گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۵۸: خط ۱۵۸:
==شرح مفاد آيه «أفَنجَعَلُ المُسلِمينَ كَالمُجرِمين»==
==شرح مفاد آيه «أفَنجَعَلُ المُسلِمينَ كَالمُجرِمين»==


دقت در سياق، اين معنا را دست مى دهد كه هرچند آيه شريفه مى خواهد تساوى را رد كند، وليكن نه تنها از اين جهت كه مجرمين با آن همه جرم مساوى با مسلمانان نيستند، بلكه نكته هاى اضافى ديگرى را هم به طور اشاره مى فهماند، و آن اين است كه: احترام مسلمين اجازه نمى دهد كه مجرمين با ايشان برابر باشند. گويا فرموده: اين كه شما كفار مى گوييد در آخرت هم ما و مسلمانان يكسان هستيم، سخن باطلى است. براى اين كه خدا راضى نمى شود كه مسلمانان را با آن همه احترامى كه نزدش دارند، مانند مجرمين قرار دهد. و شما مجرميد، پس با آنان حال و روز يكسانى نخواهيد داشت.
دقت در سياق، اين معنا را دست مى دهد كه هرچند آيه شريفه مى خواهد تساوى را رد كند، وليكن نه تنها از اين جهت كه مجرمين با آن همه جرم مساوى با مسلمانان نيستند، بلكه نكته هاى اضافى ديگرى را هم به طور اشاره مى فهماند، و آن اين است كه: احترام مسلمين اجازه نمى دهد كه مجرمين با ايشان برابر باشند.  
 
گويا فرموده: اين كه شما كفار مى گوييد در آخرت هم ما و مسلمانان يكسان هستيم، سخن باطلى است. براى اين كه خدا راضى نمى شود كه مسلمانان را با آن همه احترامى كه نزدش دارند، مانند مجرمين قرار دهد. و شما مجرميد، پس با آنان حال و روز يكسانى نخواهيد داشت.


بنابراين، آيه شريفه مى خواهد عليه مساوات دو طايفه اقامه حجت كند، و حجتش اين است كه: مساوات آن دو با احترامى كه مسلمانان نزد خدا دارند، منافات دارد، نه اين كه اين مساوات با عدالت خدا نمى سازد.
بنابراين، آيه شريفه مى خواهد عليه مساوات دو طايفه اقامه حجت كند، و حجتش اين است كه: مساوات آن دو با احترامى كه مسلمانان نزد خدا دارند، منافات دارد، نه اين كه اين مساوات با عدالت خدا نمى سازد.
خط ۱۷۲: خط ۱۷۴:
و يا دليلى نقلى بر آن دلالت كند، كه چنين دليلى هم نيست. و قرآن كريم به نبود اين چنين دليل نقلى اشاره نموده، مى فرمايد: «دم لَكُم كِتَابٌ ... - نكند كتابى (و دليلى نقلى و آسمانى) در دست داريد...»، و يا اين است كه دليل بر اين حكم كه كفار كرده اند، نه عقل است و نه نقل، بلكه گفت و شنودى شفاهى است كه خدا با آنان كرده، و آن ها از خدا قول گرفته اند كه در قيامت، بين آنان و اهل تسليم و عبادت به مساوات رفتار كند. اين هم كه معقول نيست، زيرا مردم عادى مانند انبيا نيستند، تا خدا شفاهى با آنان سخن بگويد. خوب تا اين جا سه تا احتمال را آورديم و جوابش را هم گفتيم.
و يا دليلى نقلى بر آن دلالت كند، كه چنين دليلى هم نيست. و قرآن كريم به نبود اين چنين دليل نقلى اشاره نموده، مى فرمايد: «دم لَكُم كِتَابٌ ... - نكند كتابى (و دليلى نقلى و آسمانى) در دست داريد...»، و يا اين است كه دليل بر اين حكم كه كفار كرده اند، نه عقل است و نه نقل، بلكه گفت و شنودى شفاهى است كه خدا با آنان كرده، و آن ها از خدا قول گرفته اند كه در قيامت، بين آنان و اهل تسليم و عبادت به مساوات رفتار كند. اين هم كه معقول نيست، زيرا مردم عادى مانند انبيا نيستند، تا خدا شفاهى با آنان سخن بگويد. خوب تا اين جا سه تا احتمال را آورديم و جوابش را هم گفتيم.


