روایت:الکافی جلد ۸ ش ۴۸

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۲ توسط Move page script (بحث | مشارکت‌ها) (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۸ ش ۴۸ را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۸ ش ۴۸ منتقل کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة

عنه عن احمد عن البرقي عن محمد بن يحيي عن حماد بن عثمان قال :


الکافی جلد ۸ ش ۴۷ حدیث الکافی جلد ۸ ش ۴۹
روایت شده از : امام موسى كاظم عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۸
بخش : كتاب الروضة
عنوان : حدیث امام موسى كاظم (ع) در کتاب الكافي جلد ۸ كِتَابُ الرَّوْضَة‏‏‏ حَدِيثُ الْبَحْرِ مَعَ الشَّمْس‏
موضوعات :

ترجمه

هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۲۳

حماد بن عثمان گويد: هنگامى موسى بن عيسى (از متنفذين دستگاه بنى عباس) در خانه خويش كه مشرف بر محل سعى صفا و مروه بود نشسته بود كه ناگاه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام را ديد كه سوار بر استرى است و از طرف مروه مى‏آيد، موسى بن عيسى فورا بمردى از قبيله همدان كه بنام ابن هياج و از نزديكانش بود دستور داد كه برود و دهنه استر را بگيرد و ادعاى استر را بكند (و بگويد كه اين استر از من است) آن مرد (پست) نزديك آمد و دهنه استر آن حضرت را گرفت و مدعى استر شد حضرت موسى بن جعفر (ع) كه چنان ديد پاى خود را از ركاب درآورد و از استر بزير آمد و بغلامان خود فرمود: زينش را برداريد و استر را باين مرد بدهيد، آن مرد (پست) گفت: زين هم از من است؟ حضرت فرمود: دروغ ميگوئى ما گواه و حجت شرعى داريم كه اين زين مال محمد بن على (حضرت باقر عليه السّلام) است و اما استر را نيز ما بهمين نزديكيها خريده‏ايم و تو بهتر ميدانى بدان چه ميگوئى (بهتر ميدانى كه منظورت از اين ادعا چيست، و بدين ترتيب امام هفتم عليه السّلام شر آن مرد پست فطرت و احيانا نقشه را كه موسى بن عيسى براى اتهام آن حضرت كشيده بود از سر خود دور كرد).

حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى‏, ۱۲۱

همچنين از او، از احمد، از برقى، از محمد بن يحيى، از حمّاد بن عثمان مى‏گويد: در حالى كه موسى بن عيسى [از سران بنى عبّاس‏] در خانه خود بود و آن خانه در كنار سعى ميان صفا و مروه قرار داشت ناگاه ديد ابو الحسن موسى عليه السّلام از طرف مروه سوار بر اسبى مى‏آيد. او به ابن هياج كه مردى همدانى و سر سپرده بود، فرمان داد تا مهار اسب امام را بگيرد و مدّعى شود كه اسب از آن اوست. او نزد امام آمد و به لگام چسبيد و مدّعى آن شد. امام كاظم عليه السّلام بى‏درنگ پاى از ركاب بركشيد و به غلامانش فرمود: زين را برداريد و اسب را به او بدهيد. ابن هياج گفت: زين هم از من است. امام عليه السّلام فرمود: دروغ گفتى ما بيّنه داريم كه اين زين از آن محمد بن على [پدرم‏] بوده است. ولى استر را همين نزديكى خريديم و تو خوب مى‏دانى چه مى‏گويم.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)