گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۶: خط ۹۶:
<span id='link193'><span>
<span id='link193'><span>


==مفاسدى كه بر اندوختن و احتكار پول مترتب است ==
آرى، اندوختن و احتكار پول، مساوى با لغويت ارزش اشياء و بى اثر گذاردن پولى است كه احتكار شده، چون اگر احتكار و حبس نمى شد، به قدر وُسعش در زنده نگاه داشتن و به جريان انداختن معاملات و گرم كردن بازار در اجتماع اثر مى گذاشت، و بى اثر كردن آن با تعطيل كردن بازار برابر است، و معلوم است با ركود بازار، حيات جامعه متوقف مى شود.
آرى ، اندوختن و احتكار پول ، مساوى با لغويت ارزش اشياء و بى اثر گذاردن پولى است كه احتكار شده ، چون اگر احتكار و حبس نمى شد بقدر وسعش در زنده نگاه داشتن و بجريان انداختن معاملات و گرم كردن بازار در اجتماع اثر مى گذاشت ، و بى اثر كردن آن با تعطيل كردن بازار برابر است ، و معلوم است با ركود بازار حيات جامعه متوقف مى شود.


البته اشتباه نشود ما نمى خواهيم بگوئيم پول را در صندوق و يا بانك و يا مخازن ديگرى كه براى اينكار درست شده نبايد گذاشت ، چون اين حرف با عقل سليم جور نمى آيد، زيرا حفظ اموال قيمتى و نفيس و نگهدارى آن از تلف شدن از واجباتى است كه عقل آن را مستحسن شمرده ، و غريره انسانى ، آدمى را به آن راهنمائى مى كند و آدمى را وامى دارد بر اينكه وقتى كه پول گردش خود را كرد و برگشت ، تا جريان ثانوى آن را در بانك و يا مخازن ديگرى حفظ كند، و آن را از دستبرد ايادى غصب ، سرقت ، غارت و خيانت نگهدارى نمايد.
البته اشتباه نشود ما نمى خواهيم بگویيم پول را در صندوق و يا بانك و يا مخازن ديگرى كه براى اين كار درست شده، نبايد گذاشت، چون اين حرف با عقل سليم جور نمى آيد. زيرا حفظ اموال قيمتى و نفيس و نگهدارى آن از تلف شدن از واجباتى است كه عقل آن را مستحسن شمرده، و غريره انسانى، آدمى را به آن راهنمایى مى كند و آدمى را وامى دارد بر اين كه وقتى كه پول گردش خود را كرد و برگشت، تا جريان ثانوى آن را در بانك و يا مخازن ديگرى حفظ كند، و آن را از دستبرد ايادى غصب، سرقت، غارت و خيانت نگهدارى نمايد.


بلكه مقصود ما اين است كه نبايد پول را در گنجينه حبس كرد و از جريانش در مجراى معاملات و اصلاح گوشه اى از شوون زندگى و رفع حوايج ضرورى جامعه از قبيل سير كردن گرسنگان و سيراب ساختن تشنگان و پوشاندن برهنگان و سود بردن كاسبان و كارگران و زياد شدن خود آن سرمايه ، و معالجه بيماران و آزاد ساختن اسيران و نجات دادن بدهكاران و رفع پريشانى بيچارگان و اجابت استغاثه مضطران و دفاع از حوزه و حريم كشور، و اصلاح مفاسد اجتماعى دريغ ورزيد.
بلكه مقصود ما اين است كه نبايد پول را در گنجينه حبس كرد و از جريانش در مجراى معاملات و اصلاح گوشه اى از شؤون زندگى و رفع حوايج ضرورى جامعه، از قبيل سير كردن گرسنگان و سيراب ساختن تشنگان و پوشاندن برهنگان و سود بردن كاسبان و كارگران و زياد شدن خود آن سرمايه، و معالجه بيماران و آزاد ساختن اسيران و نجات دادن بدهكاران و رفع پريشانى بيچارگان و اجابت استغاثه مضطران و دفاع از حوزه و حريم كشور، و اصلاح مفاسد اجتماعى دريغ ورزيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۵۱ </center>
و موارد انفاق چه آن مواردى كه انفاق در آن واجب است و چه آنها كه مستحب است و چه آنجا كه مباح است آنقدر بسيار است كه شايد نتوان شمرد، و نبايد در اين موارد بخل ورزيد و با انباشتن پول و حبس آن، مصالح انفاق در آن موارد را زمين گذاشت ، همچنانكه زياده روى و اسراف هم نبايد كرد، زيرا نه افراط در آن صحيح است و نه تفريط.
و موارد انفاق، چه آن مواردى كه انفاق در آن واجب است و چه آن ها كه مستحب است و چه آن جا كه مباح است، آن قدر بسيار است كه شايد نتوان شمرد، و نبايد در اين موارد بخل ورزيد و با انباشتن پول و حبس آن، مصالح انفاق در آن موارد را زمين گذاشت، همچنان كه زياده روى و اسراف هم نبايد كرد. زيرا نه افراط در آن صحيح است و نه تفريط.
<span id='link194'><span>
<span id='link194'><span>
خواهيد گفت : در مواردى كه انفاق مستحب يا مباح است چرا بخل ورزيدن جائز نباشد؟ در جواب گوئيم : هر چند ترك انفاقات مستحب جرم نيست ، نه از نظر عقل و نه از نظر شرع ، و ليكن زمينه مستحبات را بطورى كلى از بين بردن خود، از بدترين گناهان است.


