۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
و نيز در آن، كلماتى در موعظت و حكمت و استدلال بر اثبات مطالبى گوناگون، و كلماتى در اوصاف اولياء اللّه و بشارت به آنان آمده. | و نيز در آن، كلماتى در موعظت و حكمت و استدلال بر اثبات مطالبى گوناگون، و كلماتى در اوصاف اولياء اللّه و بشارت به آنان آمده. | ||
== | ==مراد از این که فرمود: قران، موعظه و رحمت و شفاء برای مؤمنان است== | ||
«'''يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظةٌ مِّن رَّبِّكُمْ ...'''»: | «'''يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظةٌ مِّن رَّبِّكُمْ ...'''»: | ||
راغب، در كتاب مفرداتش گفته: ماده «وعظ»، به معناى بازداشتن و منع كردن كسى است از كارى، همراه با ترسانيدن. و نيز گفته است كه خليل گفته: «وعظ»، به معناى تذكر دادن است به انجام عملى خير، به بيانى كه دل شنونده را براى پذيرفتن آن تذكر نرم كند. | راغب، در كتاب مفرداتش گفته: ماده «وعظ»، به معناى بازداشتن و منع كردن كسى است از كارى، همراه با ترسانيدن. و نيز گفته است كه خليل گفته: «وعظ»، به معناى تذكر دادن است به انجام عملى خير، به بيانى كه دل شنونده را براى پذيرفتن آن تذكر نرم كند. و كلمۀ «عِظَة» و همچنين كلمۀ «موعظة»، هر دو اسم مصدرند. | ||
و كلمۀ «صدر: سينه»، معنايش معروف است و چون مردم مى بينند كه جاى قلب داخل قفسه سينه است، و از سوى ديگر معتقدند كه آدمى هر چه می فهمد، به وسيله قلبش احساس می كند، و با همين عضو است كه امور را تعقل نموده، يكى را محبوب مى دارد و يكى ديگر را مبغوض. يكى را دوست مى دارد و از ديگر كراهت دارد. به چيزى و يا كسى اشتياق می ورزد و به چيزى اميدوار و آرزومند مى شود. | |||
از اين رو، | از اين رو، «سينه» را مركز اسرار قلب و صفات روحى دانسته و آن را خزينه فضائل و رذائل شمرده اند. فضائل را اثر سلامتى قلب و استقامت آن دانسته، و رذائل را بيمارى آن، و رذالت را درد و مرض شمرده اند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۱۷ </center> | ||
و لذا می گويند: من سينه ام را مثلا با گرفتن انتقام از فلانى شفا دادم. پس «شِفَاءُ الصُّدُور»، و همچنين | و لذا می گويند: من سينه ام را مثلا با گرفتن انتقام از فلانى شفا دادم. پس «شِفَاءُ الصُّدُور»، و همچنين «شفاء آنچه در سينه هاست»، دو تعبير كنایى است، و كنايه است از اين كه آن حالت بد و خبيث روحى كه داشتم و مرا به سوى شقاوت و بدبختى سوق می داد و عيش خوش مرا مكدر مى ساخت، و خير دنيا و آخرت مرا از بين مى برد، از بين رفت و زائل گرديد. | ||
و كلمۀ «هُدَى» به معناى راهنمایى به سوى مطلوب است، اما نه به هر نحو كه صورت بگيرد، بلكه | و كلمۀ «هُدَى» به معناى راهنمایى به سوى مطلوب است، اما نه به هر نحو كه صورت بگيرد، بلكه به طورى كه راغب گفته: «راهنمایى به لطف و نرمى است»، و ما در تفسير آيه شريفه: «فَمَن يُرِدِ اللّهُ أن يَهدِيَهُ يَشرَح صَدرَهُ لِلإسلَام»، در جلد هفتم اين كتاب، بحثى در اين باره ايراد كرديم. | ||
و كلمۀ «رحمت»، به معناى تأثر قلب است، اما نه هر تأثرى، بلكه تأثر خاصى كه از مشاهده ضرر و يا نقص در ديگران به آدمى دست مى دهد و آدمى را وا مى دارد كه در مقام جبران ضرر و اتمام نقص او بر آيد. ولى وقتى اين كلمه، به خداى تعالى، كه اجلّ از داشتن قلب است، نسبت داده شود، ديگر به معناى تأثر قلبى نيست، بلكه به معناى نتيجۀ آن تأثر است. نتيجه تأثر در ما آدميان، اين بود كه در مقام جبران نقص طرف بر آیيم، رحمت خداى تعالى، نيز به همين معنا است. | و كلمۀ «رحمت»، به معناى تأثر قلب است، اما نه هر تأثرى، بلكه تأثر خاصى كه از مشاهده ضرر و يا نقص در ديگران به آدمى دست مى دهد و آدمى را وا مى دارد كه در مقام جبران ضرر و اتمام نقص او بر آيد. ولى وقتى اين كلمه، به خداى تعالى، كه اجلّ از داشتن قلب است، نسبت داده شود، ديگر به معناى تأثر قلبى نيست، بلكه به معناى نتيجۀ آن تأثر است. نتيجه تأثر در ما آدميان، اين بود كه در مقام جبران نقص طرف بر آیيم، رحمت خداى تعالى، نيز به همين معنا است. | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۳: | ||
البته اين نسبت هم تفاوت مى كند. اگر «رحمت» او را به مطلق خلقش نسبت دهيم، منظور از اين رحمت (رحمت رحمانى او)، دادن هستى به خلق است. و نيز دادن بقاء و رزقى كه بقاى خلق را امتداد مى دهد. و نيز دادن ساير نعمت هایى كه به فرموده خودش قابل شمارش نيست: «وَ إن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّهِ لَا تُحصُوهَا». | البته اين نسبت هم تفاوت مى كند. اگر «رحمت» او را به مطلق خلقش نسبت دهيم، منظور از اين رحمت (رحمت رحمانى او)، دادن هستى به خلق است. و نيز دادن بقاء و رزقى كه بقاى خلق را امتداد مى دهد. و نيز دادن ساير نعمت هایى كه به فرموده خودش قابل شمارش نيست: «وَ إن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّهِ لَا تُحصُوهَا». | ||
و اما اگر | و اما اگر «رحمت خدا» را به مؤمنان نسبت دهيم، در اين صورت، منظور از آن، (رحمت رحيميه او)، رحمتى خواهد بود كه مختص به مؤمنان است و آن، عبارت است از سعادت زندگى انسانى انسان، و آن سعادت، مظاهر مختلفى دارد كه خداى تعالى، آن ها را تنها به مؤمنان مرحمت مى كند. نظير داشتن معارف حقه الهيه، اخلاق كريمه، اعمال صالحه و حيات طيّبه در دنيا و آخرت و جنّت و رضوان. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۱۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۱۸ </center> | ||
معنايش اين است كه تنها | و به همين جهت است كه وقتى قرآن را توصيف مى كند به اين كه: «رحمت، براى مؤمنان است»، معنايش اين است كه: تنها مؤمنان را غرق در انواع خيرات و بركات مى كند. خيرات و بركاتى كه خداى تعالى، آن ها را در قرآن نهفته و قرآن را خزينۀ آن خيرات كرده، تا هر كس كه متحقق به حقايق آن شود، و معانى آن را در خود پياده كند، از آن خيرات بهره مند شود. چنانچه مى فرمايد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إلّا خَسَاراً». | ||
<span id='link79'><span> | <span id='link79'><span> | ||
ویرایش