گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۸: خط ۱۷۸:
«'''الرَّحْمَانُ عَلى الْعَرْشِ استَوَى'''»:
«'''الرَّحْمَانُ عَلى الْعَرْشِ استَوَى'''»:


جمله اى است استينافى و غير مربوط به قبل ، كه در آن مساءله توحيد ربوبيت را كه مخ و غرض نهايى دعوت و تذكره است بيان فرموده ، و چهار آيه يعنى تا جمله ((له الاسماء الحسنى (( را بدان اخت صاص ‍ داده است .
جمله اى است استينافى و غير مربوط به قبل، كه در آن مسأله توحيد ربوبيت را كه مخ و غرض نهايى دعوت و تذكره است، بيان فرموده، و چهار آيه، يعنى تا جملۀ «لَهُ الأسمَاءُ الحُسنَى» را بدان اختصاص داده است.


در تفسير آيه ((ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار(( گفتيم كه استواء بر عرش كنايه از اين است كه ملك او همه عالم را فرا گرفته ، و زمام تدبير امور همه عالم به دست او است ، و اين معنا درباره خداى تعالى - آن طور كه شايسته ساحت كبريائى و قدس او باشد عبارت است از ظهور سلطنتش بر عالم ، و استقرار ملكش بر اشياء، به تدبير امور و اصلاح شؤ ون آنها.
در تفسير آيه «ثُمّ استَوَى عَلَى العَرشِ يُغشِى اللَّيلَ النَّهَار» گفتيم كه «استواء بر عرش»، كنايه از اين است كه مُلك او، همۀ عالَم را فرا گرفته، و زمام تدبير امور همه عالَم به دست او است، و اين معنا درباره خداى تعالى - آن طور كه شايسته ساحت كبريایى و قدس او باشد، عبارت است از: ظهور سلطنتش بر عالَم، و استقرار ملكش بر اشياء، به تدبير امور و اصلاح شؤون آن ها.


بنابراين استواء حق عز و جل بر عرش ، مستلزم اين است كه ملك او بر همه اشياء احاطه داشته و تدبيرش بر اشياء چه آسمانى و چه زمينى ، چه خرد و چه كلان ، چه مهم و چه ناچيز گسترده باشد، در نتيجه خداى تعالى رب هر چيز، و يگانه در ربوبيت است ، چون مقصود از رب جز مالك و مدبر چيز ديگرى نيست ، به همين جهت دنبال استواء بر عرش ‍ داستان ملكيت او را بر هر چيز و علمش به هر چيز را بيان داشت ، كه همين خود جنبه تعليل و احتجاج براى استواء مذكور است .
بنابراين «استواء حقّ عزوجل بر عرش»، مستلزم اين است كه مُلك او بر همه اشياء احاطه داشته و تدبيرش بر اشياء، چه آسمانى و چه زمينى، چه خُرد و چه كلان، چه مهم و چه ناچيز گسترده باشد. در نتيجه خداى تعالى، ربّ هر چيز، و يگانه در ربوبيت است. چون مقصود از ربّ، جز مالك و مدبّر، چيز ديگرى نيست. به همين جهت دنبال «استواء بر عرش»، داستان ملكيت او را بر هر چيز و علمش به هر چيز را بيان داشت، كه همين خود جنبه تعليل و احتجاج براى استواء مذكور است.


و معلوم است كه ((رحمان (( كه خود مبالغه در رحمتى است كه آن عبارت است از افاضه به ايجاد و تدبير، و در غالب صيغه مبالغه كثرت را مى رساند، خود با استواء مناسب تر است ، تا مثلا رحيم ، يا ساير اسماء و صفات او، و لذا در ميان همه آنها رحمان را نام برد.
و معلوم است كه «رحمان»، كه خود مبالغه در رحمتى است كه آن عبارت است از افاضه به ايجاد و تدبير، و در غالب صيغه مبالغه كثرت را مى رساند، خود با استواء مناسب تر است، تا مثلا رحيم، يا ساير اسماء و صفات او، و لذا در ميان همه آن ها، «رحمان» را نام برد.


از آنچه گذشت معلوم شد كه كلمه ((رحمان (( مبتدا، و خبر آن جمله ((استوى (( است ، و جمله ((على العرش (( متعلق است به جمله ((استوى (( و مراد از آن بيان استيلاء بر عرش است ، اين معنا از ساير آيات نيز استفاده مى شود، زيرا در قرآن كريم داستان استواء بر عرش ‍ مكرر آمده ، مانند آيه ((ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار(( و آيه ((ثم استوى على العرش يدبر الامر(( و آيه ((ثم استوى على العرش ما لكم من دونه من ولى (( و آيه ((ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض (( و امثال اينها.
از آنچه گذشت، معلوم شد كه كلمه «رحمان» مبتدا، و خبر آن، جملۀ «استوى» است، و جملۀ «عَلَى العَرش»، متعلق است به جمله «استوى»، و مراد از آن، بيان استيلاء بر عرش است.
 
