گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۴: خط ۸۴:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۲ </center>
و در اين بيان نخست مساءله ارسال رسل را به طور اجمال ذكر مى كند، و سپس از بين آنان ابراهيم و سپس موسى و آنگاه عيسى (عليه السلام ) را نام مى برد، و مطالبى از اسراف كفار نقل نموده ، از آن جمله يكى از مهمترين گفتار آنان را كه مى گفتند خداى سبحان فرزند گرفته ، و ملائكه دختران او هستند ذكر مى كند. و اين بدان جهت است كه نسبت به خصوص اين عقيده و رد آن عنايت داشته ، و به همين جهت آن را مكرر نقل مى كند و جواب مى گويد، و گويندگان آن را به عذاب تهديد مى كند، البته در اين سوره حقايق متفرق ديگرى نيز هست .
و در اين بيان نخست مساءله ارسال رسل را به طور اجمال ذكر مى كند، و سپس از بين آنان ابراهيم و سپس موسى و آنگاه عيسى (عليه السلام ) را نام مى برد، و مطالبى از اسراف كفار نقل نموده ، از آن جمله يكى از مهمترين گفتار آنان را كه مى گفتند خداى سبحان فرزند گرفته ، و ملائكه دختران او هستند ذكر مى كند. و اين بدان جهت است كه نسبت به خصوص اين عقيده و رد آن عنايت داشته ، و به همين جهت آن را مكرر نقل مى كند و جواب مى گويد، و گويندگان آن را به عذاب تهديد مى كند، البته در اين سوره حقايق متفرق ديگرى نيز هست .
و اين سوره به شهادت مضامينش در مكه نازل شده ، مگر آيه ((و اسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا...(( كه هنوز براى ما ثابت نشده كه در مكه نازل شده ، و به زودى در باره اش سخن خواهيم گفت - ان شاء اللّه تعالى .
و اين سوره به شهادت مضامينش در مكه نازل شده ، مگر آيه ((و اسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا...(( كه هنوز براى ما ثابت نشده كه در مكه نازل شده ، و به زودى در باره اش سخن خواهيم گفت - ان شاء اللّه تعالى .
وَ الْكِتَبِ الْمُبِينِ
وَ الْكِتَبِ الْمُبِينِ
از ظاهر اين جمله برمى آيد كه سوگند است ، و جواب آن جمله ((انا جعلناه قرانا عربيا(( تا آخر دو آيه - مى باشد. و اين كه قرآن را كتابى مبين خوانده ، بدين جهت است كه قرآن طريق هدايت را ظاهر مى كند، همچنان كه فرموده : ((و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء(( و يا بدين جهت است كه خودش ظاهر و روشن است ، و نقطه ضعفى در آن نيست ، همچنان كه در اين باره نيز فرموده : ((ذلك الكتاب لا ريب فيه ((.
از ظاهر اين جمله برمى آيد كه سوگند است ، و جواب آن جمله ((انا جعلناه قرانا عربيا(( تا آخر دو آيه - مى باشد. و اين كه قرآن را كتابى مبين خوانده ، بدين جهت است كه قرآن طريق هدايت را ظاهر مى كند، همچنان كه فرموده : ((و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء(( و يا بدين جهت است كه خودش ظاهر و روشن است ، و نقطه ضعفى در آن نيست ، همچنان كه در اين باره نيز فرموده : ((ذلك الكتاب لا ريب فيه ((.
إِنَّا جَعَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ
 
إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ
 
ضمير در ((جعلناه (( به كتاب برمى گردد، و معناى ((قرانا عربيا(( اين است كه اين كتابى است كه به لغت عربى قرائت مى شود.((لعلكم تعقلون (( اين جمله غايت و غرض جعل آن كتاب را بيان مى كند.
ضمير در ((جعلناه (( به كتاب برمى گردد، و معناى ((قرانا عربيا(( اين است كه اين كتابى است كه به لغت عربى قرائت مى شود.((لعلكم تعقلون (( اين جمله غايت و غرض جعل آن كتاب را بيان مى كند.
