هود ١٢
ترجمه
هود ١١ | آیه ١٢ | هود ١٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لَعَلَّ»: در اینجا برای استفهام انکاری است و معنی نهی دارد (نگا: کهف / شعراء / . «ضَآئِقٌ»: دلتنگ. غمگین. «أَن یَقُولُوا»: از ترس این که نگویند که. تا نگویند که. «کَنزٌ»: گنج. مراد مشرکان، گنج بادآورده و رایگانی است که دالّ بر صدق نبوّت پیغمبر باشد (نگا: فرقان / . «نَذِیرٌ»: بیمدهنده (نگا: رعد / نازعات / ). «وَکِیلٌ»: مطّلع. مراقب. پیغمبر از آنجا که انسان بوده است، تبلیغ مطالبی برای او مشکل و ناراحتکننده بوده است، ولی کوچکترین تعلّلی در کار تبلیغ نداشته است. البتّه اگر یاری و مددالهی نبود، دچار چنین لغزشی میشد (نگا: اسراء / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ يَضِيقُ... (۳) وَ قَالُوا مَا لِهٰذَا الرَّسُولِ... (۵)
إِنَ الَّذِينَ کَفَرُوا سَوَاءٌ... (۲) أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ کَنْزٌ أَوْ... (۲) وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ... (۲) إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ... (۲) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ... (۰) وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى يَأْتِيَکَ... (۰)
نزول
امام صادق|امام جعفرصادق علیهالسلام فرماید: که رسول خدا صلى الله علیه و آله به على بن ابىطالب علیهالسلام فرمود: از خداى خود خواسته ام که بین من و تو مواخات و برادرى ایجاد نماید و آن را خداوند اجابت نموده است و نیز از خداوند خواسته ام که تو را جانشین و وصى من گرداند آن را نیز اجابت کرده است و بعضى از مردم گفتند: پس چرا محمد از خداى خود فرشتگان را نخواسته است که براى پیروزى بر دشمنان خود به وى کمک کنند و یا چرا از خداى خود گنج طلب نمى کند که او را از فقر و فاقه بیرون آورد سپس این آیه نازل گردید.[۱]
ابن عباس گوید: که رؤساء و کفار مکه که از زمره آنها عبدالله بن امیة المخزومى بوده نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: از براى ما کتابى بیاور که در آن از بت هاى ما عیبجوئى نکند و بد نگوید و نیز گفتند: اگر تو رسول خدا صلی الله علیه و آله و پیامبر او هستى کوههاى مکه را از براى ما مبدل به طلا کن و یا فرشتگان را بیاور که در حضور ما شهادت به پیامبرى و نبوت تو بدهند سپس این آیه نازل گردید.[۲]
تفسیر
- آيات ۱۶ - ۵، سوره هود
- پنهان شدن مشركين براى پرهيز از روبرو شدن با دعوت پيامبر (ص )
- خداوند متعال ضامن رزق همه جنبندگان است
- روزى دادن از افعال مختص خدا و حقى است كه برخورد واجب كرده است
- معناى ((سماء)) و مراد از ((سموات ))
- منظور از خلقت سموات و ارض در شش روز (هو الذى خلق السموات و الارض ستة ايام )
- معناى جمله : ((و كان عرشه على الماء))
- امورى كه در قرآن به عنوان هدف از خلقت ، از آنها ياد شده و از آن جمله است آزمايش وتميز نيكوكار از بدكار
- استنتاج وجود ملائكه قبل از خلقت آسمانها و زمين ، از جمله : ((و كان عرشه على الماء)) وبررسى و رد اساس و مبناى اين نظر
- جهات حسن و مصلحت بر اراده و افعال ما حاكم است و خداوندجل شاءنه تحت تاءثير و حكومت آن جهات و هيچ چيز ديگر نيست
- مراد از كفار از اينكه مساءله معاد و بعث بعد از مرگ سحر خواندند
- مقصود از كلمه امت در آيه : ((و لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودة )) و وجوهى كه درمعناى آن گرفته شده است
- هر نعمتى كه خدا اعطا مى كند، رحمتى از او است و بشر طلبكار آن نبوده تا با گرفتن آننوميد شده ، كفران بورزد
- عذابى كه كفار آنرا مسخره مى كردند آنان را فرا خواهد گرفت
- هر نعمتى كه كه خدا عطا مى كند، رحمتى از اوست و بشر طلبكار آن نبوده تا با گرفتنآن نوميد شده ، كفران بورزد
- انسان تنگ نظر و كوته بين است ، در شدت و بلا، نوميد و كفور و در نعمت و رفاه ،سرمست و بالنده است . جز صابران نيكوكردار...
