گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۳: خط ۳۳:


==بحث روايتى==
==بحث روايتى==
رواياتى در ذيل آيه : «'''ان الله يامر بالعدل و الاحسان ...'''» و بيان مراد ازعدل و احسان
در الدر المنثور است كه احمد، از عثمان بن ابى العاص روايت كرده كه گفت: من نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نشسته بودم كه ديدم چشم هاى خود را خيره نموده، فرمود: جبرئيل به من دستور داد تا اين آيه را در اين جاى از سوره بگذارم: «إنَّ اللهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسَان ... تَذَكَّرُونَ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۰۳ </center>
مؤلف : اين روايت را، از ابن عباس، از عثمان بن مظعون نيز نقل كرده است.
 
و در مجمع البيان گفته كه: روايتى رسيده كه عثمان بن مظعون گفت: از بس كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» اسلام را بر من عرضه كرد، از روى رودربايستى اسلام آوردم و اسلام در قلبم جاى نگرفته بود. تا آن كه روزى نزدش نشسته بودم و او سرگرم تفكر و دقت بود، ناگهان چشم ها را به آسمان خيره نمود، به طورى كه گویى چيزى مى پرسد.  
 
بعد از آن كه آن حال تمام شد، از حالش پرسيدم. فرمود: بلى، موقعى كه داشتم با تو حرف مى زدم، جبرئيل را در هوا ديدم كه نزدم مى آيد. پس از لحظه اى نزدم آمد و اين آيه را نازل كرد: «إنَّ اللهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسَان». آنگاه آيه را تا به آخر بر من تلاوت كردند. در نتيجه اسلام در قلبم جاى گرفت.
 
آنگاه نزد عمويش ابوطالب رفته و جريان را برايش تعريف كردم. او گفت: اى آل قريش! از محمّد پيروى كنيد تا ارشاد شويد. زيرا او شما را جز به مكارم اخلاق وادار نمى كند.


در الدر المنثور است كه احمد از عثمان بن ابى العاص روايت كرده كه گفت : من نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشسته بودم كه ديدم چشمهاى خود را خيره نموده فرمود: جبرئيل مرا دستور داد تا اين آيه را در اينجاى از سوره بگذارم «'''ان الله يامر بالعدل و الاحسان ... تذكرون '''».
آنگاه نزد وليد بن مغيره رفته، اين آيه را برايش خواندم. گفت: اگر محمّد این را گفته باشد، خيلى خوب گفته، و اگر هم پروردگارش گفته، باز خوب گفته. عثمان مى گويد: آيه «أفَرَأيتَ الَّذِى تَوَلَّى وَ أعطَى قَلِيلاً وَ أكدَى»، در باره «وليد»، و گفته اش نازل شد، تا آخر حديث.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۰۳ </center>
 
مؤ لف : اين روايت را از ابن عباس از عثمان بن مظعون نيز نقل كرده است .
باز در مجمع، از عكرمه روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» اين آيه را بر وليد بن مغيره خواندند. وليد گفت: برادر زاده! دوباره بخوان. رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، دوباره برايش خواند. او گفت: راستى عجب حلاوتى و عجب زيبایى و بهجتى دارد. بالايش ميوه دار و پایينش، پر جوانه است و اين، قطعا سخن بشر نيست.


و در مجمع البيان گفته كه روايتى رسيده كه عثمان بن مظعون گفت : از بس كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اسلام را بر من عرضه كرد از روى رودربايستى اسلام آوردم و اسلام در قلبم جاى نگرفته بود، تا آنكه روزى نزدش نشسته بودم و او سرگرم تفكر و دقت بود، ناگهان چشمها را به آسمان خيره نمود بطورى كه گوئى چيزى مى پرسد، بعد از آنكه آنحال تمام شد، از حالش پرسيدم فرمود: بلى ، موقعى كه داشتم با تو حرف مى زدم جبرئيل را در هوا ديدم كه نزدم مى آيد، پس از لحظه اى نزدم آمد و اين آيه را نازل كرد: «'''ان الله يامر بالعدل و الاحسان '''»، آنگاه آيه را تا به آخر بر من تلاوت كردند، در نتيجه اسلام در قلبم جاى گرفت .
و در تفسير قمى، به سند خود، از اسماعيل بن مسلم، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در تفسير آيه مزبور فرموده: خدا در بندگانش هيچ امرى ندارد، مگر همان امر به عدل و احسان.


