گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۷: خط ۹۷:
«'''يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظةٌ مِّن رَّبِّكُمْ ...'''»:
«'''يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظةٌ مِّن رَّبِّكُمْ ...'''»:


راغب در كتاب مفرداتش گفته : ماده «'''وعظ'''» به معناى بازداشتن و منع كردن كسى است از كارى همراه با ترسانيدن . و نيز گفته است كه خليل گفته : وعظ به معناى تذكر دادن است به انجام عملى خير، به بيانى كه دل شنونده را براى پذيرفتن آن تذكر نرم كند. و كلمه «'''عظة '''» و همچنين كلمه «'''موعظة '''» هر دو اسم مصدرند و كلمه «'''صدر: سينه '''» معنايش معروف است و چون مردم مى بينند كه جاى قلب داخل قفسه سينه است و از سوى ديگر معتقدند كه آدمى هر چه ميفهمد به وسيله قلبش احساس ميكند،
راغب، در كتاب مفرداتش گفته: ماده «وعظ»، به معناى بازداشتن و منع كردن كسى است از كارى، همراه با ترسانيدن. و نيز گفته است كه خليل گفته: «وعظ»، به معناى تذكر دادن است به انجام عملى خير، به بيانى كه دل شنونده را براى پذيرفتن آن تذكر نرم كند.  
و با همين عضو است كه امور را تعقل نموده يكى را محبوب مى دارد و يكى ديگر را مبغوض ، يكى را دوست مى دارد و از ديگر كراهت دارد، به چيزى و يا كسى اشتياق ميورزد و به چيزى اميدوار و آرزومند مى شود از اين رو سينه را مركز اسرار قلب و صفات روحى دانسته و آن را خزينه فضائل و رذائل شمرده اند. فضائل را اثر سلامتى قلب و استقامت آن دانسته ، و رذائل را بيمارى آن و رذالت را درد و مرض شمرده اند، و لذا ميگويند: من سينه ام را مثلا با گرفتن انتقام از فلانى شفا دادم ، پس «'''شفاء الصدور'''» و همچنين شفاء آنچه در سينه ها است دو تعبير كنائى است ، و كنايه است از
 
و كلمۀ «عِظَة» و همچنين كلمۀ «موعظة»، هر دو اسم مصدرند. و كلمۀ «صدر: سينه»، معنايش معروف است و چون مردم مى بينند كه جاى قلب داخل قفسه سينه است، و از سوى ديگر معتقدند كه آدمى هر چه می فهمد، به وسيله قلبش احساس می كند، و با همين عضو است كه امور را تعقل نموده، يكى را محبوب مى دارد و يكى ديگر را مبغوض. يكى را دوست مى دارد و از ديگر كراهت دارد. به چيزى و يا كسى اشتياق می ورزد و به چيزى اميدوار و آرزومند مى شود.
 
از اين رو، سينه را مركز اسرار قلب و صفات روحى دانسته و آن را خزينه فضائل و رذائل شمرده اند. فضائل را اثر سلامتى قلب و استقامت آن دانسته، و رذائل را بيمارى آن، و رذالت را درد و مرض شمرده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۱۷ </center>
اينكه آن حالت بد و خبيث روحى كه داشتم و مرا به سوى شقاوت و بدبختى سوق ميداد و عيش خوش مرا مكدر مى ساخت ، و خير دنيا و آخرت مرا از بين مى برد، از بين رفت و زائل گرديد.
و لذا می گويند: من سينه ام را مثلا با گرفتن انتقام از فلانى شفا دادم. پس «شِفَاءُ الصُّدُور»، و همچنين شفاء آنچه در سينه هاست، دو تعبير كنایى است، و كنايه است از اين كه آن حالت بد و خبيث روحى كه داشتم و مرا به سوى شقاوت و بدبختى سوق می داد و عيش خوش مرا مكدر مى ساخت، و خير دنيا و آخرت مرا از بين مى برد، از بين رفت و زائل گرديد.


و كلمه «'''هدى '''» به معناى راهنمائى به سوى مطلوب است ، اما نه به هر نحو كه صورت بگيرد، بلكه - بطورى كه راغب گفته -: «'''راهنمائى به لطف و نرمى است '''» و ما در تفسير آيه شريفه «'''فمن يرد اللّه ان يهديه يشرح صدره للاسلام '''» در جلد هفتم اين كتاب بحثى در اين باره ايراد كرديم .
و كلمۀ «هُدَى» به معناى راهنمایى به سوى مطلوب است، اما نه به هر نحو كه صورت بگيرد، بلكه - به طورى كه راغب گفته: «راهنمایى به لطف و نرمى است»، و ما در تفسير آيه شريفه: «فَمَن يُرِدِ اللّهُ أن يَهدِيَهُ يَشرَح صَدرَهُ لِلإسلَام»، در جلد هفتم اين كتاب، بحثى در اين باره ايراد كرديم.


