گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۱: خط ۴۱:
و غير از خدا خدايانى گرفته اند كه مايه عزتشان شود(۸۱)
و غير از خدا خدايانى گرفته اند كه مايه عزتشان شود(۸۱)


هرگز (چنين نيست اين خدايان ) از عبادت ايشان بيزارى خواهند جست ، و مخالف آنان خواهند شد (۸۲)
هرگز (چنين نيست اين خدايان) از عبادت ايشان بيزارى خواهند جست ، و مخالف آنان خواهند شد (۸۲)


مگر نديدى كه ما شيطانها را به سوى كافران فرستاديم تا به سختى تحريكشان كنند (۸۳)
مگر نديدى كه ما شيطانها را به سوى كافران فرستاديم تا به سختى تحريكشان كنند (۸۳)
خط ۷۷: خط ۷۷:
معناى اينكه فرمود: ((مشركين جز خداى آلهه اى گرفتند تا براى آنان عزت باشند((
معناى اينكه فرمود: ((مشركين جز خداى آلهه اى گرفتند تا براى آنان عزت باشند((


وَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّيَكُونُوا لهَُمْ عِزًّا
«'''وَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّيَكُونُوا لهَُمْ عِزًّا'''»:


منظور از اين آلهه ، ملائكه و جن و مقدسين از انسان ها و جباران از ملوك است ، چون بيشتر مشركين براى ملوك قداستى آسمانى قائل بودند.
منظور از اين آلهه ، ملائكه و جن و مقدسين از انسان ها و جباران از ملوك است ، چون بيشتر مشركين براى ملوك قداستى آسمانى قائل بودند.
خط ۸۳: خط ۸۳:
و معناى اينكه فرمود تا عزت آنان باشند، اين است كه تا شفيع آنان باشند وبه درگاه خدا نزديكشان كنند، و در نتيجه به عزت دنيا برسند، و اين عزت ايشان را به سوى خيرات كشانده و از شر دور بدارد. و بعضى از مفسرين كه منظور از عزت را شفاعت در آخرت براى ايشان دانسته ، از اين مطلب غفلت كرده كه مشركين قائل به قيامت و زندگى ديگر نبودند.
و معناى اينكه فرمود تا عزت آنان باشند، اين است كه تا شفيع آنان باشند وبه درگاه خدا نزديكشان كنند، و در نتيجه به عزت دنيا برسند، و اين عزت ايشان را به سوى خيرات كشانده و از شر دور بدارد. و بعضى از مفسرين كه منظور از عزت را شفاعت در آخرت براى ايشان دانسته ، از اين مطلب غفلت كرده كه مشركين قائل به قيامت و زندگى ديگر نبودند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۴۸ </center>
كلا سيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيهِمْ ضِداًّ
«'''كلا سيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيهِمْ ضِداًّ'''»:


مقصود آيه : ((كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا((
مقصود آيه : ((كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا((
خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
و منظور از كفر آلهه در روز قيامت نسبت به عبادت مشركين ، و ضد ايشان شدن ، اين است كه آن روز حقيقت امر بر مشركين ظاهر مى گردد، چون شاءن قيامت همين است كه حقايق در آن روز روشن شود، نه اينكه حقايق آن روز موجود شوند، و اگر اين حقايق آن روز موجود شوند، يعنى در دنيا آلهه نسبت به عبادت مشركين كافر نبوده باشند، و آن روز كافر شوند، استدلال آيه تمام نمى شود (دقت فرمائيد) و بنابراين معنا، جمله ((الم تر(( به خوبى مترتب مى شود بر جمله ((كلا سيكفرون ....((
و منظور از كفر آلهه در روز قيامت نسبت به عبادت مشركين ، و ضد ايشان شدن ، اين است كه آن روز حقيقت امر بر مشركين ظاهر مى گردد، چون شاءن قيامت همين است كه حقايق در آن روز روشن شود، نه اينكه حقايق آن روز موجود شوند، و اگر اين حقايق آن روز موجود شوند، يعنى در دنيا آلهه نسبت به عبادت مشركين كافر نبوده باشند، و آن روز كافر شوند، استدلال آيه تمام نمى شود (دقت فرمائيد) و بنابراين معنا، جمله ((الم تر(( به خوبى مترتب مى شود بر جمله ((كلا سيكفرون ....((


أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسلْنَا الشيَطِينَ عَلى الْكَفِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا
«'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسلْنَا الشيَاطِينَ عَلى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا'''»:


كلمه ((از(( و كلمه ((هز(( به يك معنا است ، و آن عبارت است از تكان دادن به شدت ، و مراد اين است كه شيطانها كفار را با شدت به سوى شر و فساد تكان مى دهند، تحريك مى كنند، و به پيروى باطل تشويق نموده و به وسيله تزلزل از فضيلت استقامت و ثبات بر حق گمراهشان مى سازند.
كلمه ((از(( و كلمه ((هز(( به يك معنا است ، و آن عبارت است از تكان دادن به شدت ، و مراد اين است كه شيطانها كفار را با شدت به سوى شر و فساد تكان مى دهند، تحريك مى كنند، و به پيروى باطل تشويق نموده و به وسيله تزلزل از فضيلت استقامت و ثبات بر حق گمراهشان مى سازند.
خط ۱۱۵: خط ۱۱۵:
ولى صاحب تفسير روح المعانى اين آيه را مترتب بر مجموع آيات قبل ، يعنى از آيه ((و يقول الانسان (( تا جمله ((و يكونون عليهم ضدا(( دانسته ، و در توجيه كيفيت اتصال آن به ما قبل طول و تفصيل داده و حرفهايى زده است كه هيچ فايده اى در آن نيست ، و با اين نظريه خود، سياق آيات و اتصال ما بعد آيه مورد بحث را به ما قبل به كلى بر هم زده است .
ولى صاحب تفسير روح المعانى اين آيه را مترتب بر مجموع آيات قبل ، يعنى از آيه ((و يقول الانسان (( تا جمله ((و يكونون عليهم ضدا(( دانسته ، و در توجيه كيفيت اتصال آن به ما قبل طول و تفصيل داده و حرفهايى زده است كه هيچ فايده اى در آن نيست ، و با اين نظريه خود، سياق آيات و اتصال ما بعد آيه مورد بحث را به ما قبل به كلى بر هم زده است .


فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا
<span id='link118'><span>
<span id='link118'><span>
==مراد از اينكه فرمود ما نفس ها يا روزهاى زندگى آنان را مى شماريم اين است كه اعمال آنان شمرده و ضبط مى شود ==
«'''فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا'''»:
 
كلمه ((عد(( به معناى شمردن است ، و چون شمردن هر چيزى آن را به آخر مى رساند و نابود مى كند، به اين عنايت ، خداى تعالى در اين آيه خواسته است بفرمايد: ما عمر ايشان را به آخر مى رسانيم و تا آخرين نفس مى شماريم ، گويا نفس هاى عمر ايشان را در نزد خود ذخيره كرده ، و دانه دانه مى فرستد تا تمام شود، و آن روزى است كه وعده عذابشان داده است .
كلمه ((عد(( به معناى شمردن است ، و چون شمردن هر چيزى آن را به آخر مى رساند و نابود مى كند، به اين عنايت ، خداى تعالى در اين آيه خواسته است بفرمايد: ما عمر ايشان را به آخر مى رسانيم و تا آخرين نفس مى شماريم ، گويا نفس هاى عمر ايشان را در نزد خود ذخيره كرده ، و دانه دانه مى فرستد تا تمام شود، و آن روزى است كه وعده عذابشان داده است .


خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
و به هر حال چه آن باشد، چه اين ، و چه اعمال ، جمله ((فلا تعجل عليهم تفريع (( و نتيجه گيرى از مطالب گذشته است ، و جمله ((انما نعد(( تعليل آن است ، و در حقيقت علت تاءخير را بيان مى كند، و خلاصه معناى آيه اين است كه : از آنجايى كه اين كفار از گرفتن بتها به عنوان خدا هيچ سودى نمى برند، هم خودشان ، و هم خدايانشان ، به سوى ما بر مى گردند، و به هيچ وجه از تحت سلطنت ما بيرون نمى شوند، و حتى مسيرشان در دو راه خير و شر جز به اذن ما نيست ، پس تو چرا اينقدر عجله دارى من آنها را بگيرم ، و يا كارشان را يكسره كنم ؟ تو اينقدر كم حوصله و ناراحت مباش ، اگر من تاءخير مى اندازم براى اين است كه نفسها و اعمالشان را بشمارم .
و به هر حال چه آن باشد، چه اين ، و چه اعمال ، جمله ((فلا تعجل عليهم تفريع (( و نتيجه گيرى از مطالب گذشته است ، و جمله ((انما نعد(( تعليل آن است ، و در حقيقت علت تاءخير را بيان مى كند، و خلاصه معناى آيه اين است كه : از آنجايى كه اين كفار از گرفتن بتها به عنوان خدا هيچ سودى نمى برند، هم خودشان ، و هم خدايانشان ، به سوى ما بر مى گردند، و به هيچ وجه از تحت سلطنت ما بيرون نمى شوند، و حتى مسيرشان در دو راه خير و شر جز به اذن ما نيست ، پس تو چرا اينقدر عجله دارى من آنها را بگيرم ، و يا كارشان را يكسره كنم ؟ تو اينقدر كم حوصله و ناراحت مباش ، اگر من تاءخير مى اندازم براى اين است كه نفسها و اعمالشان را بشمارم .