- صبر و عمل صالح انسان را از آن دو طبيعت مذموم مى رهانند، و صبر وعمل صالح منفك از ايمان نيستند
- توضيح درباره خطاب به رسول خدا (ص ) در: ((فعلك تارك بعض ما يوحى اليك...)) و معنايى كه از اين خطاب فهميده مى شود
- مثالى براى فهم وجه خطاب مذكور و اينكه در آن خطاب بطور جدىاحتمال ترك ابلاغ ، داده نشده
- چون و چراى كفار درباره نزول قرآن و جواب خداى تعالى به آنان
- اگر مى پنداريد قرآن افتراء بسته بر خدا است ، شما نيز از عهده اين افتراء برآييد!
- شرحى در مورد اينكه تحدى و مبارزه طلبى قرآن ، همه جانبه است و علاوه بر فصاحت وبلاغت شامل معانى و معارف قرآن نيز هست
- سه وجه در بطلان قول مذكور
- بررسى پاسخ هايى كه به اشكال مربوط به اينكه چرا در آغاز، به يك سوره و سپسبه ده سوره تحدى شده است ، داده اند
- پاسخ مفسرى كه سوره مورد بحث در تحدى را منحصر به سوره هاى طولانى مى داند.
- پاسخ ما به اشكال مربوط به اختلاف در پيشنهادهاى قرآن در مواردى كه تحدى و مبارزهطلبى كرده است
- مقصود از بلاغت قرآن ، بلاغت مصطلح بين علماء بلاغت و ادب نيست
- اختلاف در موارد تحدى ، به اختلاف در اغراض و خصوصيات آن موارد برمى گردد
- عدد ده در: ((فاءتوا بعشر سور مثله )) خصوصيتى ندارد و دلالت بر كثرت و تعدد دارد
- طرح اين اشكال كه صرف ناتوانى بشر در آوردنمثل قرآن ، دليل بر آن نمى شود كه قرآن از ناحيه خدا است . و پاسخ بدان
- با عجز خود و اسبابى كه بدان معتقديد، از آوردنمثل قرآن ، راهى جز يقين به الهى بودن قرآن نمى ماند
- معناى اينكه : ((قرآن به علم خدا نازل شده )) و وجوهى كه در اين باره گفته شده است
- بيان اينكه خطاب در جمله : فهل انتم مسلمون )) متوجه مشركين است و رد سخنان ديگرى كهدر اين باره گفته شده است
- مراد از توفيه اعمال(اعمال آنان را به آنان برمى گردانيم ) و بيان اينكه نتيجهعمل تابع اسباب و عوامل پديد آورنده عمل است
- بحث روايتى
- (شامل رواياتى در ذيل آيات گذشته )
- رواياتى در مورد رزاق بودن خداى تعالى و تقدير روزى براى همه
- دو روايت از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام )، مربوط به طلب روزىحلال از راه كار و تلاش
- چند روايت درباره خلقت آسمانها و زمين و جمله : ((و كان عرشه على الماء))
- رواياتى در ذيل جمله : ((ليبلوكم ايكم احسن عملا)) و بيان مراد از نيكوكارتر بودن .
- دو روايت درباره اينكه مراد از ((امت معدوده )) در آيه شريفه ، امام زمان (ع ) و اصحاباويند
- روايتى در مورد تقسيم امت محمد (ص ) در روز قيامت به سه دسته و حبطاعمال دو د دو دسته از آنان
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ «12»
پس شايد تو (به خاطر عدم پذيرش مردم، ابلاغِ) بعض از آنچه را كه به تو وحى مىشود واگذارى و (شايد) سينهات به خاطر آن (حرفها) كه مىگويند: چرا گنجى بر او نازل نشده، يا فرشتهاى با او نيامده، تنگ شده باشد. (مبادا چنين باشد، كه) تو فقط هشدار دهندهاى و خداوند بر هر چيزى ناظر و نگهبان است.
نکته ها
گاهى كفّار از پيامبر مىخواستند كوههاى مكّه را با معجزه به طلا تبديل كند و يا فرشتهاى براى تأييد او نازل شود، از سوى ديگر بعضى به خاطر بغض و كينه حاضر نبودند كه
«1». مائده، 20.
«2». اعراف، 150.