آنگاه نزد عمويش ابو طالب رفته و جريان را برايش تعريف كردم ، او گفت : اى آل قريش ؟ محمد را پيروى كنيد تا ارشاد شويد، زيرا او شما را جز به مكارم اخلاق وادار نمى كند، آنگاه نزد وليد بن مغيره رفته اين آيه را برايش خواندم گفت اگر اين را محمد گفته باشد خيلى خوب گفته ، و اگر هم پروردگارش گفته باز خوب گفته ، عثمان مى گويد آيه «'''افرايت الذى تولى و اعطى قليلا و اكدى '''» در باره وليد و گفته اش نازل شد، تا آخر حديث .
و در تفسير برهان، از ابن بابويه و او، به سند خود، از عمرو بن عثمان نقل كند كه گفت:


باز در مجمع از عكرمه روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيه را بر وليد بن مغيره خواندند وليد گفت : برادر زاده دوباره بخوان ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دوباره برايش ‍ خواند، او گفت راستى عجب حلاوتى و عجب زيبائى و بهجتى دارد، بالايش ميوه دار و پائينش پر جوانه است ، و اين قطعا سخن بشر نيست .
روزى على «عليه السلام» بر اصحاب خود، كه سرگرم مذاكره در پيرامون مروت بودند، وارد شد و فرمود: چرا در اين مسأله، از كتاب خدا استفاده نمى كنيد؟


و در تفسير قمى به سند خود از اسماعيل بن مسلم از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه مزبور فرموده : خدا در بندگانش ‍ هيچ امرى ندارد، مگر همان امر به عدل و احسان .
گفتند: مگر در قرآن هم راجع به اين موضوع چيزى هست؟


و در تفسير برهان از ابن بابويه و او به سند خود از عمرو بن عثمان نقل كند كه گفت : روزى على (عليه السلام ) بر اصحاب خود كه سرگرم مذاكره در پيرامون مروت بودند وارد شد و فرمود چرا در اين مساله از كتاب خدا استفاده نمى كنيد؟ گفتند: مگر در قرآن هم راجع به اين موضوع چيزى هست ؟ فرمود: در آيه شريفه «'''ان الله يامر بالعدل و الاحسان '''» كه عدل و احسان تفضل است .
فرمود: در آيه شريفه «إنَّ اللهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسَان»، كه عدل و احسان، تفضل است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۰۴ </center>
مؤ لف : اين روايت را عياشى از عمرو بن عثمان عاصى از آن جناب روايت كرده و سيوطى در الدر المنثور از ابن نجار در تاريخ خود از طريق عكلى از پدرش از آن جناب روايت كرده ، و عبارت روايت وى چنين است : على بن ابيطالب (عليه السلام ) بر قومى گذشت كه مشغول بحث بودند، پرسيد پيرامون چه بحث مى كنيد؟ گفتند: در باره مروت بحث مى كنيم ، فرمود: آيا كلام خداوند در كتابش در باره اين موضوع شما را كافى نيست كه مى فرمايد: «'''ان الله يامر بالعدل و الاحسان '''» زيرا عدالت انصاف و احسان تفضل است .
مؤلف : اين روايت را، عياشى، از عمرو بن عثمان عاصى، از آن جناب روايت كرده، و سيوطى، در الدرّالمنثور، از ابن نجار، در تاريخ خود، از طريق عكلى، از پدرش، از آن جناب روايت كرده، و عبارت روايت وى چنين است:  
 
على بن ابی طالب «عليه السلام» بر قومى گذشت كه مشغول بحث بودند. پرسيد: پيرامون چه بحث مى كنيد؟ گفتند: در باره مروت بحث مى كنيم. فرمود: آيا كلام خداوند در كتابش، در باره اين موضوع شما را كافى نيست كه مى فرمايد: «إنَّ اللهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسَان»، زيرا عدالت انصاف و احسان، تفضّل است.


