گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۲: خط ۴۲:


==وجوه مختلف درباره مراد از «بِلِقَائِهِ»، در آيه شریفه==
==وجوه مختلف درباره مراد از «بِلِقَائِهِ»، در آيه شریفه==
«'''وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكتَاب فَلا تَكُن فى مِرْيَةٍ مِّن لِّقَائهِ وَ جَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنى إِسرائيلَ'''»:
«'''وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكتَابَ فَلا تَكُن فى مِرْيَةٍ مِّن لِّقَائهِ وَ جَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنى إِسرائيلَ'''»:


مراد از «الكتاب»، تورات است. و كلمۀ «مريه»، به معناى شك و بدگمانى است.
مراد از «الكتاب»، تورات است. و كلمۀ «مريه»، به معناى شك و بدگمانى است.


مفسرين در مرجع ضمير در كلمه ((لقائه ((، و نيز در معناى كلمه مزبور اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: ضمير به موسى (عليه السلام ) برمى گردد. و مفعول كلمه ، لقاء است ، و تقدير كلام ((فلا تكن فى مريه من لقائك موسى (( است ، يعنى شك نكن در ديدارت با موسى ، چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) - به طورى كه در روايات هم آمده - شب معراج موسى را ديدار كرد، پس در نتيجه اگر سوره مورد بحث ، بعد از معراج نازل شده باشد، آيه شريفه يادآورى خاطرات شب معراج است ، و اگر قبل از شب معراج نازل شده باشد وعده اى از خدا به آن جناب است كه به زودى موسى را خواهى ديد
مفسران، در مرجع ضمير در كلمۀ «لِقَائِهِ»، و نيز در معناى كلمه مزبور اختلاف كرده اند.
 
بعضى گفته اند: ضمير به موسى «عليه السلام» بر مى گردد، و مفعول كلمه «لقاء» است، و تقدير كلام «فَلَا تَكُن فِى مِريَةٍ مِن لِقَائِكَ مُوسَی» است. يعنى شك نكن در ديدارت با موسى. چون رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» - به طورى كه در روايات هم آمده - شب معراج، موسى را ديدار كرد.
 
پس در نتيجه، اگر سوره مورد بحث، بعد از معراج نازل شده باشد، آيه شريفه يادآورى خاطرات شب معراج است، و اگر قبل از شب معراج نازل شده باشد، وعده اى از خدا به آن جناب است، كه به زودى، موسى را خواهى ديد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۹۸ </center>
بعضى ديگر گفته اند: ضمير به موسى برمى گردد، ولى معناى آيه اين است كه شك مكن در اينكه روز قيامت موسى را مى بينى
بعضى ديگر گفته اند: ضمير به «موسى» بر مى گردد، ولى معناى آيه، اين است كه: شك مكن در اين كه روز قيامت، موسى را مى بينى.


بعضى ديگر گفته اند: ضمير به كتاب برمى گردد، و تقدير كلام ((فلا تكن فى مريه من لقاء موسى الكتاب (( است يعنى شك مكن در اينكه موسى كتاب را خواهد ديد، بعضى ديگر تقدير را ((من لقائك الكتاب (( و يا ((من لقاء الكتاب اياك (( گرفته اند، كه بنا به تقدير اول معنا چنين مى شود: شك مكن از اينكه كتاب را خواهى ديد، و بنا به تقدير دوم : در شك مباش از اينكه كتاب تو را خواهد ديد
بعضى ديگر گفته اند: ضمير به «كتاب» بر مى گردد، و تقدير كلام «فَلَا تَكُن فِى مِريَةِ مِن لِقَاءِ مُوسَى الكِتَاب» است. يعنى شك مكن در اين كه موسى كتاب را خواهد ديد.


بعضى ديگر گفته اند: ضمير به آزار و شكنجه اى برمى گردد كه موسى از دست قومش ديد، و معناى آيه اين است كه : تو در شك مباش از ديدن اذيت ، همانطور كه موسى آن را از قومش بديد، ليكن خواننده عزيز توجه دارد كه طبع و سليقه سالم هيچ يك از اين وجوه را نمى پذيرد، علاوه بر اين ، اين وجوه نمى تواند اتصال آيه را به ماقبلش حفظ كند
بعضى ديگر، تقدير را «مِن لِقَائِكَ الكِتَاب»، و يا «مِن لِقَاءِ الكِتَابِ إيَّاكَ» گرفته اند، كه بنا به تقدير اول، معنا چنين مى شود: شك مكن از اين كه كتاب را خواهى ديد، و بنا به تقدير دوم: در شك مباش از اين كه كتاب تو را خواهد ديد.