يَوْمَ نحْشرُ الْمُتَّقِينَ إِلى الرَّحْمَنِ وَفْداً
«'''يَوْمَ نحْشرُ الْمُتَّقِينَ إِلى الرَّحْمَانِ وَفْداً'''»:


كلمه ((وفد(( به معناى قومى است كه به منظور زيارت و ديدار كسى و يا گرفتن حاجتى و امثال آنها بر او وارد شوند، و اين قوم وقتى به نام وفد ناميده مى شوند كه سواره بيايند، كلمه وفد جمع و مفرد آن وافد است.
كلمه ((وفد(( به معناى قومى است كه به منظور زيارت و ديدار كسى و يا گرفتن حاجتى و امثال آنها بر او وارد شوند، و اين قوم وقتى به نام وفد ناميده مى شوند كه سواره بيايند، كلمه وفد جمع و مفرد آن وافد است.


و چه بسا از اينكه جمله ((الى الرحمن (( در مقابل ((الى جهنم (( در آيه بعدى قرار گرفته ، فهميده شود كه مقصود از وفد به رحمان ، محشور شدن به بهشت است ، و اگر حشر به بهشت را حشر به رحمان خوانده ، بدين جهت است كه بهشت مقام قرب خداى تعالى است ، پس ‍ حشر به بهشت حشر به خدا است ، و معناى آيه روشن است .
و چه بسا از اينكه جمله ((الى الرحمن (( در مقابل ((الى جهنم (( در آيه بعدى قرار گرفته ، فهميده شود كه مقصود از وفد به رحمان ، محشور شدن به بهشت است ، و اگر حشر به بهشت را حشر به رحمان خوانده، بدين جهت است كه بهشت مقام قرب خداى تعالى است ، پس ‍ حشر به بهشت حشر به خدا است ، و معناى آيه روشن است .


وَ نَسوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً
«'''وَ نَسوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً'''»:


كلمه ((ورد(( به لب تشنه تفسير شده ، و گويا از ورود به آب ، يعنى قصد آن كردن و از آن نوشيدن گرفته شده ، چون معمولا كسى به قصد آب نمى رود مگر آنكه تشنه باشد، به همين مناسبت اين كلمه كنايه از عطش ‍ شده ، و در اينكه سوق به جهنم را مقيد به مجرمين كرد،
كلمه ((ورد(( به لب تشنه تفسير شده ، و گويا از ورود به آب ، يعنى قصد آن كردن و از آن نوشيدن گرفته شده ، چون معمولا كسى به قصد آب نمى رود مگر آنكه تشنه باشد، به همين مناسبت اين كلمه كنايه از عطش ‍ شده ، و در اينكه سوق به جهنم را مقيد به مجرمين كرد،
خط ۱۴۰: خط ۱۴۰:
اشعار است به اينكه علت سوقشان همان جرمشان است ، نظير اين تعليق ، تعليقى است كه در آيه قبل در حشر به رحمان شده ، تا بفهماند علت حشر به رحمان تقواى متقين است ، و معناى آيه روشن است .
اشعار است به اينكه علت سوقشان همان جرمشان است ، نظير اين تعليق ، تعليقى است كه در آيه قبل در حشر به رحمان شده ، تا بفهماند علت حشر به رحمان تقواى متقين است ، و معناى آيه روشن است .