احتمال چهارم اين كه: اصلا آن حكم از ناحيه خدا نباشد. در اين جا نيز چند احتمال هست: يكى اين كه حكم تساوى بين مجرمين و مسلمين، حكمى جدى باشد. و ديگر اين كه صرف بهانه اى باشد براى فرار از مسؤوليت. در صورت جدى بودن، سه احتمال هست. يكى اين كه حكمى كه مى كنند، مستند به خودشان باشد. به اين معنا كه خودشان كارگردان صحنه قيامت باشند و امور قيامت را به نفع خود بچرخانند. از آن جمله، خود را با مسلمانان يكسان سازند، هر چند كه خدا نخواهد. قرآن كريم، از اين احتمال جواب داده كه:
احتمال چهارم اين كه: اصلا آن حكم از ناحيه خدا نباشد. در اين جا نيز چند احتمال هست: يكى اين كه حكم تساوى بين مجرمين و مسلمين، حكمى جدى باشد. و ديگر اين كه صرف بهانه اى باشد براى فرار از مسؤوليت. در صورت جدى بودن، سه احتمال هست.  
 
يكى اين كه حكمى كه مى كنند، مستند به خودشان باشد. به اين معنا كه خودشان كارگردان صحنه قيامت باشند و امور قيامت را به نفع خود بچرخانند. از آن جمله، خود را با مسلمانان يكسان سازند، هر چند كه خدا نخواهد. قرآن كريم، از اين احتمال جواب داده كه:


«سَلهُم أيّهُم بِذَلِكَ زَعِيم»: از ايشان بپرسيد كدامشان زعيم و متولى در تدبير امور قيامت هستند؟ و يا اين است كه حاكم در اين حكم، شركاء و خدايان ايشانند، از اين هم پاسخ داده كه «أم لَهُم شُرَكَاء فَليَأتُوا بِشُرَكَائِهِم - نكند حاكم بر اين حكم شركاء ايشانند، اگر چنين است، بگو تا شركاى خود را بياورند».
«سَلهُم أيّهُم بِذَلِكَ زَعِيم»: از ايشان بپرسيد كدامشان زعيم و متولى در تدبير امور قيامت هستند؟ و يا اين است كه حاكم در اين حكم، شركاء و خدايان ايشانند، از اين هم پاسخ داده كه «أم لَهُم شُرَكَاء فَليَأتُوا بِشُرَكَائِهِم - نكند حاكم بر اين حكم شركاء ايشانند، اگر چنين است، بگو تا شركاى خود را بياورند».
خط ۱۸۴: خط ۱۸۸:
«'''مَا لَكُم كَيفَ تَحكُمُون '''» - اين جمله در مقام اين است كه تعجب هر كسى را از حكم آنان برانگيزد، كه چطور حكم كردند به اين كه مجرم و مسلم در قيامت يك وضع دارند! و اين اشاره است به اين كه عقل از چنين حكمى امتناع دارد، و چنين حكمى نمى كند. و در حقيقت معنايش اين است كه چه اختلالى در فكر شما رُخ داده، و رأى و نظريه شما را فاسد كرده كه اين طور حكم مى كنيد؟
«'''مَا لَكُم كَيفَ تَحكُمُون '''» - اين جمله در مقام اين است كه تعجب هر كسى را از حكم آنان برانگيزد، كه چطور حكم كردند به اين كه مجرم و مسلم در قيامت يك وضع دارند! و اين اشاره است به اين كه عقل از چنين حكمى امتناع دارد، و چنين حكمى نمى كند. و در حقيقت معنايش اين است كه چه اختلالى در فكر شما رُخ داده، و رأى و نظريه شما را فاسد كرده كه اين طور حكم مى كنيد؟


«'''أَمْ لَكمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسونَ إِنَّ لَكمْ فِيهِ لمََا تخَيرُونَ'''»:
«'''أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسونَ إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لمََا تخَيرُونَ'''»:
 
اين آيه اشاره است به اينكه براى حكمى كه كردند هيچ دليلى نقلى ندارند، همچنان كه آيه قبلى به نداشتن دليلى عقلى بر طبق حكمشان اشاره مى كرد، و منظور از كلمه «كتاب»، كتاب آسمانى است، كه از ناحيه خداى تعالى نازل شده باشد، كه البته چنين كتابى حجت است، و معناى «تدرسون»، «تقرون» است. يعنى كتابى كه در آن اين حكم را خوانده باشيد.


