۱۶٬۳۳۸
ویرایش
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
<span id='link92'><span> | <span id='link92'><span> | ||
== | ==وجوه مختلف ديگر، در معناى آیه: «لَهُ مَا بَينَ أيدِينَا وَ مَا خَلفَنَا وَ مَا بَينَ ذَلِك» == | ||
اين بود آن معنايى كه مى خواستيم براى اين جمله بكنيم | اين بود آن معنايى كه مى خواستيم براى اين جمله بكنيم. ولى مفسران در معناى آن اختلاف كرده اند. | ||
بعضى | بعضى گفته اند: مراد از «مَا بَينَ أيدِينَا» زمان آينده و پيش روى ما است، و مراد از «مَا خَلفَنَا»، زمان گذشته و مراد از «مَا بَينَ ذَلِك»، زمان حال ما است. | ||
بعضى ديگر گفته اند: | بعضى ديگر گفته اند: «مَا بَينَ أيدِينَا»، يعنى زمان قبل از ايجاد، و «مَا خَلفَنَا»، يعنى بعد از مرگ تا بر قرار شدن آخرت و «مَا بَينَ ذَلِكَ»، يعنى مدت زندگى. | ||
بعضى | بعضى ديگر گفته اند: «مَا بَينَ أيدِينَا»، يعنى دنيا تا نفخۀ اول صور، و «مَا خَلفَنَا»، يعنى بعد از نفخۀ دوم، و «مَا بَينَ ذَلِك»، يعنى بين اين دو نفخه كه مدت چهل سال است. | ||
بعضى ديگر گفته اند: معناى | بعضى ديگر گفته اند: «مَا بَينَ أيدِينَا»، يعنى آخرت و «مَا خَلفَنَا»، يعنى دنيا. | ||
عده اى ديگر گفته اند: «مَا بَينَ أيدِينَا»، يعنى قبل از خلق، و «مَا خَلفَنَا»، يعنى بعد از فناء، و «مَا بَينَ ذَلِك»، يعنى بين دنيا و آخرت. | |||
بعضى ديگر گفته اند: «مَا بَينَ أيدِينَا»، يعنى آنچه از امر دنيا مانده و «مَا خَلفَنَا»، يعنى آنچه گذشته، و «مَا بَينَ ذَلِكَ»، يعنى آنچه الآن در آن هستند. | |||
بعضى ديگر گفته اند: معناى آيه، ابتداى خلقت و انتهاى اجل و مدت حيات ما است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۲ </center> | ||
بعضى ديگر گفته اند: | بعضى ديگر گفته اند: «مَا بَينَ أيدِينَا»، يعنى آسمان و «مَا خَلفَنَا»، يعنى زمين و «مَا بَينَ ذَلِك»، يعنى بين آسمان و زمين است. | ||
بعضى ديگر، عكس اين را گفته اند. | |||
بعضى ديگر گفته اند: «مَا بَينَ أيدِينَا»، يعنى آن جايى كه بدان منتقل مى شوند، «مَا خَلفَنَا»، يعنى آن جايى كه از آن منتقل مى گردند، «مَا بَينَ ذَلِك»، يعنى آن مكانى كه در آن هستند. | |||
اين اقوال سه گانه اخير، مشترك اند در اين كه كلمۀ «مَا»، موصول مكانى است. همچنان كه آن هفت قول قبلى، مشترك اند در اين كه «ما»، موصول زمانى است. | |||
البته در اين جا، قول ديگرى هست كه كلمۀ مذكور را اعمّ از زمانى و مكانى گرفته. پس مجموع اقوال در معناى اين سه كلمه، يازده قول شد، كه متأسفانه هيچيك از آن ها دليلى ندارند. علاوه بر اين، اشكالى هم دارند، و آن، اين است كه ملائكه را با انسان قياس كرده اند، و حق مطلب همان است كه ما گفتيم. | |||