اما آنچه به نظر ما مى رسد - و خدا داناتر است - اين است كه مى گوييم ممكن است ضمير ((لقائه (( به خداى تعالى برگردد، و مراد از لقاى خدا مساله بعث و قيامت باشد، به اين عنايت كه روز بعث روزى است كه همه در برابر خدا قرار مى گيرند، در حالى كه - بطورى كه گذشت - حجابى بين آنان و بين پروردگارشان نيست .  
بعضى ديگر گفته اند: ضمير، به آزار و شكنجه اى بر مى گردد كه موسى از دست قومش ديد. و معناى آيه اين است كه: تو در شك مباش از ديدن اذيت، همان طور كه موسى آن را از قومش بديد، ليكن خواننده عزيز توجه دارد كه طبع و سليقه سالم، هيچ يك از اين وجوه را نمى پذيرد. علاوه بر اين، اين وجوه نمى تواند اتصال آيه را به ماقبلش حفظ كند.


شاهد و مويد اين معنايى كه ما براى لقاء كرديم ، اين است كه قبلا هم در جمله ((بل هم بلقاء ربهم كافرون (( گفتگو از لقاى پروردگارشان به ميان آورده ، و سپس در جمله ((ناكسوا روسهم عند ربهم ((، نيز از سرافكندگى كفار در برابر پروردگارشان كه آن نيز در معناى لقاء است سخن گفت
اما آنچه به نظر ما مى رسد - و خدا داناتر است - اين است كه مى گوييم: ممكن است ضمير «لِقَائِهِ» به خداى تعالى برگردد. و مراد از «لقاى خدا»، مسأله بعث و قيامت باشد، به اين عنايت كه روز بعث، روزى است كه همه در برابر خدا قرار مى گيرند، در حالى كه - به طورى كه گذشت - حجابى بين آنان و بين پروردگارشان نيست.


در نتيجه معناى آيه شريفه اين مى شود كه : ما به موسى هم كتاب داديم همانطور كه به تو داديم ، پس تو درباره مساله بعث كه قرآن از آن سخن مى گويد در شك مباش كه اين شك مستلزم شك در قرآن است
شاهد و مؤيد اين معنايى كه ما براى «لقاء» كرديم، اين است كه قبلا هم در جملۀ «بَل هُم بِلِقَاءِ رَبِّهِم كَافِرُون»، گفتگو از لقاى پروردگارشان به ميان آورده، و سپس در جملۀ «نَاكِسُوا رُؤُسَهُم عِندَ رَبِّهِم»، نيز از سرافكندگى كفار در برابر پروردگارشان، كه آن نيز در معناى لقاء است، سخن گفت.
و اين تاييد حقانيت قرآن به وسيله نزول تورات ، تنها در اين آيه نيامده ، بلكه در چند جا از قرآن خاطرنشان شده ، و نيز مويد اين معنا جمله بعد است كه مى فرمايد: ((و جعلناه هدى لبنى اسرائيل و جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا...((
 
در نتيجه، معناى آيه شريفه اين مى شود كه: ما به موسى هم كتاب داديم، همان طور كه به تو داديم. پس تو درباره مسأله بعث كه قرآن از آن سخن مى گويد، در شك مباش كه اين شك، مستلزم شك در قرآن است،
و اين تأييد حقانيت قرآن به وسيله نزول تورات، تنها در اين آيه نيامده، بلكه در چند جا از قرآن خاطرنشان شده، و نيز مؤيد اين معنا، جمله بعد است كه مى فرمايد: «وَ جَعَلنَاهُ هُدىً لِبَنِى إسرَائِيل وَ جَعَلنَا مِنهُم أئِمَّةً يَهدُونَ بِأمرِنَا...».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۹۹ </center>
ممكن هم هست مراد از لقاى خدا، دل بريدن از هر چيز به س وى خدا تعالى باشد، هنگام وحى قرآن ، و يا بعضى از آن ، همچنان كه از روايات نىز اين معنا استفاده مى شود، و بنابر اين ، در آيه شريفه به صدر سوره برگشت شده ،كه مى فرمود: ((تنزيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ((، و ذيل آيه بعد كه مى فرمايد: ((و كانوا باياتنا يوقنون ((، بيشتر اين وجه را تاييد مى كند، چون در آن مى فرمايد: آنان كه پيشوايان هدايت بودند به آيات ما يقين داشتند، پس تو هم با شك در مساله قيامت ، در قرآن شك مكن ، (و به هر حال خدا داناتر است )
ممكن هم هست مراد از لقاى خدا، دل بريدن از هر چيز به سوى خدا تعالى باشد، هنگام وحى قرآن، و يا بعضى از آن، همچنان كه از روايات نىز اين معنا استفاده مى شود.


