۱۶٬۳۳۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
و در الدر المنثور است كه بيهقى، از عروه نقل كرده كه گفت: رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، وقتى از حديبيّه بر مى گشت و به طرف مدينه مى آمد، مردى از اصحابش گفت: به خدا ما فتحى نكرديم، براى اين كه مانع ما از زيارت خانه شدند. تنها نتيجۀ كار ما اين شد كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» در حديبيّه معطل شود، و دو نفر از مسلمانان اهل مكه را به آنان پس دهد. | |||
اين سخن به گوش رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» رسيد كه بعضى از مردم چنين مى گويند. | |||
فرمود: بسيار بد حرفى زدند، زيرا اين بزرگترين فتح براى ما بود، كه مشركان با آن همه ناراحتى كه از شما ديدند، و خداوند چند نوبت شما را بر آنان ظفر داد، و شما كه در كنار شهر ايشان بوديد، سالم و با غنيمت و مأجور برگرداند، و بدون خونريزى از بلاد ايشان دور شديد، و خود آنان تقاضاى صلح نموده، براى آمدن به نزد شما از خود رغبت نشان دادند. پس اين بزرگترين فتح بود. | |||
فرمود: بسيار بد حرفى زدند، زيرا اين بزرگترين فتح براى ما بود، كه | |||
مگر روز | مگر روز «أُحُد» فراموشتان شده كه به منظور فرار از دشمن به بالاى بلندى ها مى گريختيد، و صداى من تنها به آخرين نفر شما مى رسيد؟ آيا از يادتان رفته جنگ «احزاب» را كه از بالاى مدينه و پايين آن بر شما تاختند و چشم هايتان از شدت ترس از كاسه بيرون مى زد، و دل ها تا گلوگاه ها رسيده، در باره خداى تعالى پندارهايى مى پنداشتيد؟ | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۰۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۰۴ </center> | ||
مسلمانان گفتند: خدا و رسولش درست مى | مسلمانان گفتند: خدا و رسولش درست مى گويند. راستى ماجراى حديبيّه، فتحى عظيم و از عظيم ترين فتوح بود. به خدا سوگند اى پيامبر خدا، ما در آنچه شما فكر كرديد، فكر نمى كرديم، و تو از ما به خدا و به امور داناترى. در اين جا بود كه سوره «فتح» نازل شد. | ||
مؤلف: احاديث در داستان حديبيّه بسيار است. آنچه ما نقل كرديم، قسمتى از آن بود. | |||
و در تفسير قمى، به سند خود، از عمر بن يزيد بياع سابرى مى گويد: به امام صادق «عليه السلام» عرضه داشتيم: آيه «لِيَغفِرَ لَكَ اللّهُ مَا تَقَدّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأخّر» چه معنا دارد؟ فرمود: ايشان گناهى نداشتند، حتى تصميم بر گناهى را هم نگرفتند، وليكن خداى تعالى، گناهان شيعه اش را بر او حمل كرد، و آنگاه آمرزيد. | |||
و در | و در عيون الاخبار، در رواياتى كه مجلس مأمون با حضرت رضا «عليه السلام» را حكايت مى كند، به سند خود كه به ابن جهم دارد، روايت كرده كه گفت: در مجلس مأمون حاضر شدم، ديدم حضرت رضا «عليه السلام» نزد اوست. مأمون از آن جناب مى پرسيد: يابن رسول اللّه! آيا رأى شما اين نيست كه انبياء معصوم اند؟ فرمود: بله - تا آنجا كه مأمون گفت - پس بفرما ببينم معناى اين كلام خداى عزّوجلّ: «لِيَغفِرَ لَكَ مَا تَقَدّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأخّر» چيست؟ | ||
حضرت فرمود: در نظر مشركان عرب هيچ كس گناهكارتر و گناهش عظيم تر از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نبود. براى اين كه آن ها سيصد و شصت خدا داشتند، و رسول خدا كه آمد، همۀ آن ها را از خدايى انداخت و مردم را به اخلاص خواند، و اين در نظر آن ها، بسيار سنگين و عظيم بود. | |||
گفتند: «أجَعَلَ الآلِهَة إلَهاً وَاحِداً إنّ هَذَا لَشَئٌ عُجَاب * وَ انطَلَقَ المَلَأ مِنهُم أن امشُوا وَ اصبِرُوا عَلى آلِهَتِكُم إنّ هَذَا لَشَئٌ يُرَادُ * مَا سَمِعنَا بِهَذَا فِى المِلّةِ الآخِرَة إن هَذَا إلّا اختِلَاق: آيا آن همه خدا را يكى كرده، اين خيلى شگفت آور است، بزرگانشان براى تحريك مردم به راه افتادند كه برخيزيد و از خدايان خود دفاع كنيد، كه اين وظيفه اى است مهم، ما چنين چيزى را در هيچ كيشى نشنيده ايم، اين جز سخنى خود ساخته نيست». | |||
اين جاست كه وقتى خداى | اين جاست كه وقتى خداى تعالی، مكه را براى پيامبرش فتح مى كند، مى فرمايد: «إنّا فَتَحنَا لَكَ فَتحاً مُبِيناً لِيَغفِرَ لَكَ اللّهُ مَا تَقَدّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأخّر: يعنى ما اين فتح آشكار را برايت كرديم، تا تبعات و آثار سوئى را كه دعوت گذشته و آينده ات در نظر مشركان دارد، از بين ببريم، تا ديگر در صدد آزارت برنيايند». و همين طور هم شد. بعد از فتح مكه، عده اى مسلمان شدند و بعضى از مكه فرار كردند. آن هايى هم كه ماندند، قدرت بر انكار توحيد نداشتند، و با دعوت مردم آن را مى پذيرفتند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۰۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۰۵ </center> | ||
پس با فتح | پس با فتح مكه، گناهانى كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نزد مشركان داشت، آمرزيده شد. يعنى ديگر نتوانستند دست از پا خطا كنند. مأمون عرضه داشت: خدا خيرت دهد، يا اباالحسن! | ||
و در تفسير | و در تفسير عياشى، از منصور بن حازم، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: از روزى كه آيه «إنّى أخَافُ إن عَصَيتُ رَبّى عَذابُ يَومٍ عَظِيم» نازل شد، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، آرام و قرار نداشت، و مرتب از آن سخن مى گفت، تا آن كه سوره «فتح» نازل شد. ديگر از آن آيه سخنى نگفت، و آن را مثل سابق، مكرر براى مردم نخواند. | ||
مؤلف: اين معنا از طرق اهل سنت نيز روايت شده، ولى حديث خالى از شبهه نيست. چون از آن بر مى آيد كه قبول كرده كلمه «ذنب»، به معناى نافرمانى خدا، و منافى با عصمت است، در حالى كه گفتيم معنايش اين نيست. | |||
روايتى در باره مراد از ((سيكينت (( و روايتى درباره اينكه ايمانعمل است و شدت و ضعف و زيادت و نقصان دارد | روايتى در باره مراد از ((سيكينت (( و روايتى درباره اينكه ايمانعمل است و شدت و ضعف و زيادت و نقصان دارد |
ویرایش