گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۲: خط ۹۲:
<span id='link187'><span>
<span id='link187'><span>


==لطائفى كه در تعبيرات يوسف (ع ) به چشم مى خورد ==
و چه لطافتى در گفتار يوسف «عليه السّلام» در صدر آيه و ذيل آن به كار رفته، كه به فرستادۀ شاه گفته است: «نزد صاحبت برگرد و بپرس». آنگاه گفت: «پروردگار من به كيد ايشان دانا است». چون اين طرز بيان، خود يك نوع تبليغ حق است.  
و چه لطافتى در گفتار يوسف (عليه السّلام ) در صدر آيه و ذيل آن بكار رفته كه به فرستاده شاه گفته است : «'''نزد صاحبت برگرد و بپرس '''» آنگاه گفت «'''پروردگار من به كيد ايشان دانا است '''» چون اين طرز بيان ، خود يك نوع تبليغ حق است ، در ضمن نسبت به كسانى هم كه از مفسرين گمان كرده بودند كه مقصود يوسف از كلمه «'''ربى '''» در آنجا كه به زن عزيز گفت : «'''انه ربى احسن مثواى - او صاحب نعمت من است ، مقام مرا گرامى داشته '''» عزيز است خود تنبهى است كه يوسف شوهر زليخا را رب خود نمى دانسته همانطور كه در مورد بحث ، مقصودش از «'''ربى '''» خداى تعالى است در آنجا نيز مقصودش او است.


و نيز لطفى در اين جمله بكار برده كه گفته است : «'''ما بال النسوه اللاتى قطعن ايديهن '''» چون با در نظر داشتن اينكه كلمه «'''بال '''» به معناى امر مهمى است كه مورد اهتمام باشد معنايش اين مى شود: آن چه امر عظيم و چه شاءن خطيرى بوده كه ايشان را دچار چنين اشتباهى كرده كه بجاى ميوه ، دست خود راببرند؟! زيرا اگر رسيدگى كنى خواهى ديد جز عشق و دلدادگى به يوسف انگيره ديگرى نداشته اند.
در ضمن نسبت به كسانى هم كه از مفسران گمان كرده بودند كه مقصود يوسف از كلمۀ «رَبِّی» در آن جا كه به زن عزيز گفت: «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاىَ: او، صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته»، عزيز است، خود تنبهى است كه يوسف، شوهر زليخا را ربّ خود نمى دانسته، همان طور كه در مورد بحث، مقصودش از «رَبِّى»، خداى تعالى است، در آن جا نيز مقصودش او است.


آرى ايشان آنچنان شيداى وى شدند كه خود را فراموش كرده دست خود را بجاى ميوه بريدند، و همين بيان ، شاه را متوجه كرده كه ابتلاى زنان شيدا و عاشق يوسف ، ابتلايى بس عظيم بوده و از آن عظيم تر خوددارى وى از معاشقه و امتناع از اجابت آنان بوده با اينكه جان و مال خود را نثار قدمش مى كردند، و اين معاشقه و اظهار دلدادگى و الحاح و اصرار ايشان كار يك روز و دو روز و يكبار و دوبار نبوده و با اين حال مقاومت كردن يك جوان و استقامت در برابر چنين زنانى ، كار هر كسى نيست و جز از كسى كه خداوند با برهان خود سوء و فحشاء را از او گردانيده ، مقدور نيست .
و نيز لطفى در اين جمله به كار برده كه گفته است: «مَا بَالُ النِّسوَة اللَّاتِى قَطَّعنَ أيدِيَهُنَّ»، چون با در نظر داشتن اين كه كلمۀ «بَال»، به معناى امر مهمى است كه مورد اهتمام باشد، معنايش اين مى شود:
 
آن چه امر عظيم و چه شأن خطيرى بوده كه ايشان را دچار چنين اشتباهى كرده كه به جاى ميوه، دست خود را ببرند؟! زيرا اگر رسيدگى كنى، خواهى ديد جز عشق و دلدادگى به يوسف، انگيزه ديگرى نداشته اند.
 
آرى، ايشان آن چنان شيداى وى شدند كه خود را فراموش كرده، دست خود را به جاى ميوه بريدند، و همين بيان، شاه را متوجه كرده كه ابتلاى زنان شيدا و عاشق يوسف، ابتلايى بس عظيم بوده، و از آن عظيم تر، خوددارى وى از معاشقه و امتناع از اجابت آنان بوده، با اين كه جان و مال خود را نثار قدمش مى كردند، و اين معاشقه و اظهار دلدادگى و الحاح و اصرار ايشان، كار يك روز و دو روز و يك بار و دوبار نبوده، و با اين حال، مقاومت كردن يك جوان و استقامت در برابر چنين زنانى، كار هر كسى نيست و جز از كسى كه خداوند با برهان خود سوء و فحشاء را از او گردانيده، مقدور نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۶ </center>
<span id='link188'><span>
<span id='link188'><span>
==معلوم گرديدن بى گناهى يوسف (عليه السلام ) ==
==معلوم گرديدن بى گناهى يوسف (عليه السلام ) ==
«'''قَالَ مَا خَطبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسف عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاش للَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سوءٍ ...'''»:
«'''قَالَ مَا خَطبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسف عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاش للَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سوءٍ ...'''»:
۱۶٬۸۲۴

ویرایش