پس | پس جملۀ «لَهُ مَا بَينَ أيدِينَا وَ مَا خَلفَنَا وَ مَا بَينَ ذَلِك» افاده مى كند كه ملك خداى تعالى، كه ملك حقيقى است و غير او، كسى در آن تصرفى ندارد و نيز غير او در آن اراده اى - ندارد، مگر به اذن و مشيت او. او، بر ملائكه احاطه دارد، و چون ملائكه معصيت ندارند، پس هيچ عملى انجام نمى دهند، مگر به امر او. و بعد از اذن و اراده او، نمى كنند مگر آنچه را كه خدا اراده كند. پس هيچ ملكى نازل نمى شود، مگر به امر او. | ||
و با اين | و با اين بيان، روشن گرديد كه جملۀ «لَهُ مَا بَينَ أيدِينَا وَ مَا خَلفَنَا وَ مَا بَينَ ذَلِك»، در مقام تعليل جملۀ «وَ مَا نَتَنَزَّلُ إلّا بِأمرِ رَبِّك»، و در جمله آخر آيه كه مى فرمايد «وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً»، كلمۀ «نَسِىّ»، بر وزن «فَعُول»، از نسيان است، و تتمه تعليل مزبور است. | ||
بعضى ديگر گفته اند: معناى آيه اين است كه پروردگار تو انبياى خود را رها نمى كند، و عدم نزول | و معنايش اين است كه: خداى تعالى، چيزى از ملك خود را فراموش نمى كند، تا در نتيجه، امر تدبير ملكش مختل بماند. پس در جایى كه نزول ملك واجب است، امر به نزول را ترك نمى كند، و در جايى كه واجب نيست، به آن امر نمى كند و هكذا. و گويا همين وجه باعث شد كه در آيه، به جاى اثبات علم و يا يادآورى، نسيان را از خداى تعالى نفى كند. | ||
بعضى ديگر گفته اند: معناى آيه اين است كه پروردگار تو انبياى خود را رها نمى كند، و عدم نزول ملائكه، براى عدم امر به آن است. نه اين كه خدا تو را رها كرده و به خود واگذار نموده باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۳ </center> | ||
ولى اين حرف صحيح نيست | ولى اين حرف صحيح نيست. زيرا هر چند كه به وجهى موافق با شأن نزول آن كه گذشت، مى باشد، وليكن در اين صورت، تعليل در جملۀ «لَهُ مَا بَينَ أيدِينَا وَ مَا خَلفَنَا» ناتمام مى ماند، و جملۀ «رَبُّ السَّمَاواتِ وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا»، از فقرات قبلی اش بريده مى شود، كه توضيح آن به زودى خواهد آمد. | ||
«''' | «'''رَبّ السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا فَاعْبُدْهُ وَ اصطبرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سمِيًّا'''»: | ||
معانى و نكات مستفاد از آيه : ((رب السموات و الارض ...(( كه در ادامه سخن ملائكه آمدهاست | معانى و نكات مستفاد از آيه: ((رب السموات و الارض ...(( كه در ادامه سخن ملائكه آمدهاست | ||
صدر اين آيه، يعنى جملۀ «رَبُّ السَّمَاوات وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا»، جملۀ «لَهُ مَا بَينَ أيدِينَا وَ مَا خَلفَنَا...» را كه در آيه قبلى بود، تعليل مى كند، و مى فرمايد: چطور خدا «مَابَينَ أيدِى وَ مَا خَلف وَ مَابَينَ ذَلِك» ما را مالك نباشد؟ و چگونه ممكن است فراموشكار باشد؟ با اين كه او، ربّ آسمان ها و زمين و مابين آن دو است، و معلوم است كه ربّ هر چيزى، مالك و مدبّر آن است. پس ملك او و فراموش نكردنش، مقتضاى ربوبيت او است. | |||