و همين كه اميد تعقل و فهميدن مردم را غايت و غرض جعل مذكور قرار داده ، خود شاهد بر اين است كه قرآن قبل از آنكه به زبان عربى درآيد، در مرحله اى از كينونت (هستى ) وجود داشته كه در آن مرحله عقول بشر دسترسى بدان نداشته ، با اينكه كار عقل اين است كه هر امر فكرى و مساءله ذهنى را درك كند، هر چند كه آن مساءله در نهايت درجه دقت و لطافت باشد.
و همين كه اميد تعقل و فهميدن مردم را غايت و غرض جعل مذكور قرار داده ، خود شاهد بر اين است كه قرآن قبل از آنكه به زبان عربى درآيد، در مرحله اى از كينونت (هستى ) وجود داشته كه در آن مرحله عقول بشر دسترسى بدان نداشته ، با اينكه كار عقل اين است كه هر امر فكرى و مساءله ذهنى را درك كند، هر چند كه آن مساءله در نهايت درجه دقت و لطافت باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۳ </center>
در نتيجه از اين آيه فهميده مى شود كه كتاب بر حسب موطن نفس ‍ الامرى و واقعيتش مافوق فكر و اجنبى از عقول بشرى است ، و خداى تعالى آن را از آن موطن پايين آورده ، و در خور فهم بشر كرده ، و به لباس ‍ واژه عربيت در آورده ، به اين اميد كه عقول بشر با آن انس بگيرد و حقايقش را بفهمد. و چون استعمال كلمه ((اميد(( در باره خداى تعالى صحيح نيست ، لاجرم بايد گفت اميد قائم به مقام و يا به مخاطب است ، نه به خود گوينده ، كه خداى تعالى است .
در نتيجه از اين آيه فهميده مى شود كه كتاب بر حسب موطن نفس ‍ الامرى و واقعيتش مافوق فكر و اجنبى از عقول بشرى است ، و خداى تعالى آن را از آن موطن پايين آورده ، و در خور فهم بشر كرده ، و به لباس ‍ واژه عربيت در آورده ، به اين اميد كه عقول بشر با آن انس بگيرد و حقايقش را بفهمد. و چون استعمال كلمه ((اميد(( در باره خداى تعالى صحيح نيست ، لاجرم بايد گفت اميد قائم به مقام و يا به مخاطب است ، نه به خود گوينده ، كه خداى تعالى است .
وَ إِنَّهُ فى أُمِّ الْكِتَبِ لَدَيْنَا لَعَلىُّ حَكِيمٌ
وَ إِنَّهُ فى أُمِّ الْكِتَبِ لَدَيْنَا لَعَلىُّ حَكِيمٌ
اين جمله آنچه را كه آيه قبلى بيان مى كرد تاءكيد نموده و روشن مى سازد، و آن اين بود كه قرآن كريم در موطن اصليش ما فوق تعقل عقول است . ضمير در ((انه (( به كتاب بر مى گردد. و مراد از ((ام الكتاب (( لوح محفوظ است ، همچنان كه آيه ((بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ(( به آن تصريح دارد. و اگر لوح محفوظ را ((ام الكتاب (( ناميده ، بدين جهت است كه لوح محفوظ ريشه تمامى كتب آسمانى است ، و هر كتابى آسمانى از آن استنساخ مى شود. و اگر كلمه ((قرآن (( را مقيد به قيد ((ام الكتاب (( و ((لدينا(( كرد، صرفا به منظور توضيح است ، نه احتراز. ساده تر بگويم : براى اين بود كه بفرمايد قرآن همان كتابى است كه نزد ما است ، نه اينكه بفرمايد قرآن دو تا است يكى نزد ما و يكى هم نزد ديگرى .
