گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴: خط ۴:




بيان آيات
<span id='link262'><span>
<span id='link262'><span>
==احتجاج عليه مشركين بر وحدانيت خداى تعالى در خلقت و ربوبيت ==
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


در اين آيات حمله ديگرى به مشركين شده و بر يگانگى خداى تعالى در ربوبيت و عدم صلاحيت شركاء براى ربوبيت احتجاج شده است . و نيز اين معنا خاطرنشان گشته كه شفاعتى كه مشركين براى شركاى خود قائلند، و كسى به جز خدا مالك آن نيست ، و امور ديگرى مربوط به دعوت به توحيد از قبيل موعظه و انذار و تبشير نيز در آن آمده .
در اين آيات، حمله ديگرى به مشركان شده و بر يگانگى خداى تعالى، در ربوبيت و عدم صلاحيت شركاء براى ربوبيت، احتجاج شده است. و نيز، اين معنا خاطرنشان گشته كه شفاعتى كه مشركان براى شركاى خود قائل اند، و كسى به جز خدا مالك آن نيست، و امور ديگرى مربوط به دعوت به توحيد، از قبيل موعظه و انذار و تبشير نيز، در آن آمده.


==احتجاج عليه مشركان، بر وحدانيت خداى تعالى، در خلقت و ربوبيت ==
«'''وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ...'''»:
«'''وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ...'''»:


در اين آيه شروع به اقامه حجت شده و قبل از اقامه ، مقدمه اى آورده كه حجت مذكور مبتنى بر آن است ، مقدمه اى كه خود خصم ، آن را قبول دارد، و آن اين است كه خالق عالم خداى سبحان است ، چون خصم در اين مساءله هيچ نزاعى ندارد، او هم معتقد است كه آفريننده تنها خداست ، و خدا در آفرينش شريك ندارد، و شركاى ايشان به زعم ايشان ، شريك در تدبير خلقند، نه در آفرينش .
در اين آيه، شروع به اقامه حجت شده و قبل از اقامه، مقدمه اى آورده كه حجت مذكور مبتنى بر آن است. مقدمه اى كه خود خصم، آن را قبول دارد و آن، اين است كه: خالق عالَم، خداى سبحان است. چون خصم در اين مسأله هيچ نزاعى ندارد. او هم، معتقد است كه آفريننده، تنها خداست، و خدا در آفرينش شريك ندارد، و شركاى ايشان به زعم ايشان، شريك در تدبير خلق اند، نه در آفرينش.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۴ </center>
و وقتى خلقت مستند به خدا بود، پس آنچه در آسمانها و زمين هست ، چه عين آنها، و چه اثرشان ، مستند به خداى تعالى است ، پس هر چيزى كه خير برساند و يا شر، هستى اش از خداست . و احدى نمى تواند جلو خيرى كه خدا مى خواهد برساند بگيرد و يا شرى را كه خداى تعالى مى خواهد به كسى برساند او جلوگيرى كند، براى اينكه گفتيم خير و شر هم مخلوقى از خدا هستند، و كسى در خلقت شريك خدا نيست تا در خلقت مزاحم او شود، و يا جلو خلق كردن او را بگيرد و يا در خلقت چيزى از او پيش دستى كند.
و وقتى خلقت مستند به خدا بود، پس آنچه در آسمان ها و زمين هست، چه عين آن ها، و چه اثرشان، مستند به خداى تعالى است. پس هر چيزى كه خير برساند و يا شر، هستى اش از خداست. و احدى نمى تواند جلو خيرى كه خدا مى خواهد برساند، بگيرد و يا شرّى را كه خداى تعالى مى خواهد به كسى برساند، او جلوگيرى كند. براى اين كه گفتيم خير و شر هم، مخلوقى از خدا هستند، و كسى در خلقت شريك خدا نيست تا در خلقت مزاحم او شود، و يا جلو خلق كردن او را بگيرد، و يا در خلقت چيزى از او پيشدستى كند.


