گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۳: خط ۲۳:


==نقد گفتار بيضاوى و صاحب المنار، درباره آيه تعبير خواب يوسف «ع»  ==
==نقد گفتار بيضاوى و صاحب المنار، درباره آيه تعبير خواب يوسف «ع»  ==
بيضاوى در تفسير خود گفته : اين آيه بشارتى است براى مردم مصر كه بعد از آنكه هفت گاو چاق و هفت سنبله سبز را به هفت سال فراوانى و هفت گاو لاغر و هفت سنبله خشك را به هفت سال قحطى تعبير كرد و خوردن آن گاوها اين گاوها را به اين معنا تفسير نمود كه هفت سال قحطى اندوخته هاى هفت سال فراوانى را مى خورد اينك نويدشان مى دهد به اينكه بعد از آن ، سال فراوانى پديد مى آيد،
«بيضاوى»، در تفسير خود گفته:  
 
اين آيه، بشارتى است براى مردم مصر كه بعد از آن كه هفت گاو چاق و هفت سنبله سبز را، به هفت سال فراوانى و هفت گاو لاغر و هفت سنبله خشك را، به هفت سال قحطى تعبير كرد و خوردن آن گاوها اين گاوها را به اين معنا تفسير نمود كه هفت سال قحطى، اندوخته هاى هفت سال فراوانى را مى خورد، اينك نويدشان مى دهد به اين كه بعد از آن، سال فراوانى پديد مى آيد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۱ </center>
و بعيد نيست كه يوسف اين تاءويل را بوسيله وحى درك كرده (و گرنه در خواب چيزى كه دلالت بر آن كند نبوده ) و يا از اينجا فهميده كه وقتى مى گويند هفت سال قحطى مى آيد معنايش اين است كه سال هشتم فراوانى ميشود، زيرا اگر فراوانى نشود قحطى هفت سال بيشتر خواهد بود، و يا از اينجا فهميده كه همواره سنت الهى بر اين جارى بوده كه بعد از عسر، يسر، و بعد از صبر، ظفر و بعد از تنگى ، فراخى آورد، اين بود گفتار بيضاوى ، غير او هم قريب به اين معنا را گفته اند.
و بعيد نيست كه يوسف اين تأويل را به وسيله وحى درك كرده (و گرنه در خواب چيزى كه دلالت بر آن كند، نبوده) و يا از اين جا فهميده كه وقتى مى گويند هفت سال قحطى مى آيد، معنايش اين است كه سال هشتم فراوانى می شود. زيرا اگر فراوانى نشود، قحطى هفت سال بيشتر خواهد بود، و يا از اين جا فهميده كه همواره سنت الهى بر اين جارى بوده كه بعد از عُسر، يُسر، و بعد از صبر، ظفر و بعد از تنگى، فراخى آورد. اين بود گفتار «بيضاوى». غير او هم، قريب به اين معنا را گفته اند.
 
صاحب «المنار»، در تفسير خود، در ذيل آيه مورد بحث گفته:
 
مراد اين است كه اين سال، سالى است كه فراوانى نعمت و ارزانى آن، عجيب و بى سابقه است، به طورى كه مردم، به هرچه كه دلشان بخواهد و به هرچه كه ريخت و پاش كنند، دسترسى دارند و خبر دادن يوسف از فرارسيدن چنين سالى جزء متن خواب پادشاه نبود، بلكه مطلبى بود زايد بر آن خواب. زيرا عدد هفت سال قحطى بيش از اين اقتضاء نداشت كه سال هشتمش به آن شدت و خشكى نباشد و تا حدى باران ببارد كه مردم دستشان به دهانشان برسد.  