اين جمله آنچه را كه آيه قبلى بيان مى كرد تاءكيد نموده و روشن مى سازد، و آن اين بود كه قرآن كريم در موطن اصليش ما فوق تعقل عقول است . ضمير در ((انه (( به كتاب بر مى گردد. و مراد از ((ام الكتاب (( لوح محفوظ است ، همچنان كه آيه ((بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ(( به آن تصريح دارد. و اگر لوح محفوظ را ((ام الكتاب (( ناميده ، بدين جهت است كه لوح محفوظ ريشه تمامى كتب آسمانى است ، و هر كتابى آسمانى از آن استنساخ مى شود. و اگر كلمه ((قرآن (( را مقيد به قيد ((ام الكتاب (( و ((لدينا(( كرد، صرفا به منظور توضيح است ، نه احتراز. ساده تر بگويم : براى اين بود كه بفرمايد قرآن همان كتابى است كه نزد ما است ، نه اينكه بفرمايد قرآن دو تا است يكى نزد ما و يكى هم نزد ديگرى .
شرح مراد از اينكه در وصف قرآن فرمود: ((و انه فى امّ الكتاب لدينا لعلىّ حكيم ((
شرح مراد از اينكه در وصف قرآن فرمود: ((و انه فى امّ الكتاب لدينا لعلىّ حكيم ((
و معناى آيه اين است : قرآن كريم در حالى كه در ام الكتاب و نزد ما بوده و همواره هست هر آينه بلند مرتبه و سرشار از حكمت است . و به زودى - ان شاء اللّه - در اواخر سوره جاثيه گفتارى در معناى ام الكتاب خواهد آمد.
و معناى آيه اين است : قرآن كريم در حالى كه در ام الكتاب و نزد ما بوده و همواره هست هر آينه بلند مرتبه و سرشار از حكمت است . و به زودى - ان شاء اللّه - در اواخر سوره جاثيه گفتارى در معناى ام الكتاب خواهد آمد.
و مراد از اينكه فرمود: ((لعلى (( به طورى كه از مفاد آيه قبلى استفاده مى شود اين است كه قرآن در آن حال كه در ام الكتاب بود قدر و منزلتى رفيع تر از آن داشت كه عقول بتوانند آن را درك كنند. و مراد از اين كه فرمود ((حكيم (( اين است كه قرآن در ام الكتاب يك پارچه بوده است ، و مانند قرآن نازل شده مفصل و جزء جزء و سوره سوره و آيه آيه و جمله جمله و كلمه كلمه نبوده . اين معنا را از آيه شريفه ((كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير(( نيز استفاده مى كنيم .
و مراد از اينكه فرمود: ((لعلى (( به طورى كه از مفاد آيه قبلى استفاده مى شود اين است كه قرآن در آن حال كه در ام الكتاب بود قدر و منزلتى رفيع تر از آن داشت كه عقول بتوانند آن را درك كنند. و مراد از اين كه فرمود ((حكيم (( اين است كه قرآن در ام الكتاب يك پارچه بوده است ، و مانند قرآن نازل شده مفصل و جزء جزء و سوره سوره و آيه آيه و جمله جمله و كلمه كلمه نبوده . اين معنا را از آيه شريفه ((كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير(( نيز استفاده مى كنيم .
و اين دو صفت ، يعنى صفت ((على (( و ((حكيم ((، دلالت مى كنند بر اين كه ام الكتاب ، فوق عقول بشرى باشد، چون عقل بشر در فكر كردنش تنها مى تواند چيزهايى را بفهمد كه در آغاز از قبيل مفاهيم و الفاظ بوده باشد، و از مقدماتى تصديقى تركيب شده باشد كه هر يك مترتب بر ديگرى است ، مانند آيات و جملات قرآنى . و اما چيزى كه ماوراى مفاهيم و الفاظ است ، و قابل چ به اجزاء و فصول نيست ، عقل راهى به درك آن ندارد.
