گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۳: خط ۲۳:
<span id='link124'><span>
<span id='link124'><span>


==افترائات ناشايسته و اتّهامات قبيحى كه در تفاسير عامه به حضرت يوسف (عليه السلام ) نسبت داده شده است ==
==اتّهامات زشت و ناروا، در تفاسير عامّه، نسبت به حضرت يوسف «ع»==
زمخشرى در كشاف گفته : «'''هم '''» يوسف را چنين تفسير كرده اند كه : يوسف بند شلوار زليخا را باز كرد، و خود به حالت مردى كه مى خواهد جماع كند درآمد. و نيز تفسير كرده اند كه يوسف بند شلوار خود را باز كرد و در ميان پاهاى زليخا در حالتى كه طاق و از خوابيده بود، بنشست . و «'''برهان '''» را چنين تفسير كرده اند كه : آوازى شنيد كه زنهار! اى يوسف و زنهار اى زليخا ! ولى يوسف گوش به اين صدا نداد، دوباره شنيد، و باز توجهى نكرد، بار سوم شنيد كه دور شو از زليخا، باز در دلش موثر نشد تا آنكه يعقوب در نظرش مجسّم شد كه داشت سرانگشت خود را مى گزيد. و بعضى گفته اند كه يعقوب دست به سينه يوسف زد و در نتيجه شهوتش از نوك انگشتانش بريخت .
زمخشرى در كشّاف گفته: «همّ» يوسف را چنين تفسير كرده اند كه:  


و نيز از حرفهاى ياوه اى كه زده اند اين است كه : تمامى فرزندان يعقوب هر كدام صاحب دوازده پسر شدند مگر يوسف كه صاحب يازده فرزند شد به خاطر اينكه در آن روز كه قصد زليخا را كرد شهوتش ناقص شد.
يوسف، بند شلوار زليخا را باز كرد، و خود به حالت مردى كه مى خواهد جماع كند، در آمد.
 
و نيز، تفسير كرده اند كه: يوسف بند شلوار خود را باز كرد و در ميان پاهاى زليخا، در حالتى كه طاق باز خوابيده بود، بنشست. و «برهان» را چنين تفسير كرده اند كه: آوازى شنيد كه زنهار! اى يوسف و زنهار اى زليخا! ولى يوسف گوش به اين صدا نداد. دوباره شنيد، و باز توجهى نكرد. بار سوم شنيد كه دور شو از زليخا! باز در دلش مؤثر نشد، تا آن كه يعقوب در نظرش مجسّم شد كه داشت سرِ انگشت خود را مى گزيد. و بعضى گفته اند كه: يعقوب دست به سينه يوسف زد و در نتيجه، شهوتش از نوك انگشتانش بريخت.
 
و نيز از حرف هاى ياوه اى كه زده اند، اين است كه: تمامى فرزندان يعقوب، هر كدام صاحب دوازده پسر شدند، مگر يوسف كه صاحب يازده فرزند شد. به خاطر اين كه در آن روز كه قصد زليخا را كرد، شهوتش ناقص شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷۹ </center>
و نيز گفته اند كه : صيحه اى بلند شد كه اى يوسف ! مانند پرنده اى مباش كه پر و بال دارد ولى اگر زنا كند پر و بالش مى ريزد. و نيز گفته اند: كف دستى بين يوسف و زليخا نمايان شد كه نه بازو داشت و نه مچ ، و در آن نوشته بود: «'''و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين - بر شما نگهبانانى موكلند بزرگوار و نويسنده '''» و با آنكه آن را ديد منصرف نشد، دوباره در آن خواند كه نوشته : «'''و لا تقربوا الزنا انه كان فاحشه و ساء سبيلا - به زنا نزديك نشويد كه عملى زشت و روشى قبيح است '''»، باز هم دست برنداشت ، آنگاه ديد كه در آن نوشته : «'''و اتقوا يوما ترجعون فيه الى اللّه - بتر سيد از روزى كه در آن روز به سوى خدا بازمى گرديد'''»، باز هم متنبه نشد، ناگزير خدا به جبرئيل فرمود: بنده مرا قبل از اينكه به خطا آلوده گردد درياب . جبرئيل پايين آمد و به يوسف گفت : اى يوسف آيا عمل سفيهان را انجام مى دهى با اينكه نام تو در ديوان انبياء نوشته شده است ؟
و نيز گفته اند كه : صيحه اى بلند شد كه اى يوسف! مانند پرنده اى مباش كه پر و بال دارد، ولى اگر زنا كند، پر و بالش مى ريزد.  