جلد 4 - صفحه 30
پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه را مربوط به حضرت على عليه السلام است، بيان كند و اگر هم بيان مىفرمود، نمىپذيرفتند. لذا پيامبر صلى الله عليه و آله سينهاش تنگ و ناراحت مىشد و در نتيجه پيام آيات را به تأخير مىانداخت و اين با عصمت پيامبر صلى الله عليه و آله منافاتى ندارد. زيرا گاهى ابلاغ پيام الهى فورى نيست و پيامبر صلى الله عليه و آله هم روى ملاحظاتى كه آن هم شخصى نيست، (بلكه بر اساس مصلحت است،) ابلاغ آيات را به تأخير مىانداخت. امّا با نزول اين آيه، آن ملاحظات هم كنار گذاشته مىشود و با قاطعيّت، پيام آيه ابلاغ مىگردد.
ممكن است ترك بيان وحى تنها نسبت به برخى افراد لجوج بوده كه پيامبر صلى الله عليه و آله از هدايت آنان مأيوس بوده است، لكن خداوند مىفرمايد: گرچه ايشان ايمان نخواهند آورد، امّا تو وظيفهى خودت را ترك نكن.
شايد معناى آيه اين باشد كه كفّار افرادى بىتفاوت و بهانهگير هستند كه گويا تو وحى ما را بر آنان نخواندهاى، و شايد مراد اين باشد كه انديشهى تأخير و ترك ابلاغ برخى از آيات قرآن، مايهى دلتنگى تو است.
پیام ها
1- مبلّغ بايد در ابلاغ كلام خدا قاطع باشد و ملاحظهى حرفها و بهانههاى مردم را نكند. فَلَعَلَّكَ تارِكٌ ... أَنْ يَقُولُوا
2- در شيوهى برخورد و ارشاد بجاى آنكه بگوييم: تو چنين هستى، بگوييم:
گويا، شايد، مبادا چنين باشى. «فَلَعَلَّكَ» بجاى «انك»
3- كفّار علاوه بر اذيّتها و آزارهاى جسمانى، با بهانهگيرىهاى مختلف، پيامبر صلى الله عليه و آله را در فشار قرار مىدادند. ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا ...
4- عقل مردم در چشم آنهاست، رسالت را در كنار ثروت مىپذيرند. «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ»
5- ما ضامن وظيفه هستيم، نه نتيجه، تو به وظيفهات عمل كن، باقى امور را به خداوند واگذار. «إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ»
6- وظيفهى مبلّغ انذار مردم است، نه اجبار مردم به ايمان آوردن. «إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ»
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 31
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ «12»
شأن نزول: ابن عباس نقل نموده كه كفّار عرب از تعصب و عناد نسبت به قرآن مجيد، طريق استهزاء را داشته و از حضرت ختمى مرتبت صلى اللّه عليه و آله آيات مقترحه تقاضا نموده. از جمله آنكه: چرا گنجى به تو ندادند؟ يا: اگر پيغمبر هستى كوههاى مكه را طلا نما. يا: ملائكه نازل و در حضور ما شهادت به
«1» بدين معنى كه چون مراد از انسان در آيه قبل، كافران مىباشند، پس افراد با ايمان از آنان نخواهند بود. چنين استثنايى را استثناى منقطع گويند.
جلد 6 - صفحه 32
رسالت تو دهند. حق تعالى براى رفع ملالت خاطر پيغمبر و تهيج آن حضرت در اداى رسالت و اعتنا ننمودن به رد و انكار جماعت، آيه شريفه نازل فرمود: «1» فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ: پس شايد تو ترك كننده باشى برخى از آنچه وحى شده است به تو يعنى آنچه مخالف رأى مشركان است از سبّ آلهه آنان به جهت خوف رد و استهزاء ايشان. وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ: و تنگ شده سينه تو از اذيت و تكذيب آنان، يا مقترحات ايشان. أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ: كراهت از اينكه گويند: چرا فرستاده نشده بر او گنجى كه انفاق بر مردم نمايد، و بدان سبب تابع او شوند، چنانكه دأب سلاطين است.
أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ: يا چرا نيامد با او ملكى به جهت شهادت بر حقانيت او. إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ: جز اين نيست كه تو ترسانندهاى از مخالفت و عذاب ما، و بر تو فقط همين انذار است و تقصير در آن نمىكنى. پس چرا از رد و انكار آنها تنگدل شوى. وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ: و خداى تعالى بر هر چيزى حافظ است.
جلب فرمايد نفع را به او، و دفع نمايد ضرر را از او. يا كارگزار كسى كه كار خود را به او واگذارد و نگاه دارد آنكه خود را به او سپارد. پس توكل بر ذات احديت نما و از گفت و شنود هر حسود و عنود باك مدار.
