گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
قريش نزد ابو جهل رفته گفتند: اى ابو حكم ، ابو عبد الشمس ‍ از دين خود بيرون شد و به دين محمد گرويد مگر نمى بينى كه از آن زمان كه به نزد محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رفت ديگر نزد ما برنگشت . روزى صبح ابو جهل نزد وليد رفت و گفت : اى عمو تو ما را سرافكنده و رسوا كردى ، و زبان شماتت دشمن را بر سرما دراز كردى ، و به دين محمد گرويدى . وليد گفت : من به دين او نگرويده ام و ليكن از او كلامى شنيدم كه از سنگينى و دشوارى پوست بر بدن جمع مى شود،  
قريش نزد ابو جهل رفته گفتند: اى ابو حكم ، ابو عبد الشمس ‍ از دين خود بيرون شد و به دين محمد گرويد مگر نمى بينى كه از آن زمان كه به نزد محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رفت ديگر نزد ما برنگشت . روزى صبح ابو جهل نزد وليد رفت و گفت : اى عمو تو ما را سرافكنده و رسوا كردى ، و زبان شماتت دشمن را بر سرما دراز كردى ، و به دين محمد گرويدى . وليد گفت : من به دين او نگرويده ام و ليكن از او كلامى شنيدم كه از سنگينى و دشوارى پوست بر بدن جمع مى شود،  


ابوجهل گفت : حال بگو ببينم آيا كلام او خطابه نبود؟ گفت : نه ، براى اينكه خطابه كلامى متصل و پيوسته است ، و كلام او بند بند است ، آن هم بندبندى كه بندهايش شباهتى به هم ندارند. ابو جهل پرسيد: آيا شعر است ؟ گفت : نه ، شعر هم نيست ، براى اينكه تو خود آگاهى كه من همه اقسام اشعار عرب را شنيده ام ، بسيطش و مديدش و رجزش را، و كلام محمد به هيچ وجه نمى تواند شعر باشد. ابو جهل پرسيد: پس چيست ؟ وليد گفت بايد به من مهلت بدهى درباره اش فكر كنم .
ابوجهل گفت : حال بگو ببينم آيا كلام او خطابه نبود؟ گفت : نه ، براى اينكه خطابه كلامى متصل و پيوسته است ، و كلام او بند بند است ، آن هم بندبندى كه بندهايش شباهتى به هم ندارند. ابو جهل پرسيد: آيا شعر است ؟ گفت : نه ، شعر هم نيست ، براى اينكه تو خود آگاهى كه من همه اقسام اشعار عرب را شنيده ام ، بسيطش و مديدش و رجزش را، و كلام محمد به هيچ وجه نمى تواند شعر باشد. ابو جهل پرسيد: پس چيست ؟ وليد گفت بايد به من مهلت بدهى درباره اش فكر كنم.
ف
 
رداى آن روز قريش به وليد گفتند: اى ابو عبد الشمس ، نظرت در باره سؤ ال ما چه شد؟ گفت شما بگوييد كلام محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) سحر است ، براى اينكه دل انسان را مسخر مى كند، لذا خداى تعالى درباره وى فرمود: «'''ذرنى و من خلقت وحيدا'''».
فرداى آن روز قريش به وليد گفتند: اى ابو عبد الشمس ، نظرت در باره سؤ ال ما چه شد؟ گفت شما بگوييد كلام محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) سحر است ، براى اينكه دل انسان را مسخر مى كند، لذا خداى تعالى درباره وى فرمود: «'''ذرنى و من خلقت وحيدا'''».
و
 
