونه هدايت ميكند خداوند گروهى را كه كافر شدند بعد از ايمانشان
جلد 1 صفحه 452
و گواهى دادند كه پيغمبر حق است و آمد آنها را حجتها و خدا هدايت نكند گروه ستمكاران را.
تفسير
خداوند فطرت اسلام را در نهاد بشر جايداد و دو رسول فرستاد يكى در باطن و ديگر در خارج و معجزات بيناتى كه در دلالت آنها بر نبوت جاى شك و شبهه نبود بدست پيغمبر (ص) جارى فرمود و يك معجزه باقيه تا روز قيامت كه قرآن است گذارد و علائم پيغمبر خود را بتوسط انبياء سابقين معرفى فرمود و مردم همه را ديدند و اقرار نمودند كه اين آن نبى موعود است با همه اين مقدمات نفس اماره و شيطان و محبت جاه و مال دنيا و تعصب و عناد و لجاج آنها موجب شد كه اسلام نياوردند و انكار نبوت آنحضرت را نمودند حال باز اگر توقع داشته باشند كه خداوند آنها را هدايت كند آيا جاى تعجب نيست با آنكه تمام وسائل هدايت آنها را فراهم نموده و آنها بسوء اختيار خودشان راه راست و آشكار بهشت را گذاردهاند و هر كدام از يك بيراهه و بيغوله و پرتگاهى بشتاب رو بجهنم ميروند الحق عجيب است و جاى استبعاد الهى است و هيچ ظلمى بالاتر از ظلم بنفس نيست و هيچ ظلم بنفسى بالاتر از كفر نيست كه اقبح افراد ظلم است و شهدوا عطف است بر آمنوا كه مستفاد از كلمه ايمان است يا آنكه اين جمله حال است باضمار قد يعنى با آنكه بتحقيق گواهى دادند بحق.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كَيفَ يَهدِي اللّهُ قَوماً كَفَرُوا بَعدَ إِيمانِهِم وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ البَيِّناتُ وَ اللّهُ لا يَهدِي القَومَ الظّالِمِينَ (86)
چگونه خداوند هدايت ميكند كساني را که اولا ايمان آوردند و شهادت برسالت حضرت رسول و حقانيت او دادند و مشاهده آيات بيّنات نمودند سپس كافر شدند و خداوند ظالمين را هدايت نميفرمايد.
كَيفَ يَهدِي اللّهُ كيف از ادات استفهام است و استفهام انكاريست يعني نميشود و ممكن نيست که خداوند همچه شخصي را هدايت كند زيرا در هدايت دو چيز لازم است: يكي فاعليت فاعل که هادي باشد و ديگر قابليت قابل که مهدي باشد و كسي که مرتد شد بعد از آني که حجت بر او تمام شد و براهين واضحه و ادله محكمه متقنه و آيات بينات را مشاهده كرده باز دست برداشت معلوم است که از روي
جلد 4 - صفحه 275
عناد و لجاج و عصبيت بوده البته قبول هدايت نميكند و هدايت نميشود و لو فاعليت فاعل از هر جهت تمام باشد.
قَوماً كَفَرُوا بَعدَ إِيمانِهِم آيه عام است و لو شأن نزولش در مورد شخص خاصّي باشد چنانچه در مجمع از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرده که در مورد حارث بن سويد بن صامت انصاري بود که محذر بن زياد بلوي را بحيله و مكر كشت و فرار كرد و بكفار مكه ملحق شد و شامل هر دو قسم مرتد ملي و فطري ميشود، و بعضي مفسرين توهّم كردند که ايمان ايمان ظاهري بوده نه باطني و لكن خلاف ظاهر است زيرا اينکه منافق ميشود نه مؤمن و آيه ميفرمايد بَعدَ إِيمانِهِم وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ بيان ايمان است که حقيقت ايمان همان شهادت بحقانيت پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و تصديق بجميع ما جاء به النبي است.
وَ جاءَهُمُ البَيِّناتُ يعني امور واضحه روشن که جاي ريب و شكي در آنها نباشد بمشاهده معجزات و نزول آيات و مشاهده حالات و اخلاق نبيّ اكرم و البته چنين آدم بسيار فرق دارد با آن كفاري که مشاهده معجزات و اخلاق نبيّ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را نكردند و آيات را استماع ننمودند.
وَ اللّهُ لا يَهدِي القَومَ الظّالِمِينَ كسي که دانسته و فهميده بخود ظلم كند و خود را در معرض عذاب ابدي درآورد قابليت هدايت ندارد و خدا او را هدايت نميفرمايد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 86)
شأن نزول:
یکی از انصار (مسلمانان مدینه) دستش به خون بیگناهی آلوده گشت و از ترس مجازات از اسلام برگشت و به مکّه فرار کرد (و یازده نفر از پیروان او که مسلمان شده بودند نیز مرتد شدند) پس از ورود به مکه از کار خود سخت پشیمان گشت، یک نفر را به سوی خویشان خود به مدینه فرستاد تا از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله سؤال کنند آیا برای او راه بازگشتی وجود دارد یا نه؟
آیه نازل شد و قبولی توبه او را با شرایط خاصی اعلام داشت.
تفسیر:
در آیات گذشته سخن از آیین اسلام بود که تنها آیین مقبول الهی است در اینجا سخن از کسانی است که اسلام را پذیرفته و سپس از آن برگشتهاند که در اصطلاح «مرتد» نامیده میشوند.