اين معنا از ساير آيات نيز استفاده مى شود. زيرا در قرآن كريم، داستان «استواء بر عرش» مكرر آمده. مانند آيه: «ثُمَّ استَوَى عَلَى العَرش يُغشِى اللَّيلَ النَّهَار»، و آيه: «ثُمَّ استَوَى عَلَى العَرشِ يُدَبِّرُ الأمر»، و آيه: «ثُمَّ استَوَى عَلَى العَرشِ مَا لَكُم مِن دُونِهِ مِن وَلِىٍّ»، و آيه: «ثُمَّ استَوَى عَلَى العَرشِ يَعلَمُ مَا يَلِجُ فِى الأرضِ»، و امثال اين ها.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۶۷ </center>
و با اين بيان فساد گفتارى كه به بعضى مفسرين نسبت داده اند روشن مى شود، كه گفته : جمله ((الرحمن على العرش (( مبتداء و خبر است ، و كلمه ((استوى (( فعلى است كه فاعلش جمله ((ما فى السموات (( است و كلمه ((له (( متعلق به كلمه ((استوى (( است و معنا چنين مى شود كه : خدا بر عرش است ، و هر چه در آسمانها است براى او مستوى گشته ، آن وقت در معناى ((استواء هر چيز براى خدا است (( گفته : يعنى هر چيز موافق اراده او جريان دارد، و منقاد امر او است .
و با اين بيان، فساد گفتارى كه به بعضى مفسران نسبت داده اند، روشن مى شود، كه گفته: جملۀ «الرَّحمَنُ عَلَى العَرش» مبتداء و خبر است، و كلمۀ «استوى»، فعلى است كه فاعلش جملۀ «مَا فِى السَّمَاوات» است و كلمه «لَهُ»، متعلق به كلمۀ «استوى» است، و معنا چنين مى شود كه:  


و ما در اينكه عرش چيست ؟ در ذيل آيه ۵۴ سوره اعراف در جلد هشتم اين كتاب به طور مفصل بحث كرديم ، و در بحث روايتى آينده نيز مطالبى مربوط به اين مقام خواهد آمد.
خدا بر عرش است، و هرچه در آسمان ها است، براى او مستوى گشته، آن وقت در معناى «استواء هر چيز براى خدا است» گفته: يعنى هر چيز موافق اراده او جريان دارد، و منقاد امر او است.


«'''لَهُ مَا فى السمَاوَاتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا وَ مَا تحْت الثرَى'''»:
و ما در اين كه «عرش» چيست، در ذيل آيه ۵۴ سوره «اعراف»، در جلد هشتم اين كتاب، به طور مفصل بحث كرديم، و در بحث روايتى آينده نيز، مطالبى مربوط به اين مقام خواهد آمد.


كلمه ((ثرى (( - به طورى كه گفته شده - به معناى خاك مرطوب ، و يا مطلق خاك است ، بنابراين مراد از ((ما تحت الثرى (( هر چيزى است كه در شكم زمين باشد، نه زير خاك ، و اينجا باقى مى ماند جمله ((ما فى الارض (( كه مقصود از آن موجودات روى زمين است ، چه اجزاى خود زمين ، و چه موجوداتى كه در آن زندگى مى كنند، از آنچه ما حس مى كنيم ، مانند انسانها، و انواع حيوانات ، و نباتات ، و آنچه ما حس ‍ نمى كنيم ، و يا اصلا از وجودش خبر نداريم ، خدا همه را مى داند، و همه ملك او است .
«'''لَهُ مَا فى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا وَ مَا تحْت الثرَى'''»:


وقتى ملك خدا شامل همه آنچه در آسمانها و زمين و از آن جمله اجزاى آن دو شد، قهرا شامل خود آن دو، و خود زمين نيز مى شود، چون هر چيزى غير از همان اجزايش وجود عليحده اى ندارد.
كلمۀ «ثَرَى» - به طورى كه گفته شده - به معناى خاك مرطوب، و يا مطلق خاك است. بنابراين، مراد از «مَا تَحتَ الثَّرَى»، هر چيزى است كه در شكم زمين باشد، نه زير خاك، و اين جا باقى مى ماند جملۀ «مَا فِى الأرض»، كه مقصود از آن، موجودات روى زمين است. چه اجزاى خود زمين، و چه موجوداتى كه در آن زندگى مى كنند، از آنچه ما حس مى كنيم، مانند انسان ها، و انواع حيوانات، و نباتات، و آنچه ما حس ‍ نمى كنيم، و يا اصلا از وجودش خبر نداريم، خدا همه را مى داند، و همه ملك او است.


پس در اين آيه يكى از دو ركن ربوبيت را كه همان مالكيت باشد بيان كرد، چون معناى ربوبيت به طورى كه مكرر گفته ايم مالك مدبر است ، و فقط تدبير باقى مى ماند كه جمله بعدى متعرض آن است .
وقتى ملك خدا شامل همه آنچه در آسمان ها و زمين و از آن جمله اجزاى آن دو شد، قهرا شامل خود آن دو، و خود زمين نيز مى شود. چون هر چيزى غير از همان اجزايش وجود عليحده اى ندارد.


پس در اين آيه، يكى از دو ركن ربوبيت را كه همان مالكيت باشد، بيان كرد. چون معناى ربوبيت به طورى كه مكرر گفته ايم، مالك مدبّر است، و فقط تدبير باقى مى ماند كه جمله بعدى متعرض آن است.
==توضيح معناى آيه: «وَ إن تَجهَر بِالقَول فَإنَّهُ يَعلَمُ السِّرَّ وَ أخفى»==
«'''وَ إِن تجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السرَّ وَ أَخْفَى'''»:
«'''وَ إِن تجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السرَّ وَ أَخْفَى'''»:
توضيح معناى آيه : ((و ان تجهر بالقول فانه يعلم السرواخفى (( كه عموميت تدبيرخداى سبحان را اثبات مى كند


((جهر به قول (( به معناى بلند بلند حرف زدن ، و ((اسرار به آن (( به معناى آهسته صحبت كردن است ،
((جهر به قول (( به معناى بلند بلند حرف زدن ، و ((اسرار به آن (( به معناى آهسته صحبت كردن است ،
۱۷٬۰۴۳

ویرایش