گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۹: خط ۴۹:
خودش از دنيا رفت، و قرآنش هم دست خورده شد، و از او چيزى باقى نماند، مگر اجماع مؤمنان به وى، بر اين كه او به راستى پيغمبر بوده، و قرآنش هم به راستى معجزه اى بر نبوت او بوده است. و چون اجماع حجت است - زيرا همان پيغمبر آن را حجت قرار داده، و يا از اجماع مجمعين كشف مى كنيم كه قول يكى از جانشينانش در آن هست - پس ‍ بايد نبوت او و قرآنش را قبول كنيم؟!
خودش از دنيا رفت، و قرآنش هم دست خورده شد، و از او چيزى باقى نماند، مگر اجماع مؤمنان به وى، بر اين كه او به راستى پيغمبر بوده، و قرآنش هم به راستى معجزه اى بر نبوت او بوده است. و چون اجماع حجت است - زيرا همان پيغمبر آن را حجت قرار داده، و يا از اجماع مجمعين كشف مى كنيم كه قول يكى از جانشينانش در آن هست - پس ‍ بايد نبوت او و قرآنش را قبول كنيم؟!


و كوتاه سخن: احتمال دسيسه و جعل حديث، كه احتمال قوى هم هست و شواهد و قرائن آن را تأييد مى كند - وقعى و اعتبارى براى روايات مذكور باقى نمى گذارد، و با در نظر گرفتن آن، ديگر نه حجيت شرعى بر آن اخبار باقى مى ماند، و نه حجيت عقلانى. حتى صحيح السندترين آن ها هم از اعتبار ساقط مى گردد.
و كوتاه سخن:  
 
احتمال دسيسه و جعل حديث، كه احتمال قوى هم هست و شواهد و قرائن آن را تأييد مى كند - وقعى و اعتبارى براى روايات مذكور باقى نمى گذارد، و با در نظر گرفتن آن، ديگر نه حجيت شرعى بر آن اخبار باقى مى ماند، و نه حجيت عقلانى. حتى صحيح السندترين آن ها هم از اعتبار ساقط مى گردد.
زيرا حجيت سند، معنايش اين است كه رجال حديث دروغ عمدى نمى گويند، و اما اين كه فريب نمى خورند، و در اصول روايتى آنان هم دست برده نمى شود، ربطى به صحت سند ندارد.
زيرا حجيت سند، معنايش اين است كه رجال حديث دروغ عمدى نمى گويند، و اما اين كه فريب نمى خورند، و در اصول روايتى آنان هم دست برده نمى شود، ربطى به صحت سند ندارد.
<span id='link111'><span>
<span id='link111'><span>


==بررسى نمونه هايى از آيات جعلى و ساختگى! ==
==بررسى نمونه هايى از آيات جعلى و ساختگى! ==
و اما اينكه گفتيم روايات تحريف، آيات و سوره هايى را سواى قرآن اسم مى برد كه از نظر نظم و اسلوب هيچ شباهتى به نظم قرآن ندارد، دليلش مراجعه خود خواننده عزيز است كه اگر مراجعه كند به موارد بسيارى - از قبيل سوره خلع و سوره حفد كه به چند طريق از طرق اهل سنت روايت شده است - بر خواهد خورد، و به طور قطع گفتار ما را تصديق خواهد نمود، و ما اين دو سوره را در اينجا مى آوريم تا زحمت خواننده را كم كرده باشيم:
و اما اين كه گفتيم روايات تحريف، آيات و سوره هايى را سواى قرآن اسم مى برد كه از نظر نظم و اسلوب هيچ شباهتى به نظم قرآن ندارد، دليلش مراجعه خود خواننده عزيز است كه اگر مراجعه كند، به موارد بسيارى - از قبيل سوره «خلع» و سوره «حفد» - كه به چند طريق از طرق اهل سنت روايت شده است - بر خواهد خورد، و به طور قطع گفتار ما را تصديق خواهد نمود، و ما اين دو سوره را در اين جا مى آوريم تا زحمت خواننده را كم كرده باشيم:
 
سوره «خلع» چنين است:
 
«بِسمِ اللهِ الرَّحمَانِ الرَّحِيم إنَّا نَستَعِينكَ وَ نَستَغفِرُكَ وَ نَثنى عَلَيكَ وَ لَا نَكفُرُكَ وَ نَخلَعُ وَ نَترُكُ مَن يَفجُرُكَ».


