گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۴۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۶: خط ۱۵۶:
<span id='link380'><span>
<span id='link380'><span>


==اقوال مختلف در تفسير جمله: «و من عنده علم الكتاب»==
==اقوال مختلف، در تفسير جمله: «وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتَاب»==
«'''و من عنده علم الكتاب '''» - يعنى در شهادت ميان من و شما كسانى كه علم كتاب را دارند، كافی اند. بعضى از مفسران گفته اند: مقصود از «كتاب»، لوح محفوظ است. و بنابراين تفسير، مقصود از موصول «من: كسى كه»، خداى سبحان خواهد بود. در حقيقت گفته است: «كفايت مى كند در شهادت خدايی كه نزد اوست علم كتاب».
«'''وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتَاب '''» - يعنى: در شهادت ميان من و شما كسانى كه علم كتاب را دارند، كافی اند.  
 
بعضى از مفسران گفته اند: مقصود از «كتاب»، لوح محفوظ است. و بنابر اين تفسير، مقصود از موصول «مَن: كسى كه»، خداى سبحان خواهد بود. در حقيقت گفته است: «كفايت مى كند در شهادت خدايی كه نزد اوست علم كتاب».


ولى اين تفسير صحيح نيست. زيرا اولا خلاف ظاهر عطف است. چون اول كفايت خدا را گفته بود و ديگر معنا نداشت كه تكرار كند. و ثانيا بنابر اين تفسير، ذات و صفت خدا را بر ذات خدا عطف كرده است، و اين قبيح و غير فصيح است.
ولى اين تفسير صحيح نيست. زيرا اولا خلاف ظاهر عطف است. چون اول كفايت خدا را گفته بود و ديگر معنا نداشت كه تكرار كند. و ثانيا بنابر اين تفسير، ذات و صفت خدا را بر ذات خدا عطف كرده است، و اين قبيح و غير فصيح است.
خط ۱۶۳: خط ۱۶۵:
و لذا مى بينيم وقتى زمخشرى اين تفسير را از حسن نقل مى كند كه گفته است: «به خدا سوگند، جز خدا كسى ديگر مقصود نيست»، تفسير او را توجيه نموده، مى گويد: بنا به گفته حسن، معناى آيه چنين مى شود:
و لذا مى بينيم وقتى زمخشرى اين تفسير را از حسن نقل مى كند كه گفته است: «به خدا سوگند، جز خدا كسى ديگر مقصود نيست»، تفسير او را توجيه نموده، مى گويد: بنا به گفته حسن، معناى آيه چنين مى شود:


«قل كفى بالذى يستحق العبادة، و بالذى لا يعلم علم ما فى اللوح الا هو شهيدا بينى و بينكم - بگو آن كس كه مستحق عبادت است و آن كس كه علم لوح محفوظ نزد كسى جز او نيست، بس است براى شهادت بين من و شما».  
«قُل كَفَى بِالَّذِى يَستَحِقُّ العِبَادَة، وَ بِالَّذِى لَا يَعلَمُ عِلمَ مَا فِى اللَّوحِ إلّا هُوَ شَهِيداً بَينِى وَ بَينَكُم: بگو آن كس كه مستحق عبادت است و آن كس كه علم لوح محفوظ نزد كسى جز او نيست، بس است براى شهادت بين من و شما».  


و براى تصحيح كلام مزبور، لفظ جلاله «اللّه» را به معناى «الذى يستحق العبادة»، و لفظ «من» را به «الذى» برگردانيده، تا هر دو به صورت وصف درآمده، عطف هم عطف صفت بر صفت شود، و حكم شهادت به ذات داده شود. چيزى كه هست، دو صفت مذكور در دادن حكم دخالت دارند، همان طور كه در خود حكم دخالت دارند - دقّت فرمایيد.
و براى تصحيح كلام مزبور، لفظ جلاله «اللّه» را به معناى «الَّذِى يَستَحِقُّ العِبَادَة»، و لفظ «مَن» را به «الَّذِى» برگردانيده، تا هر دو به صورت وصف درآمده، عطف هم عطف صفت بر صفت شود، و حكم شهادت به ذات داده شود. چيزى كه هست، دو صفت مذكور در دادن حكم دخالت دارند، همان طور كه در خود حكم دخالت دارند - دقّت فرمایيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۲۸ </center>
ليكن صرف اين كه عبارتى را كه معناى مستقيمى نمى دهد، به عبارت ديگرى برگردانيم تا معنى بدهد، باعث نمى شود كه بگوييم پس عبارت اول صحيح و مفيد معنا است. زيرا اگر اين حرف صحيح باشد، به طور كلى احكام الفاظ باطل گشته، هر كلام باطلى صحيح و هر سخن صحيحى باطل مى شود.
ليكن صرف اين كه عبارتى را كه معناى مستقيمى نمى دهد، به عبارت ديگرى برگردانيم تا معنى بدهد، باعث نمى شود كه بگوييم پس عبارت اول صحيح و مفيد معنا است. زيرا اگر اين حرف صحيح باشد، به طور كلى احكام الفاظ باطل گشته، هر كلام باطلى صحيح و هر سخن صحيحى باطل مى شود.