و اين دو صفت ، يعنى صفت ((على (( و ((حكيم ((، دلالت مى كنند بر اين كه ام الكتاب ، فوق عقول بشرى باشد، چون عقل بشر در فكر كردنش تنها مى تواند چيزهايى را بفهمد كه در آغاز از قبيل مفاهيم و الفاظ بوده باشد، و از مقدماتى تصديقى تركيب شده باشد كه هر يك مترتب بر ديگرى است ، مانند آيات و جملات قرآنى . و اما چيزى كه ماوراى مفاهيم و الفاظ است ، و قابل چ به اجزاء و فصول نيست ، عقل راهى به درك آن ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۴ </center>
پس حاصل معناى اين دو آيه اين شد: كتاب در نزد ما در لوح محفوظ مقامى رفيع دارد و داراى احكام و اتقانى است كه به خاطر همان مقام رفيع و آن احكام و اتقان عقول دسترسى بدان ندارد، و ما آن را نازل و در خور درك عقول كرديم ، يعنى آن را خواندنى و عربى كرديم ، باشد كه مردم آن را بفهمند.
پس حاصل معناى اين دو آيه اين شد: كتاب در نزد ما در لوح محفوظ مقامى رفيع دارد و داراى احكام و اتقانى است كه به خاطر همان مقام رفيع و آن احكام و اتقان عقول دسترسى بدان ندارد، و ما آن را نازل و در خور درك عقول كرديم ، يعنى آن را خواندنى و عربى كرديم ، باشد كه مردم آن را بفهمند.
گفتارى دو احتمال درباره ((احلكم تعقلون (( و پاسخ به آن
گفتارى دو احتمال درباره ((احلكم تعقلون (( و پاسخ به آن
در اين جا ممكن است كسى بگويد از ظاهر جمله ((لعلكم تعقلون (( برمى آيد كه فهميدن اين قرآن عربى براى مردم ممكن است و ما مى توانيم اين كتاب را كه نازل و در خور فهم بشر شده است و به صورت كتابى عربى درآمده بخوانيم و تعقل كنيم ، حال يا اين است كه اين درك و تعقل ما از قرآن عين همان چيزى است كه در ام الكتاب است و مطابقت تام و تمام دارد، و يا اين است كه كاملا مطابق آن نيست .
در اين جا ممكن است كسى بگويد از ظاهر جمله ((لعلكم تعقلون (( برمى آيد كه فهميدن اين قرآن عربى براى مردم ممكن است و ما مى توانيم اين كتاب را كه نازل و در خور فهم بشر شده است و به صورت كتابى عربى درآمده بخوانيم و تعقل كنيم ، حال يا اين است كه اين درك و تعقل ما از قرآن عين همان چيزى است كه در ام الكتاب است و مطابقت تام و تمام دارد، و يا اين است كه كاملا مطابق آن نيست .
قسمت دوم قطعا باطل است ، براى اينكه خود خداى تعالى مى فرمايد: ((و انه فى ام الكتاب : قرآن در ام الكتاب است (( و نيز مى فرمايد: ((بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ(( و مى فرمايد: ((انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون ((، پس قهرا درك قرآن درك همان است كه در ام الكتاب و در لوح محفوظ و در كتاب مكنون است .
قسمت دوم قطعا باطل است ، براى اينكه خود خداى تعالى مى فرمايد: ((و انه فى ام الكتاب : قرآن در ام الكتاب است (( و نيز مى فرمايد: ((بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ(( و مى فرمايد: ((انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون ((، پس قهرا درك قرآن درك همان است كه در ام الكتاب و در لوح محفوظ و در كتاب مكنون است .
پس از آن دو احتمال تنها احتمال اول را مى توانيم بپذيريم ، و بگوييم آنچه از قرآن مى فهميم همان است كه در ام الكتاب است ، و با اين حال ديگر چه معنا دارد كه گفته شود قرآن عربى كه نزد ما است قابل درك هست ، ولى آنكه در ام الكتاب و نزد خدا است قابل درك و تعقل نيست ؟
پس از آن دو احتمال تنها احتمال اول را مى توانيم بپذيريم ، و بگوييم آنچه از قرآن مى فهميم همان است كه در ام الكتاب است ، و با اين حال ديگر چه معنا دارد كه گفته شود قرآن عربى كه نزد ما است قابل درك هست ، ولى آنكه در ام الكتاب و نزد خدا است قابل درك و تعقل نيست ؟
در پاسخ مى گوييم از كجا كه نسبت بين قرآنى كه نزد ما است و آنچه در ام الكتاب است نسبت مثل و ممثل نباشد، مثل هم عين ممثل هست ، اما آن كس كه چيزى برايش ممثل شده ، از آن ممثل به جز مثل را نمى فهمد و راهى براى درك حقيقت ممثل ندارد - دقت فرماييد .
