گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۹۷: خط ۱۹۷:


==حميد و عزيز بودن، لازمه مالكيت مطلقه خداوند است ==
==حميد و عزيز بودن، لازمه مالكيت مطلقه خداوند است ==
جمله «الله الذى له ما فى السماوات و ما فى الارض»، دو صفت عزيز و حميد را بيان مى كند، و منظور از (آنچه در آسمانها و زمين است) همه موجودات عالم است، كه شامل خود آسمان ها و زمين نيز مى شود، زيرا خداى سبحان همان طور كه مالك آنچه كه در آسمان ها و زمين است مى باشد، مالك خود آنها نيز هست. آرى، او از هر جهت و به حقيقت معناى كلمه، مالك هر چيز است. و اين جمله به حجت عزيز و حميد بودن خدا اشاره مى كند.  
جملۀ «اللهِ الَّذِى لَهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الأرض»، دو صفت «عزيز» و «حميد» را بيان مى كند، و منظور از (آنچه در آسمان ها و زمين است)، همه موجودات عالَم است، كه شامل خود آسمان ها و زمين نيز مى شود. زيرا خداى سبحان، همان طور كه مالك آنچه كه در آسمان ها و زمين است مى باشد، مالك خود آن ها نيز هست. آرى، او، از هر جهت و به حقيقت معناى كلمه، مالك هر چيز است. و اين جمله به حجت «عزيز» و «حميد» بودن خدا اشاره مى كند.  


آرى، هرچند كه خداى تعالى هر دليلى را در دلالتش به نتيجه مى رساند، و با كلماتش هر حقى را به كرسى مى نشاند، وليكن با بندگان خود بر طبق فطرتشان سخن مى گويد و اين بدان جهت است كه چون خداى تعالى مالك هر خلق و امرى است، آن هم به حقيقت معناى ملكيت، قهرا مالك هر عزت و غلبه اى نيز هست، و هر عزتى كه تصور شود از او است.  
آرى، هرچند كه خداى تعالى، هر دليلى را در دلالتش به نتيجه مى رساند، و با كلماتش هر حقى را به كرسى مى نشاند، وليكن با بندگان خود بر طبق فطرتشان سخن مى گويد و اين، بدان جهت است كه چون خداى تعالى، مالك هر خلق و امرى است، آن هم به حقيقت معناى ملكيت، قهرا مالك هر عزّت و غلبه اى نيز هست، و هر عزّتى كه تصور شود، از اوست.  


پس او عزيز است. چون او در هر چيز و به هر نحو كه بخواهد مى تواند تصرف كند، و تصرفش هم به هر نحو كه باشد پسنديده است. پس او محمود است، چون تصرف وقتى ناپسند است كه شخص متصرف، مالك آن نباشد، و عقل يا شرع يا عرف به او اجازه تصرف نداده باشد، و خدا چنين نيست و هر تصرفى را كه عقل و يا شرع و يا عرف به او نسبت دهد او مالك حقيقى آن است. پس او حميدى است كه افعالش پسنديده است.
پس او، «عزيز» است. چون او در هر چيز و به هر نحو كه بخواهد، مى تواند تصرف كند، و تصرفش هم به هر نحو كه باشد، پسنديده است. پس او، «محمود» است، چون تصرف وقتى ناپسند است كه شخص متصرف، مالك آن نباشد، و عقل يا شرع يا عرف، به او اجازه تصرف نداده باشد، و خدا چنين نيست و هر تصرفى را كه عقل و يا شرع و يا عرف به او نسبت دهد، او مالك حقيقى آن است. پس او، «حميدى» است، كه افعالش پسنديده است.


«'''وَ وَيْلٌ لِّلْكافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شدِيدٍ'''»:
«'''وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شدِيدٍ'''»:


اين جمله، مقتضاى صفت عزت را بيان مى كند، و مى فرمايد كه مقتضاى عزت اين است كه هر كسى دعوت او را رد كند و نعمت او را كفران نمايد مورد عذاب و قهرش قرار مى گيرد.
اين جمله، مقتضاى صفت «عزّت» را بيان مى كند، و مى فرمايد كه: مقتضاى «عزّت»، اين است كه هر كسى دعوت او را رد كند و نعمت او را كفران نمايد مورد عذاب و قهرش قرار مى گيرد.


«'''الَّذِينَ يَستَحِبُّونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلى الاَخِرَةِ وَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجاً ...'''»:
«'''الَّذِينَ يَستَحِبُّونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلى الاَخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجاً ...'''»:


راغب در مفردات مى گويد: «استحباب كفر بر ايمان»، به معناى ترجيح دادن و مقدم داشتن است، و حقيقت معناى «استحباب»، اين است كه آدمى جستجو كند تا چيزى را پيدا كند كه دوستش بدارد، وليكن به خاطر اين كه با كلمه «على» متعدى مى شود، معناى ايثار و ترجيح را مى دهد و در آيه «و اما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى» نيز، به همين معنا است.
راغب در مفردات مى گويد: «استحباب كفر بر ايمان»، به معناى ترجيح دادن و مقدم داشتن است، و حقيقت معناى «استحباب»، اين است كه آدمى جستجو كند تا چيزى را پيدا كند كه دوستش بدارد، وليكن به خاطر اين كه با كلمۀ «عَلَى» متعدى مى شود، معناى ايثار و ترجيح را مى دهد، و در آيه «وَ أمَّا ثَمُودُ فَهَدَينَاهُم فَاستَحَبُّوا العَمَى عَلَى الهُدَى» نيز، به همين معنا است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶ </center>
<span id='link13'><span>
<span id='link13'><span>
۱۷٬۰۰۸

ویرایش