گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۶: خط ۸۶:


==استدلال براى عدم جواز عبادت غير خدا ==
==استدلال براى عدم جواز عبادت غير خدا ==
بيان اين استدلال اين است كه مشركين اگر بتها را مى پرستيدند بهانه شان اين بود كه خداى تعالى عظيمتر از آن است كه فهم بشر به او احاطه پيدا كند و بلند مرتبه تر از آن است كه عبادت بشر به او برسد و يا سوال و درخواست انسان به درگاهش راه يابد و آدمى ناگزير است بعضى از مخلوقات او را كه نسبتا شرافتى دارد و خداى تعالى امر اين عالم ارضى و تدبير نظام جارى در آن را به او سپرده بپرستد و به درگاه آن مخلوق تقرب بجويد و نزد او تضرع و زارى كند تا او از ما راضى گشته ، خيرات را بر ما نازل كند و بر ما خشم نگيرد و به اين وسيله ما از شرور ايمن گرديم ، و اين اله در حقيقت شفيع ما به درگاه خداى تعالى است كه معبود همه خدايان و رب همه ارباب است و برگشت همه امور به او است.
بيان اين استدلال، اين است كه: مشركان، اگر بت ها را مى پرستيدند، بهانه شان اين بود كه خداى تعالى، عظيم تر از آن است كه فهم بشر به او احاطه پيدا كند، و بلندمرتبه تر از آن است كه عبادت بشر به او برسد و يا سؤال و درخواست انسان به درگاهش راه يابد، و آدمى ناگزير است بعضى از مخلوقات او را كه نسبتا شرافتى دارد و خداى تعالى، امر اين عالَم ارضى و تدبير نظام جارى در آن را به او سپرده، بپرستد و به درگاه آن مخلوق تقرب بجويد، و نزد او تضرع و زارى كند، تا او از ما راضى گشته، خيرات را بر ما نازل كند و بر ما خشم نگيرد، و به اين وسيله، ما از شرور ايمن گرديم، و اين اله در حقيقت، شفيع ما به درگاه خداى تعالى است، كه معبود همه خدايان و ربّ همه ارباب است و برگشت همه امور به او است.


بنابراين كيش وثنيّت بر اين اساس استوار است كه معتقدند هيچ رابطه اى بين خداى تعالى و انسانها وجود ندارد و رابطه خداى تعالى تنها با اين موجودات شريف كه مورد پرستش ما بوده و واسطه بين ما و خداى تعالى هستند برقرار است و اين واسطه ها در كار خود يعنى در تاءثير بخشيدن و شفاعت كردن مستقل مى باشند.
بنابراين، كيش وثنيّت بر اين اساس استوار است كه معتقدند هيچ رابطه اى بين خداى تعالى و انسان ها وجود ندارد و رابطه خداى تعالى، تنها با اين موجودات شريف كه مورد پرستش ما بوده و واسطه بين ما و خداى تعالى هستند، برقرار است و اين واسطه ها، در كار خود، يعنى در تأثير بخشيدن و شفاعت كردن مستقل مى باشند.


ولى جناب صالح اين پندار غلط را تخطئه كرده است چون وقتى بنا باشد خداى تعالى ما را ايجاد كرده و آبادى زمين را به دست ما سپرده باشد پس بين او و ما انسانها نزديكترين رابطه وجود دارد و اين اسبابى كه خداى تعالى در اين عالم نظام منظم و جارى كرده ، هيچ يك از خود استقلال ندارد تا ما انسانها به آنها اميد ببنديم و يا از خشم و شر آنها دلواپس باشيم.
ولى جناب صالح اين پندار غلط را تخطئه كرده است. چون وقتى بنا باشد خداى تعالى، ما را ايجاد كرده و آبادى زمين را به دست ما سپرده باشد، پس بين او و ما انسان ها، نزديكترين رابطه وجود دارد و اين اسبابى كه خداى تعالى در اين عالَم نظام منظم و جارى كرده، هيچ يك از خود استقلال ندارد، تا ما انسان ها به آن ها اميد ببنديم و يا از خشم و شر آن ها، دلواپس باشيم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۶۳ </center>
پس تنها كسى كه واجب است اميدوار رضاى او و ترسان از خشم او باشيم خداى تعالى است ، چون او است كه انسان را آفريده و او است كه مدبر امر انسان و امر هر چيز ديگر است پس اينكه جناب صالح (عليه السلام ) فرمود: «'''هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها'''» در مقام تعليل گفتار سابق و استدلال بر آن از طريق اثبات ارتباط بين خداى تعالى و بين آدميان و نيز نفى استقلال از اسباب است.
پس تنها كسى كه واجب است اميدوار رضاى او و ترسان از خشم او باشيم، خداى تعالى است. چون اوست كه انسان را آفريده و اوست كه مدبر امر انسان و امر هر چيز ديگر است. پس اين كه جناب صالح «عليه السلام» فرمود: «هُوَ أنشَأكُم مِنَ الأرضِ وَ استَعمَرَكُم فِيهَا»، در مقام تعليل گفتار سابق و استدلال بر آن از طريق اثبات ارتباط بين خداى تعالى و بين آدميان، و نيز نفى استقلال از اسباب است.