لا يَمْلِكُونَ الشفَعَةَ إِلا مَنِ اتخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً
«'''لا يَمْلِكُونَ الشفَاعَةَ إِلا مَنِ اتخَذَ عِندَ الرَّحْمَانِ عَهْداً'''»:


اين جمله پاسخ دوم از آلهه گرفتن مشركين به منظور شفاعت است ، و حاصلش اين است كه اينطور نيست كه هر كه را انسان دوست بدارد شفاعتش كند، و به همين منظور او را آلهه خود بگيرد، او هم شفيع او بشود، بلكه هر كه شفاعت مى كند، قبلا با خدا عهدى دارد، و اين عهد را جز عده اى از مقربين درگاه خدا كسى مالك نيست ، همچنانكه فرمود: ((و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعه الامن شهد بالحق و هم يعلمون ((
اين جمله پاسخ دوم از آلهه گرفتن مشركين به منظور شفاعت است ، و حاصلش اين است كه اينطور نيست كه هر كه را انسان دوست بدارد شفاعتش كند، و به همين منظور او را آلهه خود بگيرد، او هم شفيع او بشود، بلكه هر كه شفاعت مى كند، قبلا با خدا عهدى دارد، و اين عهد را جز عده اى از مقربين درگاه خدا كسى مالك نيست ، همچنانكه فرمود: ((و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعه الامن شهد بالحق و هم يعلمون ((
خط ۱۴۶: خط ۱۴۶:
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از آيه شريفه اين است كه بفرمايد: كسانى مالك شفاعتند كه نزد خدا عهدى داشته باشند، و آن عهد ايمان به خدا و تصديق به نبوت است . بعضى ديگر گفته اند: منظور از عهد همان وعده شفاعتى است كه به طورى كه از اخبار بر مى آيد به امثال انبياء و امامان و مؤ منين و ملائكه داده . بعضى ديگر گفته اند: عهد عبارت است از شهادت لا اله الا اللّه و تبرى از حول و قوه غير خدا و اميدوارى به خدا. ولى وجه صحيح تر همان وجه اول است كه با سياق مناسب تر است .
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از آيه شريفه اين است كه بفرمايد: كسانى مالك شفاعتند كه نزد خدا عهدى داشته باشند، و آن عهد ايمان به خدا و تصديق به نبوت است . بعضى ديگر گفته اند: منظور از عهد همان وعده شفاعتى است كه به طورى كه از اخبار بر مى آيد به امثال انبياء و امامان و مؤ منين و ملائكه داده . بعضى ديگر گفته اند: عهد عبارت است از شهادت لا اله الا اللّه و تبرى از حول و قوه غير خدا و اميدوارى به خدا. ولى وجه صحيح تر همان وجه اول است كه با سياق مناسب تر است .


مقصود از اينكه مشركان گفتند: ((خدا فرزند گرفته (( و احتجاج خداوند در رد اين سخن باطل
مقصود از اينكه مشركان گفتند: «خدا فرزند گرفته»


وَ قَالُوا اتخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً
«'''وَ قَالُوا اتخَذَ الرَّحْمَانُ وَلَداً'''»:


اين جمله از كلمات بت پرست ان است ، و هر چند بعضى از خواص ‍ ايشان فرزندى آلهه يا برخى از آنها را براى خدا از باب تشريف دانسته اند، نه اينكه در حقيقت خدا فرزندى داشته باشد، بلكه خواسته اند از آلهه خود تجليل كرده باشند گفتند به مثل اينكه فرزند خدايند، و ليكن عامه بت پرستان و بعضى ديگر از خواص كه به عوام درس مى دادند اين معنا را جدى معتقد بودند، و معتقد بودند كه آلهه از حقيقت لاهوت اشتقاق يافته اند، و از همان جوهره اى كه از پدرشان (خدا) هست در آنها نيز هست ، و مراد از آيه شريفه هم همين طائفه است ، به دليل اينكه در آيه تعبير به ((ولد(( كرده ، نه به ((ابن ((، و همچنين به دليل مضمون آيه ((ان كل من فى السموات و الارض (( تا تمام سه آيه ، كه همه احتجاج بر نفى فرزند واقعى است ، نه تشريعى .
اين جمله از كلمات بت پرست ان است ، و هر چند بعضى از خواص ‍ ايشان فرزندى آلهه يا برخى از آنها را براى خدا از باب تشريف دانسته اند، نه اينكه در حقيقت خدا فرزندى داشته باشد، بلكه خواسته اند از آلهه خود تجليل كرده باشند گفتند به مثل اينكه فرزند خدايند، و ليكن عامه بت پرستان و بعضى ديگر از خواص كه به عوام درس مى دادند اين معنا را جدى معتقد بودند، و معتقد بودند كه آلهه از حقيقت لاهوت اشتقاق يافته اند، و از همان جوهره اى كه از پدرشان (خدا) هست در آنها نيز هست ، و مراد از آيه شريفه هم همين طائفه است ، به دليل اينكه در آيه تعبير به ((ولد(( كرده ، نه به ((ابن ((، و همچنين به دليل مضمون آيه ((ان كل من فى السموات و الارض (( تا تمام سه آيه ، كه همه احتجاج بر نفى فرزند واقعى است ، نه تشريعى .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۵۳ </center>
لَّقَدْ جِئْتُمْ شيْئاً إِدًّا...أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَداً
«'''لَّقَدْ جِئْتُمْ شيْئاً إِدًّا...أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَانِ وَلَداً'''»:


