۱۶٬۹۳۱
ویرایش
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
<span id='link73'><span> | <span id='link73'><span> | ||
==بحث روايتى (رواياتى درباره داستان قارون | ==بحث روايتى: (رواياتى درباره داستان قارون) == | ||
در الدر المنثور است كه ابن ابى | در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه، در كتاب مصنف و ابن منذر، ابن ابى حاتم، حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - و ابن مردويه، از ابن عباس روايت آورده اند كه گفت: | ||
قارون، مردى از قوم موسى «عليه السلام»، و پسر عموى آن جناب بود، و همواره در جستجوى علم بود، تا آن كه علم بسيارى جمع آورى نمود، و همچنان به كار خود ادامه داد، تا روزى كه بر موسى «عليه السلام» طغيان كرد، و به وى حسد ورزيد. | |||
موسى «عليه السلام» به او فرمود: خداى تعالى، به من دستور داده كه از بندگانش زكات بگيرم، تو هم بايد زكات مالت را بدهى. | |||
قارون | قارون از اطاعت اين دستور سر باز زد، و به مردم گفت: موسى «عليه السلام» مى خواهد مال مردم را بخورد. اول دَم از نماز زد، شما اطاعتش كرديد، و دستورهايى ديگر داد، همه را اطاعت كرديد. آيا باز او را اطاعت مى كنيد و اموالتان را به او مى دهيد؟ | ||
فرمود | مردم گفتند: نه، ما نمى خواهيم به اين كار تن در دهيم، ولى چه چاره اى داريم؟ گفت: من نظرم اين است كه بفرستم به سراغ يكى از زنان فاحشه بنى اسرائيل، و وقتى آمد، او را تحريك كنيم، و به سر وقت موسى بفرستيم كه او را متهم كند به اين كه خواسته اى با من زنا كنى. | ||
مردم اين نظريه را پسنديده، شخصى نزد آن زن فاحشه فرستادند و بدو گفتند: اگر شهادت دهى كه موسى با تو زنا كرده است، هرچه بخواهى، به تو مى دهيم. زن پذيرفت. | |||
قارون، نزد موسى «عليه السلام» آمد و گفت: دستور بده بنى اسرائيل جمع شوند، و آنان را به آنچه خدايت فرموده، آگاه كن. | |||
موسى «عليه السلام» قبول كرد، و بنى اسرائيل را جمع كرد، و به ايشان فرمود: شما را جمع كرده ام تا به اطلاعتان برسانم كه پروردگارم چه دستوراتى داده. بنى اسرائيل گفتند: چه دستور داده؟ فرمود: مرا دستور داده تا به شما بگويم تنها خدا را بپرستيد، و چيزى را شريك او مگيريد، و صله رحم كنيد، و چه و چه كنيد. تا آن كه فرمود: و اين كه اگر كسى زنا كرد، در صورتى كه زن داشته باشد، سنگسارش كنيد. | |||
گفتند: هر چند كه خودت باشى؟ | |||
فرمود: بله، اگر خودم نيز زنا كنم، بايد سنگسار شوم. گفتند: خوب تو زنا كرده اى، و بايد سنگسار شوى. موسى «عليه السلام» با تعجب پرسيد: من زنا كرده ام؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۲۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۲۳ </center> | ||
اطرافيان قارون فرستادند نزد آن زن كه بيا و شهادت بده | اطرافيان قارون فرستادند نزد آن زن كه بيا و شهادت بده. چون آمد، پرسيدند: درباره موسى «عليه السلام»، چه شهادت مى دهى؟ موسى «عليه السلام» از او پرسيد: تو را به خدا سوگند راست بگو! | ||
زن گفت: چون مرا به خدا سوگند مى دهى (راستش را مى گويم). اين مردم مرا خواستند و مزدى برايم مقرر كردند تا در برابرش، من تو را متهم به زناى با خود كنم. و اينك شهادت مى دهم تو از اين تهمت برى هستى، و نيز شهادت مى دهم بر اين كه تو رسول خدايى. | |||
موسى، با چشم گريان به سجده افتاد. خداى تعالى، به وى وحى فرستاد كه: چرا مى گريى؟ با اين كه من زمين را مسخر تو كرده ام. به زمين فرمان بده تا قارون را ببلعد، كه اگر فرمانش دهى، اطاعتت مى كند. | |||
موسى | موسى «عليه السلام» سر از سجده برداشت و به زمين فرمود: قارون و اطرافيانش را بگير. زمين آنان را تا اعقاب پاهايشان در خود فرو برد. همين كه وضع را چنين ديدند، از درِ التماس فرياد زدند: اى موسى! اى موسى! | ||
موسى «عليه السلام»، مجددا فرمان داد بگير ايشان را. پس زمين آنان را تا گردن هايشان فرو برد. مجددا فريادشان به: «يا موسى»، «يا موسى» بلند شد. بار سوم، موسى «عليه السلام» فرمان داد كه بگير ايشان را. | |||
مرحوم | پس زمين همه شان را در خود فرو برد، و خداى تعالى، به موسى وحى فرستاد كه: بندگان من، هرچه تو را خواندند و تضرع كردند، اجابت نكردى. به عزتم سوگند، اگر مرا مى خواندند، اجابتشان مى كردم. | ||
ابن عباس مى گويد: اين است معناى آيه شريفه كه مى فرمايد: «فَخَسَفنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الأرض»، كه زمين، قارون و اتباعش را تا طبقه تحتانى خود فرو برد. | |||
مؤلف: در كتاب مزبور، از عبدالرزاق، و ابن ابى حاتم، از ابن نوفل هاشمى، نيز همين قصه روايت شده. چيزى كه هست، در روايات مذكور آمده كه آن زن را در مجلس قارون آوردند، تا به عنوان شكايت از موسى، آن تهمت را پيش قارون بزند. ولى وقتى حضور به هم رسانيد، نزد همه حضار شهادت داد به برائت موسى، و اين خبر به گوش موسى رسيد، و نزد خدا از قارون و رفقايش شكوه كرد. خدا هم او را بر قارون مسلط كرد. | |||
مرحوم قمى، در تفسير خود، در اين داستان گفته: موسى «عليه السلام» خودش نزد قارون آمد، و حكم زكات را به وى ابلاغ نمود. قارون او را استهزاء كرده و از خانه اش بيرون راند. موسى «عليه السلام» نزد پروردگارش از رفتار قارون شكوه كرد. خدا هم او را بر وى مسلط ساخت و زمين به فرمان وى، قارون و خانه اش را در خود فرو برد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۲۴ </center> | ||
ليكن اين | ليكن اين روايت، به خاطر اين كه حرف هاى ناپسندى دارد، و از نظر سند هم موقوف و بريده است، از ايراد همه آن خوددارى كرديم. دو روايت ابن عباس و ابن نوفل نيز، موقوف اند. يعنى از صحابى نقل كردند، نه از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم». | ||
علاوه بر اين، روايت ابن عباس، بغى و ستمكارى قارون را نسبت به موسى دانسته، در حالى كه قرآن فرموده: «فَبَغَى عَلَيهِم». قارون بر بنى اسرائيل ستم كرد. | |||
و نيز روايت مى گويد: علمى كه قارون داشته، علمى بوده كه با درس خواندن فراگرفته، و آيه قرآن، همان طور كه گفتيم، ظاهر در اين است كه: مراد از علم به قارون، علم به راه هاى جمع آورى ثروت و امثال ثروت است. | |||
<span id='link74'><span> | <span id='link74'><span> | ||
ویرایش