جملۀ «فَاعبُدهُ وَ اصطَبِر لِعِبَادَتِه»، تفريع بر صدر آيه است، و معنايش اين است كه وقتى ما نازل نشويم، جز به امر پروردگار تو، و اينك همين كلام مجيد را كه متضمن دعوت به عبادت او است، برايت نازل كرده ايم. پس كلام مزبور، كلام او و دعوت، دعوت او است. پس او را به يگانگى بپرست و در برابر عبادتش خويشتندارى كن، كه در اين ميان، كس ديگرى نيست كه غير پروردگار تو، پروردگار باشد، تا تو در برابر عبادت پروردگارت پايدارى نكنى، و به عبادت غير او بپردازى، و عبادت او، كافى از عبادت پروردگارت باشد، و يا او را با پروردگارت شريك در عبادت خود كنى. | |||
پس | بعضى شايد گفته باشند: جملۀ مورد بحث، تفريع بر جملۀ «رَبُّ السَّمَاوَات وَ الأرض»، و يا بر جملۀ «وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً». يعنى «پروردگارت تو را فراموش نمى كند، پس او را عبادت كن»، باشد، ولى اين دو احتمال ضعيف است. | ||
پس از اين تقرير، چند مطلب روشن گرديد: | |||
اول اين كه: جملۀ «هَل تَعلَمُ لَهُ سَمِيّاً»، تتمۀ بيانى است كه جملۀ «فَاعبُدهُ وَ اصطَبِر لِعِبَادَتِهِ» در صدد بيان، و در حقيقت در مقام تعليل آن است. | |||
دوم | دوم اين كه: مراد از كلمۀ «سَمىّ»، همنام است. و مراد از نام هم كلمۀ «رَبّ» است. زيرا مقتضاى بيان آيه اين است كه: ربوبيت خداى تعالى، نسبت به هر چيزى مطلق باشد، و ديگر چيزى نماند كه مشمول و در تحت ربوبيت او نباشد. و همين خداى تعالى است كه مى فرمايد: آيا كسى را سراغ دارى كه متصف به ربوبيت باشد تا نام «رَبّ»، شايسته او بوده و در نتيجه تو از پروردگارت روى گردانيده، متوجه او شوى و او را بپرستى؟ | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۴ </center> | ||
با اين | با اين بيان، روشن مى گردد كه آنچه درباره معناى «سَمِىّ» گفته اند: هيچيك صحيح نيست. مثلا يكى گفته: مراد از «سَمِىّ»، مجازا همان شبيه و مانند است. بعضى ديگر گفته اند: به معناى فرزند است. بعضى ديگر گفته اند: همان معناى حقيقى كلمه است. | ||
چيزى كه هست مراد از اسمى كه كسى در آن شريك نباشد، اسم «رَبُّ السَّمَاوات وَ الأرض» است، نه اسامى ديگر خداى تعالى. بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن، اسم جلاله است. | |||
بعضى گفته اند: اسم إله است. بعضى گفته اند: اسم رحمان است. و بعضى گفته اند: اسم إله خالق رازق مُحيى مُميت قادر بر ثواب و عقاب است. | |||
سوم اين كه: نكته اضافه شدن كلمۀ «رَبّ» بر كلمۀ «كاف»، خطاب و تكرارش در آيه اول كه فرمود: «بِأمرِ رَبِّك»، «وَ مَا كَانَ رَبُّك»، و حال آن كه ممكن بود بفرمايد: «رَبّنا» اين است كه براى ذيل كلام، زمينه چينى كند. چون در آن ذيل، يگانگى رب اثبات مى شود. | |||
پس در اين كه فرمود: «رَبّك» اشاره است به اين كه پروردگار ما كه به امر او نازل مى شويم، همان پروردگار تو است. پس دعوت هم، دعوت او است. بنابراين، در برابرش پايدارى كن. ممكن هم هست، همين نكته در افتتاح سوره نيز مورد نظر بوده، كه فرمود «ذِكرُ رَحمَةِ رَبِّك...». چون اين آيات، همان طور كه قبلا هم گفتيم، داراى يك سياق، و در مقام بيان يك غرض است. | |||