بعضى ديگر گفته اند: تمثال عزيز را در برابر خود ديد. بعضى گفته اند: زليخا در اين بين ناگهان برخاست و پارچه اى به روى بت خود انداخت و گفت : شرم مى دارم از اينكه بت من مرا به اين حال ببيند، يوسف هم برخاست و گفت كه تو از سنگى كه نه مى بيند و نه مى شنود شرم مى كنى آن وقت من از خداى سميع ، بصير و داناى به اسرار دلها شرم نداشته باشم ؟!
و نيز گفته اند: كف دستى بين يوسف و زليخا نمايان شد كه نه بازو داشت و نه مچ، و در آن نوشته بود: «وَ إنَّ عَلَيكُم لَحَافِظِينَ كِرَاماً كَاتِبِينَ: بر شما نگهبانانى موكّل اند، بزرگوار و نويسنده»، و با آن كه آن را ديد، منصرف نشد. دوباره در آن خواند كه نوشته: «وَ لَا تَقرَبُوا الزِّنَا إنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلاً: به زنا نزديك نشويد كه عملى زشت و روشى قبيح است». باز هم دست برنداشت. آنگاه ديد كه در آن نوشته: «وَ اتَّقُوا يَوماً تُرجَعُونَ فِيهِ إلَى اللّه: بترسيد از روزى كه در آن روز، به سوى خدا باز مى گرديد». باز هم متنبه نشد. ناگزير خدا به جبرئيل فرمود: بندۀ مرا قبل از اين كه به خطا آلوده گردد، درياب. جبرئيل پايين آمد و به يوسف گفت: اى يوسف! آيا عمل سفيهان را انجام مى دهى، با اين كه نام تو، در ديوان انبياء نوشته شده است؟


اين روايات و نظائرش رواياتى است كه حشويه و جبريه كه دينى جز دروغ بستن به خدا و انبيائش ندارند جعل نموده ، و يا دنبالش را گرفته اند، و اهل عدل و توحيد بحمد اللّه عقايدى كه بتوان بدان خرده گرفت ، ندارند.
بعضى ديگر گفته اند: تمثال عزيز را در برابر خود ديد.  


آرى ، اگر از يوسف كوچكترين لغزشى سرزده بود قرآن كريم از آن خبر مى داد و از توبه و استغفارش يادى مى كرد، همچنانكه لغزش آدم و داوود و نوح و ايوب و ذى النون و توبه و استغفار ايشان را نقل كرده . درباره يوسف (عليه السّلام ) مى بينيم كه جز ثنا و مدح چيزى نگفته ، و در مقام ثنايش او را مخلص خوانده .
بعضى گفته اند: زليخا در اين بين ناگهان برخاست و پارچه اى به روى بت خود انداخت و گفت: شرم مى دارم از اين كه بت من، مرا به اين حال ببيند. يوسف هم برخاست و گفت كه: تو از سنگى كه نه مى بيند، و نه مى شنود، شرم مى كنى، آن وقت من از خداى سميع، بصير و داناى به اسرار دل ها، شرم نداشته باشم؟!


پس بطور قطع مى فهميم كه يوسف در اين مقام و موقف بس خطرناك و باريك ، ثبات قدم را از دست نداده، و با نفس خود مجاهدتى كرده كه جز از صاحبان قوت و عزم ساخته نيست كه در چنين موقعى رعايت دليل حرمت و قبح را بكنند، تا آنجا كه از ناحيه خداى عالم مستحق ثنا گشته ، هم در كتب اولين (عهدين ) و هم در قرآن كه بر ساير كتب آسمانى حجت بوده و مصدق آنهاست به نيكى ياد شده ، تا آنجا كه در قرآن كريم سوره اى تمام را به او و نقل داستان او اختصاص داده و به غير داستان او چيزى نياورده ، باشد كه ياد خير او را در آيندگان زنده بدارد همچنانكه درباره جدش ابراهيم همين رفتار را نموده ، تا صلحاى بشر تا آخر دهر در عفت نفس و پاكدامنى و استوارى در لغزشگاهها به وى اقتداء كنند.
اين روايات و نظائرش، رواياتى است كه حشويّه و جبريّه، كه دينى جز دروغ بستن به خدا و انبيائش ندارند، جعل نموده، و يا دنبالش را گرفته اند، و اهل عدل و توحيد، بِحَمدِ اللّه، عقايدى كه بتوان بدان خرده گرفت، ندارند.
 