و تدبير جز همين نيست كه امور را با نظم و ترتيب بيافرينند، به طورى كه بين آنها ترتيب باشد و يكى مترتب بر ديگرى شود، و اين خود، آفريدن و ايجاد است . پس خداى تعالى كه خالق هر چيزى است كافى در تدبير امر عالم است ، براى اينكه گفتيم خالق هر چيز است ، و غير از خلقت چيزى ديگرى سواى آن نيست تا به غير او نسبت دهند، پس او رب هر چيز و اله هر چيز است ، و ربى به غير او و معبودى سواى او نيست .
و تدبير، جز همين نيست كه امور را با نظم و ترتيب بيافرينند، به طورى كه بين آن ها ترتيب باشد و يكى مترتب بر ديگرى شود. و اين خود، آفريدن و ايجاد است. پس خداى تعالى كه خالق هر چيزى است، كافى در تدبير امر عالَم است. براى اين كه گفتيم خالق هر چيز است، و غير از خلقت، چيزى ديگرى سواى آن نيست، تا به غير او نسبت دهند. پس او، ربّ هر چيز و إله هر چيز است، و ربّى به غير او و معبودى سواى او نيست.


پس اينكه فرموده : ((قل افراءيتم ما تدعون من دون اللّه (( معنايش اين است كه : اى پيامبر من ! عليه اين مشركين احتجاج كن و حجت خود را بر اين مقدمه كه مسلم نزد خود ايشان است مبتنى كن كه خدا خالق هر چيز است ، وقتى اعتراف كردند، نتيجه بگير و بگو: به من خبر دهيد از اين خدايان كه معتقديد شريك خدا هستند و از آنها به لفظ آلهه تعبير مى كنيد، آيا چيزى خلق كرده اند يا نه ؟ خواهند گفت : نه ! نتيجه بگير: كه پس آنها مدبر هم نيستند، چون تدبير عبارت است از خلقت چند چيز مترتب .
پس اين كه فرموده: «قُل أفَرَأيتُم مَا تَدعُونَ مِن دُونِ اللّه»، معنايش اين است كه: اى پيامبر من! عليه اين مشركان احتجاج كن و حجت خود را بر اين مقدمه كه مسلّم نزد خود ايشان است، مبتنى كن كه: خدا خالق هر چيز است. وقتى اعتراف كردند، نتيجه بگير و بگو: به من خبر دهيد از اين خدايان كه معتقديد شريك خدا هستند و از آن ها به لفظ آلهه تعبير مى كنيد، آيا چيزى خلق كرده اند يا نه؟ خواهند گفت: نه! نتيجه بگير: كه پس آن ها مدبّر هم نيستند. چون «تدبير»، عبارت است از خلقت چند چيز مترتب.


و اگر در آيه شريفه از خدايان مشركين به كلمه ((ما : آنچه (( تعبير كرد، نه به كلمه ((من : آنان (( كه و يا ((الّذين : كسانى (( كه به اين منظور بود كه عموميت بيشترى به بيان دهد، و احتجاج در آيه ، هم شامل بتها شود و هم شامل ارباب آنها، چون خواص از مشركين هر چند عبادت را منحصر بر ارباب كه ملائكه هستند و يا جن و يا كملين از بشر مى كنند و بتها را قبله آن ارباب و آلهه و وسيله توجه به ارباب مى دانند و ليكن عوام از ايشان بسا مى شود كه خود بتها را معبود و ارباب و آلهه مى پندارند، و براى خود آنها عبادت مى كنند، در نتيجه احتجاج در آيه متوجه هر دو طايفه مى شود.
و اگر در آيه شريفه از خدايان مشركان به كلمۀ «ما: آنچه» تعبير كرد، نه به كلمۀ «مَن: آنان كه»، و يا «الّذِينَ: كسانى كه»، به اين منظور بود كه عموميت بيشترى به بيان دهد، و احتجاج در آيه، هم شامل بت ها شود و هم شامل ارباب آن ها. چون خواص از مشركان، هرچند عبادت را منحصر بر ارباب كه ملائكه هستند و يا جن و يا كمّلين از بشر مى كنند و بت ها را قبلۀ آن ارباب و آلهه و وسيلۀ توجه به ارباب مى دانند، وليكن عوام از ايشان بسا مى شود كه خود بت ها را معبود و ارباب و آلهه مى پندارند، و براى خود آن ها عبادت مى كنند. در نتيجه، احتجاج در آيه، متوجه هر دو طايفه مى شود.


