الدخان ٣٩
ترجمه
الدخان ٣٨ | آیه ٣٩ | الدخان ٤٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ»: (نگا: حجر / ، ص / ).
تفسیر
- آيات ۳۴ - ۵۹ سوره دخان
- توضيح اين جمله منكران معاد كه گفتند: ((ان هى الا موتتنا الاولى )) و چند وجه در معناىآن
- خلاصه اشكال و پاسخ آن
- اثبات معاد با بيان اينكه خلقت آسمان ها و زمين به حق بوده
- معنا و وجه اينكه در قيامت اغناء و نصرت نخواهد بود و مقصود از استثناء ((الا من رحم الله...))
- توضيح مراد از اينكه فرمود اهل بهشت جز مرگ نخستين مرگى نمى چشند و جواب ازاشكالى درباره استثناء ((الا الموته الاولى ))
- پاسخ از اشكال دوم
- (رواياتى درباره ((تبع ))، شفاعت و...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ «39»
ما جز بر اساس حقّ آسمان و زمين را نيافريديم، ولى اكثر مشركان نمىدانند.
نکته ها
«لعب» به كار بىهدف، بىبرنامه وبىنتيجه مىگويند، درست مثل بازىهاى كودكانه.
اين دو آيه به منزلهى مقدّمهاى براى آيات بعد در مورد قيامت است، گويا اشاره به اين دارد كه اگر قيامت نباشد، آفرينش بى هدف است، زيرا هستى براى بشر آفريده شد و اگر بشر با مرگ پوچ شود، هستى نيز پوچ و بيهوده، لذا مىفرمايد: ما آسمانها و زمين را بى هدف نيافريديم، بلكه هدفى بر حقّ داشتيم.
پیام ها
1- هستى هدفدار است، پس ما نبايد بىهدف باشيم. وَ ما خَلَقْنَا ... لاعِبِينَ
2- هدف هستى جز حقّ نيست، اگر هدف از خلقتِ چيزى را درك نكرديم مشكل در فهم و محدوديّت ماست. «إِلَّا بِالْحَقِّ»
3- فرد حكيم در كار خود منتظر قضاوت و داورى مردم نيست. «إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ»
4- علم واقعى، پى بردن به حقانيّت و حكمت كارهاى الهى است. إِلَّا بِالْحَقِ ... لا يَعْلَمُونَ
تفسير نور(10جلدى)، ج8، ص: 503
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (39)
ما خَلَقْناهُما: نيافريديم آسمان و زمين را، إِلَّا بِالْحَقِ: مگر به سبب حق كه آن چيزى است كه داعى خلق آنهاست از امتحان به امر و نهى و تميز محسن از مسيء، و ثواب بر طاعت و عقوبت بر معصيت. وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ:
و لكن بيشتر ايشان نمىدانند كه فعل حكيم بدون غرض نخواهد بود، و دانا نيستند به سبب عدول از تأمل و تدبر در خلق اشياء.
تبصره: بيان آيه شريفه به سه مقدمه محقق آيد:
1- آنكه افعال الهى معلل به غرض باشد، زيرا اگر معلل به غرض نباشد لازم آيد عبث باشد. لازم «غرض نداشتن» باطل، پس ملزوم «عبث بودن» نيز باطل باشد. بيان ملازمه ظاهر است اما بطلان لازم بجهت آنكه فعل عبث هر آينه قبيح و صدور قبيح از ذات حكيم على الاطلاق محال است، پس خلقت آسمان و زمين و آنچه ما بين آنهاست بازيچه و عبث و لغو نخواهد بود.
2- چون ذات سبحانى غنى [على] الاطلاق است پس غرض و فايده راجع به بندگان باشد.
