گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۱: خط ۳۱:
«'''إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُوا بِالحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطمَأَنُّوا بهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُولَئك مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ'''»:
«'''إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُوا بِالحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطمَأَنُّوا بهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُولَئك مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ'''»:


از اينجا شروع شده در بيان امورى كه متفرع است بر دعوت مذكور در جمله: «ذلكم اللّه ربكم فاعبدوه».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶ </center>
امورى كه سرانجام مترتب بر آن دعوت مى شود، از قبيل اينكه چه كسانى آن دعوت را مى پذيرند و چه كسانى آن را رد خواهند كرد، چه كسانى خدا را اطاعت مى كنند و چه كسانى نافرمانيش خواهند كرد.
از اين جا شروع شده در بيان امورى كه متفرع است بر دعوت مذكور، در جملۀ «ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُم فَاعبُدُوهُ»،
امورى كه سرانجام مترتب بر آن دعوت مى شود. از قبيل اين كه چه كسانى آن دعوت را مى پذيرند و چه كسانى آن را رد خواهند كرد. چه كسانى خدا را اطاعت مى كنند و چه كسانى نافرمانی اش خواهند كرد.


نخست متعرض عكس العملى شده كه كفار در برابر اين دعوت از خود نشان خواهند داد، و فرموده : «محققا كسانى كه اميد ديدار ما را ندارند، و به زندگى دنيا راضى گشته و دل خود را با آن آرامش بخشيده اند و كسانى كه اصلا از آيات ما غافلند، اينان دعوت ما را نمى پذيرند، و به خاطر همين عملكردشان در آتش، ماءوى دارند».  
نخست، متعرض عكس العملى شده كه كفار در برابر اين دعوت از خود نشان خواهند داد و فرموده: «محققا كسانى كه اميد ديدار ما را ندارند، و به زندگى دنيا راضى گشته و دل خود را با آن آرامش بخشيده اند و كسانى كه اصلا از آيات ما غافل اند، اينان دعوت ما را نمى پذيرند، و به خاطر همين عملكردشان در آتش، مأوا دارند».  


و در اين بيان نخست ايشان را توصيف كرد به اينكه اميدى به «لقاء خدا ندارند» و منظور از لقاء اللّه همان معاد و بازگشت به سوى خداى تعالى و زنده شدن در روز قيامت است، و ما در چند جا از اين كتاب گفته ايم كه چرا قرآن كريم قيامت را «روز لقاء خدا» ناميده ، كه يكى از آن موارد در سوره اعراف تفسير آيه رؤ يت است.  
و در اين بيان، نخست ايشان را توصيف كرد به اين كه اميدى به «لقاء خدا ندارند». و منظور از «لقاء اللّه»، همان معاد و بازگشت به سوى خداى تعالى و زنده شدن در روز قيامت است. و ما، در چند جا از اين كتاب گفته ايم كه چرا قرآن كريم، قيامت را «روز لقاء خدا» ناميده، كه يكى از آن موارد، در سوره «اعراف»، تفسير آيه رؤيت است.  


پس اين كفار، منكر روز جزاء هستند و معلوم است كه با انكار آن روز ديگر حساب و جزائى و وعد و وعيدى و امر و نهيى بر ايشان مطرح نخواهد بود، وقتى اين مسائل براى كسى مطرح نباشد، براى او وحى و نبوت و فروعات آن كه همان احكام يك دين آسمانى است نيز معنا ندارد.
پس اين كفار، منكر روز جزاء هستند و معلوم است كه با انكار آن روز، ديگر حساب و جزایى و وعد و وعيدى و امر و نهيى بر ايشان مطرح نخواهد بود. وقتى اين مسائل براى كسى مطرح نباشد، براى او وحى و نبوت و فروعات آن، كه همان احكام يك دين آسمانى است نيز، معنا ندارد.