كلمه ((اد(( - به كسره همره - به معناى هر چيزى است كه منكر و شنيع باشد، و كلمه ((تفطر(( به معناى انشقاق و دو نيم شدن است ، و كلمه ((خرور(( به معناى سقوط، و كلمه ((هد(( به معناى هدم و ويرانى است .
كلمه ((اد(( - به كسره همره - به معناى هر چيزى است كه منكر و شنيع باشد، و كلمه ((تفطر(( به معناى انشقاق و دو نيم شدن است ، و كلمه ((خرور(( به معناى سقوط، و كلمه ((هد(( به معناى هدم و ويرانى است .
خط ۱۵۸: خط ۱۵۸:
اين آيات در مقام بزرگ شمردن گناه و عظيم دانستن آثار گناه است ، كه آن را به محسوس مثل مى زند و مى فرمايد: شما با اين حرف خود، امرى منكر و زشت و شنيع مرتكب شديد، كه آنچنان آثار سوء آن بزرگ است كه نزديك است آسمان متلاشى گردد و زمين بشكافد و كوهها فرو ريزد، آنطور فرو بريزد كه گويا يك خانه فرو مى ريزد.
اين آيات در مقام بزرگ شمردن گناه و عظيم دانستن آثار گناه است ، كه آن را به محسوس مثل مى زند و مى فرمايد: شما با اين حرف خود، امرى منكر و زشت و شنيع مرتكب شديد، كه آنچنان آثار سوء آن بزرگ است كه نزديك است آسمان متلاشى گردد و زمين بشكافد و كوهها فرو ريزد، آنطور فرو بريزد كه گويا يك خانه فرو مى ريزد.


وَ مَا يَنبَغِى لِلرَّحْمَنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً * إِن كلُّ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِلا ءَاتى الرَّحْمَنِ عَبْداً...يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَرْداً
«'''وَ مَا يَنبَغِى لِلرَّحْمَانِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً * إِن كلُّ مَن فى السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ إِلا ءَاتى الرَّحْمَانِ عَبْداً...يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً'''»:


مراد از آمدن يك يك آنان به حالت بندگى خدا اين است كه همه متوجه اويند و ممثل در برابر او بايستند، در حالى كه مملوك محضند، هر يك آنان مملوك خدايند، مالك نفع و ضرر و مرگ و حيات و نشور خود نيستند، و اين امرى است كه همين الان هم ملازم آدمى در زندگى دنيا است ، و به همين جهت در آيه ، آمدن به حال بندگى ، مقيد به قيامت نشده به خلاف مضمون آيه چهارم .
مراد از آمدن يك يك آنان به حالت بندگى خدا اين است كه همه متوجه اويند و ممثل در برابر او بايستند، در حالى كه مملوك محضند، هر يك آنان مملوك خدايند، مالك نفع و ضرر و مرگ و حيات و نشور خود نيستند، و اين امرى است كه همين الان هم ملازم آدمى در زندگى دنيا است ، و به همين جهت در آيه ، آمدن به حال بندگى ، مقيد به قيامت نشده به خلاف مضمون آيه چهارم .
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
و اما منتهى شدن وجود موجودات تنها، به خداى تعالى كه آيه اولى متضمن آن است ، از مسائلى است كه براى معتقدين به صانع جاى هيچ ترديد نيست ، حال چه معتقد به توحيد صانع باشد و چه مشرك باشد، همه در آن اتفاق دارند، تنها اختلافى كه هست در اين است كه بعضى به معبودهاى بيشترى قائلند، و بعضى آن را يكى مى دانند، بعضى رب زيادى ، يعنى مدبر بسيارى قبول دارند، كه يا خدا امر تدبير را به آنها واگذار كرده ، و يا خود مستقل در تدبيرند، و بعضى مدبر را هم يكى مى دانند.
و اما منتهى شدن وجود موجودات تنها، به خداى تعالى كه آيه اولى متضمن آن است ، از مسائلى است كه براى معتقدين به صانع جاى هيچ ترديد نيست ، حال چه معتقد به توحيد صانع باشد و چه مشرك باشد، همه در آن اتفاق دارند، تنها اختلافى كه هست در اين است كه بعضى به معبودهاى بيشترى قائلند، و بعضى آن را يكى مى دانند، بعضى رب زيادى ، يعنى مدبر بسيارى قبول دارند، كه يا خدا امر تدبير را به آنها واگذار كرده ، و يا خود مستقل در تدبيرند، و بعضى مدبر را هم يكى مى دانند.
<span id='link120'><span>
<span id='link120'><span>
==اشاره به مراد از اينكه فرمود: خداوند براى مؤمنان صالح العمل مودتى در دلها قرار مى دهد ==
==مراد از اين كه: خداوند براى مؤمنان صالح العمل، مودتى در دل ها قرار مى دهد؟ ==
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ سيَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا
«'''إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ سيَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا'''»:


كلمه ((ود(( و ((مودت (( به معناى محبت است ، و در اين آيه شريفه وعده جميلى از ناحيه خداى تعالى آمده كه به زودى براى كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح مى كنند، مودتى در دلها قرار مى دهد، ديگر مقيد نكرده كدام دلها، آيا دلهاى خودشان يا دلهاى ديگران ؟ آيا در دنيا، و يا در آخرت و يا بهشت ؟ و چون مقيد نكرده ، وجهى ندارد آن را مانند بعضى ها مقيد به بهشت كنيم ، و به قول بعضى ديگر مقيد به قلوب همه مردم در دنيا كنيم ، و يا مقيد به قيودى ديگر بسازيم .
كلمه ((ود(( و ((مودت (( به معناى محبت است ، و در اين آيه شريفه وعده جميلى از ناحيه خداى تعالى آمده كه به زودى براى كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح مى كنند، مودتى در دلها قرار مى دهد، ديگر مقيد نكرده كدام دلها، آيا دلهاى خودشان يا دلهاى ديگران ؟ آيا در دنيا، و يا در آخرت و يا بهشت ؟ و چون مقيد نكرده ، وجهى ندارد آن را مانند بعضى ها مقيد به بهشت كنيم ، و به قول بعضى ديگر مقيد به قلوب همه مردم در دنيا كنيم ، و يا مقيد به قيودى ديگر بسازيم .
خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:


==بحث روايتى==
==بحث روايتى==
در تفسير قمى به سند خود از ابى بصير، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه ((كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا(( فرمود: يعنى روز قيامت ، كه مقصود آن جناب اين است كه اين شركايى كه مشركين آنها را معبود خود گرفتند، روز قيامت ضد ايشان خواهند بود، و از ايشان و عبادتشان تا قيامت بيزارى خواهند جست .
در تفسير قمى به سند خود از ابى بصير، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در ذيل آيه ((كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا(( فرمود: يعنى روز قيامت ، كه مقصود آن جناب اين است كه اين شركايى كه مشركين آنها را معبود خود گرفتند، روز قيامت ضد ايشان خواهند بود، و از ايشان و عبادتشان تا قيامت بيزارى خواهند جست .


و در كافى به سند خود از عبدالاعلى مولاى آل سام روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم آيه ((انما نعد لهم عدا(( چه معنا دارد؟ فرمود: به نظر خودت معنايش چيست ؟ عرض كردم : شمردن ايام ، فرمود پدران و مادران هم كه مى توانند حساب عمر فرزند خود را نگهدارند، بلكه مقصود شمردن نفسهاى خلق است .
و در كافى به سند خود از عبدالاعلى مولاى آل سام روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم آيه ((انما نعد لهم عدا(( چه معنا دارد؟ فرمود: به نظر خودت معنايش چيست ؟ عرض كردم : شمردن ايام ، فرمود پدران و مادران هم كه مى توانند حساب عمر فرزند خود را نگهدارند، بلكه مقصود شمردن نفسهاى خلق است .