«'''و جعلناه هدى لبنى اسرائيل'''» - يعنى ما تورات را هادى بنى اسرائيل قرار داديم ، و بنابراين كلمه ((هدى (( مصدر به معناى اسم فاعل ، و يا به معناى خود مصدر آمده ، ولى به عنوان مبالغه (مثل اينكه در فارسى مى گوييم فلانى عين سخاوت است )
بنابر اين، در آيه شريفه به صدر سوره برگشت شده، كه مى فرمود: «تَنزِيلُ الكِتَابِ لَا رَيبَ فِيهِ مِن رَبِّ العَالَمِين»، و ذيل آيه بعد كه مى فرمايد: «وَ كَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُون»، بيشتر اين وجه را تأييد مى كند. چون در آن مى فرمايد: آنان كه پيشوايان هدايت بودند به آيات ما يقين داشتند، پس تو هم با شك در مسأله قيامت، در قرآن شك مكن، (و به هر حال، خدا داناتر است).


«'''و جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا باياتنا يوقنون'''»:
«'''وَ جَعَلنَاهُ هُدىً لِبَنِى إسرَائِيل'''» - يعنى: ما تورات را هادى بنى اسرائيل قرار داديم. بنابراين، كلمۀ «هُدىً» مصدر به معناى اسم فاعل، و يا به معناى خود مصدر آمده، ولى به عنوان مبالغه (مثل اين كه در فارسى مى گوييم: فلانى، عين سخاوت است).


يعنى ما بعضى از بنى اسرائيل را پيشوايان قرار داديم ، تا مردم را به امر ما هدايت كنند و وقتى ايشان را به امامت و پيشوايى هدايت نصب كرديم ، كه در دين صبر كردند، و قبلا هم به آيات ما يقين داشتند
«'''وَ جَعَلنَا مِنهُم أئِمَّةً يَهدُونَ بِأمرِناَ لَمَّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُون'''»:


در تفسير آيه قال ((انى جاعلك للناس اماما(( و نيز در تفسير آيه ((و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا(( و نيز در مواردى ديگر كه مناسب بوده بحثهايى پيرامون مساله امامت ، و اينكه هدايت امام به امر خدا چه معنايى دارد گذرانديم
يعنى: ما بعضى از بنى اسرائيل را پيشوايان قرار داديم، تا مردم را به امر ما هدايت كنند و وقتى ايشان را به امامت و پيشوايى هدايت نصب كرديم، كه در دين صبر كردند، و قبلا هم به آيات ما يقين داشتند.


اين دو آيه از رحمت گسترده به وسيله تورات متضمن اين است كه تورات فى نفسه هدايت است ، و پيروان خود را به سوى حق هدايت مى كند، آنچنان كه در دامن تربيت خود افرادى را بار آورد، كه در پيشرفتگى و لياقت به حدى رسيدند كه خدا براى امامتشان برگزيد، و آنان را به مقامى رسانيد كه مردم را به امر او هدايت مى كردند، پس ‍ تورات كتاب پربركتى است براى عمل كردن ، و نيز بعد از عمل كردن
در تفسير آيه: «قَالَ إنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَاماً»، و نيز در تفسير آيه: «وَ جَعَلنَاهُم أئِمَّةً يَهدُونَ بِأمرِنَا»، و نيز در مواردى ديگر كه مناسب بوده، بحث هايى پيرامون مسأله «امامت»، و اين كه «هدايت امام به امر خدا»، چه معنايى دارد، گذرانديم.


«'''ان ربك هو يفصل بينهم يوم القيمه فيما كانوا فيه يختلفون'''»:
اين دو آيه، از رحمت گسترده به وسيله تورات، متضمن اين است كه تورات، فى نفسه هدايت است، و پيروان خود را به سوى حق هدايت مى كند، آن چنان كه در دامن تربيت خود افرادى را بار آورد، كه در پيشرفتگى و لياقت به حدى رسيدند كه خدا براى امامتشان برگزيد، و آنان را به مقامى رسانيد كه مردم را به امر او هدايت مى كردند. پس «تورات»، كتاب پرُ بركتى است براى عمل كردن، و نيز بعد از عمل كردن.