«'''ان ارادنى اللّه بضر هل هن كاشفات ضره او ارادنى برحمة هل هن ممسكات رحمته'''» - كلمه ((ضر(( به معناى مرض و شدت و امثال آن است ، و ظاهر مقابله آن با رحمت مى رساند كه مراد از آن عموم گرفتاريها و مصائب است . و اضافه شدن اين كلمه و كلمه ((رحمت (( به ضمير خداى تعالى در ((ضره (( و ((رحمته (( به منظور حفظ نسبت است و به عبارت ساده اينكه مى فهماند اگر كسى نيست كه گرفتارى كسى را برطرف كند و يا رحمت خدا را از او بگرداند، براى اين است كه گرفتارى و رحمت از خداست .
«'''إن أرَادَنِىَ اللّهُ بِضُرّ هَل هُنّ كَاشِفَاتُ ضُرّه أو أرَادَنِى بِرَحمَةٍ هَل هُنّ مُمسِكَاتُ رَحمَتِه'''» - كلمۀ «ضُر»، به معناى مرض و شدت و امثال آن است، و ظاهر مقابلۀ آن با «رحمت» مى رساند كه مراد از آن، عموم گرفتاری ها و مصائب است. و اضافه شدن اين كلمه و كلمۀ «رحمت» به ضمير خداى تعالى در «ضُرّهُ» و «رَحمَتِهِ»، به منظور حفظ نسبت است. و به عبارت ساده: اين كه مى فهماند اگر كسى نيست كه گرفتارى كسى را برطرف كند و يا رحمت خدا را از او بگرداند، براى اين است كه گرفتارى و رحمت از خداست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۵ </center>
و اگر گرفتارى و رحمت خصوص رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مورد كلام قرار داده و فرموده : ((بگو اگر خدا گرفتارى و يا رحمت مرا بخواهد(( با اينكه گرفتارى و رحمت تمامى مردم از خداست ، و حجت هم حجتى است براى آن جناب و همه مردم بدين جهت است كه طرف خصومت مشركين ، در اصل آن جناب است و مشركين آن جناب را به ((نفرين (( خدايان خود تهديد مى كردند.
و اگر گرفتارى و رحمت خصوص رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را مورد كلام قرار داده و فرموده: «بگو اگر خدا گرفتارى و يا رحمت مرا بخواهد»، با اين كه گرفتارى و رحمت تمامى مردم از خداست، و حجت هم حجتى است براى آن جناب و همه مردم، بدين جهت است كه طرف خصومت مشركان، در اصل آن جناب است، و مشركان، آن جناب را به «نفرين» خدايان خود تهديد مى كردند.


و اگر در جمله ((هل هن (( ضمير جمع مؤ نث را به خدايان مشركين ارجاع داده از باب غلبه دادن جانب خدايان بى شعور يعنى بتها است ، و همين خود مؤ يد بيان ما است كه در ذيل جمله ((افرايتم ما تدعون من دون اللّه (( گفتيم : بدين جهت فرمود: ((ما تدعون (( و نفرمود ((من تدعون (( كه حجت را عموميت دهد تا هم شامل ارباب اصنام گردد و هم شامل خود اصنام .
و اگر در جملۀ «هَل هُنّ»، ضمير جمع مؤنث را به خدايان مشركان ارجاع داده، از باب غلبه دادن جانب خدايان بى شعور، يعنى بت ها است، و همين خود، مؤيد بيان ما است، كه در ذيل جملۀ «أفَرَأيتُم مَا تَدعُونَ مِن دُونِ اللّه» گفتيم: بدين جهت فرمود: «مَا تَدعُونَ»، و نفرمود «مَن تَدعُونَ»، كه حجت را عموميت دهد، تا هم شامل ارباب اصنام گردد و هم شامل خود اصنام.