در پاسخ مى گوييم از كجا كه نسبت بين قرآنى كه نزد ما است و آنچه در ام الكتاب است نسبت مثل و ممثل نباشد، مثل هم عين ممثل هست ، اما آن كس كه چيزى برايش ممثل شده ، از آن ممثل به جز مثل را نمى فهمد و راهى براى درك حقيقت ممثل ندارد - دقت فرماييد .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۵ </center>
از آنچه گذشت روشن گرديد كه وجوهى كه مفسرين در تفسير دو وصف ((على (( و ((حكيم (( آورده اند ضعيف است ، مثل كلام بعضى از ايشان كه گفته اند: مراد از ((على (( بودن قرآن اين است كه در بلاغتش عالى و روشنگر هر چيزى است كه مردم بدان محتاجند. و يا گفته اند: معنايش اين است كه قرآن بر هر كتابى ديگر برترى و علو دارد، چون اعجازى خاص به خود دارد، و ناسخ هر كتاب ديگر است و هيچ كتابى نسخش نمى كند. و يا گفته اند على يعنى اينكه ملائكه و مؤ منين آن را تعظيم مى كنند.
از آنچه گذشت روشن گرديد كه وجوهى كه مفسرين در تفسير دو وصف ((على (( و ((حكيم (( آورده اند ضعيف است ، مثل كلام بعضى از ايشان كه گفته اند: مراد از ((على (( بودن قرآن اين است كه در بلاغتش عالى و روشنگر هر چيزى است كه مردم بدان محتاجند. و يا گفته اند: معنايش اين است كه قرآن بر هر كتابى ديگر برترى و علو دارد، چون اعجازى خاص به خود دارد، و ناسخ هر كتاب ديگر است و هيچ كتابى نسخش نمى كند. و يا گفته اند على يعنى اينكه ملائكه و مؤ منين آن را تعظيم مى كنند.
و مثل كلام بعضى ديگر كه در معناى كلمه حكيم گفته اند: يعنى حكمت بالغه را اظهار مى دارد. و يا گفته اند: قرآن جز با حكمت منطبق نمى شود، و جز حق و صواب نمى گويد، پس در حقيقت توصيف آن به وصف حكيم توصيفى است مجازى و به منظور مبالغه .
و مثل كلام بعضى ديگر كه در معناى كلمه حكيم گفته اند: يعنى حكمت بالغه را اظهار مى دارد. و يا گفته اند: قرآن جز با حكمت منطبق نمى شود، و جز حق و صواب نمى گويد، پس در حقيقت توصيف آن به وصف حكيم توصيفى است مجازى و به منظور مبالغه .
ضعف اين وجوه با دقت در مفاد آيه قبلى روشن مى شود، و نيز روشن مى شود كه با نزول و در خور فهم بشرى ساختن ، ام الكتاب ، قرآنى عربى شده است .
ضعف اين وجوه با دقت در مفاد آيه قبلى روشن مى شود، و نيز روشن مى شود كه با نزول و در خور فهم بشرى ساختن ، ام الكتاب ، قرآنى عربى شده است .
أَ فَنَضرِب عَنكُمُ الذِّكرَ صفْحاً أَن كنتُمْ قَوْماً مُّسرِفِينَ
أَ فَنَضرِب عَنكُمُ الذِّكرَ صفْحاً أَن كنتُمْ قَوْماً مُّسرِفِينَ
استفهام در اين آيه انكارى است ، و حرف ((فاء(( كه بر كلمه ((نضرب (( در آمده ، براى اين است كه بفهماند مضمون اين جمله فرع و نتيجه مطالب گذشته است ، و معناى ((ضرب الذكر عنهم (( برگرداندن روى سخن از ايشان است .