تبصره: برهان اقامه شده به عصمت انبياء از مطلق گناه و خطا و سهو و نسيان، از اول عمر تا آخر. از جمله:
1- اگر پيغمبر معصوم نباشد هر آينه منتفى شود فايده بعثت. و لازم باطل باشد، پس ملزوم نيز باطل خواهد بود. بيان ملازمه آنكه به احتمال صدور معصيت، وثوق و اطمينان به صحت قول او حاصل نشود، به سبب امكان دروغ عمدا يا سهوا. و چون وثوق سلب گردد، كسى امر و نهى او را اطاعت نكند. پس فايدهاى در ارسال نباشد، بلكه عبث و لغو، و آن از ذات حكيم على الاطلاق محال است.
2- حصول غرض سبحانى موقوف است بر عصمت پيغمبر و به انتفاى آن
«1» در تفسير مجمع ج 5 ص 146 گفته.
جلد 6 - صفحه 33
نقض غرض لازم آيد. لكن نقض غرض سبحانى ممتنع است، نتيجه دهد كه عصمت پيغمبر واجب باشد. بنابراين آيه شريفه اولا: تأكيد و شدت اهميت و عظمت مقام را رساند كه به سبب مقالات فاسده كفار باك مدار. ثانيا: نهى از ترك امرى لازم ندارد وقوع آن را، بلكه ترغيب بر آن، و نااميدى غير است از ترك آن، چنانچه متعارف است نسبت به كسى كه نهايت انقياد و اطاعت را در اوامر و نواهى دارد، گويند شايد تو بعض اوامر را ترك كنى به جهت اعلام غير كه اين شخص چنان استقامت دارد كه هر قدر سعى كنند ابدا ترك امرى از او صادر نگردد. ثالثا: عياشى از زيد بن ارقم روايت كند كه جبرئيل نازل شد بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به ولايت على عليه السّلام عشيه عرفه. پس بر حضرت، امر سخت شد از ترس تكذيب منافقين. پس خواند قوم را و من هم بودم. استشاره نمود در آن براى قيام به آن در موسم. ندانستيم چه بگوئيم در آن و حضرت گريان شدند. جبرئيل عرض كرد: آيا جزع كنى از امر الهى؟ حضرت فرمود: نه چنين است و لكن به تحقيق عالم است پروردگار من آنچه به من وارد شد از قريش وقتى كه اقرار نكردند به رسالت من، تا امر فرمود مرا به جهاد آنان و فرود آورد لشگر از آسمان و نصرت نمودند مرا. پس چگونه اقرار كنند به على عليه السّلام بعد از من. جبرئيل بازگشت و آيه شريفه را نازل فرمود: «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ ...». «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ «12» أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «13» فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ «14»
ترجمه
پس شايد تو ترك كننده باشى بعضى از آنچه را وحى ميشود بتو و تنگ ميشود بآن سينهات كه ميگويند چرا فرستاده نشد براى او گنجى يا نيامد با او فرشتهاى جز اين نيست كه تو بيم دهندهاى و خدا بر هر چيزى كار گذار است
يا ميگويند افتراء بسته آن را بگو پس بياوريد ده سوره مانند آن در حاليكه افتراء بسته شده باشند و بخوانيد هر كه را بتوانيد از غير خدا اگر باشيد راستگويان
پس اگر اجابت نكردند مر شما را پس بدانيد كه نازل نشده است مگر بر طبق دانش خدا و آنكه نيست خدائى مگر او پس آيا شما ثابتان در اسلاميد.