اين آيه اشاره است به اينكه براى حكمى كه كردند هيچ دليلى نقلى ندارند، همچنان كه آيه قبلى به نداشتن دليلى عقلى بر طبق حكمشان اشاره مى كرد، و منظور از كلمه «'''كتاب '''»، كتاب آسمانى است ، كه از ناحيه خداى تعالى نازل شده باشد، كه البته چنين كتابى حجت است ، و معناى «'''تدرسون'''»، «'''تقرون'''» است يعنى كتابى كه در آن اين حكم را خوانده باشيد، و كلمه «'''تخير'''» و «'''اختيار'''» كه يكى از باب تفعل و ديگرى از باب افتعال است ، به يك معنا است . و جمله «'''ان لكم لما تخيرون'''» در مقام مفعول است براى جمله «'''تخيرون'''» و استفهام در آيه انكارى است ،
و كلمه «تخير» و «اختيار»، كه يكى از باب تفعل و ديگرى از باب افتعال است، به يك معنا است. و جملۀ «إنّ لَكُم لَمَا تَخَيَّرُون» در مقام مفعول است براى جملۀ «تَخَيَّرُون» و استفهام در آيه انكارى است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۴۱ </center>
و معنايش اين است كه : نه ، آنطور نيست ، شايد اين طور باشد كه كتابى آسمانى داشته باشيد، و در آن خوانده باشيد كه اى مشركين اختيار با شما است ، هر چه دلتان خواست و درباره دنيا و آخرت و يا تنها آخرت خود اختيار كرديد بكنيد، و خلاصه هر نامربوطى خواستيد از دهانتان بيرون بريزيد، اختيار سعادت و آخرتتان با خودتان است ، هر چه شما بخواهيد و بگوييد همان مى شود.
و معنايش اين است كه: نه، آن طور نيست، شايد اين طور باشد كه كتابى آسمانى داشته باشيد، و در آن خوانده باشيد كه اى مشركين اختيار با شما است، هر چه دلتان خواست و درباره دنيا و آخرت و يا تنها آخرت خود اختيار كرديد بكنيد، و خلاصه هر نامربوطى خواستيد از دهانتان بيرون بريزيد، اختيار سعادت و آخرتتان با خودتان است ، هر چه شما بخواهيد و بگوييد همان مى شود.


«'''أَمْ لَكمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكمْ لمََا تحْكُمُونَ'''»:
«'''أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لمََا تَحْكُمُونَ'''»:


اين آيه اشاره است به اينكه: نه ، چنين اختيارى ندارند، و خدا با عهد و سوگندى شفاهى چنين پيمانى با ايشان نبسته.
اين آيه اشاره است به اينكه: نه ، چنين اختيارى ندارند، و خدا با عهد و سوگندى شفاهى چنين پيمانى با ايشان نبسته.


كلمه «'''ايمان '''» جمع يمين است ، كه به معناى سوگند است ، و كلمه «'''بلوغ '''» كه كلمه «'''بالغه'''» اسم فاعل آن است به معناى رسيدن به انتهاى كمال است ، پس «'''ايمان بالغه '''» به معناى سوگندهايى است كه تاكيد را به نهايت رسانده باشد، و بنابر اين ، جمله «'''الى يوم القيامه '''» ظرفى است (به اصطلاح) مستقر و متعلق به مقدر، و تقدير كلام «'''ام لكم علينا ايمان كائنه الى يوم القيامه ، موكده نهايه التوكيد'''» است ، يعنى نه ، آن هم نيست ، بلكه شايد اين باشد كه شما قسمتى به گردن ما داشته باشيد، و خلاصه ما سوگند بسيار موكد خورده باشيم سوگندى كه تا روز قيامت اعتبار داشته باشد كه اختيار قيامت را به شما واگذار مى كنيم ، هر حكمى خواستيد بكنيد.
كلمه «أيمان» جمع يمين است، كه به معناى سوگند است، و كلمۀ «بلوغ»، كه كلمه «بالغه» اسم فاعل آن است، به معناى رسيدن به انتهاى كمال است. پس «أيمان بالغه»، به معناى سوگندهايى است كه تأكيد را به نهايت رسانده باشد.
 
بنابراين، جملۀ «إلَى يَوم القِيَامَة» ظرفى است (به اصطلاح) مستقر و متعلق به مقدر، و تقدير كلام «أم لَكُم عَلَينَا أيمَانٌ كَائِنَة إلَى يَومِ القِيَامَة، مُؤكدة نَهَايَة التَوكِيد» است. يعنى نه، آن هم نيست ، بلكه شايد اين باشد كه شما قسمتى به گردن ما داشته باشيد، و خلاصه ما سوگند بسيار مؤكد خورده باشيم سوگندى كه تا روز قيامت اعتبار داشته باشد كه اختيار قيامت را به شما واگذار مى كنيم، هر حكمى خواستيد بكنيد.


