۱۶٬۹۱۶
ویرایش
خط ۱۸۷: | خط ۱۸۷: | ||
==يادآورى نعمت شنوايى و بينايى و خردمندى انسان== | ==يادآورى نعمت شنوايى و بينايى و خردمندى انسان== | ||
«'''وَ هُوَ الَّذِى أَنشأَ | «'''وَ هُوَ الَّذِى أَنشأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَبْصارَ وَ الاَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ'''»: | ||
در اين آيه، خداى سبحان در شمردن نعمت هايى كه بر كفار انعام نموده، از نعمت ايجاد سمع و بصر شروع كرده است. چون اين دو نعمت، از نعمت هايى است كه در ميان همه موجودات، تنها حيوانات از آن بهره مند شده اند و اين دو نعمت، در حيوانات به طور انشاء و ابداع خلق شده. يعنى خداى تعالى در ايجاد آن ها، از جاى ديگرى نقشه و الگو نگرفت. چون هيچ موجودى از موجودات ساده كه قبل از حيوان در | در اين آيه، خداى سبحان در شمردن نعمت هايى كه بر كفار انعام نموده، از نعمت ايجاد سمع و بصر شروع كرده است. چون اين دو نعمت، از نعمت هايى است كه در ميان همه موجودات، تنها حيوانات از آن بهره مند شده اند و اين دو نعمت، در حيوانات به طور انشاء و ابداع خلق شده. يعنى خداى تعالى در ايجاد آن ها، از جاى ديگرى نقشه و الگو نگرفت. چون هيچ موجودى از موجودات ساده كه قبل از حيوان در عالَم هست، يعنى نبات و جماد و عناصر، اين چنين چيزى نداشتند. | ||
دارندگان اين دو حس، در يك موقف جديد و خاصى قرار گرفتند، و داراى مجال و ميدان فعاليت وسيع ترى شدند. وسعتى كه هيچ حد و مرزى نمى شناسد و با هيچ تقديرى نمى توان اندازه گيرى اش كرد. آرى، دارنده اين حس، خير و شر و نفع و ضرر خود را درك مى كند. و با اين دو حس است كه حركات و سكنات دارنده آن ارادى است. آنچه را مى خواهد، از آنچه كه نمى خواهد، جدا مى كند و در | دارندگان اين دو حس، در يك موقف جديد و خاصى قرار گرفتند، و داراى مجال و ميدان فعاليت وسيع ترى شدند. وسعتى كه هيچ حد و مرزى نمى شناسد و با هيچ تقديرى نمى توان اندازه گيرى اش كرد. | ||
آرى، دارنده اين حس، خير و شر و نفع و ضرر خود را درك مى كند. و با اين دو حس است كه حركات و سكنات دارنده آن ارادى است. آنچه را مى خواهد، از آنچه كه نمى خواهد، جدا مى كند و در عالَم جديدى قرار مى گيرد كه در آن لذت و عزت و غلبه و محبت و امثال آن جلوه مى كند. جلوه اى كه در عوالم قبل از حيوان، هيچ اثرى از آن دیده نمی شود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۶ </center> | ||
و اگر غير از سمع و بصر را ذكر نكرد - به طورى كه بعضى گفته اند - براى اين بوده كه استدلال متوقف بر آن بوده و با آن ها تمام مى شده و احتياجى به ذكر غير آن دو نبوده. | و اگر غير از سمع و بصر را ذكر نكرد - به طورى كه بعضى گفته اند - براى اين بوده كه استدلال متوقف بر آن بوده و با آن ها تمام مى شده و احتياجى به ذكر غير آن دو نبوده. | ||