صاحب المنار در تفسير خود در ذيل آيه مورد بحث گفته : مراد اين است كه اين سال ، سالى است كه فراوانى نعمت و ارزانى آن عجيب و بى سابقه است ، بطورى كه مردم بهر چه كه دلشان بخواهد و بهر چه كه ريخت و پاش كنند دسترسى دارند و خبر دادن يوسف از فرا رسيدن چنين سالى جزء متن خواب پادشاه نبود، بلكه مطلبى بود زايد بر آن خواب ، زيرا عدد هفت سال قحطى بيش از اين اقتضاء نداشت كه سال هشتمش به آن شدت و خشكى نباشد و تا حدى باران ببارد كه مردم دستشان به دهانشان برسد، و اما اينكه سالى باشد كه در فراوانى بى سابقه باشد خصوصيت و تفصيلى است كه يوسف از راه وحى از طرف خداى عزّوجلّ فهميده ، و در متن روياى پادشاه قرينه اى كه مقابل آن باشد و دلالت بر آن كند وجود نداشته ، و از لوازم تعبيرى كه كرد نيز نبوده .
و اما اين كه سالى باشد كه در فراوانى بى سابقه باشد، خصوصيت و تفصيلى است كه يوسف، از راه وحى از طرف خداى عزّوجلّ فهميده، و در متن رؤياى پادشاه، قرينه اى كه مقابل آن باشد و بر آن دلالت كند، وجود نداشته، و از لوازم تعبيرى كه كرد، نيز نبوده.
<span id='link185'><span>
<span id='link185'><span>
و ليكن آنچه بنظر مى رسد او و بيضاوى و امثال ايشان در تفسير آيات رويا و تاءويل آنها سهل انگارى كرده اند، زيرا وقتى ما در كلام يوسف (عليه السّلام ) كه مى فرمايد: «'''تزرعون سبع سنين دابا فما حصدتم فذروه فى سنبله الا قليلا مما تاكلون ثم ياتى من بعد ذلك سبع شداد ياكلن ما قدمتم لهن الا قليلا مما تحصنون '''» دقّت و تدبّر كنيم مى يابيم كه زمينه و اساس گفتار يوسف پيشگويى و خبر دادن از آينده ايشان نبوده ، و نخواسته دريچه اى به روى آينده ايشان باز كند تا بفهمند هفت سال فراوانى و هفت سال قحطى در پيش دارند.  
وليكن آنچه به نظر مى رسد او و بيضاوى و امثال ايشان، در تفسير آيات رؤيا و تأيل آن ها سهل انگارى كرده اند. زيرا وقتى ما در كلام يوسف «عليه السّلام» كه مى فرمايد: «تَزرَعُونَ سَبعَ سِنِينَ دَأباً فَمَا حَصَدتُم فَذَرُوهُ فِى سُنبُلِهِ إلّا قَلِيلاً مِمَّا تَأكُلُونَ ثُمّ يَأتِى مِن بَعدِ ذَلِكَ سَبعٌ شِدَادٌ يَأكُلنَ مَا قَدَّمتُم لَهُنَّ إلّا قَلِيلاً مِمَّا تُحصِنُونَ» دقّت و تدبّر كنيم، مى يابيم كه زمينه و اساس گفتار يوسف، پيشگويى و خبر دادن از آينده ايشان نبوده، و نخواسته دريچه اى به روى آينده ايشان باز كند، تا بفهمند هفت سال فراوانى و هفت سال قحطى در پيش دارند.  


زيرا اگر منظورش اين بود جا داشت مثلا بگويد: «'''ياتى عليكم سبع مخصبات ثم ياتى من بعدها سبع شداد يذهبن بما عندكم من الذخائر - هفت سال فراوانى بر شما مى آيد، آنگاه بعد از آن هفت سال قحطى مى آيد كه آنچه را شما ذخيره كرده ايد از بين مى برد'''».
زيرا اگر منظورش اين بود، جا داشت مثلا بگويد: «يَأتِى عَلَيكُم سَبعٌ مُخصَبَاتٌ ثُمَّ يَأتِى مِن بَعدِهَا سَبعٌ شِدَادٌ يُذهِبنَ بِمَا عِندَكُم مِنَ الذَّخَائِر: هفت سال فراوانى بر شما مى آيد. آنگاه بعد از آن، هفت سال قحطى مى آيد كه آنچه را شما ذخيره كرده ايد، از بين مى برد». خلاصه هفت سال فراوانى بر شما روى مى آورد، و بعد از آن، هفت سال گرانى متوجه شما مى شود كه همه ذخيره هاى شما را مى خورد.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۲ </center>
خلاصه هفت سال فراوانى بر شما روى مى آورد، و بعد از آن هفت سال گرانى متوجه شما مى شود كه همه ذخيره هاى شما را مى خورد، آن وقت ايشان پرسيده باشند راه نجات از اين پيشامد خطرناك چيست در جواب گفته باشد: «'''هفت سال كشت و زرع كنيد، و آنچه درو مى كنيد نكوبيده ذخيره سازيد...'''»
بلكه اساس كلام خود را از ابتدا نشان دادن راه نجات قرار داد، و فهماند اينكه مى گويم هفت سال كشت و زرع كنيد براى نجات از پيشامدى است كه در جلو داريد، و آن گرانى و قحطى است ، و اين خود روشن است و احتياجى به توضيح ندارد، و همين خود دليل بر اين است كه خوابى هم كه پادشاه ديده بود تجسم روشى است كه بايد در نجات دادن مردم اتخاذ كند، و اشاره است به وظيفه اى كه در قبال مسؤ وليت اداره امور رعيت دارد، و آن اين است كه هفت گاو را چاق كند، تا آذوقه هفت گاو لاغر كه بزودى بر ايشان حمله مى كنند تاءمين شود، و هفت سنبله سبز را بعد از آن كه خشك شد بهمان حالت و بدون كوبيدن و از سنبله جدا كردن حفظ كنند.