تفسير
گفتهاند پيغمبر اكرم از قرائت بعضى از آيات قرآن كه مشتمل بر لعن و سبّ اهل شرك و آلهه آنها بود خود دارى ميفرمود براى دفع شرّ و آزار آنها و آنكه مبادا از باب ياوه گوئى و هرزه سرائى بر سبيل استهزاء و سخريّه بگويند چرا خداوند گنجى از براى محمّد از آسمان نازل نكرد كه مانند پادشاهان براى خود تهيّه لشگر و اسلحه نمايد و محتاج بكمك مردم نباشد يا چرا با او ملكى نفرستاد كه تصديق او را نمايد و مردم قهرا معتقد برسالت او شوند و ايمان آورند لذا خداوند انشاء احتمال فرمود نه براى ترديد كه منافى با علم است بلكه براى افاده آنكه با اين سيره جاى اين احتمال است و نبايد بآن ادامه داد و دلتنگ از اقوال و اعمال آنها شد و اهميّت به قبول و ردّ مردم داد بلكه بايد رسول بوظيفه خود كه ابلاغ و انذار است عمل نمايد خواه قبول و اطاعت كنند خواه استهزاء و ردّ چون خداوند حافظ و نگهبان و نگهدار بندگان و عالم به احوال و افعال و اقوال آنها است خير را به اهلش ميرساند و شرّ را از او دفع ميفرمايد و جزاى افعال و اقوال را خواهد داد پس در كلّيه امور توكّل بحقّ و بى اعتنائى بخلق واجب و لازم است و اين خطاب براى آنستكه آنها مأيوس شوند از اينكه بتوانند به اين ياوه سرائيها جلوگيرى از اجراء غرض الهى نمايند و بدانند كه پيغمبر اكرم جدّا مأموريّت به انجام وظيفه دارد و الا ساحت مقدّس نبوى منزّه است از ملاحظه بيجا و مسامحه در اداء وظيفه و جهل بآن و در كافى از امام
جلد 3 صفحه 65
صادق عليه السّلام روايت شده است در شأن نزول اين آيه كه پيغمبر بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود كه من از خدا خواستم ميان من و تو دوستى اندازد اجابت فرمود و خواستم ميان من و تو برادرى قرار دهد قرار داد و خواستم تو را وصى من فرمايد فرمود پس دو نفر از قريش گفتند و اللّه يك صاع از خرما در خيك پوسيده محبوبتر است نزد ما از آنچه محمّد از خدايش خواسته پس چرا از خدا نخواست كه فرشتهاى فرستد براى معاونت او در دفع دشمنانش يا گنجى بفرستد كه رفع فقر و فاقه خود را بآن نمايد و اللّه هيچ حقّ و باطلى را از خدا نخواست مگر آنكه اجابت نمود ملتمس او را پس اين آيه نازل شد و قمّى ره و عيّاشى ره نيز قريب باين معنى را روايت نمودهاند و عيّاشى بر حديث خود علاوه نموده است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از نماز با صوت بلند دعا كرد و همه شنيدند در باره امير المؤمنين عليه السّلام كه خدايا دوستى و محبّت على را در دلهاى اهل ايمان و هيبت و عظمت او را در دلهاى اهل نفاق جاى ده و ظاهرا مراد از اهل نفاق همان دو نفر و اتباع آن دو هستند از قبيل سوّمى و چهارمى و امثال آنها و نيز عيّاشى ره از زيد بن ارقم روايت نموده كه جبرئيل امين بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد بولايت على بن- أبي طالب عليه السّلام در شب عرفه و آنحضرت از ترس تكذيب اهل نفاق در اين امر به مضيقه افتاد و جماعتى را كه من هم در آنها بودم احضار فرمود و مشورت كرد كه در موسم حج بمردم ابلاغ فرمايد ما ندانستيم چه بگوئيم و گريان شد جبرئيل عرض كرد از ابلاغ امر الهى به جزع آمدى حضرت فرمود خير ولى خدا ميداند كه من از قريش چه چيزها ديدم وقتى كه اقرار برسالتم ننمودند تا مرا امر بجهاد فرمود و لشگر آسمانى بياريم فرستاد حال چگونه اقرار بولايت على عليه السّلام بعد از من مينمايند پس جبرئيل منصرف شد و صعود و نزول كرد و اين آيه را نازل نمود حقير عرض ميكنم ظاهرا بين اين روايت و روايات سابقه تنافى نباشد بلكه هر يك مؤيّد ديگرى است چون احتمال قوى دارد كه شب عرفه بعد از صعود جبرئيل پيغمبر اكرم آن فرمايش را كه در روايت كافى و غيره اوّلا نقل شد براى امتحان اصحاب فرموده باشد و بعد از اظهار آن دو نفر جبرئيل نزول و آيه را نازل نموده باشد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دعا فرموده و منتظر تكميل شرائط ابلاغ بوده تا روز هيجدهم ذو الحجّه كه مأموريّت خود را انجام داده است و انصاف آنستكه مناسب با اين خطاب عتاب آميز اين امر مهمّ است نه آيات مشتمله
جلد 3 صفحه 66
