۱۷٬۲۲۵
ویرایش
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
==امر به صبر و نهى از اطاعت از فسّاق و كفار == | ==امر به صبر و نهى از اطاعت از فسّاق و كفار == | ||
فَاصبرْ لِحُكمِ رَبِّك وَ لا تُطِعْ مِنهُمْ ءَاثِماً أَوْ كَفُوراً | «'''فَاصبرْ لِحُكمِ رَبِّك وَ لا تُطِعْ مِنهُمْ ءَاثِماً أَوْ كَفُوراً'''»: | ||
حرف | حرف «فاء» در اول آيه مى فهماند كه مطلب آن، نتيجه گيرى از مضمون آيه قبلى است، و همين طور هم هست. چون لازمۀ اين كه نازل كنندۀ قرآن خدا باشد، اين است كه آنچه از احكام و فرامين كه در قرآن است، حكم خداى تعالى باشد، و بر پيامبر واجب باشد آن را اطاعت كند. در نتيجه، معناى آيه چنين مى شود: حال كه معلوم شد نازل كردن قرآن از ناحيه ماست، پس احكامى هم كه در آن است، حكم پروردگار تو است. پس بر تو واجب است در برابر آن حكم صبر كنى. | ||
و | و اين كه در جمله: «وَ لا تُطِع مِنهُم آثِماً أو كَفُوراً» - كه سياق نهى است - ترديد آمده، خود دليل بر اين است كه حكم نهى عموميت دارد، و از اطاعت «آثم» و «كَفُور» در هر حال نهى مى كند. چه آن موردى كه طرف، هم آثم است و هم كفور. و چه آن جايى كه طرف آثم هست، ولى كفور نيست. و چه به عكسش. و ظاهرا مراد از «آثم»، مسلمان متصف به معصيت باشد، و مراد از «كَفُور» افرادى از كفار باشد كه در كفر مبالغه مى كنند. پس آيه شريفه، هم شامل كفّار است و هم فسّاق. | ||
و از | و از اين كه قبل از نهى از اطاعت اين دو طايفه، امر به صبر در برابر حكم خدا را آورده، فهميده مى شود كه نهى مذكور، تفسير همان امر است. و مفاد نهى اين است كه: وقتى «آثم» تو را به اثم خود دعوت مى كند، اطاعتش مكن. «كفور» هم، وقتى تو را به كفر خود مى خوانَد، اجابتش مكن. چون اثم آثم از مسلمانان، و كفر كافر، هر دو مخالف حكم پروردگار تو است. اين معنا از سياق نهى - كه بعد از امر واقع شده - استفاده مى شود. نه از تعليق حكم بر وصف كه مُشعر بر علّيت است/ چون تعليق حكم نهى بر دو وصف «آثم» و «كفور»، مُشعِر بر علّيت «اثم» و «كفر» براى نهى از هر اطاعت است. نه عليت براى نهى از خصوص اثمى كه «آثم» و كفرى كه «كافر» بدان دعوت مى كند. | ||
وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك بُكْرَةً وَ أَصِيلاً | «'''وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك بُكْرَةً وَ أَصِيلاً'''»: | ||
يعنى مداومت كن بر ذكر | يعنى مداومت كن بر ذكر پروردگارت، كه همان نماز در «بُكرَة» و «أصِيل» يعنى صبح و عصر باشد. | ||
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسجُدْ لَهُ وَ سبِّحْهُ لَيْلاً طوِيلاً | «'''وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسجُدْ لَهُ وَ سبِّحْهُ لَيْلاً طوِيلاً'''»: | ||
كلمۀ «مِن» براى تبعيض است. و مراد از «سجود براى خدا»، نماز خواندن است. و مضمون اين دو آيه - كه همان ذكر نام خدا در بُكره و اصيل و سجده براى او در پاسى از شب باشد - با نماز صبح و عصر و مغرب و عشا تطبيق مى شود. و همين مؤيّد آن احتمال است كه گفتيم اين آيات در مكه، يعنى قبل از واجب شدن نمازهاى پنجگانه نازل شده باشد. چون آيه اى كه مشتمل بر نمازهاى پنجگانه است، آيه: «أقِمِ الصَّلوةَ لِدُلُوكِ الشّمسِ إلى غَسَقِ اللّيلِ وَ قُرآنَ الفَجر» است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۲۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۲۷ </center> | ||
پس در | پس در حقيقت، دو آيه مورد بحث، نظير آيه: «وَ أقِم الصّلوةَ طَرَفَىِ النَّهَارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللّيل»، و آيه: «وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ قَبلَ طُلُوعِ الشّمسِ وَ قَبلَ غُرُوبِهَا وَ مِن آنَاءِ اللّيلِ فَسَبِّح وَ أطرَافَ النّهَار» است. | ||
بعضى ها گفته اند كه: كلمۀ «أصيل»، به بعد از ظهر اطلاق مى شود. در نتيجه شامل وقت نماز ظهر و عصر، هر دو مى گردد؛ و اين سخن بدى نيست. | |||
«'''وَ سَبّحهُ لَيلاً طَوِيلاً'''» - يعنى در شب طولانى، و توصيف «ليل» به «طويل» توضيحى است، نه احترازى. نمى خواهد بفرمايد: در شب هاى كوتاه خدا را تسبيح مكن. و منظور از تسبيح، همان نماز شب است. احتمال هم دارد كه كلمۀ «طويل» صفت باشد براى مفعول مطلقى كه حذف شده، و تقدير كلام «وَ سَبّحهُ فِى اللّيلِ تَسبِيحاً طَوِيلاً» باشد. يعنى در شب خدا را تسبيح كن، تسبيحى طولانى. | |||