اشاره به معناى «'''رحمان '''» و «'''رحيم '''» و مراد از اينكه قرآن براى مؤ منين رحمت است
اشاره به معناى «'''رحمان '''» و «'''رحيم '''» و مراد از اينكه قرآن براى مؤ منين رحمت است


و كلمه «'''رحمت '''» به معناى تاءثر قلب است اما نه هر تاءثرى بلكه تاءثر خاصى كه از مشاهده ضرر و يا نقص در ديگران به آدمى دست مى دهد و آدمى را وا مى دارد كه در مقام جبران ضرر و اتمام نقص او برآيد، ولى وقتى اين كلمه به خداى تعالى كه اجل از داشتن قلب است نسبت داده شود، ديگر به معناى تاءثر قلبى نيست ، بلكه به معناى نتيجه آن تاءثر است ، نتيجه تاءثر در ما آدميان اين بود كه در مقام جبران نقص طرف برآئيم ، رحمت خداى تعالى نيز به همين معنا است . پس اينكه ميگوئيم خدا رحيم است ، معنايش اين است كه نقص بنده را جبران نموده حاجتش را برآورده و بيماريش را شفا مى دهد، و در يك عبارت جامع : «'''رحمت خدا منطبق است به اعطاى او و افاضه وجود بر خلقش '''».
و كلمۀ «رحمت»، به معناى تأثر قلب است، اما نه هر تأثرى، بلكه تأثر خاصى كه از مشاهده ضرر و يا نقص در ديگران به آدمى دست مى دهد و آدمى را وا مى دارد كه در مقام جبران ضرر و اتمام نقص او بر آيد. ولى وقتى اين كلمه، به خداى تعالى، كه اجلّ از داشتن قلب است، نسبت داده شود، ديگر به معناى تأثر قلبى نيست، بلكه به معناى نتيجۀ آن تأثر است. نتيجه تأثر در ما آدميان، اين بود كه در مقام جبران نقص طرف بر آیيم، رحمت خداى تعالى، نيز به همين معنا است.  
 
پس اين كه می گویيم: «خدا رحيم است»، معنايش اين است كه: نقص بنده را جبران نموده، حاجتش را برآورده و بيماريش را شفا مى دهد. و در يك عبارت جامع: «رحمت خدا، منطبق است به اعطاى او و افاضه وجود بر خلقش».


البته اين نسبت هم تفاوت مى كند، اگر رحمت او را به مطلق خلقش نسبت دهيم منظور از اين رحمت (رحمت رحمانى او) دادن هستى به خلق است ، و نيز دادن بقاء و رزقى كه بقاى خلق را امتداد مى دهد، و نيز دادن ساير نعمتهائى كه به فرموده خودش قابل شمارش نيست : «'''و ان تعدوا نعمة اللّه لا تحصوها'''».
البته اين نسبت هم تفاوت مى كند. اگر «رحمت» او را به مطلق خلقش نسبت دهيم، منظور از اين رحمت (رحمت رحمانى او)، دادن هستى به خلق است. و نيز دادن بقاء و رزقى كه بقاى خلق را امتداد مى دهد. و نيز دادن ساير نعمت هایى كه به فرموده خودش قابل شمارش نيست: «وَ إن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّهِ لَا تُحصُوهَا».


و اما اگر رحمت خدا را به مؤ منين نسبت دهيم ، در اين صورت منظور از آن ، (رحمت رحيميه او) رحمتى خواهد بود كه مختص به مؤ منين است ، و آن عبارت است از سعادت زندگى انسانى انسان ، و آن سعادت مظاهر مختلفى دارد كه خداى تعالى آنها را تنها به مؤ منين مرحمت مى كند نظير داشتن معارف حقه الهيه ، اخلاق كريمه ، اعمال صالحه و حيات طيبه در دنيا و آخرت و جنت و رضوان .
و اما اگر رحمت خدا را به مؤ منين نسبت دهيم ، در اين صورت منظور از آن ، (رحمت رحيميه او) رحمتى خواهد بود كه مختص به مؤ منين است ، و آن عبارت است از سعادت زندگى انسانى انسان ، و آن سعادت مظاهر مختلفى دارد كه خداى تعالى آنها را تنها به مؤ منين مرحمت مى كند نظير داشتن معارف حقه الهيه ، اخلاق كريمه ، اعمال صالحه و حيات طيبه در دنيا و آخرت و جنت و رضوان .
۱۶٬۸۸۰

ویرایش