استفهام در اين آيه انكارى است ، و حرف ((فاء(( كه بر كلمه ((نضرب (( در آمده ، براى اين است كه بفهماند مضمون اين جمله فرع و نتيجه مطالب گذشته است ، و معناى ((ضرب الذكر عنهم (( برگرداندن روى سخن از ايشان است .
در مجمع البيان گفته : ريشه اصلى اين جمله اين بوده كه سواره وقتى بر مركب خود سوار مى شود، و مى خواهد آن را به طرف ديگر متوجه كند، با تازيانه يا چوب دستيش آن را مى زند تا متوجه طرفى كه او مى خواهد بشود، كه در باره اين عمل مى گفتند ((صرفه عنه (( حيوان را از آن سو منصرف كرد. و يا مى گفتند ((عدل عنه (( و سپس به جاى آن دو كلمه ، ((ضربه (( را استعمال كردند.
در مجمع البيان گفته : ريشه اصلى اين جمله اين بوده كه سواره وقتى بر مركب خود سوار مى شود، و مى خواهد آن را به طرف ديگر متوجه كند، با تازيانه يا چوب دستيش آن را مى زند تا متوجه طرفى كه او مى خواهد بشود، كه در باره اين عمل مى گفتند ((صرفه عنه (( حيوان را از آن سو منصرف كرد. و يا مى گفتند ((عدل عنه (( و سپس به جاى آن دو كلمه ، ((ضربه (( را استعمال كردند.
كلمه ((صفح (( به معناى اعراض است ، و در جمله مورد بحث كلمه ((صفحا(( مفعول له است . احتمال هم دارد كه ((صفح (( به معناى جانب و طرف باشد. و در جمله ((ان كنتم (( حرف جر حذف شده ، و تقديرش ((لان كنتم (( باشد و اين جار و مجرور متعلق باشد به جمله ((افنضرب ((.
كلمه ((صفح (( به معناى اعراض است ، و در جمله مورد بحث كلمه ((صفحا(( مفعول له است . احتمال هم دارد كه ((صفح (( به معناى جانب و طرف باشد. و در جمله ((ان كنتم (( حرف جر حذف شده ، و تقديرش ((لان كنتم (( باشد و اين جار و مجرور متعلق باشد به جمله ((افنضرب ((.
و معناى آيه اين است كه : آيا ذكر را كه همان كتابى است كه عربى و خواندنيش كرديم تا تعقلش كنيد، از شما برگردانيم به خاطر اينكه شما مردمى اسرافگريد؟ و يا معنايش اين است كه : آيا قرآن را از شما به سوئى ديگر برگردانيم به خاطر اينكه شما اسرافگريد؟ يعنى ما بصرف اسرافگرى شما اين كار را نمى كنيم .
و معناى آيه اين است كه : آيا ذكر را كه همان كتابى است كه عربى و خواندنيش كرديم تا تعقلش كنيد، از شما برگردانيم به خاطر اينكه شما مردمى اسرافگريد؟ و يا معنايش اين است كه : آيا قرآن را از شما به سوئى ديگر برگردانيم به خاطر اينكه شما اسرافگريد؟ يعنى ما بصرف اسرافگرى شما اين كار را نمى كنيم .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۶ </center>
وَ كَمْ أَرْسلْنَا مِن نَّبىٍّ فى الاَوَّلِينَوَ مَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبىٍ إِلا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ
وَ كَمْ أَرْسلْنَا مِن نَّبىٍّ فى الاَوَّلِينَوَ مَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبىٍ إِلا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ
كلمه ((كم (( براى تكثير است ، يعنى ((و چه بسا(( و منظور از كلمه ((اولون (( امت هاى گذشته است . و جمله ((و ما ياتيهم ...(( حال است ، و عامل آن جمله ((ارسلنا(( است .