مؤ لف : در عده اى از روايات عدل ، به توحيد تفسير شده ، و در بعضى ديگر به شهادتين ، و احسان به ولايت و در عده اى ديگر حرمت نقض ‍ عهد بوجوب ثبات بر ولايت معنا و ارجاع شده است .
مؤلف: در عده اى از روايات، «عدل»، به توحيد تفسير شده، و در بعضى ديگر به شهادتين، و «احسان»، به ولايت، و در عده اى ديگر، حرمت «نقض عهد»، به وجوب ثبات بر ولايت معنا و ارجاع شده است.


دو روايت در ذيل آيه : «'''من عمل صالحا من ذكر و انثى فلنحيينه حيوة طيبة '''»
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «مَن عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أُنثَى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنَحيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً...»، از معصوم روايت كرده كه فرمود: منظور از «حيات طيبه»، قناعت است.


و در تفسير قمى در ذيل آيه «'''من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة ...'''» از معصوم روايت كرده كه فرمود: منظور از حيات طيبة قناعت است .
و در كتاب معانى، به سند خود، از ابن ابى عمير، از بعضى از راويان شيعه، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه شخصى به حضرتش عرض كرد: ابا الخطاب هر جا مى نشيند، از شما نقل مى كند، كه فرموده ايد: وقتى حق را شناختى، ديگر هر عملى كه مى خواهى بكنى، بكن.  


و در كتاب معانى به سند خود از ابن ابى عمير از بعضى از راويان شيعه از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه شخصى به حضرتش عرض ‍ كرد: ابا الخطاب هر جا مى نشيند، از شما نقل مى كند، كه فرموده ايد: وقتى حق را شناختى ديگر هر عملى كه مى خواهى بكنى بكن ، فرمود: خدا لعنت كند ابا الخطاب را، به خدا قسم من اينطور نگفتم بلكه گفتم : وقتى حق را شناختى هر عمل خيرى كه خواستى بكن زيرا خدا از تو قبول مى كند، چون خودش فرموده : «'''من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب '''» و نيز فرموده : «'''من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة '''».
فرمود: خدا لعنت كند ابا الخطاب را، به خدا قسم، من اين طور نگفتم، بلكه گفتم: وقتى حق را شناختى، هر عمل خيرى كه خواستى بكن، زيرا خدا از تو قبول مى كند. چون خودش فرموده: «مَن عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أُنثَى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ يُرزَقُونَ فِيهَا بِغَيرِ حِسَابٍ». و نيز فرموده: «مَن عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أُنثَى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً».


مؤ لف : اين همان معنايى است كه ما براى آيه كرديم .
مؤلف: اين، همان معنايى است كه ما براى آيه كرديم.


و در كافى به سند خود از ابى بصير از ابى عبد الله (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : به حضرتش عرض كردم : معناى «'''فاذا قرأ ت القرآن فاستعذ بالله ... يتوكلون '''» چيست ؟ فرمود: اى محمد به خدا سوگند شيطان بر بدن مؤ من مسلط مى شود ولى بر دين او مسلط نمى گردد بر ايوب مسلط شد و خلقت بدنى او را بد منظره كرد، ولى بر دينش مسلط نشد، بر مؤ منين هم همينطور، گاهى بر بدنهايشان مسلط مى شود ولى بر دينشان مسلط نمى گردد.
و در كافى، به سند خود، از ابى بصير، از ابى عبدالله «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: به حضرتش عرض كردم: معناى «فَإذَا قَرَأتَ القُرآنَ فَاستَعِذ بِاللهِ... يَتَوَكَّلُون» چيست؟


عرض كردم معناى آيه «'''انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون '''» چيست ؟ فرمود: مقصود كسانيند كه به خدا شرك مى ورزند شيطان هم بر بدنهايشان مسلط مى شود و هم بر اديانشان .
فرمود: اى محمّد! به خدا سوگند، شيطان بر بدن مؤمن مسلط مى شود، ولى بر دين او مسلط نمى گردد. بر ايوب مسلط شد و خلقت بدنى او را بدمنظره كرد، ولى بر دينش مسلط نشد. بر مؤمنان هم همين طور. گاهى بر بدن هايشان مسلط مى شود، ولى بر دينشان مسلط نمى گردد.