میفرماید: «چگونه خداوند جمعیتی را هدایت میکند که بعد از ایمان و گواهی به حقانیت رسول، و آمدن نشانههای روشن برای آنها کافر شدند و خدا جمعیت ستمکاران را هدایت نمیکند» (کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
چرا خداوند آنها را هدایت نمیکند؟ دلیل آن روشن است آنها پیامبر را با نشانههای روشن شناختهاند و به رسالت او گواهی دادهاند بنابراین، در بازگشت و عدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و کسی که آگاهانه ظلم و ستم میکند
ج1، ص305
لایق هدایت الهی نیست او زمینههای هدایت را در وجود خود از میان برده است.
نکات آیه
۱ - بازگشت به کفر (ارتداد) پس از ایمانِ آگاهانه و پس از گواهى دادن بر حقّانیّت پیامبر (ص)، موجب محرومیّت از هدایت الهى (کیف یهدى اللّه قوماً کفروا ... و جاءهم البیّنات و اللّه لا یهدى القوم الظالمین) قیدِ آگاهانه از «جاءهم البیّنات» استفاده مى شود.
۲ - بازگشت عدّه اى از اسلام به کفر، در حیات پیامبر (ص) (کیف یهدى اللّه قوماً کفروا) شأن نزول و لحن آیه دلالت بر وقوع ارتداد برخى مسلمانان در حیات پیامبر (ص) دارد. (روح المعانى).
۳ - یهود و نصارا، محروم از هدایت، به جهت انکار آگاهانه حقانیّت پیامبر (ص) با وجود دلایل روشن بر آن (کیف یهدى اللّه قوماً ... و اللّه لا یهدى القوم الظالمین) آیه در مورد اهل کتاب نازل شده و آنان با وجود شهادت قبلى بر حقّانیّت آن حضرت، منکر حقّانیت وى شدند. (روح المعانى).
۴ - آگاهى و شهادت اهل کتاب، بر حقانیّت پیامبر اکرم (ص) و اسلام (و شهدوا انّ الرسول حق)
۵ - ظلم، موجب محرومیّت از هدایت خداوند (و اللّه لا یهدى القوم الظالمین)
۶ - بازگشت به کفر (ارتداد) پس از ایمان آگاهانه، ظلم است. (کیف یهدى اللّه قوماً کفروا بعد ایمانهم ... و اللّه لا یهدى القوم الظالمین)
۷ - محرومیّت مرتدّان از هدایت، سنّت خداوند است. (کیف یهدى اللّه قوماً ... و اللّه لا یهدى القوم الظالمین) سنّت، از استفهام انکارى نسبت به هدایت مرتدّان و تأکید بر این مسأله در جمله «و اللّه لا یهدى ... »، استفاده شده است.
۸ - هدایت انسان به دست خداست. (کیف یهدى اللّه ... و اللّه لا یهدى القوم الظالمین)
۹ - برخوردارى از هدایت خداوند و محرومیّت از آن، نتیجه عمل خود انسان کیف یهدى اللّه قوماً کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق ... و اللّه لا یهدى القوم الظالمین عدم هدایت از جانب خدا (کیف یهدى اللّه)، پس از تحقق کفر و ارتداد و ظلمِ انسان است.
موضوعات مرتبط
- ارتداد: آثار ارتداد ۱، ۷ ; ارتداد در مسلمانان ۲ ; ظلم ارتداد ۶
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۲ ; اسلام و اهل کتاب ۴
- اهل کتاب: ۴
- تکلیف: علم و تکلیف ۱
- خدا: سنّتهاى خدا ۷ ; هدایت خدا ۸، ۹
- ظلم: ۶ آثار ظلم ۵
- عمل: آثار عمل ۹
- کتمان حق: آثار کتمان حق ۳
- کفر: آثار کفر ۳
- محمّد (ص): حقانیت محمّد (ص) ۴ ; محمّد (ص) و اهل کتاب ۴ ; محمّد (ص) مسیحیان ۳ ; محمّد (ص) و یهود ۳
- مرتد ملى: ۱، ۲، ۶
- مسلمانان: ۲
- مسیحیان: ۳
- هدایت: عوامل هدایت ۸، ۹ ; موانع هدایت ۱، ۳، ۵، ۷، ۹
- یهود: ۳
منابع
- ↑ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۲، ص ۶۹۳.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۱۳۱.
- ↑ صاحب مجمع البيان آن را از جبائى و ابومسلم نيز نقل نموده است و موضوع حرث بن سويد را كه شيخ بزرگوار ما در آيه ۸۳ عنوان نموده در اين آيات آورده است.
- ↑ نسائى و حاكم و ابن حبان از ابن عباس و نيز مسدد در مسند خود و نيز عبدالرزاق در تفسير خود از مجاهد قضيه حارث را برخى بدون ذكر نام و بعضى بدون ذكر ارتكاب قتل از ناحيه او نقل نموده اند.
- ↑ صاحب روض الجنان درباره پشيمانى حرث بن سويد كه قبلا بدان اشاره گرديد، گويد كه وى نامه اى به برادرش خلاس بن سويد نوشته بود. از او خواست كه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله برود و پشيمانى او را متذكّر شود، مجاهد گويد: درباره مردى از بنىعمر و بن عوف آمده كه كافر شده بود و دوباره به اسلام بازگشته بود.