بر سب و شتم بت پرستان و آلهه آنها كه در قرآن بسيار است با آنكه توقع معجز بيجا و ياوه سرائى آنها هميشه بوده و هيچگاه مورد اعتناء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نبوده و حقير به تبع مفسّرين اوّلا تقرير و تقريب نمودم و در آيه دوم اشاره شده است بآنكه اگر كفّار يا منافقان واقعا طالب معجزهاند و قرآن را كه بزرگترين معجزه باقيه تو است منكرند كه از نزد خدا باشد و ميگويند تو آنرا از پيش خود انشاء و جعل نمودى و بدورغ نسبت بخدا دادى بگو شما كه عرب فصيح بليغ تحصيل كرده تاريخ دانيد ده سوره مانند قرآن در فصاحت و بلاغت و حسن نظم و ترتيب و اشتمال بر مواعظ و نصائح و حكم و معارف و قصص و حكايات از پيش خود انشاء و جعل نمائيد با كمك يكديگر و هر كس را هم كه بتوانيد از فصحاء و بلغاء و دانشمندان ساير ملل دعوت كنيد براى معاونت و شركت در اين مقصود جز خدا اگر راستگو هستيد در اين نسبت كه بمن ميدهيد چون لازمه اين ادّعاء شما آنستكه بتوانيد مانند يك سوره يا ده سوره يا تمام قرآن انشاء و جعل نمائيد پس عدد ده خصوصيّتى ندارد لذا در جاى ديگر بمثل و سوره تحدّى و طلب شده است بلى چون عدد كامل است حسن دارد كه از باب مثال ذكر شود و در آيه سوم خطاب به اهل ايمان شده است براى وجود حضرت ختمى مرتبت در رأس ايشان به اين تقريب كه اگر بعد از اين تحدّى و طلب كفّار اجابت ملتمس شما را ننمودند بدانيد كه قادر نيست بر آوردن چنين كلامى احدى جز خدا و نازل نشده است قرآن جز از بحر علم محيط الهى و ثابت شويد در اسلام و دين حقّ و اعتناء نكنيد بهرزه گوئى و ياوه سرائى كفّار و اهل نفاق و محتمل است خطاب در اين آيه متوجّه بآنها باشد يعنى اگر اجابت ننمودند ساير ملل شما را در دعوتى كه از آنها نموديد براى معاونت خودتان در معارضه با قرآن بدانيد كه نازل از طرف خدا است و دست از دين باطل خود برداريد و موحّد و مسلمان شويد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعضَ ما يُوحي إِلَيكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدرُكَ أَن يَقُولُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَيهِ كَنزٌ أَو جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنتَ نَذِيرٌ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيءٍ وَكِيلٌ «12»
پس شايد شما ترك نمايي بعض آنچه بشما وحي شد و تنگ شده باشد بآنچه وحي شده سينه مباركت اينكه ميگويند چرا نازل نميشود بر او گنج يا بيايد با او ملك منحصرا شما انذار كنندهاي و خداوند بر هر چيزي وكيل و نگهبانست.
فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعضَ ما يُوحي إِلَيكَ لعلّ از براي ترديد نيست زيرا خداوند عالم بما في الضمير هر كس هست که پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم العياذ باللّه تارك است يا غير تارك و مسلّما حضرت رسالت [ص] هم تارك نيست بلكه خيال ترك هم در قلب مطهّرش خطور نميكند لمكان عصمت او، پس اينکه جمله براي عذر پيغمبر است در مقابل توقعات مشركين که گفتند آياتي که در مذمت مشركين و عقوبت و عذاب آنها نازل شده بر قوم تلاوت نفرمايد تا آنها هم دست از اذيت و آزار او و مسلمين بردارند باصطلاح كار با يك ديگر نداشته باشند بقول عوام ميگويند تو آن طرف جوي ما اينطرف جوي و در السنه عوام متعارف است که ميگويند موسي بدين خود عيسي بدين خود، در جواب آنها بفرمايد من قدرت بر ترك يا انزال ندارم.
وَ ضائِقٌ بِهِ صَدرُكَ دل تنك شدن پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نيز براي توقعاتي است که از آن حضرت داشتند که اگر صادق و مصدقي چرا گنج طلا بر تو نازل نميشود که بفقر و تنك دستي معيشت ميكني أَن يَقُولُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَيهِ كَنزٌ يا چرا ملائكه با تو نيستند که تصديق تو را بكنند تا ما ايمان بياوريم أَو جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ خداوند براي تسليت دل حضرت ميفرمايد فقط وظيفه شما انذار است إِنَّما أَنتَ نَذِيرٌ آنها هر چه ميخواهند بكنند يا بگويند كار آنها با خدا است وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيءٍ وَكِيلٌ با آنها هر چه بايد بكند ميكند.