و اگر بخواهى بخوبى حساب اين معنا را برسى به زندگى روزمره خود نگاه كن خواهى ديد كه ترك انفاقهاى مستحب در شوون مختلف زندگى از قبيل زناشوئى ، خوراك ، پوشاك و اكتفاء كردن بقدر واجب شرعى و ضرورى و عقلى آنها چه اختلالى در نظام زندگى وارد مى سازد، اختلالى كه بهيچ قيمتى نمى توان جبران نمود.
خواهيد گفت: در مواردى كه انفاق مستحب يا مباح است، چرا بخل ورزيدن جائز نباشد؟


به همين بيان اين معنا روشن مى گردد كه آيه «و الذين يكنزون الذهب و الفضه و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم» بعيد نيست آنچنان اطلاقى داشته باشد كه انفاقات مستحب را هم بعنايتى كه گذرانديم شامل شود، چون كنز اموال موضوع انفاقات مستحب را هم مانند انفاقات واجب از بين مى برد.
در جواب گویيم: هر چند ترك انفاقات مستحب جرم نيست، نه از نظر عقل و نه از نظر شرع، وليكن زمينه مستحبات را به طورى كلى از بين بردن خود، از بدترين گناهان است.


و نيز بهمين بيان معناى گفتار ابوذر در خطاب به عثمان بن عفان كه گفت: «از مردم تنها به اين مقدار راضى نباشيد كه يكديگر را آزار نكنند بلكه بايد وا بداريد تا بذل معروف نمايند، و پرداخت كننده زكات نبايد تنها به دادن آن اكتفاء نمايد بلكه بايد احسان به همسايه و برادران و پيوند با خويشاوندان نيز داشته باشد» معلوم و روشن مى گردد كه عبارت او صريح و يا نزديك به صريح است در اينكه وى نيز همه انفاقات را واجب نمى دانسته بلكه بعضى را واجب و برخى را مستحب مى دانسته ، چيزى كه هست مخالفت او در اين بوده كه نبايد بعد از زكات بكلى باب خيرات مسدود شود، و معتقد بوده كه بستن در خيرات مستلزم ابطال غرض ‍ تشريع آن و افساد مصلحتى است كه شارع از تشريع آن منظور داشته.
و اگر بخواهى به خوبى حساب اين معنا را برسى، به زندگى روزمره خود نگاه كن، خواهى ديد كه ترك انفاق هاى مستحب در شؤون مختلف زندگى، از قبيل زناشویى، خوراك، پوشاك و اكتفاء كردن به قدر واجب شرعى و ضرورى و عقلى آن ها چه اختلالى در نظام زندگى وارد مى سازد. اختلالى كه به هيچ قيمتى نمى توان جبران نمود.


او مى گفته حكومت اسلام حكومت استبدادى قيصران روم و پادشاهان ايران نيست كه تنها وظيفه خود را حفظ امنيت عمومى و جلوگيرى از تجاوزات مردم به يكديگر بداند، و پس از تامين آن ، مردم را آزادى عمل دهد تا هر چه دلشان مى خواهد بكنند، راه افراط خواستند بروند، و راه تفريط را خواستند پيش بگيرند، اصلاح خواستند بكنند، افساد خواستند به راه بيندازند، خواستند به راه هدايت بروند بروند، و اگر خواستند گمراهى پيش بگيرند بگيرند، خود حكومت و متصديان حكومت هم آزاد باشند و هر چه خواستند بكنند، و كسى از ايشان بازخواست نكند.
به همين بيان اين معنا روشن مى گردد كه آيه: «وَ الَّذِينَ يَكنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّة وَ لَا يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذَابٍ أليم»، بعيد نيست آن چنان اطلاقى داشته باشد كه انفاقات مستحب را هم به عنايتى كه گذرانديم، شامل شود. چون كنز اموال، موضوع انفاقات مستحب را هم مانند انفاقات واجب از بين مى برد.
 
و نيز به همين بيان، معناى گفتار ابوذر در خطاب به عثمان بن عفان كه گفت: «از مردم تنها به اين مقدار راضى نباشيد كه يكديگر را آزار نكنند، بلكه بايد وا بداريد تا بذل معروف نمايند، و پرداخت كننده زكات، نبايد تنها به دادن آن اكتفاء نمايد، بلكه بايد احسان به همسايه و برادران و پيوند با خويشاوندان نيز داشته باشد»، معلوم و روشن مى گردد كه:
 
عبارت او، صريح و يا نزديك به صريح است در اين كه وى نيز، همه انفاقات را واجب نمى دانسته، بلكه بعضى را واجب و برخى را مستحب مى دانسته. چيزى كه هست، مخالفت او در اين بوده كه نبايد بعد از زكات، به كلّى باب خيرات مسدود شود، و معتقد بوده كه بستن درِ خيرات، مستلزم ابطال غرض تشريع آن و افساد مصلحتى است كه شارع از تشريع آن منظور داشته.
 