كلمه ((كم (( براى تكثير است ، يعنى ((و چه بسا(( و منظور از كلمه ((اولون (( امت هاى گذشته است . و جمله ((و ما ياتيهم ...(( حال است ، و عامل آن جمله ((ارسلنا(( است .
اين دو آيه و آيه بعد آن در مقام تعليل آيه قبل است ، مى فهماند كه چرا ذكر را از ايشان برنگردانيد، و چرا از نازل كردن قرآن صرفنظر نكرد. به اين بيان كه صرف اينكه شما مردمى اسرافگر و متجاوز هستيد ما را از اجراى سنت الهيمان كه همان سنت هدايت از طريق وحى است باز نمى دارد، چون اعراض شما براى ما تازگى ندارد، چه بسيار پيامبرانى در امت هاى گذشته فرستاديم ، در حالى كه هيچ پيامبرى برايشان نيامد مگر آنكه او را استهزاء كردند، و كار بدين جا منجر شد كه آنها را هلاك كرديم ، با اينكه خيلى نيرومندتر از شما بودند. آرى آنها را هلاك كرديم ، نه اينكه از كار خود دست برداريم .
اين دو آيه و آيه بعد آن در مقام تعليل آيه قبل است ، مى فهماند كه چرا ذكر را از ايشان برنگردانيد، و چرا از نازل كردن قرآن صرفنظر نكرد. به اين بيان كه صرف اينكه شما مردمى اسرافگر و متجاوز هستيد ما را از اجراى سنت الهيمان كه همان سنت هدايت از طريق وحى است باز نمى دارد، چون اعراض شما براى ما تازگى ندارد، چه بسيار پيامبرانى در امت هاى گذشته فرستاديم ، در حالى كه هيچ پيامبرى برايشان نيامد مگر آنكه او را استهزاء كردند، و كار بدين جا منجر شد كه آنها را هلاك كرديم ، با اينكه خيلى نيرومندتر از شما بودند. آرى آنها را هلاك كرديم ، نه اينكه از كار خود دست برداريم .
پس همانطور كه عاقبت اسراف و استهزاء آنان هلاكت خود آنان بود، نه دست بردارى ما از سنت خود، همچنين عاقبت اسرافگرى شما هم هلاكت شما است .
پس همانطور كه عاقبت اسراف و استهزاء آنان هلاكت خود آنان بود، نه دست بردارى ما از سنت خود، همچنين عاقبت اسرافگرى شما هم هلاكت شما است .
پس در حقيقت اين آيات سه گانه وعده اى به رسول خدا و تهديدى به قوم آن جناب است .
پس در حقيقت اين آيات سه گانه وعده اى به رسول خدا و تهديدى به قوم آن جناب است .
فَأَهْلَكْنَا أَشدَّ مِنهُم بَطشاً وَ مَضى مَثَلُ الاَوَّلِينَ
فَأَهْلَكْنَا أَشدَّ مِنهُم بَطشاً وَ مَضى مَثَلُ الاَوَّلِينَ
راغب مى گويد: كلمه ((بطش (( به معناى اين است كه چيزى را با صولت بگيرى . و در آيه مورد بحث التفاتى از خطاب در آيه قبل ((افنضرب عنكم ((، به غيبت ((منهم (( به كار رفته . و گويا وجه اين التفات اين باشد كه چون ديده مردم اسرافگر از تهديد ((فاهلكنا(( عبرت نمى گيرند، روى سخن را كه تاكنون با خود اسرافگران بود از آنان برگردانيده و متوجه رسول خود كرده ، تا هم تعريضى به آنها كرده باشد و هم زمينه را براى جمله ((و مضى مثل الاولين (( فراهم نموده باشد. مؤ يد آن جمله ((و لئن سالتهم (( است كه خطاب را متوجه رسول خود كرده .