چهارم اين كه: جملۀ «فَاعبُدهُ وَ اصطَبِر لِعِبَادَتِه»، در مقام اثبات توحيد در عبادت است. نه اين كه بخواهد امر به عبادت كند و يا امر به پايدارى در آن بفرمايد. مگر آن كه بگويى امر به عبادت و يا امر به پايدارى در آن نيز به ملازمه، از توحيد در عبادت استفاده مى شود. (دقت بفرمایيد). | |||
گويا فرشته | و ممكن است از تفريع مذكور، استفاده شود كه تأكيد بيان سياق سابق بر اين دو آيه نيز هست، و با اين احتمال، وجه اتصال اين دو آيه، با آيات سابق بر آن نيز روشن مى گردد، و ديگر ما ناچار نيستيم آن را جمله معترضه به تمام معنا بدانيم. | ||
گويا فرشته وحى، وقتى به رسول خدا نازل شد، و اين سوره را آورد، و شصت و سه آيه آن را كه مشتمل بر دعوت كامل به دين حنيف است، نازل كرد، بعد از آن رسول خدا را خطاب كرد به اين كه او خودش نازل نشده، و آنچه نازل كرد، نازل نكرد مگر به امر خدا و رسالت پروردگار او. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۵ </center> | ||
پس كلام، كلام او و دعوت، دعوت او است، و او پروردگار پيغمبر و پروردگار هر چيزى است. پس بايد تنها او را بپرستى. چون پروردگارى ديگر نيست، كه از وى به سوى او برگردى. پس دو آيه مورد بحث، در حقيقت نخست به ملك وحى، وحى شده، تا او آن ها را به رسول خدا القاء كند، تا رسول خدا را پايدارى دهد، و آيات سابق را هم تأكيد كند. | |||
اين جريان، نظير اين است كه پادشاهى، نامه يا پيغامى به كسى از كاركنان خود دهد، تا آن را به برخى از فرمانروايانش برساند، و آن پيام آور، وقتى نامه يا پيغام را رسانيد، به آن شخص بگويد: من آنچه به تو ابلاغ كردم، از جانب خودم نبوده، بلكه به امر پادشاه و اشاره او بوده. نامه، نامۀ او و رسالت، رسالت او بود، و او كه اختياردار تو و اختياردار همه افراد مملكت است، آن را به من داد تا به تو برسانم. پس هرچه رساندم، گوش بده و اطاعت كن و در آن پايدارى به خرج ده. چون مى دانى كه تو غير از اين پادشاه، پادشاه ديگرى ندارى، تا از فرمان اين اعراض نموده، به سوى او متوجه شوى. | |||
بعد از اين | در اين مثال، كلام اين فرستاده در حقيقت تأكيد همان كلام و پيام شاه است و اگر فرض كنيم كه در همين مثال، شاه به اين رسول دستور داده بود كه بعد از دادن نامه و پيام اين كلمات را هم بگو، كلام اين رسول، كلام شاه هم خواهد بود. چون از قبل او و به امر او گفته شد. | ||
بعد از اين بيان، ديگر به خوبى روشن شد كه اين بيان از هر وجه ديگرى با دو آيه مورد بحث منطبق تر است و روشن تر از روايات وارده در سبب نزول (با آن همه اختلاف و وهن كه در آن ها هست)، منطبق مى شود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۶ </center> | ||
<span id='link96'><span> | <span id='link96'><span> | ||
==آيات ۶۶ - ۷۲ سوره مريم == | ==آيات ۶۶ - ۷۲ سوره مريم == | ||
وَ يَقُولُ الانسانُ أَ ءِذَا مَا مِتُّ لَسوْف أُخْرَجُ حَياًّ(۶۶) | وَ يَقُولُ الانسانُ أَ ءِذَا مَا مِتُّ لَسوْف أُخْرَجُ حَياًّ(۶۶) |
ویرایش