پس گويا روح پادشاه وظيفه آينده خود را در قبال خشمى كه زمين در پيش دارد در خواب مجسم ديده ، خود سالهاى فراوانى و ارزاق آنرا بصورت گاو و تكثير محصول آنرا بصورت چاقى ، و قحطى سالهاى بعد را بصورت لاغرى ديده ، و تمام شدن ذخيره هفت سال اول در هفت سال دوم را به اين صورت ديده كه گاوهاى لاغر گاوهاى چاق را مى خورند، و وظيفه خود را كه بايد محصول سالهاى اول را در سنبله هاى خشك نگهدارى كند بصورت هفت سنبله خشك در مقابل هفت سنبله سبز مشاهده كرده است.
آن وقت، ايشان پرسيده باشند: راه نجات از اين پيشامد خطرناك چيست؟ در جواب گفته باشد: «هفت سال كشت و زرع كنيد، و آنچه درو مى كنيد، نكوبيده ذخيره سازيد...»، بلكه اساس كلام خود را از ابتدا، نشان دادن راه نجات قرار داد، و فهماند اين كه مى گويم هفت سال كشت و زرع كنيد، براى نجات از پيشامدى است كه در جلو داريد، و آن گرانى و قحطى است، و اين، خود روشن است و احتياجى به توضيح ندارد.
 
و همين، خود دليل بر اين است كه خوابى هم كه پادشاه ديده بود، تجسّم روشى است كه بايد در نجات دادن مردم اتخاذ كند، و اشاره است به وظيفه اى كه در قبال مسؤوليت اداره امور رعيت دارد، و آن، اين است كه هفت گاو را چاق كند، تا آذوقه هفت گاو لاغر كه به زودى بر ايشان حمله مى كنند، تأمين شود، و هفت سنبله سبز را بعد از آن كه خشك شد، به همان حالت و بدون كوبيدن و از سنبله جدا كردن حفظ كنند.


يوسف (عليه السلام ) هم در تاءويل خود اضافه بر اين چيزى نگفت ، جز اينكه سه چيز را بر آن اضافه كرد كه بايد ديد از كجاى روياى شاه استفاده كرده است.
پس گويا روح پادشاه وظيفه آينده خود را در قبال خشمى كه زمين در پيش دارد، در خواب مجسم ديده، خود سال هاى فراوانى و ارزاق آن را به صورت گاو و تكثير محصول آن را به صورت چاق ، و قحطى سال هاى بعد را به صورت لاغرى ديده، و تمام شدن ذخيره هفت سال اول در هفت سال دوم را به اين صورت ديده كه گاوهاى لاغر گاوهاى چاق را مى خورند، و وظيفه خود را كه بايد محصول سال هاى اول را در سنبله هاى خشك نگه دارى كند، به صورت هفت سنبله خشك، در مقابل هفت سنبله سبز مشاهده كرده است.


اول : جمله «'''الا قليلا مما تاكلون '''» است و اين جمله جزو تاءويل نيست ، و تنها مى خواهد بفهماند كه از آنچه بايد در سنبله ذخيره شود مى توانند بمقدار حاجت هر سال خود مصرف كنند.
يوسف «عليه السلام» هم در تأويل خود اضافه بر اين چيزى نگفت، جز اين كه سه چيز را بر آن اضافه كرد كه بايد ديد از كجاى رؤياى شاه استفاده كرده است.
 