«'''قل حسبى اللّه'''» - در اين جمله رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را امر به توكل بر خداى تعالى مى كند، همچنان كه جمله بعدش هم كه مى فرمايد ((عليه يتوكل المتوكلون (( مؤ يد آن است و اين جمله در جاى نتيجه حجت قرار گرفته ، گويا فرموده : به ايشان بگو: من خدا را وكيل خود گرفتم ، براى اينكه امر تدبير من به دست اوست ، همچنان كه امر تدبير خلقتم به دست وى است . پس جمله مورد بحث در معناى اين است كه گفته باشيم : پس حجت دلالت كرد بر ربوبيت خدا، و منهم اين معنا را عملا تصديق مى كنم ، يعنى تنها او را در امور خود وكيل مى گيرم .
«'''قُل حَسبِىَ اللّه'''» - در اين جمله، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را امر به توكل بر خداى تعالى مى كند، همچنان كه جمله بعدش هم كه مى فرمايد: «عَلَيهِ يَتَوَكّلُ المُتَوَكّلُون»، مؤيد آن است. و اين جمله، در جاى نتيجه حجت قرار گرفته.  


«'''عليه يتوكل المتوكلون'''» - مى توانست بفرمايد: ((و المتوكلون يتوكلون عليه (( و اگر ظرف (عليه ) را بر متعلق آن مقدم داشت ، براى اين بود كه دلالت كند بر انحصار و بفهماند متوكلين تنها بر او ((توكل (( مى كنند، نه بر غير او، و اگر فعل توكل را به وصفى از همان ماده متوكلين نسبت داده ، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه مراد از متوكلين ، متوكلين به حقيقت معناى كلمه است ، در نتيجه ، در جمله ، مورد بحث ثنايى هم از خداى تعالى شده به اينكه او اهليت آن را دارد كه بر او توكل كنند و اهل بصيرت هم در توكل تنها بر او توكل مى نمايند. پس من اگر گفتم : ((حسبى اللّه (( نبايد ملامت شوم ؛ چون بر كسى توكل كرده ام كه تنها او اهليت آن را دارد.
گويا فرموده: به ايشان بگو: من خدا را وكيل خود گرفتم. براى اين كه امر تدبير من، به دست اوست، همچنان كه امر تدبير خلقتم، به دست وى است. پس جمله مورد بحث، در معناى اين است كه گفته باشيم: پس حجت دلالت كرد بر ربوبيت خدا، و من هم اين معنا را عملا تصديق مى كنم. يعنى: تنها او را در امور خود وكيل مى گيرم.
 
«'''عَلَيهِ يَتَوَكّلُ المُتَوَكّلُون'''» - مى توانست بفرمايد: «وَ المُتَوَكِّلُون يَتَوَكَّلُونَ عَلَيه». و اگر ظرف «عليه» را بر متعلق آن مقدم داشت، براى اين بود كه دلالت كند بر انحصار و بفهماند، متوكّلين تنها بر او «توكل» مى كنند، نه بر غير او. و اگر فعل «توكل» را به وصفى از همان ماده متوكّلين نسبت داده، براى اين است كه دلالت كند بر اين كه مراد از متوكّلين، متوكّلين به حقيقت معناى كلمه است. در نتيجه، در جمله مورد بحث، ثنايى هم از خداى تعالى شده به اين كه او اهليت آن را دارد كه بر او توكل كنند و اهل بصيرت هم، در توكل، تنها بر او توكل مى نمايند. پس من اگر گفتم: «حَسبِىَ اللّه»، نبايد ملامت شوم. چون بر كسى توكل كرده ام كه تنها او، اهليت آن را دارد.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۶ </center>
«'''قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكمْ إِنى عَامِلٌ ... عَذَابٌ مُّقِيمٌ'''»:
«'''قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكمْ إِنّى عَامِلٌ ... عَذَابٌ مُّقِيمٌ'''»:


كلمه ((مكانت (( به معناى مقام و منزلت و قدر است ، و اين كلمه در معقولات به كار مى رود، همچنان كه كلمه ((مكان (( در محسوسات استعمال مى شود، در اين جمله دستور مى دهد كه بر مكانت خود عمل كنند و معنايش اين است كه مشركين مى توانند به اين حال و روش خود يعنى كفر و عناد و جلوگيرى از راه خدا ادامه دهند.
كلمه ((مكانت (( به معناى مقام و منزلت و قدر است ، و اين كلمه در معقولات به كار مى رود، همچنان كه كلمه ((مكان (( در محسوسات استعمال مى شود، در اين جمله دستور مى دهد كه بر مكانت خود عمل كنند و معنايش اين است كه مشركين مى توانند به اين حال و روش خود يعنى كفر و عناد و جلوگيرى از راه خدا ادامه دهند.
۱۷٬۲۲۵

ویرایش