و به همين جهت است كه دنبال آن اضافه كرد: «'''فاستغفروه ثم توبوا اليه '''» دو با آوردن حرف فاء بر سر جمله ، نتيجه را متفرع بر آن استدلال كرد و معناى مجموع گفتارش اين است كه وقتى ثابت شد كه خداى تعالى تنها معبودى است كه بر شما واجب است او را بپرستيد و غير او را رها كنيد چون تنها او خالق و مدبر امر حيات شما است پس بايد كه از خدا بخواهيد شما را در نافرمانيها و بتپرستى هايتان بيامرزد و با ايمان آوردن به او و پرستيدن او بسوى او رجوع كنيد كه او نزديك و پاسخگو است.
و به همين جهت است كه دنبال آن اضافه كرد: «فَاستَغفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إلَيه»، و با آوردن حرف «فاء» بر سرِ جمله، نتيجه را متفرع بر آن استدلال كرد و معناى مجموع گفتارش، اين است كه:


در جمله مورد بحث كه گفتيم تعليل جمله قبل است نيز مساءله طلب مغفرت را تعليل كرده به اينكه «'''ان ربى قريب مجيب - چون پروردگار من نزديك و پاسخگو است '''» و اين بدان جهت بوده كه از استدلال مذكورش نتيجه گرفته كه خداى تعالى قائم به امر خلقت آدمى و تربيت او و تدبير امر حيات او است و هيچ سببى از اسباب دست اندر كار عالم استقلالى از خود ندارد بلكه خداى تعالى است كه اسباب را به اين سو، سوق مى دهد و آن ديگرى را از اينجا به جاى ديگر روانه مى كند.  
وقتى ثابت شد كه خداى تعالى، تنها معبودى است كه بر شما واجب است او را بپرستيد، و غير او را رها كنيد، چون تنها او، خالق و مدبّر امر حيات شما است، پس بايد كه از خدا بخواهيد شما را در نافرمانی ها و بت پرستى هايتان بيامرزد و با ايمان آوردن به او و پرستيدن او، به سوى او رجوع كنيد كه او، نزديك و پاسخگو است.


پس اين خداى تعالى است كه بين انسان و بين حوائجش و بين اسباب دخيل در آن حوايج حائل و واسطه است و وقتى اينطور باشد پس خود او به انسانها نزديكتر از اسباب است و آنطور نيست كه مشركين پنداشته و خيال كرده اند كه بين آدمى و خداى تعالى آنقدر فاصله هست كه نه فهم آدمى او را درك مى كند و نه عبادت آدمى و تقرب جستنش به او مى رسد، پس وقتى او نزديكتر از هر چيز به ما است قهرا پاسخگوى ما نيز همو خواهد بود و وقتى نزديك به ما و پاسخگوى ما تنها خداى تعالى باشد و هيچ معبودى جز او نباشد قهرا بر ما واجب مى شود كه از او طلب مغفرت نموده ، به سوى او باز گرديم .
در جمله مورد بحث كه گفتيم تعليل جمله قبل است نيز، مسأله طلب مغفرت را تعليل كرده به اين كه «إنّ رَبّى قَرِيبٌ مُجِيبٌ: چون پروردگار من، نزديك و پاسخگو است» و اين، بدان جهت بوده كه از استدلال مذكورش نتيجه گرفته كه خداى تعالى، قائم به امر خلقت آدمى و تربيت او و تدبير امر حيات اوست، و هيچ سببى از اسباب دست اندر كار عالَم، استقلالى از خود ندارد، بلكه خداى تعالى است كه اسباب را به اين سو، سوق مى دهد و آن ديگرى را از اين جا، به جاى ديگر روانه مى كند.
 
پس اين خداى تعالى است كه بين انسان و بين حوائجش و بين اسباب دخيل در آن حوايج، حائل و واسطه است و وقتى اين طور باشد، پس خود او، به انسان ها نزديكتر از اسباب است و آن طور نيست كه مشركان پنداشته و خيال كرده اند كه بين آدمى و خداى تعالى، آن قدر فاصله هست كه نه فهم آدمى او را درك مى كند و نه عبادت آدمى و تقرب جستنش به او مى رسد.
 
پس وقتى او نزديكتر از هر چيز به ما است، قهرا پاسخگوى ما نيز همو خواهد بود و وقتى نزديك به ما و پاسخگوى ما تنها خداى تعالى باشد و هيچ معبودى جز او نباشد، قهرا بر ما واجب مى شود كه از او طلب مغفرت نموده، به سوى او باز گرديم.
<span id='link312'><span>
<span id='link312'><span>


۱۶٬۸۸۰

ویرایش