19
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 12)
شأن نزول:
برای این آیه و دو آیه بعد دو شأن نزول نقل شده:
نخست این که گروهی از رؤسای کفار مکّه نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اگر راست میگویی که پیامبر خدا هستی کوههای مکه را برای ما طلا کن! و یا فرشتگانی را بیاور که نبوت تو را تصدیق کنند! این آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
شأن نزول دیگری از امام صادق علیه السّلام نقل شده و آن این که پیامبر به علی علیه السّلام فرمود: من از خدا خواستهام که میان من و تو برادری برقرار سازد و این درخواست قبول شد و نیز خواستهام که تو را وصی من کند این درخواست نیز اجابت گردید، هنگامی که این سخن به گوش بعضی از مخالفان رسید (از روی عداوت و دشمنی) گفتند به خدا سوگند یک من خرما در یک مشک خشکیده از آنچه محمّد صلّی اللّه علیه و آله از خدای خود خواسته بهتر است (اگر راست میگوید) چرا از خدا نخواست فرشتهای برای یاری او بر دشمنان بفرستد و یا گنجی که او را از فقر نجات دهد.
آیات مزبور نازل شد و به آنها پاسخ داد.
ج2، ص330
تفسیر:
قرآن معجزه جاویدان- از این سلسله آیات بر میآید که گاهی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به خاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان ابلاغ بعضی از آیات را به آخرین فرصت موکول میکرده است، لذا خداوند در این آیه پیامبرش را از این کار نهی میکند، میفرماید: «گویا ابلاغ بعضی از آیاتی را که بر تو وحی میشود ترک میکنی و سینه تو از آن نظر تنگ و ناراحت میشود» (فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ).
از این ناراحت میشوی که مبادا آنها معجزات اقتراحی از تو بخواهند و «بگویند چرا گنجی بر او نازل نشده، و یا چرا فرشتهای همراه او نیامده»؟ (أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ).
لذا بلافاصله اضافه میکند: «تو تنها بیم دهنده و انذار کنندهای» (إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ).
یعنی، خواه آنها بپذیرند، یا نپذیرند و مسخره کنند و لجاجت به خرج دهند.
و در پایان آیه میگوید: «خداوند حافظ و نگاهبان و ناظر بر هر چیز است» (وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ).
یعنی از ایمان و کفر آنها پروا مکن و این به تو مربوط نیست. وظیفه تو ابلاغ است خداوند خودش میداند با آنها چگونه رفتار کند.
نکات آیه
۱- تکذیب پیامبر از سوى مشرکان به خاطر مطرح کردن قیامت و نیز پیشنهادهاى نابه جاى ایشان ، آن حضرت را در خطر ترک و عدم ابلاغ برخى از آیات قرار داده بود. (فلعلّک تارک بعض ما یوحى إلیک و ضائق به صدرک أن یقولوا لولا أُنزل علیه کنز) روشن است که خوف و شکى که «لعلّ» دلالت بر آن مى کند به لحاظ متکلم (خداوند) نیست; بلکه حاکى از خوف و تردید مخاطب (پیامبر) و یا موقعیت خاصى است که هر انسانى احتمال ترک برخى از آیات را دور از انتظار نمى بیند. بنابراین «لعلک تارک ...» مى رساند که پیامبر در شرایطى بود که این خوف و احتمال وجود داشت که در ابلاغ برخى از آیات به تردید بیفتد و مصلحت ببیند که آنها را موقتاً ابلاغ نکند تا شرایط و جو پیشامده تغییر کند. «أن یقولوا ...» به تقدیر «لام» و «لا»ى نافیه (لأن لایقولوا...) بیانگر علت و ریشه پدید آمدن زمینه و شرایط آن خوف و احتمال است. تفریع «لعلّک تارک...» بر آیه هفتم مى رساند که تکذیب قیامت نیز مى توانست در پدید آمدن آن شرایط مؤثر باشد.
۲- پیامبر(ص) وظیفه دار ابلاغ همه معارف و احکام وحى شده به او ، هر چند برخى از آنها ، جبهه گیرى و مخالفت مردمان را در پى داشته باشد. (إن هذا إلاّ سحر مبین ... فلعلّک تارک بعض ما یوحى إلیک)
۳- اندیشه ترک ابلاغ برخى از آیات قرآن ، مایه دلتنگى و ناراحتى پیامبر(ص) مى شد. (فلعلّک تارک بعض ما یوحى إلیک و ضائق به صدرک) در برداشت فوق، جمله «و ضائق به صدرک» حالیه گرفته شده است و ضمیر در «به» به اندیشه ترک ابلاغ - که از جمله «لعلّک تارک ...» به دست مى آید - برگردانده شده است; یعنى، اگر چنان جو و پیشامدى رخ دهد که تو را در ابلاغ برخى آیات به تردید افکند و اندیشه ترک آنها را در ذهن بپرورانى این اندیشه تو را سخت دلتنگ و ناراحت مى کند.