«'''إِنَّ هَؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً'''»: | |||
و اما | اين آيه، علت امر و نهى قبل را بيان مى كند، و اشاره با «هؤلاء»، اشاره به جمعيت آثم و كفور است. چون اين دو كلمه در سياق نهى بدون الف و لام آمده بودند، و نكره در سياق نهى جمعيت و عموميت را مى رساند. و مراد از كلمۀ «عَاجِله»، زندگى نقد دنيا است. و اگر خود روز را روز «ثقيل» خوانده، از باب استعاره است. گويا شدت آن روز، بارِ بسيار سنگينى است كه نمى توان به دوشش كشيد. و منظور از «يَوم ثقيل»، همان روز قيامت است. | ||
و اما اين كه چرا روز قيامت را «وراء» آثمين و كفار خواند، با اين كه تحقق آن در پيش رو و آينده ايشان است، يا به خاطر اين است كه كلمۀ «وَرَاء» معناى احاطه را مى رساند و شامل همه جهات مى شود. و يا به خاطر اين است كه هرچند قيامت در پيش روى آنان است، ولى ايشان آن را پشت سر مى اندازند. چون كلمۀ «تَذَرُونَ» معناى اعراض مى دهد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۲۸ </center> | ||
و معناى آيه اين است كه : در برابر حكم پروردگارت صبر كن و نماز به پا دار و آثمين و كفار از ايشان را اطاعت مكن | و معناى آيه اين است كه: در برابر حكم پروردگارت صبر كن و نماز به پا دار و آثمين و كفار از ايشان را اطاعت مكن. براى اين كه اين آثمين و كفار زندگى دنيا را دوست مى دارند و جز براى آن، عمل نمى كنند، و روز شديدى را كه در پيش دارند، رها مى سازند. و يا از آن روز كه حتما ديدارش خواهند كرد، اعراض نموده، پشت سر خود مى اندازند. | ||
«'''نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَ شدَدْنَا أَسرَهُمْ وَ إِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلاً'''»: | |||
كلمه | كلمه «شَدّ» - بستن - بر خلاف كلمۀ «فَكّ» - باز كردن -است. و كلمۀ «أسر» در اصل به معناى بستن و طناب پيچ كردن است، و بر خود طناب و زنجير و امثال آن نيز اطلاق مى شود. پس معناى اين كه فرمود: «شَدَدنَا أسرَهُم» اين است كه ما مفاصل آنان را با رشته هاى اعصاب و بافت هاى عضلانى محكم به هم پيوستيم. و ممكن هم هست كلمۀ «أسر» به معناى «مأسور» و معناى آيه اين باشد كه: ما پيوند اعضاى مختلف و به هم پيوسته آنان را محكم كرديم، به طورى كه از شدت به هم پيوستگى، انسان واحدى شدند. | ||
«''' | «'''وَ إذَا شِئنَا بَدّلنَا أمثَالَهُم تَبدِيلاً'''» - يعنى هرگاه بخواهيم امثال آنان را مبدّل مى كنيم. يعنى آنان را از بين مى بريم و امثال آنان را به جاى آنان مى آوريم و اين، همان منقرض كردن يك نسل و پديد آوردن نسلى ديگر است. | ||
بعضى از | بعضى از مفسّران گفته اند: مراد تبديل نشئه دنيايى آنان، به نشئه آخرتى ايشان است، ولى اين معنا از سياق به دور است. | ||
و آيه شريفه در معناى دفع توهمى است كه ممكن است به ذهن كسى بيايد و توهم كند كه آثمين و كفرانگران با دنيا دوستى و اعراضشان از آخرت مى توانند خدا را به ستوه آورند و نگذارند اراده او در | و آيه شريفه در معناى دفع توهمى است كه ممكن است به ذهن كسى بيايد و توهم كند كه آثمين و كفرانگران با دنيا دوستى و اعراضشان از آخرت مى توانند خدا را به ستوه آورند و نگذارند اراده او در عالَم به كرسى بنشيند. او اراده كرده كه اينان ايمان بياورند و اطاعتش كنند، ولى چنين نمى كنند. براى دفع اين توهّم جواب داده كه: آن ها هرچه باشند، مخلوق خدايند، و اين خداى تعالى است كه با سلسله اعصاب و عضلات، اعضايشان را به هم پيوسته ، و هر وقت بخواهد اين پيوند را از هم مى گسلد و از بينشان مى برد و مردمى ديگر به جاى آنان مى آورد. پس چگونه اينان مى توانند خدا را عاجز كنند، با اين كه خلقت و تدبير امرشان و زندگى و مرگشان به دست اوست؟ | ||
إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ سبِيلاً | «'''إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ سبِيلاً'''»: | ||
تفسير اين آيه در سوره | تفسير اين آيه در سوره مُزّمل گذشت. و كلمۀ «هذه» اشاره به مطالبى است كه در سوره آمده. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۲۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۲۹ </center> | ||
<span id='link153'><span> | <span id='link153'><span> |
ویرایش