منظور از اين اختلاف ، اختلاف مردم در دين است ، و اين اختلاف را به راه نينداختند مگر از باب ستم ، ستمى كه به يكديگر مى كردند، همچنان كه در چند جا از كلامش به اين معنا اشاره نموده ، از آن جمله فرموده : ((و لقد آتينا بنى اسرائيل الكتاب . فما اختلفوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغيا بينهم ((
«'''إنّ رَبَّكَ هُوَ يَفصِلُ بَينَهُم يَومَ القِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَختَلِفُون'''»:
 
منظور از اين اختلاف، اختلاف مردم در دين است، و اين اختلاف را به راه نينداختند، مگر از باب ستم. ستمى كه به يكديگر مى كردند، همچنان كه در چند جا از كلامش به اين معنا اشاره نموده. از آن جمله فرموده: «وَ لَقَد آتَينَا بَنِى إسرَائِيلَ الكِتَاب فَمَا اختَلَفُوا إلَّا مِن بَعدِ مَا جَاءَهُمُ العِلمُ بَغياً بَينَهُم».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۰۰ </center>
و بنابراين ، مراد از جمله ((يفصل بينهم (( قضاء و داورى بين حق و باطل ، و محق و مبطل است ، و بقيه الفاظ آيه روشن است
بنابراين، مراد از جملۀ «يَفصِلُ بَينَهُم»، قضاء و داورى بين حق و باطل، و محق و مبطل است، و بقيه الفاظ آيه روشن است.


«'''أَ وَ لَمْ يَهْدِ لهَُمْ كَمْ أَهْلَكنَا مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشونَ فى مَسكِنِهِمْ ...'''»:
«'''أَوَ لَمْ يَهْدِ لهَُمْ كَمْ أَهْلَكنَا مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشونَ فى مَساكِنِهِمْ ...'''»:


كلمه او در اول آيه ، جمله را عطف مى كند به چيزى كه از كلام حذف شده ، گويا فرموده : آيا براى آنان روشن نشد كه چه و چه و آيا برايشان روشن نگرديد كه چقدر از قرون گذشته و ماقبل ايشان را كه اينان سرگرم قدم زدن در محل آنان مى باشند هلاك كرديم ؟ كلمه هدايت در آيه شريفه به معناى بيان كردن و يا به همان معناى راهنمايى است ، ولى متضمن معناى بيان كردن نيز هست ، چون مى بينيم كه با حرف ((ل (( متعدى شده ، و اگر متضمن معناى بيان نبود مى بايستى با ((الى (( متعدى شود
كلمۀ «أو» در اول آيه، جمله را عطف مى كند به چيزى كه از كلام حذف شده. گويا فرموده: آيا براى آنان روشن نشد كه چه و چه، و آيا برايشان روشن نگرديد كه چقدر از قرون گذشته و ماقبل ايشان را كه اينان سرگرم قدم زدن در محل آنان مى باشند، هلاك كرديم؟ كلمۀ «هدايت» در آيه شريفه به معناى بيان كردن و يا به همان معناى راهنمايى است، ولى متضمن معناى بيان كردن نيز هست. چون مى بينيم كه با حرف «ل» متعدى شده، و اگر متضمن معناى بيان نبود، مى بايستى با «إلَى» متعدى شود.


«'''كم اهلكنا من قبلهم من القرون'''» - اين جمله اشاره به فاعل هدايت ، و قائم مقام آن است ، چون همين اهلاك امت هاى گذشته است كه بايد نسل حاضر را هدايت كند، و معناى آيه اين است : آيا برايشان بيان و هدايت نكرد، كثرت اهلاك ما امت هاى گذشته را، در حالى كه اينان در مساكن آنان راه مى روند؟
«'''كَم أهلَكنَا مِن قَبلِهِم مِنَ القُرُون'''» - اين جمله، اشاره به فاعل هدايت، و قائم مقام آن است. چون همين اهلاك امت هاى گذشته است كه بايد نسل حاضر را هدايت كند. و معناى آيه اين است: آيا برايشان بيان و هدايت نكرد، كثرت اهلاك ما امت هاى گذشته را، در حالى كه اينان در مساكن آنان راه مى روند؟


«'''ان فى ذلك لايات افلا يسمعون'''» - در اين سرگذشتها آيت ها هست ، آيا باز هم نمى شنوند، و مراد از ((سمع (( شنيدن مواعظى است كه آدمى را به اطاعت حق و قبول آن وا بدارد
«'''إنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ أفَلَا يَسمَعُون'''» - در اين سرگذشت ها، آيت ها هست، آيا باز هم نمى شنوند؟ و مراد از «سَمع»، شنيدن مواعظى است كه آدمى را به اطاعت حق و قبول آن وا بدارد.