او مى گفته: حكومت اسلام، حكومت استبدادى قيصران روم و پادشاهان ايران نيست كه تنها وظيفه خود را حفظ امنيت عمومى و جلوگيرى از تجاوزات مردم به يكديگر بداند، و پس از تأمين آن، مردم را آزادى عمل دهد تا هرچه دلشان مى خواهد، بكنند. خواستند راه افراط بروند، و خواستند راه تفريط را پيش بگيرند خواستند اصلاح بكنند، خواستند افساد به راه بيندازند. خواستند به راه هدايت بروند، بروند، و اگر خواستند گمراهى پيش بگيرند، بگيرند. خود حكومت و متصديان حكومت هم آزاد باشند و هرچه خواستند، بكنند، و كسى از ايشان بازخواست نكند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۵۲ </center>
بلكه حكومت اسلام حكومتى است اجتماعى و دينى كه از مردم تنها به اين اكتفاء نمى كند كه يكديگر را نيازارند بلكه مردم را به چيزى وا ميدارد كه جميع شوون زندگى ايشان را اصلاح مى كند، و براى تمامى طبقات جامعه از امير و ماءمور، رئيس و مرئوس ، خادم و مخدوم ، غنى و فقير و قوى و ضعيف نهايت سعادتى را كه در خور امكان است آماده مى كند؛ فقير را به امداد توانگر واداشته بدين وسيله حاجت توانگر را بر مى آورد. و غنى را به انفاق و دستگيرى از فقرا ماءمور نموده بدين وسيله حاجت فقراء را برمى آورد، حيثيت و مكانت اقوياء را با احترام به ضعفاء حفظ نموده ، و حيات ضعفا را با رافت و دلسوزى اقويا و مراقبت آنان تامين مى نمايد.  
بلكه حكومت اسلام، حكومتى است اجتماعى و دينى، كه از مردم تنها به اين اكتفاء نمى كند كه يكديگر را نيازارند، بلكه مردم را به چيزى وا می دارد كه جميع شؤون زندگى ايشان را اصلاح مى كند، و براى تمامى طبقات جامعه، از امير و مأمور، رئيس و مرئوس، خادم و مخدوم، غنى و فقير، و قوى و ضعيف، نهايت سعادتى را كه در خور امكان است، آماده مى كند. فقير را به امداد توانگر واداشته، بدين وسيله حاجت توانگر را بر مى آورد. و غنى را به انفاق و دستگيرى از فقرا مأمور نموده، بدين وسيله حاجت فقراء را بر مى آورد. حيثيت و مكانت اقوياء را با احترام به ضعفاء حفظ نموده، و حيات ضعفا را با رأفت و دلسوزى اقويا و مراقبت آنان تأمين مى نمايد.  


عالى را بوسيله اطاعت دانى منشا خيرات و بركات ساخته ، و دانى را از عدل و انصاف عالى برخوردار مى كند، و چنين نظامى جز با نشر و گسترش مبرات و عمل به واجبات مالى و مستحبات آن به نحو شايسته اش بوجود نمى آيد.
عالى را به وسيله اطاعت دانى، منشأ خيرات و بركات ساخته، و دانى را از عدل و انصاف عالى برخوردار مى كند، و چنين نظامى جز با نشر و گسترش مبرات و عمل به واجبات مالى و مستحبات آن به نحو شايسته اش به وجود نمى آيد.
<span id='link195'><span>
<span id='link195'><span>
==نقش انفاق ها و مستحبات مالى در حفظ اساس حيات جامعه اسلامى ==
==نقش انفاق ها و مستحبات مالى در حفظ اساس حيات جامعه اسلامى ==
آرى ، اكتفا كردن به دادن زكات واجب و ترك انفاقهاى مستحب چنين نظامى را بوجود نمى آورد، بلكه اساس حيات مجتمع دينى را هم بر هم زده و آن غرضى را كه شارع دين از تشريع انفاقات مستحب داشته بكلى تباه مى سازد، و رفته رفته نظام مجتمع دينى را به يك نظام از هم گسيخته و گرفتار هرج و مرج مى سازد، هرج و مرجى كه هيچ چيز و هيچ قدرتى نمى تواند آن را اصلاح كند.
آرى ، اكتفا كردن به دادن زكات واجب و ترك انفاقهاى مستحب چنين نظامى را بوجود نمى آورد، بلكه اساس حيات مجتمع دينى را هم بر هم زده و آن غرضى را كه شارع دين از تشريع انفاقات مستحب داشته بكلى تباه مى سازد، و رفته رفته نظام مجتمع دينى را به يك نظام از هم گسيخته و گرفتار هرج و مرج مى سازد، هرج و مرجى كه هيچ چيز و هيچ قدرتى نمى تواند آن را اصلاح كند.
۱۷٬۰۰۸

ویرایش