3- محقق است: نفع حقيقى نيست مگر ثواب و ايصال فيض به بندگان، و آن ايجاب نمايد صدور تكليف را نسبت به بندگان تا به امتثال آن سعادت و فيوضات سبحانى را نائل شوند؛ پس خلق آسمان و زمين و موجودات به حق، و براى اثبات حق و درك فيض حق است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِينِ (30) مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ (31) وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ (32) وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ (33) إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ (34)
إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ (35) فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (36) أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (37) وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ (38) ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (39)
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ (40)
جلد 4 صفحه 626
ترجمه
و بتحقيق نجات داديم بنى اسرائيل را از عذاب خوار كننده
از فرعون همانا او بود برترى جويندهاى از متجاوزان
و بتحقيق برگزيديم آنان را از روى دانش بر جهانيان
و داديمشان از نشانههاى قدرت خود چيزيرا كه در آن نعمتى بود آشكار
همانا اينها هر آينه ميگويند
نيست آن مگر مردن اوّل بارمان و نيستيم ما برانگيخته شدگان
پس بياوريد پدران ما را اگر هستيد راستگويان
آيا اينها بهترند يا قوم تبّع و آنانكه بودند پيش از آنها هلاك كرديمشان همانا آنها بودند گناهكاران
و نيافريديم آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است در حالى كه باشيم بازىكنان
نيافريديم آن دو را مگر بحق ولى بيشترشان نمىدانند
همانا روز جدا شدن حق از باطل موعد آنان است بتمامى.
تفسير
خداوند متعال بنى اسرائيل را كه سالهاى متمادى بعذاب رقيّت و اسارت و قتل و اعمال شافّه از قبل فرعون و اتباعش گرفتار بودند بتوسط حضرت موسى نجات داد چون فرعون مرد متكبّر و متفرعن و سركشى بود كه از حدّ و قدر خود تعدّى و تجاوز نمود يا از برجستگان در زيادهروى و نخوت و ستمكارى بود و خداوند براى علم و دانشى كه داشت بقابليّت و استحقاق آن طائفه كه همه از نسل حضرت يعقوب پيغمبر بودند اختيار فرمود ايشانرا براى منصب نبوّت بر اهل عالم در آن زمان چنانچه قمّى ره فرموده كه لفظ العالمين عام و معناى آن خاص است و محتمل است مراد اختيار آن طائفه بكثرت انبياء از ايشان باشد چون بسيارى از انبياء از اين طائفه بودند و عطا فرمود بآنها از آيات قدرت و رحمت از قبيل شكافتن دريا و سايه افكندن ابر و نازل نمودن منّ و سلوى و ساير تفضّلات الهى بر آنها كه در سوره بقره گذشت آنچه را كه نعمت آشكار يا موجب امتحان و اختيار آنها بود و از اينجا باز خداوند روى سخن را معطوف بمشركين مكّه فرموده كه منكر معاد بودند و ميگفتند نيست عاقبت امر و نهايت آن مگر مرگ كه پايان زندگى دنيا است و اين يكمرتبه بيشتر نيست و تكرار نميشود و ديگر ما زنده نميشويم چون نشر در اينجا بمعناى بعث است و اگر شما مسلمانان راست ميگوئيد پدران ما را زنده كنيد بيايند از اوضاع آن عالم بما خبر دهند تا ما
جلد 4 صفحه 627
تصديق كنيم عالم ديگرى در پس پرده غيب هست كه ما بايد بآن جا منتقل شويم و چون بصدور معجزات متواليه از حضرت ختمى مرتبت حجّت بر آنها تمام بود و بعد از اتمام حجّت از خداوند بر خلق اوضاع عالم را كه تمام اجزاء آن بر وفق حكمت منظّم شده است نميتوان بتقاضاى بيجاى اهل تعصّب و عناد و لجاج تغيير داد خداوند از جواب آنها صرف نظر نموده و بتهديد پرداخته است كه آيا آنها برتر و بيشتر و قوىترند يا قوم تبّع كه از قبيله حمير و از ملوك يمن بوده و تبّع ناميده شد براى كثرت اتباع و انصارش و بعضى گفتهاند تبّع نامى است كه سلاطين يمن پى در پى بآن خوانده ميشدند مانند عزيز مصر و خاقان ترك و قيصر روم كه بسلاطين آنها گفته ميشود در هر حال پادشاه مقتدرى بوده كه جهانگيرى كرده و خودش مؤمن بوده و قومش كافر و لذا خداوند تصريح بقومش فرموده نه خودش و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه سبّ ننمائيد تبّع را همانا او اسلام آورده بود و از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود تبّع به اوس و خزرج كه دو قبيله انصار بودند گفت در يثرب باشيد تا پيغمبر آخر الزّمان بيايد و اگر من ادراك كنم او را خدمتش را اختيار و با او خروج مينمايم خداوند ميفرمايد ما آن قوم و اقوام سابقه آنها را مانند عاد و ثمود و قوم لوط هلاك و معذّب نموديم شما كه در مقابل آنها چيزى نيستيد چون آنان هم مانند شما مشرك و بدكار بودند شما را هم بجزاى كردارتان خواهيم رسانيد و اخيرا استدلال فرموده بر معاد كه ما آسمانها و زمين و اهل آن دو را بيهوده و ببازيچه خلق ننموديم كه جمعى بيايند و چندى بخورند و بپوشند و با آلام و اسقام دنيا با تمام قوا بكوشند و عاقبت شربت ناگوار مرگ و هجران را بنوشند و بروند بلكه بغرض صحيح عقلى خلق نموديم كه مردم بيايند و بكمال لايق خودشان برسند و مستحق نعيم ابدى يا عذاب دائمى گردند و رحمت و غضب خداوند آشكار گردد و هر كس بجزاى عملش از خير و شرّ برسد ولى بيشتر مردم اين معانى را نميدانند و روز قيامت كه روز فصل خصومت بين تمام خلق بحكم حقّ و جدا شدن حقّ از باطل است وقت و موعد حضورشان بتمامى در محضر الهى و دادستانى او است.