مؤ لف : اين روايت را عياشى از ابى بصير از آن جناب نقل كرده .
عرض كردم: معناى آيه «إنَّمَا سُلطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّونَهُ وَ الَّذِينَ هُم بِهِ مُشرِكُون» چيست؟ فرمود: مقصود كسانی اند كه به خدا شرك مى ورزند، شيطان، هم بر بدن هايشان مسلط مى شود، و هم بر اديانشان.


و ارجاع ضمير «'''به '''» به خدا يكى از آن دو معنايى بود كه براى آيه شريفه كرده اند و در سابق گذشت .
مؤلف: اين روايت را، عياشى، از ابى بصير، از آن جناب نقل كرده.


رواياتى در ذيل آيه : «'''يقولون انما يعمله بشر...'''»
و ارجاع ضمير «بِهِ» به خدا، يكى از آن دو معنايى بود كه براى آيه شريفه كرده اند و در سابق گذشت.


و در الدر المنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) و بيهقى در كتاب شعب الايمان خود از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير آيه «'''انما يعلمه بشر'''» گفته است : مشركين مى گفتند: محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را عبدة بن حضرمى كه خود صاحب كتاب بوده درس مى دهد خدا هم در پاسخشان فرمود: لسان آنكه شما در نظر داريد غير عربى است ، و قرآن لسان عربى آشكار است .
و در الدر المنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته) و بيهقى، در كتاب شعب الايمان خود، از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير آيه: «إنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» گفته است: مشركان مى گفتند: محمّد «صلى الله عليه و آله و سلم» را، عبدة بن حضرمى، كه خود صاحب كتاب بوده، درس مى دهد. خدا هم در پاسخشان فرمود: لسان آن كه شما در نظر داريد، غيرعربى است و قرآن، لسان عربى آشكار است.
 
و در تفسير عياشى، از محمّد بن عزامه صيرفى، از كسى كه برايش نقل كرده، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: خداى تعالى، روح القدس را خلق كرد، كه هيچ خلقى به قدر او، به خدا نزديك نيست، ولى او در عين حال، گرامى ترين خلق نيست. پس چون امرى را بخواهد، به او القاء مى كند و او، به نجوم.  


و در تفسير عياشى از محمد بن عزامه صيرفى از كسى كه برايش نقل كرده از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: خداى تعالى روح القدس را خلق كرد، كه هيچ خلقى به قدر او به خدا نزديك نيست ، ولى او در عين حال گرامى ترين خلق نيست ، پس چون امرى را بخواهد به او القاء مى كند و او به نجوم . و بر اين اساس آيه شريفه «'''و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلمه بشر لسان الذى يلحدون اليه '''» جريان يافته ، كه مقصود لسان ابى فكيهه غلام آزاد شده بنى حضر مى بود، و او مردى غير عرب بود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۰۶ </center>
و از پيروان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شده و به وى ايمان آورد، و قبلا از اهل كتاب بود قريش گفتند: به خدا سوگند اين مرد است كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را تعليم مى دهد، و خدا در جوابشان فرمود: قرآن لسان عربى آشكار است .
و بر اين اساس، آيه شريفه «وَ لَقَد نَعلَمُ أنَّهُم يَقُولُونَ إنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِى يُلحِدُونَ إلَيه» جريان يافته، كه مقصود لسان «ابى فكيهه»، غلام آزاد شده بنى حضر مى بود، و او مردى غير عرب بود، و از پيروان رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» شده و به وى ايمان آورد، و قبلا از اهل كتاب بود.
 
قريش گفتند: به خدا سوگند، اين مرد است كه محمّد «صلى الله عليه و آله و سلم» را تعليم مى دهد، و خدا در جوابشان فرمود: «قرآن، لسان عربى آشكار است».
 
مؤلف: ذيل اين روايت، در تفسير برهان، به نقل از عياشى آمده، وليكن در نسخه هاى چاپى اخير، اين ذيل نيامده است.


مؤ لف : ذيل اين روايت در تفسير برهان به نقل از عياشى آمده و ليكن در نسخه هاى چاپى اخير اين ذيل نيامده است .
و روايات درباره اسم اين مرد مختلف است. در اين روايت، ابوفكيهه، غلام آزاد شده بنى حضرمى، و در روايت قبلى، «عبدة بن حضرمى» آمده. و از قتاده نيز روايت شده كه او، «عبدة بن حضرمى» است، كه او را مقيس مى گفتند. و از سدى نقل شده كه او، غلامى از بنى حضرمى و نصرانى بوده، تورات و انجيل را خوانده بود. مردم او را «ابواليسر» مى ناميدند.