بعضى از مفسرين كلمه «'''ايمان '''» را به عهد و پيمان معنا كرده اند، در نتيجه از باب اطلاق لازم و اراده ملزوم و تعبيرى به كنايه مى باشد.
بعضى از مفسران، كلمۀ «أيمان» را به عهد و پيمان معنا كرده اند، در نتيجه از باب اطلاق لازم و اراده ملزوم و تعبيرى به كنايه مى باشد.


بعضى هم احتمال داده اند از باب اطلاق جزء، و اراده كل باشد.
بعضى هم احتمال داده اند از باب اطلاق جزء، و اراده كل باشد.


و جمله «'''ان لكم لما تحكمون '''» جواب قسم است ، و همان چيزى است كه معاهده فرضى بر آن واقع شده ، و استفهام در آن انكارى است ، و معنايش اين است كه نه ، آن هم نيست ، شايد اين باشد كه شما ما را قسم موكد داده باشيد، و از ما پيمان گرفته باشيد پيمانى كه تا قيامت دوام داشته باشد، كه ما تسليم شما باشيم، و هر حكمى كه خواستيد برانيد.
و جملۀ «إنَّ لَكُم لَمَا تَحكُمُون»، جواب قسم است، و همان چيزى است كه معاهده فرضى بر آن واقع شده، و استفهام در آن انكارى است، و معنايش اين است كه نه، آن هم نيست، شايد اين باشد كه شما ما را قسم مإكد داده باشيد، و از ما پيمان گرفته باشيد پيمانى كه تا قيامت دوام داشته باشد، كه ما تسليم شما باشيم، و هر حكمى كه خواستيد برانيد.


«'''سلْهُمْ أَيُّهُم بِذَلِك زَعِيمٌ'''»:
«'''سَلْهُمْ أَيُّهُم بِذَلِك زَعِيمٌ'''»:


در اين جمله ديگر روى سخن با ايشان نيست ، گويا از آنان روى گردانيده ، خطاب را متوجه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم) كرد، تا بفهماند اين گونه افراد از اينكه لايق خطاب باشند ساقط اند،
در اين جمله ديگر روى سخن با ايشان نيست. گويا از آنان روى گردانيده، خطاب را متوجه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» كرد، تا بفهماند اين گونه افراد از اين كه لايق خطاب باشند، ساقط اند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۴۲ </center>
و به همين جهت در بقيه سوالها كه چهار سوال است ايشان را غايب فرض كرد، و فرمود: از «'''ايشان بپرس كدامشان مسؤ ول اين تسويه شده ؟'''» كلمه «'''زعيم '''» به معناى كسى است كه قائم به امرى و متصدى انجام آن باشد. و استفهام در جمله انكارى است.
و به همين جهت در بقيه سؤال ها كه چهار سؤال است، ايشان را غايب فرض كرد، و فرمود: از «ايشان بپرس كدامشان مسؤول اين تسويه شده؟». كلمۀ «زعيم»، به معناى كسى است كه قائم به امرى و متصدى انجام آن باشد. و استفهام در جمله انكارى است.


معنى آيه اين است كه: از ايشان بپرس وقتى ثابت شد كه خدا بين دو طايفه را تسويه نمى كند، چون چنين دليلى در كار نيست ، آن كداميك از شما است كه بر حسب ادعايى كه مى كنيد متصدى امر تسويه شده باشد؟ آيا اگر چنين كسى باشد از ميان اين مشركين است؟ اگر هست كيست؟ و كداميك است؟ و بطلان اين ادعا آنقدر واضح است كه كسى بجز ديوانگان چنين سخنى نمى گويد.
معنى آيه اين است كه: از ايشان بپرس وقتى ثابت شد كه خدا بين دو طايفه را تسويه نمى كند، چون چنين دليلى در كار نيست، آن كداميك از شما است كه بر حسب ادعايى كه مى كنيد متصدى امر تسويه شده باشد؟ آيا اگر چنين كسى باشد از ميان اين مشركان است؟ اگر هست، كيست و كداميك است؟ و بطلان اين ادعا آن قدر واضح است كه كسى بجز ديوانگان، چنين سخنى نمى گويد.