و در نهج البلاغه يكى از كلمات آن حضرت اين است كه فرمود: نفس ‍ هاى آدمى گامهاى او است كه به سوى اجل خود بر مى دارد و نيز آن جناب فرمود: هر چيز شمردنى رو به كمى مى گذارد و بالاءخره به آخر مى رسد، و هر چيزى كه انتظارش هست سر انجام مى آيد.
و در نهج البلاغه يكى از كلمات آن حضرت اين است كه فرمود: نفس ‍ هاى آدمى گامهاى او است كه به سوى اجل خود بر مى دارد و نيز آن جناب فرمود: هر چيز شمردنى رو به كمى مى گذارد و بالاءخره به آخر مى رسد، و هر چيزى كه انتظارش هست سر انجام مى آيد.
خط ۱۹۸: خط ۱۹۸:
و در محاسن برقى به سند خود از حماد بن عثمان و غير او از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در معناى كلام خداى عز و جل ((يوم نحشر المتقين الى الرحمن و فدا(( فرموده : سوار بر اسبان نجيب محشور مى شوند.
و در محاسن برقى به سند خود از حماد بن عثمان و غير او از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در معناى كلام خداى عز و جل ((يوم نحشر المتقين الى الرحمن و فدا(( فرموده : سوار بر اسبان نجيب محشور مى شوند.


و در تفسير قمى به سند خود از عبد اللّه بن شريك عامرى ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: امير المؤ منين (عليه السلام ) از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) تفسير آيه ((يوم نحشر المتقين الى الرحمن وفدا(( را پرسيد، حضرت فرمود: يا على ((وفد(( جز بر سوارگان اطلاق نمى شود، و مردانى كه مورد نظر اين آيه است ، مردانى هستند كه تقوى پيشه كردند، و خداى عز و جل ايشان را دوست داشت و اختصاص به خود داد و از اعمالشان راضى شد، و بدين جهت نام متقين بر آنان نهاد....
و در تفسير قمى به سند خود از عبد اللّه بن شريك عامرى ، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: امير المؤ منين (عليه السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) تفسير آيه ((يوم نحشر المتقين الى الرحمن وفدا(( را پرسيد، حضرت فرمود: يا على ((وفد(( جز بر سوارگان اطلاق نمى شود، و مردانى كه مورد نظر اين آيه است ، مردانى هستند كه تقوى پيشه كردند، و خداى عز و جل ايشان را دوست داشت و اختصاص به خود داد و از اعمالشان راضى شد، و بدين جهت نام متقين بر آنان نهاد....


مؤ لف : آنگاه قمى روايتى طولانى نقل مى كند كه رسول خدا در آن جزئيات بيرون آمدن متقين از قبور، و سوار شدن بر ناقه هاى بهشتى ، و حركتشان به سوى بهشت ، و داخل شدن و تنعمشان را به آنچه از نعمتهاى آن روزى شده اند، بيان فرموده است .
مؤ لف : آنگاه قمى روايتى طولانى نقل مى كند كه رسول خدا در آن جزئيات بيرون آمدن متقين از قبور، و سوار شدن بر ناقه هاى بهشتى ، و حركتشان به سوى بهشت ، و داخل شدن و تنعمشان را به آنچه از نعمتهاى آن روزى شده اند، بيان فرموده است .


و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از على (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه در ذيل اين آيه فرمود: بدانيد كه به خدا سوگند با پاى خود محشور نمى شوند، و هيچ كس ‍ سوقشان نمى دهد، بلكه برايشان از بهشت ناقه هايى مى آورند كه نظير آنها را خلايق نديده است ، جهازشان از طلا، و مهارشان از زبرجد، بر آن مى نشينند تا درب بهشت را بكوبند
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از على (عليه السلام) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) روايت كرده كه در ذيل اين آيه فرمود: بدانيد كه به خدا سوگند با پاى خود محشور نمى شوند، و هيچ كس ‍ سوقشان نمى دهد، بلكه برايشان از بهشت ناقه هايى مى آورند كه نظير آنها را خلايق نديده است ، جهازشان از طلا، و مهارشان از زبرجد، بر آن مى نشينند تا درب بهشت را بكوبند