و روايات درباره اسم اين مرد مختلف است ، در اين روايت ، ابو فكيهه غلام آزاد شده بنى حضرمى و در روايت قبلى عبدة بن حضر مى آمده ، و از قتاده نيز روايت شده كه او عبدة بن حضرمى است كه او را مقيس ‍ مى گفتند، و از سدى نقل شده كه او غلامى از بنى حضرمى و نصرانى بوده تورات و انجيل را خوانده بود، مردم او را ابو اليسر مى ناميدند.
و از مجاهد نقل شده كه او، ابن الحضرمى و مردى غيرعرب بوده، كه به زبان رومى سخن مى گفته.  


و از مجاهد نقل شده كه او ابن الحضرمى و مردى غير عرب بوده كه بزبان رومى سخن مى گفته و از ابن عباس نيز روايت شده كه او آهنگرى بوده در مكه به نام بلعام و مردى غير عرب بوده ، مشركين مى ديدند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نزد او آمد و شد مى كند، لذا گفتند: بلعام او را تعليم مى دهد. و آنچه از مضامين اين روايات ، قدر متيقن است اين است كه مردى رومى و غلام آزاد شده بنى حضرمى و نصرانى مذهب بوده كه در مكه مى زيسته و با كتب اهل كتاب آشنائى داشته است ، مردم او را متهم كردند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را تعليم مى دهد.
و از ابن عباس نيز روايت شده كه او، آهنگرى بوده در مكه، به نام «بلعام»، و مردى غير عرب بوده. مشركان مى ديدند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نزد او آمد و شد مى كند. لذا گفتند: «بلعام»ف او را تعليم مى دهد.  


و در الدر المنثور است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم از ضحاك روايت كرده اند كه در تفسير آيه گفته است : مشركين مى گفتند: سلمان فارسى او را تعليم مى دهد، خدا در جوابشان فرموده «'''زبان آن كسى كه شما در نظر داريد اعجمى است '''».
و آنچه از مضامين اين روايات، قدر متيقن است، اين است كه: مردى رومى و غلام آزاد شده بنى حضرمى و نصرانى مذهب بوده، كه در مكه مى زيسته و با كتب اهل كتاب آشنایى داشته است. مردم او را متهم كردند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را تعليم مى دهد.


مؤ لف : اين روايت با مكى بودن آيات مورد بحث جور در نمى آيد.
و در الدر المنثور است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم، از ضحاك روايت كرده اند كه در تفسير آيه گفته است: مشركان مى گفتند: سلمان فارسى او را تعليم مى دهد. خدا در جوابشان فرموده: «زبان آن كسى كه شما در نظر داريد، اعجمى است».
 
مؤلف: اين روايت، با مكى بودن آيات مورد بحث، جور در نمى آيد.
<span id='link350'><span>
<span id='link350'><span>
==مؤ من هرگز دروغ نمى گويد ==
==مؤ من هرگز دروغ نمى گويد ==
باز در همان كتاب آمده كه ابن الخرائطى در كتاب مساوى الاخلاق خود و ابن عساكر در تاريخش از عبد الله بن جراد روايت كرده اند كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيد: آيا مؤ من زنا مى كند؟ فرمود: گاهى ممكن است پيش بيايد، عرض كرد: آيا مؤ من دزدى مى كند؟ فرمود: گاهى ممكن است عرض كرد مؤ من دروغ مى گويد؟ فرمود:
باز در همان كتاب آمده كه ابن الخرائطى در كتاب مساوى الاخلاق خود و ابن عساكر در تاريخش از عبد الله بن جراد روايت كرده اند كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيد: آيا مؤ من زنا مى كند؟ فرمود: گاهى ممكن است پيش بيايد، عرض كرد: آيا مؤ من دزدى مى كند؟ فرمود: گاهى ممكن است عرض كرد مؤ من دروغ مى گويد؟ فرمود:
۱۴٬۴۹۲

ویرایش