«'''أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسوقُ الْمَاءَ إِلى الاَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَ أَنفُسهُمْ ...'''»:
«'''أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلى الاَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَ أَنفُسهُمْ ...'''»:


در مجمع البيان گفته اصل كلمه ((سوق (( به معناى وادار كردن كسى است به راه رفتن ، و از ماده ((ساق ، يسوق (( است . و نيز گفته كلمه ((جرز(( زمين خشكى را گويند كه به خاطر نيامدن باران بدون گياه باشد و كلمه ((زرع (( در اصل مصدر بوده ، و مراد از آن در اينجا مزروع (زراعت ) است
در مجمع البيان گفته اصل كلمۀ «سوق»، به معناى وادار كردن كسى است به راه رفتن، و از مادۀ «سَاقَ، يَسُوقُ» است. و نيز گفته: كلمۀ «جُرُز»، زمين خشكى را گويند كه به خاطر نيامدن باران، بدون گياه باشد. و كلمۀ «زَرع» در اصل مصدر بوده، و مراد از آن در اين جا، مزروع (زراعت) است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۰۱ </center>
اين آيه يكى ديگر از آيات خداى سبحان را تذكر مى دهد كه بر حسن تدبير او نسبت به موجودات و مخصوصا موجودات زنده از قبيل چارپايان و انسان دلالت مى كند، و مراد از سوق آب به سوى زمين خالى از گياه ، راندن ابرهاى حامل باران به سوى آن سرزمين است
اين آيه، يكى ديگر از آيات خداى سبحان را تذكر مى دهد كه بر حُسن تدبير او، نسبت به موجودات و مخصوصا موجودات زنده از قبيل چارپايان و انسان دلالت مى كند. و مراد از «سوق آب» به سوى زمين خالى از گياه، راندن ابرهاى حامل باران، به سوى آن سرزمين است.
 
پس از نزول باران از ابر، حيات زمين، و بيرون شدن زرع، و تغذى انسان و چارپايان تأمين مى شود. چارپايانى كه خداوند آن ها را رام انسان ها كرده، تا براى رسيدن به مقاصد حيات خود، تربيتشان كنند.


پس ، از نزول باران از ابر، حيات زمين ، و بيرون شدن زرع ، و تغذى انسان و چارپايان تامين مى شود، چارپايانى كه خداوند آنها را رام انسانها كرده ، تا براى رسيدن به مقاصد حيات خود تربيتشان كنند
جملۀ «أفَلَا يُبصِرُون»، تنبيه و توبيخ كفار است، كه چرا اين آيات را نمى بينند، و اگر خصوص آيت باران را اختصاص به ديدن داد، و آيت سابق، يعنى اهلاك امت هاى گذشته را اختصاص به شنيدن، براى اين است كه علم به هلاكت اقوام گذشته، از راه شنيدن تاريخ و اخبار گذشتگان است، كه به وسيله گوش حاصل مى شود.


جمله ((افلا يبصرون (( تنبيه و توبيخ كفار است ، كه چرا اين آيات را نمى بينند، و اگر خصوص آيت باران را اختصاص به ديدن داد، و آيت سابق ، يعنى اهلاك امت هاى گذشته را اختصاص به شنيدن ، براى اين است كه علم به هلاكت اقوام گذشته از راه شنيدن تاريخ و اخبار گذشتگان است ، كه به وسيله گوش حاصل مى شود. و اما علم به راندن ابرها به اين سرزمين و آن سرزمين ، و بيرون آوردن زراعت از زمين هاى مرده ، و تغذى انسانها و چارپايان از آن زراعت ، از راه ديدن حاصل مى شود
و اما علم به راندن ابرها به اين سرزمين و آن سرزمين، و بيرون آوردن زراعت از زمين هاى مُرده، و تغذى انسان ها و چارپايان از آن زراعت، از راه ديدن حاصل مى شود.


«'''وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْفَتْحُ ... وَ لا هُمْ يُنظرُونَ'''»:
«'''وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْفَتْحُ ... وَ لا هُمْ يُنظرُونَ'''»:
۱۶٬۳۳۸

ویرایش