۱۶٬۹۰۷
ویرایش
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
يوسف، بند شلوار زليخا را باز كرد، و خود به حالت مردى كه مى خواهد جماع كند، در آمد. | يوسف، بند شلوار زليخا را باز كرد، و خود به حالت مردى كه مى خواهد جماع كند، در آمد. | ||
و نيز، تفسير كرده اند كه: يوسف بند شلوار خود را باز كرد و در ميان پاهاى زليخا، در حالتى كه طاق باز خوابيده بود، بنشست. و «برهان» را چنين تفسير كرده اند كه: آوازى شنيد كه زنهار! اى يوسف و زنهار اى زليخا! ولى يوسف گوش به اين صدا نداد. دوباره شنيد، و باز توجهى نكرد. بار سوم شنيد كه دور شو از زليخا! باز در دلش مؤثر نشد، تا آن كه يعقوب در نظرش مجسّم شد كه داشت سرِ انگشت خود را مى گزيد. و بعضى گفته اند كه: يعقوب دست به سينه يوسف زد و در نتيجه، شهوتش از نوك انگشتانش بريخت. | و نيز، تفسير كرده اند كه: يوسف بند شلوار خود را باز كرد و در ميان پاهاى زليخا، در حالتى كه طاق باز خوابيده بود، بنشست. و «برهان» را چنين تفسير كرده اند كه: آوازى شنيد كه زنهار! اى يوسف و زنهار اى زليخا! ولى يوسف گوش به اين صدا نداد. دوباره شنيد، و باز توجهى نكرد. | ||
بار سوم شنيد كه دور شو از زليخا! باز در دلش مؤثر نشد، تا آن كه يعقوب در نظرش مجسّم شد كه داشت سرِ انگشت خود را مى گزيد. و بعضى گفته اند كه: يعقوب دست به سينه يوسف زد و در نتيجه، شهوتش از نوك انگشتانش بريخت. | |||
و نيز از حرف هاى ياوه اى كه زده اند، اين است كه: تمامى فرزندان يعقوب، هر كدام صاحب دوازده پسر شدند، مگر يوسف كه صاحب يازده فرزند شد. به خاطر اين كه در آن روز كه قصد زليخا را كرد، شهوتش ناقص شد. | و نيز از حرف هاى ياوه اى كه زده اند، اين است كه: تمامى فرزندان يعقوب، هر كدام صاحب دوازده پسر شدند، مگر يوسف كه صاحب يازده فرزند شد. به خاطر اين كه در آن روز كه قصد زليخا را كرد، شهوتش ناقص شد. | ||
خط ۳۴: | خط ۳۶: | ||
و نيز گفته اند كه : صيحه اى بلند شد كه اى يوسف! مانند پرنده اى مباش كه پر و بال دارد، ولى اگر زنا كند، پر و بالش مى ريزد. | و نيز گفته اند كه : صيحه اى بلند شد كه اى يوسف! مانند پرنده اى مباش كه پر و بال دارد، ولى اگر زنا كند، پر و بالش مى ريزد. | ||
و نيز گفته اند: كف دستى بين يوسف و زليخا نمايان شد كه نه بازو داشت و نه مچ، و در آن نوشته بود: «وَ إنَّ عَلَيكُم لَحَافِظِينَ كِرَاماً كَاتِبِينَ: بر شما نگهبانانى موكّل اند، بزرگوار و نويسنده»، و با آن كه آن را ديد، منصرف نشد. دوباره در آن خواند كه نوشته: «وَ لَا تَقرَبُوا الزِّنَا إنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلاً: به زنا نزديك نشويد كه عملى زشت و روشى قبيح است». باز هم دست برنداشت. آنگاه ديد كه در آن نوشته: «وَ اتَّقُوا يَوماً تُرجَعُونَ فِيهِ إلَى اللّه: بترسيد از روزى كه در آن روز، به سوى خدا باز مى گرديد». باز هم متنبه نشد. ناگزير خدا به جبرئيل فرمود: بندۀ مرا قبل از اين كه به خطا آلوده گردد، درياب. جبرئيل پايين آمد و به يوسف گفت: اى يوسف! آيا عمل سفيهان را انجام مى دهى، با اين كه نام تو، در ديوان انبياء نوشته شده است؟ | و نيز گفته اند: كف دستى بين يوسف و زليخا نمايان شد كه نه بازو داشت و نه مچ، و در آن نوشته بود: «وَ إنَّ عَلَيكُم لَحَافِظِينَ كِرَاماً كَاتِبِينَ: بر شما نگهبانانى موكّل اند، بزرگوار و نويسنده»، و با آن كه آن را ديد، منصرف نشد. دوباره در آن خواند كه نوشته: «وَ لَا تَقرَبُوا الزِّنَا إنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلاً: به زنا نزديك نشويد كه عملى زشت و روشى قبيح است». باز هم دست برنداشت. | ||
آنگاه ديد كه در آن نوشته: «وَ اتَّقُوا يَوماً تُرجَعُونَ فِيهِ إلَى اللّه: بترسيد از روزى كه در آن روز، به سوى خدا باز مى گرديد». باز هم متنبه نشد. ناگزير خدا به جبرئيل فرمود: بندۀ مرا قبل از اين كه به خطا آلوده گردد، درياب. جبرئيل پايين آمد و به يوسف گفت: اى يوسف! آيا عمل سفيهان را انجام مى دهى، با اين كه نام تو، در ديوان انبياء نوشته شده است؟ | |||
بعضى ديگر گفته اند: تمثال عزيز را در برابر خود ديد. | بعضى ديگر گفته اند: تمثال عزيز را در برابر خود ديد. | ||
خط ۴۴: | خط ۴۸: | ||
آرى، اگر از يوسف كوچكترين لغزشى سر زده بود، قرآن كريم، از آن خبر مى داد و از توبه و استغفارش يادى مى كرد. همچنان كه لغزش آدم و داوود و نوح و ايّوب و ذى النون و توبه و استغفار ايشان را نقل كرده. درباره يوسف «عليه السّلام»، مى بينيم كه جز ثنا و مدح چيزى نگفته، و در مقام ثنايش، او را «مُخلَص» خوانده. | آرى، اگر از يوسف كوچكترين لغزشى سر زده بود، قرآن كريم، از آن خبر مى داد و از توبه و استغفارش يادى مى كرد. همچنان كه لغزش آدم و داوود و نوح و ايّوب و ذى النون و توبه و استغفار ايشان را نقل كرده. درباره يوسف «عليه السّلام»، مى بينيم كه جز ثنا و مدح چيزى نگفته، و در مقام ثنايش، او را «مُخلَص» خوانده. | ||
پس به طور قطع مى فهميم كه يوسف در اين مقام و موقف بس خطرناك و باريك، ثبات قدم را از دست نداده، و با نفس خود مجاهدتى كرده، كه جز از صاحبان قوّت و عزم ساخته نيست، كه در چنين موقعى رعايت دليل حرمت و قبح را بكنند، تا آن جا كه از ناحيه خداى عالَم، مستحق ثنا گشته، هم در كتب اولين (عهدين)، و هم در قرآن، كه بر ساير كتب آسمانى حجت بوده و مصدّق آن هاست، به نيكى ياد | پس به طور قطع مى فهميم كه يوسف در اين مقام و موقف بس خطرناك و باريك، ثبات قدم را از دست نداده، و با نفس خود مجاهدتى كرده، كه جز از صاحبان قوّت و عزم ساخته نيست، كه در چنين موقعى رعايت دليل حرمت و قبح را بكنند، تا آن جا كه از ناحيه خداى عالَم، مستحق ثنا گشته، هم در كتب اولين (عهدين)، و هم در قرآن، كه بر ساير كتب آسمانى حجت بوده و مصدّق آن هاست، به نيكى ياد شده. | ||
تا آن جا كه در قرآن كريم، سوره اى تمام را به او و نقل داستان او اختصاص داده و به غير داستان او، چيزى نياورده، باشد كه ياد خير او را در آيندگان زنده بدارد، همچنان كه درباره جدّش ابراهيم، همين رفتار را نموده، تا صلحاى بشر تا آخر دهر، در عفّت نفس و پاكدامنى و استوارى در لغزشگاه ها، به وى اقتداء كنند. | |||
<span id='link125'><span> | <span id='link125'><span> | ||
ویرایش