علاوه بر اين كه اگر در آنچه ما در معناى اين شهادت گفتيم، دقّت شود و بدانيم كه مراد از آن تصديق قرآن كريم است بر رسالت خاتم الانبياء، آنگاه خواهيم دانست كه كلمه جلاله «اللّه»، آن طور كه زمخشرى به معناى وصفی اش گرفته نيست، بلكه مراد از آن ذات خداى تعالى است، و شهادت را به ذات مقدس و مستجمع جميع صفات كمال نسبت داده. چون شهادت چنين كسى از هر شهادتى بزرگتر است، همچنان كه خود قرآن فرموده: «قل اىّ شئ اكبر شهادة قل اللّه شهيد بينى و بينكم».
علاوه بر اين كه اگر در آنچه ما در معناى اين شهادت گفتيم، دقّت شود و بدانيم كه مراد از آن تصديق قرآن كريم است بر رسالت خاتم الانبياء، آنگاه خواهيم دانست كه كلمه جلاله «اللّه»، آن طور كه زمخشرى به معناى وصفی اش گرفته نيست، بلكه مراد از آن ذات خداى تعالى است، و شهادت را به ذات مقدس و مستجمع جميع صفات كمال نسبت داده. چون شهادت چنين كسى از هر شهادتى بزرگتر است، همچنان كه خود قرآن فرموده: «قُل أىُّ شَئٍ أكبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللّهُ شَهِيدٌ بَينِى وَ بَينَكُم».


عده اى ديگر گفته اند: منظور از «كتاب»، تورات و انجيل، و يا فقط تورات است، و معنايش اين است كه علماى كتاب كافى اند براى شهادت بين من و شما. زيرا ايشان از بشارت هايى كه درباره من در كتابشان آمده خبر دارند، و اوصاف مرا در كتاب خود خوانده اند.
عده اى ديگر گفته اند: منظور از «كتاب»، تورات و انجيل، و يا فقط تورات است، و معنايش اين است كه علماى كتاب كافى اند براى شهادت بين من و شما. زيرا ايشان از بشارت هايى كه درباره من در كتابشان آمده خبر دارند، و اوصاف مرا در كتاب خود خوانده اند.
خط ۱۸۱: خط ۱۸۳:
آن هايى كه گفته اند: مراد، عبداللّه بن سلام است، از دعوى خود سخن دفاع نموده اند. بعضى از ايشان گفته اند: مكى بودن سوره منافات با اين ندارد كه بعضى از آياتش در مدينه نازل شده باشد. ممكن است سوره مورد بحث در مكّه نازل شده باشد، و خصوص اين آيه در مدينه.
آن هايى كه گفته اند: مراد، عبداللّه بن سلام است، از دعوى خود سخن دفاع نموده اند. بعضى از ايشان گفته اند: مكى بودن سوره منافات با اين ندارد كه بعضى از آياتش در مدينه نازل شده باشد. ممكن است سوره مورد بحث در مكّه نازل شده باشد، و خصوص اين آيه در مدينه.


و ما در جوابشان مى گویيم: اولا صرف اين كه ممكن است اين يك آيه در مدينه نازل شده باشد، دليل نيست بر اين كه در مدينه نازل شده،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۲۹ </center>
مگر آن كه روايت صحيحى كه بتوان به آن اعتماد نمود، اين احتمال را تأييد كند. علاوه بر اين كه از نقل بر مى آيد مفسران تصريح كرده اند بر اين كه اين سوره در مكه نازل شده است.  
و ما در جوابشان مى گویيم:
 
اولا صرف اين كه ممكن است اين يك آيه در مدينه نازل شده باشد، دليل نيست بر اين كه در مدينه نازل شده، مگر آن كه روايت صحيحى كه بتوان به آن اعتماد نمود، اين احتمال را تأييد كند. علاوه بر اين كه از نقل بر مى آيد مفسران تصريح كرده اند بر اين كه اين سوره در مكه نازل شده است.  


