۱۷٬۰۶۹
ویرایش
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
==روايتى جعلى از اميرالمؤمنين (ع) در اين باره== | ==روايتى جعلى از اميرالمؤمنين (ع) در اين باره== | ||
و در الدّرالمنثور است كه | و در الدّرالمنثور است كه ابونعيم، در كتاب حليه، از على بن ابى طالب «عليه السّلام» روايت كرده كه در تفسير آيه «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا» فرموده: | ||
يوسف | زليخا به يوسف طمع كرد، و يوسف هم به وى طمع كرد. و از طمع او، يكى اين بود كه تصميم گرفت بند زير جامه را باز كند. در همين موقع زليخا برخاست و بتى را كه در گوشه منزلش بود و با دُرّ و ياقوت آرايش شده بود، با پارچه سفيدى پوشاند، تا بين بت و خودش حائلى باشد. | ||
يوسف گفت: چه كار مى كنى؟ گفت: شرم دارم كه مرا در اين حال ببيند. يوسف گفت: تو از يك بتى كه نه مى خورد و نه مى آشامد، شرم مى كنى و من از خداى خودم، كه شاهد و ناظر عمل هر كس است، شرم نداشته باشم؟ آنگاه گفت: ابدا به آرزوى خودت از من نخواهى رسيد. و اين بود آن برهانى كه ديد. | |||
علاوه بر | مؤلف: اين روايت، از جعليات است، و چگونه ممكن است على بن ابى طالب «عليه السلام»، چنين فرمايشى كرده باشد؟ با اين كه كلمات او و ساير ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، پُر است از مسأله عصمت انبياء و مذهب اين امامان، در اين باره معروف است. | ||
علاوه بر اين، پوشاندن بت از طرف زليخا و انتقال يوسف به مطلبى كه عمل زليخا يادآوری اش كرد، برهانى نيست كه خداوند آن را رؤيت برهان بنامد، و هرچند كه اين مضمون در رواياتى از طرق اهل بيت «عليهم السلام» نيز آمده، وليكن آن ها هم به خاطر اين كه اخبارى آحاد هستند، قابل اعتماد نيستند. | |||
مگر اين كه بگوييم: زليخا برخاسته و روى بتى كه در آن اتاق بوده، پوشانيده، و اين عمل باعث شده كه يوسف آيت توحيد را مشاهده كرده باشد، آن چنان كه پرده ها از ميان او و ساحت كبرياى خداوند برداشته و وى برهانى ديده باشد كه با ديدن آن، از هر سوء و فحشايى مصون شده است. همچنان كه قبلا هم همين طور بود و به همين جهت خداوند درباره اش فرموده: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۸ </center> | ||
«إنَّهُ مِن عِبَادِنَا المُخلَصِين»، و اين احتمال بعيد نيست، و اگر روايات نظير فوق معتبر و صحيح باشد، مى بايستى همين معنا منظور آن ها باشد. | |||
<span id='link162'><span> | <span id='link162'><span> | ||
مؤلف : اين | و نيز در همان كتاب آمده كه: ابو الشيخ، از ابن عباس روايت كرده كه گفت: | ||
يوسف «عليه السّلام»، سه بار دچار لغزش شد. يكى آن جا كه قصد زليخا را كرد، و در نتيجه به زندان افتاد، و يكى آن جا كه به رفيق زندانش گفت: «مرا نزد اربابت يادآورى كن»، و در نتيجه به كفاره اين كه ياد پروردگارش را فراموش كرد، مدت زندانش طولانى تر شد. و يكى آن جا كه نسبت دزدى به برادرانش داد و گفت: «إنَّكُم لَسَارِقُونَ»، و آن ها هم در جوابش گفتند: «إن يَسرِق فَقَد سَرَقَ أخٌ لَهُ مِن قَبلُ». | |||
مؤلف: اين روايت، مخالف صريح قرآن است كه مقام اجتباء و اخلاص را به يوسف نسبت داده. كسى كه چنين مقامى را داراست و خداوند او را خالص براى خود كرده و شيطان در او راه ندارد. | |||
آرى، چگونه تصوّر مى شود كه خداوند كسى را كه تصميم بر زشت ترين گناهان كرده و شيطان ياد پروردگارش را از دلش بيرون برده، و او در سخنانش دروغ گفته و خداوند هم به خاطر همين جرائم، به زندانش افكنده و دوباره مدت زندانش را طولانى تر كرده، «صديق» بنامد، و از بندگان مُخلَص و نيكوكارش بخواند، و بفرمايد كه: «ما به او حكم و علم داديم و او را براى خود برگزيديم، و نعمت خود را بر او تمام كرديم»؟ | |||
و | و از اين قبيل روايات زياد است كه الدر المنثور آن ها را نقل كرده، و ما پاره اى از آن ها را در آن جا كه آيات را بيان مى كرديم، نقل نموديم، و به هيچ يك آن ها اعتمادى نيست. | ||
و در تفسير قمى آمده كه در روايت ابى | و نيز آورده كه احمد و ابن جرير و بيهقى، در كتاب «دلائل»، از ابن عباس، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت كرده اند كه فرمود: چهار نفر به زبان آمدند، با اين كه طفل صغير بودند: ۱ - پسر آرايشگر دختر فرعون. ۲ - آن طفلى كه به نفع يوسف شهادت داد. ۳ - صاحب جريح. ۴ - عيسى بن مريم. | ||
و در تفسير قمى آمده كه در روايت ابى الجارود، در تفسير «قَد شَغَفَهَا حُبّاً» فرموده: محبت يوسف زليخا را در پرده كرد و از مردم پوشيده اش ساخت، به طورى كه غير از يوسف چيز ديگرى نمى فهميد. و «حجاب»، به معناى «شغاف»، و «شغاف» به معناى «حجاب» قلب است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۹ </center> | ||
و | و نيز، در همان كتاب، در ضمن داستان دعوت كردن از زنان مصر و بريدن دست هاى ايشان فرموده: يوسف آن روز را به شب نرسانيده بود كه از طرف يك يك از زنان كه وى را ديده بودند، دعوت رسيد و او را به سوى خود خواندند. | ||
يوسف آن روز بسيار ناراحت شد، و عرض كرد: پروردگارا! زندان را دوست تر مى دارم از آنچه كه اينان مرا بدان دعوت مى كنند، و اگر تو كيد ايشان را از من | يوسف آن روز بسيار ناراحت شد، و عرض كرد: پروردگارا! زندان را دوست تر مى دارم از آنچه كه اينان مرا بدان دعوت مى كنند، و اگر تو كيد ايشان را از من نگردانى، من نيز به آنان متمايل مى شوم و از جاهلان مى گردم. خداوند هم دعايش را مستجاب نمود و كيد ايشان را از وى بگردانيد... | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۳۰ </center> | ||
<span id='link163'><span> | <span id='link163'><span> | ||
==آيات ۴۲ - ۳۵، سوره يوسف == | ==آيات ۴۲ - ۳۵، سوره يوسف == | ||
ثُمَّ بَدَا لهَُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُا الاَيَتِ لَيَسجُنُنَّهُ حَتى حِينٍ(۳۵) | ثُمَّ بَدَا لهَُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُا الاَيَتِ لَيَسجُنُنَّهُ حَتى حِينٍ(۳۵) |
ویرایش