۱۶٬۳۳۸
ویرایش
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
و در تفسير برهان، از ابن بابويه و او، به سند خود، از عمرو بن عثمان نقل كند كه گفت: | و در تفسير برهان، از ابن بابويه و او، به سند خود، از عمرو بن عثمان نقل كند كه گفت: | ||
روزى على «عليه السلام» بر اصحاب خود، كه سرگرم مذاكره در پيرامون | روزى على «عليه السلام» بر اصحاب خود، كه سرگرم مذاكره در پيرامون «مروت» بودند، وارد شد و فرمود: چرا در اين مسأله، از كتاب خدا استفاده نمى كنيد؟ | ||
گفتند: مگر در قرآن هم راجع به اين موضوع چيزى هست؟ | گفتند: مگر در قرآن هم راجع به اين موضوع چيزى هست؟ | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
مؤلف : اين روايت را، عياشى، از عمرو بن عثمان عاصى، از آن جناب روايت كرده، و سيوطى، در الدرّالمنثور، از ابن نجار، در تاريخ خود، از طريق عكلى، از پدرش، از آن جناب روايت كرده، و عبارت روايت وى چنين است: | مؤلف : اين روايت را، عياشى، از عمرو بن عثمان عاصى، از آن جناب روايت كرده، و سيوطى، در الدرّالمنثور، از ابن نجار، در تاريخ خود، از طريق عكلى، از پدرش، از آن جناب روايت كرده، و عبارت روايت وى چنين است: | ||
على بن ابی طالب «عليه السلام» بر قومى گذشت كه مشغول بحث بودند. پرسيد: پيرامون چه بحث مى كنيد؟ گفتند: در باره | على بن ابی طالب «عليه السلام» بر قومى گذشت كه مشغول بحث بودند. پرسيد: پيرامون چه بحث مى كنيد؟ گفتند: در باره «مروت» بحث مى كنيم. فرمود: آيا كلام خداوند در كتابش، در باره اين موضوع شما را كافى نيست كه مى فرمايد: «إنَّ اللهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسَان»، زيرا عدالت انصاف و احسان، تفضّل است. | ||
مؤلف: در عده اى از روايات، «عدل»، به توحيد تفسير شده، و در بعضى ديگر به شهادتين، و «احسان»، به ولايت، و در عده اى ديگر، حرمت «نقض عهد»، به وجوب ثبات بر ولايت معنا و ارجاع شده است. | مؤلف: در عده اى از روايات، «عدل»، به توحيد تفسير شده، و در بعضى ديگر به شهادتين، و «احسان»، به ولايت، و در عده اى ديگر، حرمت «نقض عهد»، به وجوب ثبات بر ولايت معنا و ارجاع شده است. | ||
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «مَن عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أُنثَى وَ هُوَ مُؤمِنٌ | و در تفسير قمى، در ذيل آيه «مَن عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أُنثَى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً...»، از معصوم روايت كرده كه فرمود: منظور از «حيات طيبه»، قناعت است. | ||
و در كتاب معانى، به سند خود، از ابن ابى عمير، از بعضى از راويان شيعه، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه شخصى به حضرتش عرض كرد: ابا الخطاب هر جا مى نشيند، از شما نقل مى كند، كه فرموده ايد: وقتى حق را شناختى، ديگر هر عملى كه مى خواهى بكنى، بكن. | و در كتاب معانى، به سند خود، از ابن ابى عمير، از بعضى از راويان شيعه، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه شخصى به حضرتش عرض كرد: ابا الخطاب هر جا مى نشيند، از شما نقل مى كند، كه فرموده ايد: وقتى حق را شناختى، ديگر هر عملى كه مى خواهى بكنى، بكن. | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
و از مجاهد نقل شده كه او، ابن الحضرمى و مردى غيرعرب بوده، كه به زبان رومى سخن مى گفته. | و از مجاهد نقل شده كه او، ابن الحضرمى و مردى غيرعرب بوده، كه به زبان رومى سخن مى گفته. | ||
و از ابن عباس نيز روايت شده كه او، آهنگرى بوده در مكه، به نام «بلعام»، و مردى غير عرب بوده. مشركان مى ديدند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نزد او آمد و شد مى كند. لذا گفتند: | و از ابن عباس نيز روايت شده كه او، آهنگرى بوده در مكه، به نام «بلعام»، و مردى غير عرب بوده. مشركان مى ديدند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نزد او آمد و شد مى كند. لذا گفتند: «بلعام»، او را تعليم مى دهد. | ||
و آنچه از مضامين اين روايات، قدر متيقن است، اين است كه: مردى رومى و غلام آزاد شده بنى حضرمى و نصرانى مذهب بوده، كه در مكه مى زيسته و با كتب اهل كتاب آشنایى داشته است. مردم او را متهم كردند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را تعليم مى دهد. | و آنچه از مضامين اين روايات، قدر متيقن است، اين است كه: مردى رومى و غلام آزاد شده بنى حضرمى و نصرانى مذهب بوده، كه در مكه مى زيسته و با كتب اهل كتاب آشنایى داشته است. مردم او را متهم كردند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را تعليم مى دهد. |
ویرایش