اول: جملۀ «إلَّا قَلِيلاً مِمَّا تَأكُلُونَ» است و اين جمله، جزو تأويل نيست، و تنها مى خواهد بفهماند كه از آنچه بايد در سنبله ذخيره شود، مى توانند به مقدار حاجت هر سال خود مصرف كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۳ </center>
دوم : جمله «'''الا قليلا مما تحصنون '''» است كه استثناء از ذخيره اى است كه در سالهاى قحطى مصرف مى كنند، و مى فهماند در آن سالها نبايد همه ذخيره را بخورند، بلكه مقدارى از آن را جهت بذر براى اولين سال كشت و زرع خود نگهدارند و هم اينكه اندوخته اى احتياطى باشد، و گويا يوسف (عليه السّلام ) اين قسمت را از جمله «'''ياكلهن سبع عجاف '''» گرفته ، چونكه اگر بنا بود در هفت سال دوم همه ذخيره هفت سال اول را بخورند بايد مى فرمود: «'''اكلهن سبع عجاف '''» يعنى ديدم كه هفت گاو لاغر آنها را خوردند، نه اينكه مى خورند، يوسف (عليه السّلام ) از كلمه «'''مى خورند'''» فهميده كه مشغول خوردنند و هنوز تمام نكرده اند، چون اگر تمام كرده بودند شاه در نقل خواب خود مى گفت : ديدم كه آنها را خوردند.
دوم: جملۀ «إلَّا قَلِيلاً مِمَّا تُحصِنُونَ» است كه استثناء از ذخيره اى است كه در سال هاى قحطى مصرف مى كنند، و مى فهماند در آن سال ها نبايد همه ذخيره را بخورند، بلكه مقدارى از آن را جهت بذر براى اولين سال كشت و زرع خود نگه دارند و هم اين كه اندوخته اى احتياطى باشد، و گويا يوسف «عليه السّلام»، اين قسمت را از جملۀ «يَأكُلُهُنَّ سَبعٌ عِجَافٌ» گرفته. چون كه اگر بنا بود در هفت سال دوم، همۀ ذخيره هفت سال اول را بخورند، بايد مى فرمود: «أكَلَهُنَّ سَبعٌ عِجَافٌ». يعنى: ديدم كه هفت گاو لاغر آن ها را خوردند، نه اين كه مى خورند. يوسف «عليه السّلام» از كلمۀ «مى خورند»، فهميده كه مشغول خوردنند و هنوز تمام نكرده اند. چون اگر تمام كرده بودند، شاه در نقل خواب خود مى گفت: ديدم كه آن ها را خوردند.
 
سوم: جملۀ «ثُمَّ يَأتِى مِن بَعدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعصِرُونَ» است، كه در متن خواب شاه چيزى كه اشاره به آمدن چنين سالى كند، نبوده، و گويا يوسف آن را از عدد هفت استفاده كرده، كه هم در گاوهاى چاق و هم در گاوهاى لاغر و هم در سنبله هاى سبز به كار رفته (و اگر سال هشتم هم قحطى مى شد، عدد سال هاى قحطى هفت نبود).


سوم : جمله «'''ثم ياتى من بعد ذلك عام فيه يغاث الناس و فيه يعصرون '''» است ، كه در متن خواب شاه چيزى كه اشاره به آمدن چنين سالى كند نبوده ، و گويا يوسف آنرا از عدد هفت استفاده كرده كه هم در گاوهاى چاق و هم در گاوهاى لاغر و هم در سنبله هاى سبز بكار رفته (و اگر سال هشتم هم قحطى مى شد عدد سالهاى قحطى هفت نبود).
و جملۀ «ثُمَّ يَأتِى مِن بَعدِ ذَلِكَ عَامٌ» هرچند به صورت پيشگويى نسبت به آينده است، ليكن كنايه است از اين كه سالى كه بعد از هفت سال قحطى مى آيد، حاجت به جدّ و جهد در امر زراعت و ذخيره كردن ندارند. در آن سال، ديگر مكلف به اين دستورات كه گفته شد، نيستند، و گردانندگان مملكت درباره ارزاق مردم تكليفى نخواهند داشت.


و جمله «'''ثم ياتى من بعد ذلك عام '''» هر چند بصورت پيشگويى نسبت به آينده است ، ليكن كنايه است از اينكه سالى كه بعد از هفت سال قحطى مى آيد حاجت به جد و جهد در امر زراعت و ذخيره كردن ندارند، در آن سال ، ديگر مكلف به اين دستورات كه گفته شد نيستند، و گردانندگان مملكت درباره ارزاق مردم تكليفى نخواهند داشت.
و شايد به خاطر اين سه جمله بود كه در آيه مورد بحث، سياق را از خطاب به غيبت تغيير داد و فرمود: «فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعصِرُونَ»، و نفرمود: «فِيهِ تُغَاثُونَ وَ فِيهِ تَعصِرُونَ». زيرا در اين تغيير سياق، اشاره است به اين كه مردم در اين سال احتياجى به شما درباريان ندارند، بلكه خودشان باران مى بينند و ارزاق خود را تهيه مى كنند. چون در آن سال خداوند بركت و نعمت را بر ايشان نازل مى كند.