جلد 4 صفحه 628
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما خَلَقنَا السَّماواتِ وَ الأَرضَ وَ ما بَينَهُما لاعِبِينَ (38) ما خَلَقناهُما إِلاّ بِالحَقِّ وَ لكِنَّ أَكثَرَهُم لا يَعلَمُونَ (39)
جلد 16 - صفحه 93
و ما خلق نكرديم آسمانها و زمين و آنچه بين آنها است از روي لغو و لعب و بيهوده و بيفايده، ما خلق نكرديم آن دو را مگر بحق از روي حكمت و مصلحت و صحيح و بجا و بموقع لكن اكثر افراد ناس نميدانند. يكي از اصول خمسه که مدخليّت در ايمان دارد و اصل ريشه ايمان است که بدون واحدي از آنها ايمان زايل ميشود عدل است که خداوند تبارك و تعالي عادل است و عدل فرع حكمت است و حكمت از صفات ذات است که عالم بجميع حكم و مصالح است، و عدل از صفات فعل است که افعال او موافق حكمت و مصلحت و حسن است، و لازمه آن اينکه است که فعل قبيح و فعل لغو و ظلم از او محال است صادر شود نه بمعني اينكه نميتواند که كوتاهي در قدرت باشد بلكه نميكند نظير عصمت در انبياء و ائمّه هدي که محال است از آنها كوچكترين معصيتي يا خطايي و سهوي و نسياني صادر شود با اينكه كمال توانايي و قدرت بر آن دارند، و گفتيم: هر فعلي که در خارج تحقّق پيدا كند بحسب تقسيم عقلي از شش قسم خارج نيست:
1- مصلحت دارد و هيچ مفسده در او نيست حسن صرف است.
2- مفسده دارد و هيچ مصلحت ندارد قبيح صرف است.
3- نه مصلحت دارد نه مفسده لغو صرف.
4- هم مصلحت دارد هم مفسده لكن مصلحتش غالب بر مفسده است حسن مطلق 5- مفسده او غالب بر مصلحت او است قبيح مطلق.
6- مصلحت و مفسده او مساوي است لغو مطلق.
خداوند محال است از او فعل قبيح و فعل لغو بهر دو قسمش صادر شود و تمام افعالش حسن است، و ظلم هم نميكند، زائد بر استحقاق عذاب نميكند و كوتاهي در احراز مقدار قابليت محل هم نميكند تفضّلا لذا ميفرمايد:
وَ ما خَلَقنَا السَّماواتِ وَ الأَرضَ وَ ما بَينَهُما از كرات جويه و ملائكه و جن و انس و آنچه در آسمانها و زمين و بين اينکه دو است.
لاعِبِينَ چون لغو است و خلاف عدل است.
ما خَلَقناهُما آسمانها و زمين و آنچه بين آنها و در آنها است.
جلد 16 - صفحه 94
إِلّا بِالحَقِّ موافق حكمت و مصلحت، از آيات شريفه چنانچه در بسياري از مواقع تذكر داده شده که خلقت آسمانها و اينکه كرات جويه، و زمين و آنچه در آنها و بين آنها است.
