۱۶٬۸۷۵
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
وضع اين | وضع اين قرآن، وضعى نيست كه بتوان آن را به غير خدا نسبت داد، هرگز، كه اين قرآن، مصدّق كتب آسمانى قبل از خود و جدا سازنده مطالب فشرده كتب آسمانى است، هيچ ترديدى نيست كه از ناحيه خداى ربّ العالَمين است. (۳۷) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۹ </center> | ||
ليكن مى گويند: | ليكن مى گويند: محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، قرآن را خود پرداخته و به خدا افتراء بسته. بگو: اگر راست می گویيد كه اين قرآن ساخته و پرداخته بشر است، شما نيز مثل آن را بياوريد، و تا مى توانيد ديگران را نيز به كمك بگيريد. (۳۸) | ||
پس علت ايمان نياوردنشان اين نيست كه تشخيص داده باشند از ناحيه غير | پس علت ايمان نياوردنشان اين نيست كه تشخيص داده باشند از ناحيه غير خداست، بلكه اين است كه به معارف آن احاطه ندارند، و هنوز به تأويل آن برنخورده اند، امت هاى قبل از ايشان نيز، به همين جهت تكذيب مى كردند، پس نيك بنگر كه سرانجام ستمكاران چگونه بود. (۳۹) | ||
بعضى از | بعضى از مشركان، كسانى هستند كه به اين قرآن ايمان مى آورند، و بعضى كسانی اند كه ايمان نمى آورند، و پروردگار تو، مفسدان را بهتر از هر كسى می شناسد. (۴۰) | ||
و اگر تو را تكذيب مى | و اگر تو را تكذيب مى كنند، بگو عمل من از آنِ من، و عمل شما از آنِ شما. (نبايد اين دو عمل با هم خلط گردد)، شما از عمل من بيزار و من از عمل شما بيزارم. (۴۱) | ||
بعضى از آنان به تو گوش مى دهند، ولى مگر تو مى توانى حق را به گوش | بعضى از آنان به تو گوش مى دهند، ولى مگر تو مى توانى حق را به گوش كسانى كه گوش دلشان بسته است و با اين كه تعقل نمی كنند، بشنوانى؟ (۴۲) | ||
و بعضى ديگرشان | و بعضى ديگرشان كسانی اند كه به تو نگاه مى كنند، پس آيا مگر تو مى توانى كسانى را كه كوردل اند و در عين حال راه حق را نمى بينند، هدايت كنى؟(۴۳) | ||
خدا به مردم به اندازه سر سوزنى ظلم | خدا به مردم به اندازه سر سوزنى ظلم نمی كند، وليكن اين خود مردم اند كه به خويشتن ستم مى كنند. (۴۴) | ||
و روزى كه محشورشان | و روزى كه محشورشان كند، گویى جز ساعتى از روز نخوابيده بودند. (فاصله بين مرگ و قيامت، آن قدر در نظرشان كوتاه مى آيد كه) يكديگر را به خوبى می شناسند، آن روز كسانى كه ديدار خدا را تكذيب كرده بودند، محققا زيانكار شده، راه به جایى نمی برند. (۴۵) | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
در اين | در اين آيات، به مطالب اول سوره برگشته، كه قرآن را معرفى مى كرد و می فرمود: قرآن، كتابى است نازل از ناحيه خداى تعالى و هيچ شكى در آن نيست. | ||
مانند | و نيز در اين آيات، دليل اين معنا را تلقين مى كند، و اين آيات به آيات قبل كه می فرمود: «قُل هَل مِن شُرَكَائِكُم مَن يَهدِى إلَى الحَقّ قُلِ اللّهُ يَهدِى لِلحَقّ...» اتصال دارد، و ما در آن جا گفتيم كه يكى از مراحل هدايت خداى تعالى به سوى حق، همين است كه مردم را از طريق وحى، به انبيايش و نازل كردن كتاب هایى بر آنان، خلق را به سوى دين حق، آن دينى كه خودش براى خلقش می پسندد، هدايت فرمايد. | ||
مانند كتاب هایى كه بر نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نازل فرموده، و اين آيات، آن كتاب ها را يادآور شده، اقامه حجت مى كند بر اين كه قرآن، يكى از آن كتاب هاست كه به سوى حق هدايت مى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۰ </center> | ||
و به همين | و به همين جهت، با يادآورى قرآن، اشاره اى هم به آن كتاب ها نموده، فرموده: «وَلكَِن تَصدِيقَ الَّذِى بَينَ يَدَيهِ وَ تَفصِيلَ الكِتَابِ لَا رَيبَ فِيهِ مِن رَبِّ العَالَمِين». و در آخر آيات، به ذكر مسأله حشر، كه يكى از مقاصد اين سوره است و قبلا نيز سخن از آن رفته بود، برگشت شده. | ||
نفى شأنيت مفترى بودن، از قرآن | ==نفى شأنيت مفترى بودن، از قرآن كريم، در جمله: «وَ مَا كَانَ هَذَا القُرآنُ أن يُفتَرَى...»== | ||
«'''وَ مَا كانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْترَى مِن دُونِ اللَّهِ ...'''»: | |||
در سابق اشاره كرديم كه اگر در نفى صفتى و يا معنائى تعبير شود به نفى كون و نبود وجود آن ، از اين تعبير فهميده مى شود كه آن صفت استعداد و شاءنيت تحقق و وجود ندارد، و اين قسم نفى كردن بليغ تر از نفى خود آن صفت است. بنابراين، فرق است بين اينكه بگوئيم: «ما كان زيد ليقوم - زيد چنين نبود كه بايستد»، و بين اينكه بگوئيم: «زيد لم يقم - زيد نايستاد»، و يا بگوئيم: «ما قام زيد - زيد نايستاد». | در سابق اشاره كرديم كه اگر در نفى صفتى و يا معنائى تعبير شود به نفى كون و نبود وجود آن ، از اين تعبير فهميده مى شود كه آن صفت استعداد و شاءنيت تحقق و وجود ندارد، و اين قسم نفى كردن بليغ تر از نفى خود آن صفت است. بنابراين، فرق است بين اينكه بگوئيم: «ما كان زيد ليقوم - زيد چنين نبود كه بايستد»، و بين اينكه بگوئيم: «زيد لم يقم - زيد نايستاد»، و يا بگوئيم: «ما قام زيد - زيد نايستاد». |
ویرایش