سوره خلع چنين است: «بسم الله الرحمن الرحيم انا نستعينك و نستغفرك و نثنى عليك و لا نكفرك و نخلع و نترك من يفجرك».
و سوره «حفد» چنين است:  


و سوره حفد چنين است: «بسم الله الرحمن الرحيم اللهم اياك نعبد و لك نصلى و نسجد و اليك نسعى و نحفد نرجو رحمتك و نخشى نقمتك ان عذابك بالكافرين ملحق».
«بِسمِ اللهِ الرَّحمَانِ الرَّحِيم اللَّهُمّ إيَّاكَ نَعبُدُ وَ لَكَ نُصَلِّى وَ نَسجُدُ وَ إلَيكَ نَسعَى وَ نَحفُدُ نَرجُو رَحمَتَكَ وَ نَخشَى نِقمَتَكَ إنَّ عَذَابَكَ بِالكَافِرِينَ مُلحَقٌ».


و همچنين سوره ولايت و غير آن كه پاره اى روايات آن را آورده اقاويل و هذيان هايى است كه سازنده اش از نظم قرآنى تقليد كرده و نتيجه اش اين شده كه اسلوب عربى مانوس و معمولى را هم از دست داده است و مانند زاغ شده كه خواست چون كبك بخرامد راه رفتن خود را نيز فراموش ‍ كرد،
و همچنين سوره «ولايت» و غير آن، كه پاره اى روايات آن را آورده، اقاويل و هذيان هايى است كه سازنده اش، از نظم قرآنى تقليد كرده و نتيجه اش، اين شده كه اسلوب عربى مأنوس و معمولى را هم از دست داده است و مانند زاغ شده كه خواست چون كبك بخرامد، راه رفتن خود را نيز فراموش ‍ كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۷ </center>
اين دشمن قرآن نيز كه نتوانسته است به نظم آسمانى و معجز قرآن برسد، اسلوب معمولى زبان عرب را هم فراموش كرده ، چيزى گفته است كه هر طبع و ذوقى از شنيدنش دچار تهوع مى شود، و لذا باز هم به شما خواننده عزيز سفارش ميكنم كه به اين ياوه گويى هايى كه دشمنان خواستند به قرآن نسبت دهند، مراجعه نمايد تا به درستى دعوى ما پى ببرد، آنوقت است كه با اطمينان خاطر و به جرات تمام حكم مى كند بر اينكه محدثينى كه به چنين سوره هائى اعتناء مى كنند، به خاطر تعصب و تعبد شديدى است كه نسبت به روايات دارند و در تشخيص صحيح از مجعول آن و در عرضه داشتن احاديث بر قرآن كوتاهى مى كنند و اگر اين تعصب و تعبد نبود، كافى بود در يك نظر حكم كنند به اينكه ترهات مذكور جزو قرآن كريم نيست.
اين دشمن قرآن نيز كه نتوانسته است به نظم آسمانى و معجز قرآن برسد، اسلوب معمولى زبان عرب را هم فراموش كرده، چيزى گفته است كه هر طبع و ذوقى از شنيدنش دچار تهوع مى شود. و لذا باز هم به شما خواننده عزيز سفارش می كنم كه به اين ياوه گويى هايى كه دشمنان خواستند به قرآن نسبت دهند، مراجعه نمايد تا به درستى دعوى ما پى ببرد. آن وقت است كه با اطمينان خاطر و به جرأت تمام حكم مى كند بر اين كه محدثانى كه به چنين سوره هایى اعتناء مى كنند، به خاطر تعصب و تعبد شديدى است كه نسبت به روايات دارند و در تشخيص صحيح از مجعول آن و در عرضه داشتن احاديث بر قرآن كوتاهى مى كنند، و اگر اين تعصب و تعبد نبود، كافى بود در يك نظر حكم كنند به اين كه ترهات مذكور، جزو قرآن كريم نيست.
<span id='link112'><span>
<span id='link112'><span>
==مجموع قرآن دلالت قطعى دارد بر اين كه در قرآن تحريفى رخ نداده است ==
==دلالت قطعی مجموع قرآن، بر عدم تحریف قرآن==
و اما اينكه گفتيم روايات تحريف ، به فرضى هم كه صحيح باشد مخالف با كتاب است و به همين جهت بايد طرح شود.  
و اما اين كه گفتيم روايات تحريف، به فرضى هم كه صحيح باشد، مخالف با كتاب است و به همين جهت بايد طرح شود.  
 