اگر او را وحيد خواند،براى آن بود كه او به قريش گفته بود پوشش خانه كعبه يك سال به عهده من به تنه ايى است ، و يك سال به عهده همه شما، چون او مال بسيار و باغهاى زيادى داشت ،و دوازده پسر در مكه داشت ، و داراى ده برده بود، كه نزد هر يك از آنها هزار دينار مال التجاره بود، و «'''قنطار'''» آن روز هم همين هزار دينار بود. مى گويند: «'''قنطار'''» عبارت بود از پوست گاوى كه مملو از طلا باشد.
و اگر او را وحيد خواند،براى آن بود كه او به قريش گفته بود پوشش خانه كعبه يك سال به عهده من به تنه ايى است ، و يك سال به عهده همه شما، چون او مال بسيار و باغهاى زيادى داشت ،و دوازده پسر در مكه داشت ، و داراى ده برده بود، كه نزد هر يك از آنها هزار دينار مال التجاره بود، و «'''قنطار'''» آن روز هم همين هزار دينار بود. مى گويند: «'''قنطار'''» عبارت بود از پوست گاوى كه مملو از طلا باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۴۵ </center>
و در الدر المنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) و بيهقى در كتاب «'''دلائل '''» از طريق عكرمه از ابن عباس روايت كرده كه گفت : وليد بن مغيره نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آمد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از قرآن برايش خواند، به طورى كه گويا دلش نرم شد، جريان به اطلاع ابوجهل رسيد، نزد وى رفت و گفت عمو جان قوم تو مى خواهند برايت مالى جمع آورى نموده ، در اختيارت قرار دهند، چون شنيده اند تو به دين او گرويده اى تا از اين راه مالى به دست آورى .  
و در الدر المنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) و بيهقى در كتاب «'''دلائل '''» از طريق عكرمه از ابن عباس روايت كرده كه گفت : وليد بن مغيره نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آمد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از قرآن برايش خواند، به طورى كه گويا دلش نرم شد، جريان به اطلاع ابوجهل رسيد، نزد وى رفت و گفت عمو جان قوم تو مى خواهند برايت مالى جمع آورى نموده ، در اختيارت قرار دهند، چون شنيده اند تو به دين او گرويده اى تا از اين راه مالى به دست آورى .  
خط ۱۲۳: خط ۱۲۳:
وليد گفت : مگر قريش نمى داند كه من ثروتمندترين ايشانم ؟! ابو جهل گفت : اگر چنين است پس در باره محمد چيزى بگو تا قومت بفهمند كه تو منكر دين او هستى ، و يا حداقل بى ميل به گرويدن به آنى ، وليد پرسيد آخر چه بگويم ؟ به خدا سوگند احدى در ميان شما نيست كه از من به شعر و به رجز و قصيده آن ، و حتى به اشعار جنيان داناتر باشد، به خدا سوگند كلام محمد هيچ شباهتى به هيچ يك از اين اقسام شعر ندارد، و به خدا سوگند براى كلام او كه كلام خدايش مى خواند، حلاوتى و بر آن طلاوتى (حسن و بهجتى ) مخصوص است ، كلام او اعلايش مثمر و اسفلش مغدق است ، كلامى است برتر از هر كلام ، و هيچ كلامى برتر از او نمى شود، كلامى است كه مادون خود را خرد و بى مقدار مى كند.
وليد گفت : مگر قريش نمى داند كه من ثروتمندترين ايشانم ؟! ابو جهل گفت : اگر چنين است پس در باره محمد چيزى بگو تا قومت بفهمند كه تو منكر دين او هستى ، و يا حداقل بى ميل به گرويدن به آنى ، وليد پرسيد آخر چه بگويم ؟ به خدا سوگند احدى در ميان شما نيست كه از من به شعر و به رجز و قصيده آن ، و حتى به اشعار جنيان داناتر باشد، به خدا سوگند كلام محمد هيچ شباهتى به هيچ يك از اين اقسام شعر ندارد، و به خدا سوگند براى كلام او كه كلام خدايش مى خواند، حلاوتى و بر آن طلاوتى (حسن و بهجتى ) مخصوص است ، كلام او اعلايش مثمر و اسفلش مغدق است ، كلامى است برتر از هر كلام ، و هيچ كلامى برتر از او نمى شود، كلامى است كه مادون خود را خرد و بى مقدار مى كند.


ابو جهل گفت : قوم تو به اين سخنان راضى نمى شوند تا در باره او چيزى بگويى . وليد گفت : مرا واگذار تا فكرى كنم ، بعد از آنكه همه فكرهايش ‍ را كرد گفت : كلام او چيزى به جز سحر نيست ، سحرى كه آن را از ديگران گرفته است ، اينجا بود كه آيه «'''ذرنى و من خلقت وحيدا'''» نازل شد.
ابوجهل گفت : قوم تو به اين سخنان راضى نمى شوند تا در باره او چيزى بگويى . وليد گفت : مرا واگذار تا فكرى كنم ، بعد از آنكه همه فكرهايش ‍ را كرد گفت : كلام او چيزى به جز سحر نيست ، سحرى كه آن را از ديگران گرفته است ، اينجا بود كه آيه «'''ذرنى و من خلقت وحيدا'''» نازل شد.


و در مجمع البيان است كه عياشى به سند خود از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام صادق و امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرموده اند: وحيد به معناى ولد زنا است . و زراره گفته كه : شخصى به امام باقر (عليه السلام ) عرضه داشت يكى از مردم بنى هشام (يعنى دودمان وليد بن مغيره ) در خطبه خود افتخار كرده كه من پسر وحيدم ، فرمود: واى بر او اگر مى دانست وحيد چيست هرگز به فرزندى او افتخار نمى كرد. پرسيديم وحيد چيست ؟ فرمود كسى است كه مردم برايش ‍ پدرى نشناسند.
و در مجمع البيان است كه عياشى به سند خود از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام صادق و امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرموده اند: وحيد به معناى ولد زنا است . و زراره گفته كه : شخصى به امام باقر (عليه السلام ) عرضه داشت يكى از مردم بنى هشام (يعنى دودمان وليد بن مغيره ) در خطبه خود افتخار كرده كه من پسر وحيدم ، فرمود: واى بر او اگر مى دانست وحيد چيست هرگز به فرزندى او افتخار نمى كرد. پرسيديم وحيد چيست ؟ فرمود كسى است كه مردم برايش ‍ پدرى نشناسند.
۱۶٬۳۳۸

ویرایش