آنگاه «فؤآد» را ذكر كرد كه مراد از آن، آن مبدئى است كه آدمى به وسيله آن تعقل مى كند. و به عبارت ديگر: آن مبدئى است از انسان كه تعقل مى كند و اين نعمت در ميان همه حيوانات، تنها مخصوص انسان است و مرحله به دست آمدن «فؤاد»، يك مرحله وجودى جديدى است كه باز از مرحله حيوانيت كه همان | آنگاه «فؤآد» را ذكر كرد كه مراد از آن، آن مبدئى است كه آدمى به وسيله آن تعقل مى كند. و به عبارت ديگر: آن مبدئى است از انسان كه تعقل مى كند و اين نعمت در ميان همه حيوانات، تنها مخصوص انسان است و مرحله به دست آمدن «فؤاد»، يك مرحله وجودى جديدى است كه باز از مرحله حيوانيت كه همان عالَم حس است، وسيع تر و مقامى شامخ تر است. | ||
انسان كه | چون به خاطر داشتن همين قوۀ عاقله است كه همان حواس كه در ساير حيوانات هست، در انسان آن قدر وسيع تر مى شود، كه به هيچ مقياس و تقديرى ممكن نيست اندازه گيرى شود. زيرا به وسيله آن، آدمى چيزهايى را درك مى كند كه در محضرش و در برابرش نيست و يا الآن نيست. ولى در گذشته بوده يا بعدها خواهد آمد و نيز آثار و اوصاف آن را - با واسطه و يا بى واسطه - درك مى كند. | ||
و | انسان كه داراى اين قوه عاقله است، با اين قوه، به فراز ماوراى محسوسات و جزئيات پا نهاده، كليات را درك مى كند، و به قوانين كلّى پى مى برد و در نتيجه، در علوم نظرى و معارف حقيقى غور مى كند و با قدرت تدبرش در اقطار آسمان ها و زمين، نفوذ مى كند و در تمام اين ها، از عجايب تدبير الهى، با ايجاد سمع و بصر و افئده، نعمت هايى است كه به هيچ وجه، آدمى نمى تواند شكر آن را به جاى آورد. | ||
«'''وَ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكمْ فى الاَرْضِ وَ إِلَيْهِ | و جملۀ «قيلاً ما تَشكُرُون»، در عين اين كه حقيقتى را مى رساند، بويى هم از عتاب و مذمت دارد. زيرا كلمه «قَيلاً»، وصف است براى مفعول مطلق كه حذف شده و معنايش اين است كه: «تَشكُرُون شُكراً قيلاً» - شما در مقابل اين نعمت هاى بزرگ، شكر اندكى به جاى مى آوريد. | ||
«'''وَ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكمْ فى الاَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشرُونَ'''»: | |||
راغب مى گويد: كلمه «ذَرَءَ»، به معناى ايجاد خدا است، موجوداتى را كه هستى بخشيده. وقتى مى گويند: «ذَرَءَ اللهُ الخَلقَ»، معنايش اين است كه: خدا، اشخاص و افراد موجودات را ايجاد فرمود. و درباره كلمه «حَشر» گفته: حشر، به معناى بيرون كردن، و از جاى کنَدن جماعتی است برای جنگ و امثال آن. | راغب مى گويد: كلمه «ذَرَءَ»، به معناى ايجاد خدا است، موجوداتى را كه هستى بخشيده. وقتى مى گويند: «ذَرَءَ اللهُ الخَلقَ»، معنايش اين است كه: خدا، اشخاص و افراد موجودات را ايجاد فرمود. و درباره كلمه «حَشر» گفته: حشر، به معناى بيرون كردن، و از جاى کنَدن جماعتی است برای جنگ و امثال آن. | ||
خط ۲۰۷: | خط ۲۱۱: | ||
پس معناى آيه اين مى شود كه: خداى تعالى، به اين منظور شما را داراى حس و عقل كرده و هستى شما را در زمين ايجاد نموده - و يا بگو: هستى شما را متعلق به زمين كرد - تا دوباره شما را جمع نموده و به لقاء خود بازگشت دهد. | پس معناى آيه اين مى شود كه: خداى تعالى، به اين منظور شما را داراى حس و عقل كرده و هستى شما را در زمين ايجاد نموده - و يا بگو: هستى شما را متعلق به زمين كرد - تا دوباره شما را جمع نموده و به لقاء خود بازگشت دهد. | ||