 
راغب مى گويد: كلمه ((بطش (( به معناى اين است كه چيزى را با صولت بگيرى . و در آيه مورد بحث التفاتى از خطاب در آيه قبل ((افنضرب عنكم ((، به غيبت ((منهم (( به كار رفته . و گويا وجه اين التفات اين باشد كه چون ديده مردم اسرافگر از تهديد ((فاهلكنا(( عبرت نمى گيرند، روى سخن را كه تاكنون با خود اسرافگران بود از آنان برگردانيده و متوجه رسول خود كرده ، تا هم تعريضى به آنها كرده باشد و هم زمينه را براى جمله ((و مضى مثل الاولين (( فراهم نموده باشد. مؤيد آن جمله ((و لئن سالتهم (( است كه خطاب را متوجه رسول خود كرده .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۷ </center>
و در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: ما اقوامى نيرومندتر از ايشان را هلاك كرديم . و داستان آن گذشتگان در سوره هايى كه قبل از اين سوره نازل شد گذشت كه چگونه كيفر استهزاى خود را ديدند.
و در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: ما اقوامى نيرومندتر از ايشان را هلاك كرديم . و داستان آن گذشتگان در سوره هايى كه قبل از اين سوره نازل شد گذشت كه چگونه كيفر استهزاى خود را ديدند.
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ
در اين آيه و آيات بعدش - تا شش آيه - بر ربوبيت خداى تعالى و يگانگى اش در ربوبيت احتجاج شده ، و اشاره اى هم به مساءله معاد شده و اعترافشان را به اينكه خدا خالق هر چيز است سندى قرار داده بر بطلان اسرافگريشان ، و گوشه هايى از كار خلقت را - مانند: او است كه زمين را گهواره خلق كرده ، و در آن راههايى قرار داده و بارانهايى نازل مى كند - كه در عين حال تدبير امور بندگان هم هست دليل قرار مى دهد بر اينكه پس ‍ غير از خدا مالك و مدبرى براى امور خلق نيست ، پس تنها رب او است و غير او ربى نيست .
در اين آيه و آيات بعدش - تا شش آيه - بر ربوبيت خداى تعالى و يگانگى اش در ربوبيت احتجاج شده ، و اشاره اى هم به مساءله معاد شده و اعترافشان را به اينكه خدا خالق هر چيز است سندى قرار داده بر بطلان اسرافگريشان ، و گوشه هايى از كار خلقت را - مانند: او است كه زمين را گهواره خلق كرده ، و در آن راههايى قرار داده و بارانهايى نازل مى كند - كه در عين حال تدبير امور بندگان هم هست دليل قرار مى دهد بر اينكه پس ‍ غير از خدا مالك و مدبرى براى امور خلق نيست ، پس تنها رب او است و غير او ربى نيست .
<span id='link95'><span>
<span id='link95'><span>
==احتجاج بر ربوبيت و يگانگى خداى تعالى با ذكر بخشى از آيات تكوينى او ==
==احتجاج بر ربوبيت و يگانگى خداى تعالى با ذكر بخشى از آيات تكوينى او ==
و با اين بيان روشن مى گردد كه آيه مورد بحث مقدمه و زمينه چينى است براى مضمون آيات بعد - و همانطور كه گفتيم - بر ربوبيت و يگانگى خدا در آن احتجاج مى كند. و در اين كتاب مكرر گذشت كه وثنيت منكر اين معنا نيست كه صنع و ايجاد تنها كار خداى تعالى است ، بلكه تنها تدبير را مستند به غير خدا مى كند.
و با اين بيان روشن مى گردد كه آيه مورد بحث مقدمه و زمينه چينى است براى مضمون آيات بعد - و همانطور كه گفتيم - بر ربوبيت و يگانگى خدا در آن احتجاج مى كند. و در اين كتاب مكرر گذشت كه وثنيت منكر اين معنا نيست كه صنع و ايجاد تنها كار خداى تعالى است ، بلكه تنها تدبير را مستند به غير خدا مى كند.
۱۶٬۲۶۹

ویرایش