و ثانيا اين كه در پاره اى از سوره هاى مكّى، آيات مدنى وجود دارد، در آن مواردی است كه آيات مدنى در خلال سوره هاى مكّى قرار داده شده است، نه در مثل آيه مورد بحث، كه در آخر سوره قرار دارد، و به آيات اول سوره مرتبط است، و معنا ندارد بعضى از كلام مرتبط به هم چند سال به بيفتد.
و ثانيا اين كه: در پاره اى از سوره هاى مكّى، آيات مدنى وجود دارد، در آن مواردی است كه آيات مدنى در خلال سوره هاى مكّى قرار داده شده است، نه در مثل آيه مورد بحث، كه در آخر سوره قرار دارد، و به آيات اول سوره مرتبط است، و معنا ندارد بعضى از كلام مرتبط به هم چند سال به بيفتد.


بعضى ديگر از ايشان گفته اند: چه عيب دارد كه آيه مورد بحث هم مكى باشد، و از علمایى خبر دهد كه بعدها در مدينه مسلمان شدند، و به رسالت آن جناب شهادت دادند.
بعضى ديگر از ايشان گفته اند: چه عيب دارد كه آيه مورد بحث هم مكى باشد، و از علمایى خبر دهد كه بعدها در مدينه مسلمان شدند، و به رسالت آن جناب شهادت دادند.


جواب اين است كه: باعث خرابى حجت و سقوط آن حجيّت مى شود. زيرا معنا ندارد در پاسخ كسانى كه در مكّه به آن جناب مى گويند: «لست مرسلا - تو پيغمبر نيستى»، گفته شود: شما امروز بدون دليل او را تصديق بكنيد، و دليل او بعدها به شما خواهد رسيد. چون مردمى از علماى اهل كتاب مسلمان مى شوند، و بر رسالت او شهادت مى دهند.
جواب اين است كه:  
 
باعث خرابى حجت و سقوط آن حجيّت مى شود. زيرا معنا ندارد در پاسخ كسانى كه در مكّه به آن جناب مى گويند: «لَستَ مُرسَلاً: تو پيغمبر نيستى»، گفته شود: شما امروز بدون دليل او را تصديق بكنيد، و دليل او بعدها به شما خواهد رسيد. چون مردمى از علماى اهل كتاب مسلمان مى شوند، و بر رسالت او شهادت مى دهند.


بعضى ديگر از ايشان گفته اند: اين شهادت، شهادت تحمل است، و لازم نيست كه شاهد در حين شهادت ايمان داشته باشد، (بلكه آنچه لازم است، علم شاهد است، نه ايمان او). پس ممكن است آيه مكّى باشد و مقصود از «كسى كه نزد او علم كتاب است»، عبداللّه بن سلام، و يا غير او از علماى يهود و نصارا  باشد، هر چند كه در زمان نزول آيه ايمان نياورده باشند.
بعضى ديگر از ايشان گفته اند: اين شهادت، شهادت تحمل است، و لازم نيست كه شاهد در حين شهادت ايمان داشته باشد، (بلكه آنچه لازم است، علم شاهد است، نه ايمان او). پس ممكن است آيه مكّى باشد و مقصود از «كسى كه نزد او علم كتاب است»، عبداللّه بن سلام، و يا غير او از علماى يهود و نصارا  باشد، هر چند كه در زمان نزول آيه ايمان نياورده باشند.
خط ۲۰۱: خط ۲۰۶:
بعضى ديگر آنان گفته اند: منظور از كتاب، قرآن كريم است، و معناى آن، اين است كه هر كس اين كتاب را فرا گرفته و بدان عالم گشته و در آن تخصص يافته باشد، او گواه است بر اين كه قرآن از ناحيه خداست، و من هم كه آورنده آنم، فرستاده خدايم. در نتيجه خاتمه سوره به ابتداء آن بر مى گردد، كه فرموده بود:  
بعضى ديگر آنان گفته اند: منظور از كتاب، قرآن كريم است، و معناى آن، اين است كه هر كس اين كتاب را فرا گرفته و بدان عالم گشته و در آن تخصص يافته باشد، او گواه است بر اين كه قرآن از ناحيه خداست، و من هم كه آورنده آنم، فرستاده خدايم. در نتيجه خاتمه سوره به ابتداء آن بر مى گردد، كه فرموده بود:  


«تلك آيات الكتاب و الذى انزل اليك من ربك الحق ولكن اكثر الناس لا يؤمنون»، و آخر سوره به اول آن و همچنين به وسط آن عطف مى شود كه فرمود: «افمن يعلم انّما انزل اليك من ربك الحق كمن هو اعمى انّما يتذكّر اولوا الالباب».
«تِلكَ آيَاتُ الِكتَابِ وَ الَّذِى أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ الحَقُّ وَلَكِنَّ أكثَرَ النَّاسِ لَا يُؤمِنُونَ»، و آخر سوره به اول آن و همچنين به وسط آن عطف مى شود كه فرمود: «أفَمَن يَعلَمُ أنَّمَا أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ الحَقُّ كَمَن هُوَ أعمَى إنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الألبَاب».