توضيحش اين است كه:


توضيحش اين است كه مقصود ما مخالفت با ظاهر آيه «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» و ظاهر آيه «و انه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» نيست ، تا بگوييد اين مخالفت ظنى است ، - چون ظهور الفاظ آيه جزو ادله ظنى است - بلكه مراد مخالفت با دلالت قطعى كتاب است چون مجموع قرآنى كه فعلا در دست ما است به بيانى كه در دليل اول بر نفى تحريف گذشت ، دلالت قطعى دارد بر اين كه در قرآن تحريفى رخ نداده است.
مقصود ما مخالفت با ظاهر آيه «إنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ وَ إنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»، و ظاهر آيه «وَ إنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأتِيهِ البَاطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ لَا مِن خَلفِه» نيست، تا بگوييد اين مخالفت ظنى است - چون ظهور الفاظ آيه، جزو ادلۀ ظنّى است - بلكه مراد مخالفت با دلالت قطعى كتاب است. چون مجموع قرآنى كه فعلا در دست ماست، به بيانى كه در دليل اول بر نفى تحريف گذشت، دلالت قطعى دارد بر اين كه در قرآن تحريفى رُخ نداده است.


و چطور ممكن است در اين دلالت خدشه كرد، و حال آنكه قرآنى كه در دست ما هست اجزايش در نظم بديع، و معجزه بودن نظير يكديگرند و خودش در دفع اختلافاتى كه در بدو نظر به ذهن مى رسد كافى است. نه در دفع آن اختلافات نقصى دارد، و نه در افاده معارف حقيقى و علوم الهى كلى و جزئيش قصورى ، معارفش همه به هم مربوط و فروعش بر اصولش مترتب ، و اطرافش بر اوساطش منعطف است ، و اين خصوصيات كه در نظم قرآنى است و خداوند آن را به آن خصوصيات ، وصف نموده در همه جاى اين كتاب مشهود است.
و چطور ممكن است در اين دلالت خدشه كرد، و حال آن كه قرآنى كه در دست ما هست، اجزايش در نظم بديع، و معجزه بودن نظير يكديگرند، و خودش در دفع اختلافاتى كه در بدو نظر به ذهن مى رسد، كافى است. نه در دفع آن اختلافات نقصى دارد، و نه در افاده معارف حقيقى و علوم الهى كلّى و جزئيش، قصورى. معارفش همه به هم مربوط و فروعش بر اصولش مترتب، و اطرافش بر اوساطش منعطف است، و اين خصوصيات كه در نظم قرآنى است و خداوند آن را به آن خصوصيات، وصف نموده، در همه جاى اين كتاب مشهود است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۸ </center>
<span id='link113'><span>
<span id='link113'><span>
==پاسخ به دو دليل ديگر قائلين به تحريف==
==پاسخ به دو دليل ديگر قائلان به تحريف==
و اما پاسخ از دليل دوم آنان كه گفتند «عقل بعيد مى داند قرآنى به دست غير معصوم جمع آورى شود و هيچ اشتباه و غلطى در آن نباشد» اين است كه اين حرف ، حرفى خرافى بيش نيست، بلكه مطلب به عكس ‍ است، زيرا عقل مخالفت نوشته شده را با واقعش ممكن ميداند، نه اينكه موافقت آن دو را بعيد و مخالفت آن را واجب شمارد پس هر جا كه دليل و قرينه اى باشد بر اينكه نوشته شده با واقعش موافق است آن را مى پذيرد و ما به جاى يك دليل و يك قرينه دليل هايى ارائه داديم كه همه موافقت اين قرآن را با واقعش اثبات مى كردند.
و اما پاسخ از دليل دوم آنان كه گفتند «عقل بعيد مى داند قرآنى به دست غير معصوم جمع آورى شود و هيچ اشتباه و غلطى در آن نباشد» اين است كه اين حرف ، حرفى خرافى بيش نيست، بلكه مطلب به عكس ‍ است، زيرا عقل مخالفت نوشته شده را با واقعش ممكن ميداند، نه اينكه موافقت آن دو را بعيد و مخالفت آن را واجب شمارد پس هر جا كه دليل و قرينه اى باشد بر اينكه نوشته شده با واقعش موافق است آن را مى پذيرد و ما به جاى يك دليل و يك قرينه دليل هايى ارائه داديم كه همه موافقت اين قرآن را با واقعش اثبات مى كردند.


۱۶٬۹۱۱

ویرایش