و نيز معلوم است كه وقتى جهان بينى يك انسان چنين باشد همه هم و غم او معطوف به زندگى مادى دنيا مى شود، چون انسان و هر موجود زنده ديگر به حكم فطرتش مى خواهد باقى بماند، و به دعوت فطرتش ‍ همه همش را صرف در اين مى كند كه اولا بماند و فانى نشود، و در ثانى سعادت اين زندگيش را تاءمين نمايد.  
و نيز معلوم است كه: وقتى جهان بينى يك انسان چنين باشد، همه همّ و غم او، معطوف به زندگى مادى دنيا مى شود. چون انسان و هر موجود زنده ديگر به حكم فطرتش مى خواهد باقى بماند، و به دعوت فطرتش، ‍ همه همّش را صرف در اين مى كند كه اولا بماند و فانى نشود، و در ثانى، سعادت اين زندگی اش را تأمين نمايد.  


خوب ، اگر اين انسان ، ايمانى به حيات دائمى داشته باشد حياتى كه به پهناى دنيا و آخرت است كه هيچ ، و اما اگر به چنين حياتى ايمان نداشته باشد قهرا هم فطريش در تلاش براى بقاء صرف همين زندگى دنيا مى شود، و به داشتن آن راضى گشته ، دلش به آرامشى كاذب ، آرامش مى يابد، و ديگر به طلب آخرت بر نمى خيزد، اين است منظور جمله: «و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمانوا بها».
خوب، اگر اين انسان، به حيات دائمى ایمانی داشته باشد، حياتى كه به پهناى دنيا و آخرت است كه هيچ، و اما اگر به چنين حياتى ايمان نداشته باشد، قهرا همّ فطری اش در تلاش براى بقاء، صرف همين زندگى دنيا مى شود، و به داشتن آن راضى گشته، دلش به آرامشى كاذب، آرامش مى يابد، و ديگر به طلب آخرت بر نمى خيزد. اين است منظور جمله: «وَ رَضُوا بِالحَيَوةِ الدُّنيَا وَ اطمَأنُّوا بِهَا».


از همين جا روشن مى شود كه وصف دوم ، يعنى اينكه چنين كسانى به زندگى دنيا راضى و مطمئن هستند، از لوازم وصف اول يعنى جمله «لا يرجون لقاءنا» مى باشد، و جنبه اى تفسير كننده براى آن دارد. و حرف «باء» در «بالحياة» و در «اطمانوا بها» باء سببيت است ، و چنين معنا مى دهد كه منكرين لقاء خدا به سبب زندگى دنيا از لقاء خدا كه همان زندگى آخرت است بى نياز شدند و آرامش خاطر يافتند.
از همين جا روشن مى شود كه وصف دوم، يعنى اين كه چنين كسانى به زندگى دنيا راضى و مطمئن هستند، از لوازم وصف اول، يعنى جملۀ «لَا يَرجُونَ لِقَاءَنَا» مى باشد، و جنبه اى تفسير كننده براى آن دارد. و حرف «باء» در «بِالحَيَاة»، و در «اطمَأنُّوا بِهَا»، باء سببيت است، و چنين معنا مى دهد كه منكران لقاء خدا، به سبب زندگى دنيا، از لقاء خدا كه همان زندگى آخرت است، بى نياز شدند و آرامش خاطر يافتند.


«'''و الذين هم عن آياتنا غافلون '''» - اين جمله جنبه تفسير براى وصف قبلى دارد، چون بين آن دو تلازم هست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷ </center>
كسى كه از آخرت غافل است و آن را فراموش كرده و همواره به ياد دنيا است قهرا از آيات خدا نيز غافل خواهد بود.
«'''وَ الَّذِينَ هُم عَن آيَاتِنَا غَافِلُون '''» - اين جمله، جنبۀ تفسير براى وصف قبلى دارد. چون بين آن دو تلازم هست. كسى كه از آخرت غافل است و آن را فراموش كرده و همواره به ياد دنياست، قهرا از آيات خدا نيز غافل خواهد بود.
<span id='link12'><span>
<span id='link12'><span>
و اين آيه قريب المضمون با آيه زير است كه مى فرمايد: «فاعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوة الدنيا، ذلك مبلغهم من العلم ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله». چون اين آيه نيز دلالت دارد بر اينكه اعراض از ذكر خدا غفلت از آيات او است ، و باعث آن مى شود كه ديد آدمى كوتاه گشته ، علم او تنها در چهار ديوارى تنگ زندگى دنيا و شؤون آن دور بزند.