«'''أَمْ لهَُمْ شرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشرَكائهِمْ إِن كانُوا صادِقِينَ'''»:
«'''أَمْ لهَُمْ شرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشرَكائهِمْ إِن كانُوا صادِقِينَ'''»:


اين جمله رد بر مشركين است ، بنابر آن فرضى كه حكمشان به تساوى مجرمين و مسلمين بر اساس اين ادعايشان باشد كه معبودهايشان معبودند، ثانيا با خدا در ربوبيت شريكند، و ثالثا در قيامت نزد خدا شفاعتشان مى كنند، و در نتيجه ايشان را با مسلمين برابر خواهد كرد. و استفهام در آيه انكارى است و مى فهماند اولا معبودهاى ايشان معبود نيستند، وشريك با خدا در ربوبيت نيستند، و ثالثا چنان شفاعتى نمى توانند بكنند.
اين جمله، ردّ بر مشركان است، بنابر آن فرضى كه حكمشان به تساوى مجرمان و مسلمين بر اساس اين ادعايشان باشد كه معبودهايشان معبودند، ثانيا با خدا در ربوبيت شريكند، و ثالثا در قيامت نزد خدا شفاعتشان مى كنند، و در نتيجه ايشان را با مسلمين برابر خواهد كرد.  
و جمله «'''فلياتوا بشركائهم ...'''» كنايه است از نبود شركا، و نفى در جمله «'''ام لهم شركاء'''» راتاكيد مى كند.
 
و استفهام در آيه، انكارى است و مى فهماند اولا معبودهاى ايشان معبود نيستند، و با خدا در ربوبيت شریک نيستند، و ثالثا چنان شفاعتى نمى توانند بكنند.
 
و جملۀ «فَليَأتُوا بِشُرَكَائِهِم...»، كنايه است از نبود شركاء، و نفى در جملۀ «أم لَهُم شُرَكَاء» را تأكيد مى كند.


مراد از شركاى مشركين در آيه «'''يوم يكشف عن ساق '''»
==مراد از شركاى مشركان، در آيه «يَومَ يُكشَفُ عَن سَاق»==


بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از شركا، خدايان دروغين ايشان نيست ، بلكه مراد هر كسى است كه در اين اعتقاد باطل شريك ايشان باشد، و اينها اگر راست مى گويند آن شريكهاى خود را بياورند. ولى خواننده متوجه است كه معنا مناسب مقام محاجه نيست .
بعضى از مفسران گفته اند: مراد از شركاء، خدايان دروغين ايشان نيست، بلكه مراد هر كسى است كه در اين اعتقاد باطل شريك ايشان باشد، و اين ها اگر راست مى گويند آن شريك هاى خود را بياورند. ولى خواننده متوجه است كه معنا مناسب مقام محاجه نيست.


بعضى ديگر گفته اند مراد از شركا، شهدا و گواهان هستند، و معنا اين است كه نه ، بلكه شايد بر اين قول گواهانى دارند، خوب ، اگر دارند و راست مى گويند بياورند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از شركاء، شهدا و گواهان هستند، و معنا اين است كه نه ، بلكه شايد بر اين قول گواهانى دارند خوب، اگر دارند و راست مى گويند، بياورند.


ليكن اين تفسيرى كه از جهت الفاظ آيه دليلى بر آن ندارند، علاوه بر اين ، جمله مورد بحث به خاطر كلمه «ام» استدراك و اعراض از ماقبل است، و بايد مطلبى غير مطلب ما قبل را افاده كند، و مساءله شهادت اگر در بين باشد لابد شاهدانى خواهند بود كه از ناحيه خدا كتابى و يا وعده و يا پيمانى دارند، و اين دو احتمال يعنى داشتن كتاب و داشتن پيمان قبلا رد شده بود.
ليكن اين تفسيرى كه از جهت الفاظ آيه دليلى بر آن ندارند. علاوه بر اين، جمله مورد بحث به خاطر كلمه «أم»، استدراك و اعراض از ماقبل است، و بايد مطلبى غير مطلب ماقبل را افاده كند، و مسأله شهادت اگر در بين باشد، لابد شاهدانى خواهند بود كه از ناحيه خدا كتابى و يا وعده و يا پيمانى دارند، و اين دو احتمال يعنى داشتن كتاب و داشتن پيمان قبلا رد شده بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۴۳ </center>
بعضى ديگر گفته اند مراد از شركا، شركاى در الوهيتى است كه خود آنان معتقد بودند، ليكن منظور از آوردن آن شركا اين است كه اين مشركين آن شركا را در قيامت بياورند، تا بر صدق اعتقاد آنان شهادت دهند، و يا نزد خداى تعالى شفاعتشان كنند. ولى خواننده محترم مى داند كه اين بيان قانع كننده خصم نيست .
بعضى ديگر گفته اند مراد از شركاء، شركاى در الوهيتى است كه خود آنان معتقد بودند، ليكن منظور از آوردن آن شركاء اين است كه اين مشركان، آن شركاء را در قيامت بياورند، تا بر صدق اعتقاد آنان شهادت دهند، و يا نزد خداى تعالى شفاعتشان كنند. ولى خواننده محترم مى داند كه اين بيان قانع كننده خصم نيست.




۱۶٬۱۹۷

ویرایش