و اين گفتار از خداى سبحان، در حقيقت يارى كردن قرآن و دفاع از آن است، در قبال توهينى كه كفار از آن كرده و مكرر گفتند: «لولا انزل عليه آية من ربه».
و اين گفتار از خداى سبحان، در حقيقت يارى كردن قرآن و دفاع از آن است، در قبال توهينى كه كفار از آن كرده و مكرر گفتند: «لَولَا أُنزِلَ عَلَيهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ».


البته براى افاده اين معنا جا داشت كه صريحا متعرض وضع قرآن شده، بفرمايد قرآن، بزرگترين آيت بر رسالت است، وليكن فرمود: «قل كفى باللّه شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب»، تا اين غرض را ايفاء كرده باشد، و از بزرگترين شواهد اين معنايى كه براى آيه كرديم، اين است كه آيه شريفه مثل بقيه آيات اين سوره در مكّه نازل شده است.
البته براى افاده اين معنا جا داشت كه صريحا متعرض وضع قرآن شده، بفرمايد قرآن، بزرگترين آيت بر رسالت است، وليكن فرمود: «قُل كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً بَينِى وَ بَينَكُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتَابِ»، تا اين غرض را ايفاء كرده باشد، و از بزرگترين شواهد اين معنايى كه براى آيه كرديم، اين است كه آيه شريفه مثل بقيه آيات اين سوره در مكّه نازل شده است.


و با همين بيان گفته جمعى كه گفته اند: آيه شريفه در حق على (عليه السّلام) نازل شده و همچنين رواياتى كه در اين باره وارد شده، تأييد مى شود.  
و با همين بيان گفته جمعى كه گفته اند: آيه شريفه، در حق على «عليه السّلام» نازل شده و همچنين رواياتى كه در اين باره وارد شده، تأييد مى شود.  


پس اگر جمله «و من عنده علم الكتاب»، به كسى از گروندگان به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) منطبق گردد، قطعا به على (عليه السّلام) منطبق خواهد شد. چون او بود كه به شهادت روايات صحيح و بسيار، از تمامى امّت مسلمان داناتر به كتاب خدا بود.  
پس اگر جملۀ «وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتَاب»، به كسى از گروندگان به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» منطبق گردد، قطعا به على «عليه السّلام» منطبق خواهد شد. چون او بود كه به شهادت روايات صحيح و بسيار، از تمامى امّت مسلمان داناتر به كتاب خدا بود.  


و اگر هيچ يك آن روايات نبود جز روايت ثقلين، كه هم از طرق شيعه و هم از طرق سنى، به ما رسيده، در اثبات اين مدعا كافى بود. زيرا در آن روايت فرمود: «انّى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه و عترتى، اهل بيتى لن يفترقا حتى يردا على الحوض ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا - من در ميان شما دو چيز بس بزرگ مى گذارم: يكى كتاب خدا، و يكى عترتم، اهل بيتم. اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا كنار حوض بر من در آيند، و شما مادام كه به اين دو تمسك جوييد، بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد».
و اگر هيچ يك آن روايات نبود جز روايت ثقلين، كه هم از طرق شيعه و هم از طرق سنى، به ما رسيده، در اثبات اين مدعا كافى بود. زيرا در آن روايت فرمود: «إنِّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ، كِتَابَ اللّهِ وَ عِترَتِى، أهلَ بَيتِى لَن يَفتَرِقَا حَتّى يَرِدَا عَلَىَّ الحَوضَ مَا إن تَمَسَّكتُم بِهِمَا لَن تَضِلُّوا بَعدِى أبَداً: من در ميان شما دو چيز بس بزرگ مى گذارم: يكى كتاب خدا، و يكى عترتم، اهل بيتم. اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا كنار حوض بر من در آيند، و شما مادام كه به اين دو تمسك جوييد، بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۳۱ </center>
==بحث روايتى: رواياتى در باره مراد از: «من عنده علم الكتاب»==
==بحث روايتى: رواياتى در باره مراد از: «من عنده علم الكتاب»==


۱۶٬۳۰۱

ویرایش