آرى ، كسى كه از ياد خدا غافل است خواستش نيز از چهار ديوارى زندگى مادى دنيا فراتر نمى رود، و اين خود ضلالت از راه خدا است ، كه در آيه زير اين ضلالت به فراموشى روز حساب تعريف شده ، مى فرمايد: «ان الذين يضلون عن سبيل اللّه لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب».
و اين آيه، قريب المضمون با آيه زير است كه مى فرمايد: «فَأعرِض عَن مَن تَوَلّى عَن ذِكرِنَا وَ لَم يُرِد إلّا الحَيَوةَ الدُّنيَا ذَلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ إنَّ رَبَّكَ هُوَ أعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ».  


پس روشن شد كه انكار لقاء اللّه و فراموشى روز حساب موجب اين است كه انسان به زندگى دنيا راضى شود و به جاى آخرت بدان اطمينان و دلگرمى يافته ، علم و معرفتش و خواست و اراده اش منحصر در همين چهار چوب تنگ دنيا شود، و چون مدار و معيار بر حقيقت ذكر، است و اينكه آدمى جدا و واقعا در طلب آخرت و رضاى خدا باشد، لا جرم هيچ فرقى نيست بين آن كسى كه به كلى منكر معاد و لقاء خداست و بين آن كسى كه هم قولا و هم فعلا به زندگى دنيا راضى است و يا اينكه فعلا به زندگى دنيا راضى است اما لفظا قائل به معاد است.  
چون اين آيه نيز دلالت دارد بر اين كه اعراض از ذكر خدا، غفلت از آيات اوست و باعث آن مى شود كه ديد آدمى كوتاه گشته، علم او تنها در چهار ديوارى تنگ زندگى دنيا و شؤون آن دور بزند.  


و نيز روشن گرديد كه اعتقاد به معاد يكى از اصول و پايه هائى است كه استوارى دين بر آن بنا نهاده شده است ، چون با سقوط اين پايه امر و نهى و وعده و وعيد و بلكه اصل نبوت و وحى ساقط مى شود، و معلوم است كه با سقوط اينها دين الهى بكلى باطل مى شود.
آرى، كسى كه از ياد خدا غافل است، خواستش نيز از چهار ديوارى زندگى مادى دنيا فراتر نمى رود، و اين خود ضلالت از راه خدا است، كه در آيه زير، اين ضلالت به فراموشى روز حساب تعريف شده، مى فرمايد: «إنّ الَّذِينَ يُضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ لَهُم عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَومَ الحِسَاب».


«'''اولئك ماءويهم النار بما كانوا يكسبون '''» - اين جمله ، جزاى آنان را بيان ميكند و مى فرمايد كه جزاى اعمالى كه كردند آتش جاودانه است.
پس روشن شد كه انكار لقاء اللّه و فراموشى روز حساب، موجب اين است كه انسان به زندگى دنيا راضى شود و به جاى آخرت، بدان اطمينان و دلگرمى يافته، علم و معرفتش و خواست و اراده اش، منحصر در همين چهارچوب تنگ دنيا شود. و چون مدار و معيار بر حقيقت ذكر است و اين كه آدمى جدّاً و واقعا در طلب آخرت و رضاى خدا باشد، لاجرم هيچ فرقى نيست بين آن كسى كه بكلّى منكر معاد و لقاء خداست و بين آن كسى كه هم قولا و هم فعلا به زندگى دنيا راضى است، و يا اين كه فعلا به زندگى دنيا راضى است، اما لفظا قائل به معاد است.
 
و نيز روشن گرديد كه اعتقاد به معاد، يكى از اصول و پايه هایى است كه استوارى دين بر آن بنا نهاده شده است. چون با سقوط اين پايه، امر و نهى و وعده و وعيد و بلكه اصل نبوت و وحى ساقط مى شود، و معلوم است كه با سقوط اين ها، دين الهى، بكلّى باطل مى شود.
 
«'''أُولَئِكَ مَأوَيهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكسِبُون '''» - اين جمله، جزاى آنان را بيان می كند و مى فرمايد كه جزاى اعمالى كه كردند، آتش جاودانه است.


==مراد از هدايت مؤمنان به ايمانشان، و رابطه بين ايمان وعمل و آثار هر يك ==
==مراد از هدايت مؤمنان به ايمانشان، و رابطه بين ايمان وعمل و آثار هر يك ==
۱۶٬۸۸۹

ویرایش