آرى، اگر از يوسف كوچكترين لغزشى سر زده بود، قرآن كريم، از آن خبر مى داد و از توبه و استغفارش يادى مى كرد. همچنان كه لغزش آدم و داوود و نوح و ايّوب و ذى النون و توبه و استغفار ايشان را نقل كرده. درباره يوسف «عليه السّلام»، مى بينيم كه جز ثنا و مدح چيزى نگفته، و در مقام ثنايش، او را «مُخلَص» خوانده.
 
پس به طور قطع مى فهميم كه يوسف در اين مقام و موقف بس خطرناك و باريك، ثبات قدم را از دست نداده، و با نفس خود مجاهدتى كرده، كه جز از صاحبان قوّت و عزم ساخته نيست، كه در چنين موقعى رعايت دليل حرمت و قبح را بكنند، تا آن جا كه از ناحيه خداى عالَم، مستحق ثنا گشته، هم در كتب اولين (عهدين)، و هم در قرآن، كه بر ساير كتب آسمانى حجت بوده و مصدّق آن هاست، به نيكى ياد شده، تا آن جا كه در قرآن كريم، سوره اى تمام را به او و نقل داستان او اختصاص داده و به غير داستان او، چيزى نياورده، باشد كه ياد خير او را در آيندگان زنده بدارد، همچنان كه درباره جدّش ابراهيم، همين رفتار را نموده، تا صلحاى بشر تا آخر دهر، در عفّت نفس و پاكدامنى و استوارى در لغزشگاه ها، به وى اقتداء كنند.
<span id='link125'><span>
<span id='link125'><span>
==در مذمت صاحبان اين سخنان موهون ==
==در مذمت صاحبان اين سخنان موهون ==
پس بايد گفت خدا عذاب كند آن دسته از عالم نمايانى را كه در كتابهاى خود چيرهايى مى نويسند كه برگشتش به اين شود كه آن يوسفى كه خداى تعالى سوره اى كامل به عنوان «'''احسن القصص '''» در قرآن عربى مبين در حقّش نازل كرده تا مردم به وى اقتداء كنند همان پيغمبرى است كه ميان دو پاى يك زن زانيه نشست و بند جامه خود را باز كرد تا با او زنا كند، مردم بايد به چنين پيغمبرى اقتدا كنند، و اگر در چنين حالى پروردگارشان مكرر از اين عمل نهيشان كرد مانند يوسف گوش به هاتف غيبى نداده سرگرم كار خود باشند، و اگر هاتف غيبى سه نوبت ، آيات زاجره بر ايشان بخواند، و آن توبيخها و تهديدهاى شديد را بنمايد،
پس بايد گفت خدا عذاب كند آن دسته از عالم نمايانى را كه در كتابهاى خود چيرهايى مى نويسند كه برگشتش به اين شود كه آن يوسفى كه خداى تعالى سوره اى كامل به عنوان «'''احسن القصص '''» در قرآن عربى مبين در حقّش نازل كرده تا مردم به وى اقتداء كنند همان پيغمبرى است كه ميان دو پاى يك زن زانيه نشست و بند جامه خود را باز كرد تا با او زنا كند، مردم بايد به چنين پيغمبرى اقتدا كنند، و اگر در چنين حالى پروردگارشان مكرر از اين عمل نهيشان كرد مانند يوسف گوش به هاتف غيبى نداده سرگرم كار خود باشند، و اگر هاتف غيبى سه نوبت ، آيات زاجره بر ايشان بخواند، و آن توبيخها و تهديدهاى شديد را بنمايد،
۱۶٬۹۰۷

ویرایش