۴- وظیفه داران تبلیغ دین ، باید همه معارف و قوانین دین را براى مردم بیان کرده و از وانهادن حتى اندکى از آن دورى کنند. (فلعلّک تارک بعض ما یوحى إلیک)
۵- استیحاش مردم از برخى معارف و احکام دین و نبود زمینه پذیرش در آنان ، مجوز ترک ابلاغ آنها نیست. (إن هذا إلاّ سحر مبین ... فلعلّک تارک بعض ما یوحى إلیک)
۶- آیه هاى قرآن ، حقایقى که از طریق وحى به پیامبر(ص) نازل مى شد. (فلعلّک تارک بعض ما یوحى إلیک)
۷- نازل شدن گنج و مال فراوان بر پیامبر(ص) ، از پیشنهادها و معجزه هاى درخواستى مشرکان براى باور کردن حقانیت رسالت آن حضرت (أن یقولوا لولا أُنزل علیه کنز)
۸- نزول فرشته اى همراه و همگام با پیامبر(ص) ، از پیشنهادهاى مشرکان براى اطمینان به حقانیت آن حضرت (أن یقولوا لولا ... جاء معه ملک)
۹- پیشنهادهاى نابه جاى مشرکان و معجزه هاى درخواستى آنان ، موجب دلتنگى و ناراحتى پیامبر(ص) مى شد. (و ضائق به صدرک أن یقولوا لولا أُنزل علیه کنز أو جاء معه ملک) برداشت فوق ، بر این اساس است که: ضمیر در «به» به «أن یقولوا ...» برگردد و به تعبیرى دیگر «أن یقولوا ...» بدل براى ضمیر در «به» باشد; یعنى: و ضائق صدرک بأن یقولوا ....
۱۰- وظیفه پیامبر(ص) انذار مردم و ابلاغ احکام و معارف دین است نه پاسخ گویى به درخواستهاى نابه جاى آنان (إنما أنت نذیر)
۱۱- پیامبر(ص) پس از انذار و تبلیغ ، مسؤول عملکرد مردم و کفرپیشگى آنان نیست. (إنما أنت نذیر) حصر در جمله «إنما أنت نذیر» حصر اضافى است و ناظر به دایره مسؤولیت پیامبر(ص) است.
۱۲- خداوند ، نگهبان همه چیز و تدبیر کننده آن است. (و الله على کل شىء وکیل) «وکیل» به کسى گفته مى شود که کار دیگرى را به عهده گرفته است و چون در آیه شریفه با «على» متعدى شده معناى حفاظت و نگهدارى نیز در آن اشراب شده است. بنابراین جمله «والله على ...» اشاره به این معنا دارد که: خداوند عهده دار، حافظ و نگهبان امور همگان است.
۱۳- ارائه معجزه و تحقق بخشیدن به پیشنهادها و درخواستهاى مردم ، از شؤون خداوند و به دست اوست نه در اختیار پیامبر(ص) (إنما أنت نذیر و الله على کل شىء وکیل)
موضوعات مرتبط
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۹
- اسماء و صفات: وکیل ۱۲
- امور: مدبر امور ۱۲
- ایمان: ایمان به محمد(ص) ۷
- تبلیغ: آسیب شناسى تبلیغ ۴، ۵; تبلیغ و ترس مردم ۵; شرایط تبلیغ ۴، ۵
- خدا: افعال خدا ۱۲; ربوبیت خدا ۱۲; شؤون خدا ۱۳; محافظت خدا ۱۲
- دین: اهمیت تبلیغ دین ۲; تبلیغ دین ۴، ۵، ۱۰
- قرآن: وحیانیت قرآن ۶
- مبلغان: مسؤولیت مبلغان ۴
- محمد(ص): انذارهاى محمد(ص) ۱۰; تبلیغ محمد(ص) ۱۰; عوامل اندوه محمد(ص) ۳، ۹; محدوده اختیارات محمد(ص) ۱۳; محدوده مسؤولیت محمد(ص) ۱۱; محمد(ص) و ابلاغ وحى ۱، ۲، ۳; مسؤولیت محمد(ص) ۲، ۱۰; نزول گنج بر محمد(ص) ۷; وحى به محمد(ص) ۶
- مشرکان: خواسته هاى بیجاى مشرکان ۱، ۸، ۹; مشرکان و تکذیب قیامت ۱; مشرکان و محمد(ص) ۱، ۷، ۸، ۹; مشرکان و معجزه ۷; معجزه اقتراحى مشرکان ۷، ۹
- معجزه: معجزه اقتراحى ۸، ۱۳; منشأ معجزه ۱۳
- ملائکه: درخواست نزول ملائکه ۸