مؤ لف : و نيز اين معنا از ابن ابى الدنيا، و ابن ابى حاتم ، ابن مردويه ، از طرق چندى ، از على (عليه السلام ) از رسول خدا رسول خدا روايت شده كه در حديثى طولانى ، طرز سوار شدن متقين و حركت به سوى بهشت و داخل شدن و استقرارشان در آن ، و تنعم به نعمتهاى آن را بيان فرموده ، و در همان كتاب حديث را از عده اى از ارباب جوامع از على (عليه السلام ) آورده است .
مؤ لف : و نيز اين معنا از ابن ابى الدنيا، و ابن ابى حاتم ، ابن مردويه ، از طرق چندى ، از على (عليه السلام) از رسول خدا رسول خدا روايت شده كه در حديثى طولانى ، طرز سوار شدن متقين و حركت به سوى بهشت و داخل شدن و استقرارشان در آن ، و تنعم به نعمتهاى آن را بيان فرموده ، و در همان كتاب حديث را از عده اى از ارباب جوامع از على (عليه السلام ) آورده است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۵۷ </center>
<span id='link123'><span>
<span id='link123'><span>
==رواياتى درباره مراد از اينكه فرمود كسى مالك شفاعت نيست الا من اتخذ عندالله عهدا ==
==رواياتى درباره مراد از اينكه فرمود كسى مالك شفاعت نيست الا من اتخذ عندالله عهدا ==
و در كافى به سند خود از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : از آن جناب معناى آيه ((لا يملكون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا(( را پرسيدم ، فرمود: يعنى مگر كسى كه به ولايت امير المؤ منين و امامان بعد از او معتقد شده باشد، اين است عهد نزد خدا.
و در كافى به سند خود از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه گفت : از آن جناب معناى آيه ((لا يملكون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا(( را پرسيدم ، فرمود: يعنى مگر كسى كه به ولايت امير المؤ منين و امامان بعد از او معتقد شده باشد، اين است عهد نزد خدا.


مولف: در الدرالمنثور، از ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: هر كس مسرتى داخل قلب مؤمنين كند، مرا مسرور كرده ، و هر كه مرا مسرور كند در نزد خدا عهدى گرفته...
مولف: در الدرالمنثور، از ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: هر كس مسرتى داخل قلب مؤمنين كند، مرا مسرور كرده ، و هر كه مرا مسرور كند در نزد خدا عهدى گرفته...


و از ابو هريره از آن جناب روايت كرده كه مقصود از محافظت بر عهد، محافظت بر نمازهاى پنجگانه است ، البته در اين بين روايات ديگرى از طرق عامه و خاصه قريب به همين روايات رسيده كه از مجموع آنها استفاده مى شود: عهدى كه از نزد خدا گرفته شده ، عبارت است از اعتقاد حق يا عمل صالح ، كه روز قيامت مؤ من را نجات مى دهد، و آنچه در روايات متفرقه آمده از باب ذكر مصداق است .
و از ابوهريره از آن جناب روايت كرده كه مقصود از محافظت بر عهد، محافظت بر نمازهاى پنجگانه است ، البته در اين بين روايات ديگرى از طرق عامه و خاصه قريب به همين روايات رسيده كه از مجموع آنها استفاده مى شود: عهدى كه از نزد خدا گرفته شده ، عبارت است از اعتقاد حق يا عمل صالح ، كه روز قيامت مؤ من را نجات مى دهد، و آنچه در روايات متفرقه آمده از باب ذكر مصداق است .


اين را هم بايد دانست كه روايات قبلى همه بر اين اساسند كه مراد از كسى كه در آيه مالك شفاعت است آن كسى است كه به شفاعت مى رسد، يا اعم از او و آن كسى است كه شفاعت مى كند، و اما اگر مراد شفيع باشد، اخبار از آن بيگانه است .
اين را هم بايد دانست كه روايات قبلى همه بر اين اساسند كه مراد از كسى كه در آيه مالك شفاعت است آن كسى است كه به شفاعت مى رسد، يا اعم از او و آن كسى است كه شفاعت مى كند، و اما اگر مراد شفيع باشد، اخبار از آن بيگانه است .
۱۷٬۰۶۹

ویرایش