و شايد به خاطر اين سه جمله بود كه در آيه مورد بحث سياق را از خطاب به غيبت تغيير داد و فرمود: «'''فيه يغاث الناس و فيه يعصرون '''» و نفرمود: «'''فيه تغاثون و فيه تعصرون '''» زيرا در اين تغيير سياق ، اشاره است به اينكه مردم در اين سال احتياجى به شما درباريان ندارند، بلكه خودشان باران مى بينند و ارزاق خود را تهيه مى كنند، چون در آن سال خداوند بركت و نعمت را بر ايشان نازل مى كند.
از همين جا پاسخ گفتۀ صاحب «المنار» معلوم مى شود كه در كلام سابق خود گفته بود: اين نكته را يوسف از راه وحى فهميده بود و در متن خواب شاه، قرينه اى در مقابل آن نبود، و از لوازم تأويل هم نبود.


از همينجا پاسخ گفته صاحب المنار معلوم مى شود كه در كلام سابق خود گفته بود: اين نكته را يوسف از راه وحى فهميده بود و در متن خواب شاه قرينه اى در مقابل آن نبود، و از لوازم تاءويل هم نبود.
زيرا معلوم شد كه آمدن سال هاى فراوانى بعد از هفت سال قحطى، از خصوصياتى است كه بدون ترديد و خيلى روشن از رؤيا استفاده مى شود.  


زيرا معلوم شد كه آمدن سالهاى فراوانى بعد از هفت سال قحطى از خصوصياتى است كه بدون ترديد و خيلى روشن از رويا استفاده مى شود، و اما اينكه گفته بود اين سال فراوانى پس از قحطى از ساير سالهاى فراوانى قبل از قحطى به مراتب با خود آن سالها فرق دارد و نعمت در آن فراوان تر است ، مطلبى است كه وى بدون دليل گفته و از جهت لفظ، هيچ دليلى در آيه بر آن وجود ندارد.
و اما اين كه گفته بود: اين سال فراوانى، پس از قحطى از ساير سال هاى فراوانى قبل از قحطى، به مراتب با خود آن سال ها فرق دارد و نعمت در آن فراوان تر است، مطلبى است كه وى بدون دليل گفته و از جهت لفظ، هيچ دليلى در آيه بر آن وجود ندارد.


از آنچه گفته شد وجه اين هم كه چرا سنبله هاى خشك را به عدد هفت توصيف نكرد معلوم شد، چون خاطرنشان كرديم كه رويا، خود حادثه و پيشامد سال هاى فراوانى و خشكى را مجسم نكرده ، بلكه تجسم وظيفه عملى است كه كارگردانان مملكت در قبال اين پيشامد دارند، و بهمين جهت حاجتى به توصيف مزبور نديده و از ذكر آن اعراض كرده است .
از آنچه گفته شد، وجه اين هم كه چرا سنبله هاى خشك را به عدد هفت توصيف نكرد، معلوم شد. چون خاطرنشان كرديم كه رؤيا، خود حادثه و پيشامد سال هاى فراوانى و خشكى را مجسم نكرده، بلكه تجسم وظيفه عملى است كه كارگردانان مملكت در قبال اين پيشامد دارند، و به همين جهت حاجتى به توصيف مزبور نديده و از ذكر آن اعراض كرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۴ </center>
بخلاف اينكه اگر رويا تجسم خود پيشامد بود، كه در اينصورت ميبايستى سنبله هاى خشك را هم به عدد هفت توصيف مى كرد (دقّت فرمائيد).
به خلاف اين كه اگر رؤيا تجسم خود پيشامد بود، كه در اين صورت می بايستى سنبله هاى خشك را هم به عدد هفت توصيف مى كرد (دقّت فرمایيد).


و نيز از آنچه گذشت اين معنا بدست آمد كه مناسب تر آنست كه مراد از جمله «'''يغاث '''» و جمله «'''يعصرون '''» باريدن باران و يا روييدن گياهان خودرو و دوشيدن چهارپايان باشد، زيرا اين معانى با گاوهاى چاق و لاغرى كه شاه در خواب ديد مناسب و معهود است ، و بهمين جهت در اين آيه خصوص غيث و عصر را ذكر كرده (و خدا داناتر است ).
و نيز از آنچه گذشت، اين معنا به دست آمد كه مناسب تر آن است كه مراد از جملۀ «يُغَاثُ»، و جملۀ «يَعصِرُونَ»، باريدن باران و يا روييدن گياهان خودرو و دوشيدن چهارپايان باشد. زيرا اين معانى با گاوهاى چاق و لاغرى كه شاه در خواب ديد، مناسب و معهود است، و به همين جهت در اين آيه، خصوص «غيث» و «عصر» را ذكر كرده (و خدا داناتر است).
<span id='link186'><span>
<span id='link186'><span>


۱۶٬۸۱۴

ویرایش