براي انسان خلق شده و انسان هم براي نيل بسعادت و رستگاري و ترقي و تعالي و تحصيل قابليت فيوضات الهيّه و نيل بنعم اخروي خلق شده چنانچه ميفرمايد:
أَ فَحَسِبتُم أَنَّما خَلَقناكُم عَبَثاً وَ أَنَّكُم إِلَينا لا تُرجَعُونَ مؤمنون، آيه 117.
و در حديث:
خلقتم للبقاء لا للفناء.
وَ لكِنَّ أَكثَرَهُم لا يَعلَمُونَ حتي عامه عميا که منكر حسن و قبح عقلي هستند و از اينکه جهت عدل را منكر ميشوند حتي بسياري از عوام شيعه که بمجرد يك ناملايماتي العياذ باللّه نسبت ظلم بخدا ميدهند، فقط معتقد باين عقيده كساني که در بلا صبر و در نعمت شكر و تمام افعال الهيّه را عين صلاح ميدانند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 39)- سپس برای تأکید این سخن میافزاید: «ما آن دو را جز به حق نیافریدیم» (ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ).
حقّ بودن این دستگاه ایجاب میکند که هدف معقولی داشته باشد، و آن بدون وجود جهان دیگر ممکن نیست.
«ولی غالب آنها (این حقایق را) نمیدانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
چرا که اندیشه و فکر خود را به کار نمیگیرند، و گر نه دلائل مبدأ و معاد واضح و آشکار است.
نکات آیه
۱- آفرینش آسمان ها و زمین، آفرینشى بحق، بایسته، ارزشمند و هدفدار (و ما خلقنا السموت و الأرض و ما بینهما لعبین . ما خلقنهما إلاّ بالحقّ)
۲- آفرینش آسمان ها و زمین، به دور از هرگونه پوچى، بیهودگى و بطلان (و ما خلقنا السموت و الأرض ... لعبین ... إلاّ بالحقّ)
۳- حقانیت آفرینش جهان، مستلزم وجود معاد (إن هى إلاّ موتتنا الأُولى ... ما خلقنهما إلاّ بالحقّ) از این که حقانیت آفرینش در مقام رد اندیشه منکران معاد مطرح شده، مطلب یاد شده استفاده مى شود.
۴- بى دانشى نسبت به حقانیت هستى و اهداف ارزشى آفرینش، عامل انکار معاد (إن هى إلاّ موتتنا الأُولى ... و لکنّ أکثرهم لایعلمون) از ارتباط میان «إنّ هؤلاء لیقولون» با «و لکنّ أکثرهم لایعلمون» استفاده مى شود که انکار معاد، ریشه در جهل نسبت به حقانیت آفرینش دارد.
۵- جهان بینى غلط و نگرش جاهلانه به هستى، ریشه عملکرد نادرست و مجرمانه انسان در صحنه حیات (إنّهم کانوا مجرمین ... و لکنّ أکثرهم لایعلمون) از ارتباط این آیه با عبارت «إنّهم کانوا مجرمین»، استفاده مى شود که ناآگاهى نسبت به حقانیت آفرینش، عامل گرایش امت هاى نابود شده به جرم پیشگى بوده است.
۶- وجود عناصرى آگاه اما لجوج و حق ناپذیر، در میان مشرکان و منکران معاد (إنّ هؤلاء لیقولون ... و لکنّ أکثرهم لایعلمون) بنابراین که ضمیر «هم» به مشرکان مکه بازگردد; از مفهوم «أکثرهم» استفاده مى شود که اقلیتى آگاه در میان مشرکان حضور داشتند که به رغم درک حقانیت معاد، به انکار آن مى پرداختند.
موضوعات مرتبط
- آسمان: ارزشمندى خلقت آسمان ها ۱; حقانیت خلقت آسمان ها ۱، ۲، ۳; هدفدارى خلقت آسمان ها ۱
- آفرینش: جهل به ارزشمندى آفرینش ۴; جهل به حقانیت آفرینش ۴
- جهان بینى: منشأ جهان بینى غلط ۵
- جهل: آثار جهل ۴
- زمین: ارزشمندى خلقت زمین ۱; حقانیت خلقت زمین۱، ۲; هدفدارى خلقت زمین ۱
- عقیده: منشأ عقیده باطل ۵
- عمل: آثار عمل ناپسند ۵
- مشرکان: مشرکان حق ناپذیر ۶; مشرکان لجوج ۶
- معاد: دلایل معاد ۳; عوامل تکذیب معاد ۴; مکذبان معاد۶