۱۶٬۹۳۱
ویرایش
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
==مقصود از «كلمة التقوى» در آیه شریفه== | ==مقصود از «كلمة التقوى» در آیه شریفه== | ||
«''' | «'''وَ ألزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوَى'''» - يعنى تقوا را ملازم آنان كرد، به طورى كه از آنان جدا نشود. و اين «كلمۀ تقوى» - به طورى كه به نظر بسيارى از مفسران رسيده - همان كلمه توحيد است. ولى بعضى گفته اند: مراد از آن ثبات بر عهد، و وفاى به ميثاق است. بعضى گفته اند: همان سكينت است. و بعضى گفته اند: آن «بَلى» است كه در روز «ألَست» گفتند. و اين از همه وجوه، سخفيف تر است. | ||
و اما از نظر ما بعيد نيست كه مراد از | و اما از نظر ما بعيد نيست كه مراد از آن، «روح ايمان» باشد كه همواره آدمى را امر به تقوا مى كند. و خداى تعالى، در آيه «أُولَئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الإيمَانَ وَ أيّدَهُم بِرُوحٍ مِنه» از آن خبر مى دهد. گاهى هم خداى تعالى، لفظ «كلمه» را به «روح» اطلاق كرده. از آن جمله فرموده: «وَ كَلِمَتُهُ ألقَاهَا إلَى مَريَم وَ رُوحٌ مِنهَ». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۳ </center> | ||
«''' | «'''وَ كَانُوا أحَقّ بِهَا وَ أهلَهَا'''» - اما اين كه مؤمنان، احقّ و سزاوارتر به «كلمۀ تقوى» بودند، علتش اين است كه: استعدادشان براى تلقّى چنين عطيه اى الهى، تمام بود. آرى، با اعمال صالح خود، استعداد خود را تكميل كرده بودند. پس همانا سزاوارتر به كلمۀ تقوى بودند، تا ديگران. و اما اين كه «اهل» آن بودند، باز براى اين بود كه به غير ايشان، كسى اهليت چنين دريافتى را نداشت. و كلمۀ «اهل»، به معناى خاصّه هر چيز است. | ||
بعضى گفته اند: مراد اين است كه آنان سزاوارتر به سكينت و اهل آن بودند. و بعضى ديگر گفته اند: در اين جمله تقديم و تأخيرى به كار رفته، اصل جمله «وَ كَانُوا أهلَهَا وَ أحَقّ بِهَا» بوده. ولى خود خواننده مى داند كه اين حرف صحيح نيست. | |||
«''' | «'''وَ كَانَ اللّهُ بِكُلّ شَئٍ عَلِيما'''» - اين جمله، به منزله دامنه كلامى است براى جمله «وَ كَانُوا أحَقّ بِهَا وَ أهلَهَا». و يا براى همه مطالب گذشته. و معنايش به هر دو تقدير روشن است. | ||
«'''لَّقَدْ صدَقَ اللَّهُ رَسولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسجِدَ الْحَرَامَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ محَلِّقِينَ رُءُوسكُمْ وَ مُقَصّرِينَ لا تخَافُونَ...'''»: | |||
لام در اول جمله | بعضى از مفسران گفته اند: فعل «صدق» و «كذب» - كه فعل ثلاثى مجردش تشديد ندارد - دو جور مى تواند هر دو مفعول خود را بگيريد. يك جور با حرف «فِى». مثل اين كه بگويى: «صدقتُ زيداً فِى حَدِيثِهِ». و يا «كذبتُ زيداً فِى حَدِيثِهِ». و نيز بدون حرف، مثل اين كه گفته مى شود: «صدقتُ زيداً الحَدِيثَ» و «كذبتُهُ الحَدِيثَ». و اما اگر همين دو كلمه به باب تفعيل برود، و تشديد بردارد، آن وقت مفعول دومش را حتما با حرف «فى» مى گيرد. مثلا مى گويى: «صَدَّقتُ زيداً فِى حَدِيثِه» و «كَذّبتُهَ فِى حَدِيثِهِ». | ||
لام در اول جمله «لَقَد صَدَقَ اللّهُ»، لام سوگند است. و جمله «لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَ الحَرَام»، پاسخ آن سوگند است. كلمه «بِالحَقّ»، حال از رؤيا، و حرف «باء» در آن، باء ملابست است. و آوردن جمله «إن شَاءَ اللّهُ»، به منظور اين است كه به بندگانش بياموزد. | |||
و معناى آيه اين است كه: سوگند مى خورم كه خدا آن رؤيايى كه قبلا نشانت داده بود، تصديق كرد، آن رؤيا اين بود كه به زودى، شما اى مؤمنان داخل مسجدالحرام خواهيد شد، إن شاء اللّه، در حالى كه از شرّ مشركان ايمن باشيد، و سرها را بتراشيد و تقصير بكنيد، بدون اين كه ترسى از مشركان بر شما باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳۴ </center> | ||
«''' | «'''فَعَلِمَ مَا لَم تَعلَمُوا وَ جَعَلَ مِن دُونَ ذَلِكَ فَتحاً قَرِيباً'''» - كلمه «ذَلِكَ»، اشاره به همان مطلب قبل است كه فرمود: به زودى در كمال ايمنى داخل مسجد الحرام مى شويد. و مراد از جمله «مِن دُونِ ذَلِكَ»، «أقرَبُ مِن ذَلِكَ» است. و معناى آيه اين است كه: خداى تعالى از فواید و مصالح داخل مسجد شدنتان چيزها مى دانست، كه شما نمى دانستيد و به همين جهت، قبل از داخل شدن شما به اين وضع، فتحى قريب قرار داد تا داخل شدن شما به اين وضع ميسّر گردد. | ||
<span id='link294'><span> | <span id='link294'><span> | ||
ویرایش