«'''وَ هُوَ الَّذِى يُحْیىِ وَ | «'''وَ هُوَ الَّذِى يُحْیىِ وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ'''»: | ||
معناى آيه روشن است. و جمله «وَ هُوَ الّذِى يُحيِى وَ يُمِيت»، از نظر معنا مترتب بر جمله قبل است، و معناى مجموع آن دو جمله، اين مى شود: | |||
وقتى خدا شما را داراى چشم و گوش و قلب و بالاخره داراى علم، خلق كرد و هستى شما را در زمين پديد آورد، تا به سوى او محشور شويد، پس لازمۀ آن اين مى شود كه زنده كردن و ميراندن، سنتى هميشگى باشد. چون «علم»، متوقف بر زنده كردن، و «حشر»، متوقف بر ميراندن است. | |||
«'''وَ لَهُ اختلافُ اللّيلِ وَ النّهَارِ'''» - اين جمله نيز مترتب بر جمله قبل است. چون زندگى و سپس مُردن صورت نمى گيرد، مگر با مرور زمان و آمدن شب پس از روز و روز پس از شب، تا عمر تمام شود و اَجَل فرا رسد. اين در صورتى است كه مقصود از اختلاف شب و روز، آمدن يك شب بعد از يك روز باشد. | «'''وَ لَهُ اختلافُ اللّيلِ وَ النّهَارِ'''» - اين جمله نيز مترتب بر جمله قبل است. چون زندگى و سپس مُردن صورت نمى گيرد، مگر با مرور زمان و آمدن شب پس از روز و روز پس از شب، تا عمر تمام شود و اَجَل فرا رسد. اين در صورتى است كه مقصود از اختلاف شب و روز، آمدن يك شب بعد از يك روز باشد. | ||
خط ۲۱۵: | خط ۲۲۱: | ||
و اما اگر مراد از آن، كوتاهى و بلندى شب ها و روزها باشد، در آن صورت مقصود از جمله مذكور، اشاره به فصول چهارگانه سال خواهد بود كه زاييده كوتاهى و بلندى شب ها و روزها است و با پديد آمدن چهار فصل، امر روزى دادن حيوانات و تدبير معاش آن ها تمام مى شود. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «وَ قَدَّرَ فِيهَا أقوَاتَها فِى أربَعَة أيّامٍ سَواءً لِلسّائِلين». | و اما اگر مراد از آن، كوتاهى و بلندى شب ها و روزها باشد، در آن صورت مقصود از جمله مذكور، اشاره به فصول چهارگانه سال خواهد بود كه زاييده كوتاهى و بلندى شب ها و روزها است و با پديد آمدن چهار فصل، امر روزى دادن حيوانات و تدبير معاش آن ها تمام مى شود. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «وَ قَدَّرَ فِيهَا أقوَاتَها فِى أربَعَة أيّامٍ سَواءً لِلسّائِلين». | ||
پس مضامين آيات سه گانه، همه به هم مترتب است، و هر يك مترتب بر | پس مضامين آيات سه گانه، همه به هم مترتب است، و هر يك مترتب بر ماقبل خويش است. چون انشاء سمع و بصر و فؤاد كه همان حس و عقل انسانى است، جز با حيات و زندگى مادى و سكونت در زمين تا مدتى معين صورت نمى گيرد. و آنگاه بازگشت به سوى خدا، كه آن هم مترتب بر زندگى و مرگ است، لازمه اش عمرى است كه با انقضاى زمان منقضى شود، و نيز رزقى كه با آن ارتزاق كند. | ||
پس اين سه آيه، به يك دوره كامل از تدبير انسان ها، از روزى كه خلق مى شوند، تا روزى كه به سوى پروردگار خود باز مى گردند، اشاره دارد. و نتيجه اش، اثبات اين معنا است که: | پس اين سه آيه، به يك دوره كامل از تدبير انسان ها، از روزى كه خلق مى شوند، تا روزى كه به سوى پروردگار خود باز مى گردند، اشاره دارد. و نتيجه اش، اثبات اين معنا است که: |
ویرایش