۱۶٬۸۸۰
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
(۱۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
<span id='link185'><span> | <span id='link185'><span> | ||
پس به حكم اين وجدان، كارهاى ما اختيارى است، و ارادۀ ما در تحقق آن ها مؤثر است، و سبب ايجاد آن هاست. ولى اگر كليّت قاعده بالا را قبول كنيم، و بگویيم: ارادۀ ازليّه و تخلّف ناپذير خدا به افعال ما تعلق گرفته، در درجه اول، اين اختيار كه در خود مى بينيم، باطل می شود، و در درجه دوم، بايد بر خلاف وجدانمان بگویيم كه: ارادۀ ما در فعل و ترك هاى ما مؤثر نيست. و اشكال ديگر اين كه: در اين صورت، ديگر قدرت قبل از فعل معنا ندارد، و در نتيجه تكليف معنا نخواهد داشت. چون تكليف فرع آن است كه مكلّف قبل از فعل، قدرت بر فعل داشته باشد؛ و مخصوصا در آن صورت كه مكلّف بناى نافرمانى دارد، تكليف به او تكليف «بما لايُطاق» خواهد بود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۲ </center> | ||
اشكال ديگر | اشكال ديگر اين كه: در اين صورت، پاداش دادن به كسی كه به جبر اطاعت كرده، پاداشى جزافى خواهد بود، و عقاب نافرمان به جبر هم، ظلم و قبيح می شود، و همچنين توالى فاسده ديگر. | ||
دانشمندان | |||
دانشمندان نامبرده، به همه اين لوازم ملتزم شده اند و گفته اند كه: مكلّف قبل از فعل، قدرت ندارد، و اين اشكال را كه تكليف غير قادر قبيح است، نيز ملتزم شده، و گفته اند: | |||
مسأله حسن و قبح و خوبى و بدى، امورى اعتبارى هستند، كه واقعيّت خارجى ندارند و خدای تعالى، محكوم به اين احكام اعتبارى من و تو نمی شود. و لذا كارهایی كه صدورش از ما برخلاف عقل و زشت است، از قبيل ترجيح بدون مرجّح و ارادۀ جزافى، و تكليف به ما لا يُطاق، و عقاب گنهكار مجبور، و امثال اين ها از خدا، نه محال است و نه عيبى دارد. «تعالى اللّه عن ذلك». | |||
<span id='link186'><span> | <span id='link186'><span> | ||
و كوتاه سخن | و كوتاه سخن آن كه: در صدر اول اسلام اعتقاد به قضا و قَدَر از انكار حسن و قبح، و انكار جزاى به استحقاق سر در مى آورد. و به همين جهت، وقتى پيرمرد از على عليه السلام مى شنود كه: «حركت به صفّين به قضا و قَدَر خدا بوده»، گویى خبر تأثّرآورى شنيده، چون مأيوس از ثواب شده، بلافاصله و با كمال نوميدى می گويد: رنج و تعب خود را به حساب خدا مى گذارم. يعنى حالا كه ارادۀ خدا همه كاره بوده، و مسير ما و اراده هاى ما فائده نداشته، و جز خستگى و تعب چيزى براى ما نمانده، من اين خستگى را به حساب او مى گذارم. چون او با ارادۀ خود، ما را خسته كرده! | ||
لذا | |||
لذا أميرالمؤمنين عليه السلام در پاسخش مى فرمايد: نه، اين طور كه تو فكر مى كنى نيست. چون اگر مطلب از اين قرار باشد، ثواب و عقاب باطل می شود، (تا آخر حديث ) كه امام عليه السلام به اصول عقلایى - كه اساس تشريع و مبناى آن است - تمسك مى كند، و در آخر كلامش مى فرمايد: «خدا، آسمان ها و زمين را به باطل نيافريده» الخ. | |||
می خواهد بفرمايد: اگر ارادۀ جزافى - كه از لوازم جبر انسان ها، و سلب اختيار از آن هاست - صحيح باشد، مستلزم آن است كه فعل بدون غرض و بى فايده نيز از خدا سر بزند. اين نيز مستلزم آن است كه احتمال بى غرض بودن خلقت و ايجاد احتمال امرى ممكن باشد، و اين «امكان» با «وجوب» مساوى است. (چرا؟ براى اين كه وقتى فعلى غايت نداشت، ناگزير بايد رابطه اى ميان آن و غايت نباشد و وقتى رابطه نبود، بى غايت بودنش واجب می شود و در نتيجه موجود مفروض، ممتنع الوجود مى گردد و اين، همان بطلان است، مترجم). در نتيجه و روى اين فرض ، هيچ فايده و غايتى در خلقت و ايجاد نيست، و بايد خدا، آسمان ها و زمين را به باطل آفريده باشد، و اين مستلزم بطلان معاد، و سر بر آوردن تمامى محذورهاست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۳ </center> | ||
و گويا مراد | و گويا مراد آن جناب از اين كه فرمود: «اگر بندگانش نافرمانی اش كنند، به جبر نكرده اند و اگر اطاعتش كنند، باز مغلوب و مجبور نيستند»؛ اين است كه نافرمان او، او را به جبر نافرمانى نمى كند، و فرمانبرش نيز او را به كراهت اطاعت نمى كند. | ||
<span id='link187'><span> | <span id='link187'><span> | ||
==كيفيت تعلق اراده | |||
و در | ==كيفيت تعلق اراده الهيّه بر افعال انسان ها == | ||
و در توحيد و عيون، از حضرت رضا «عليه السلام» روايت شده كه: | |||
توضيح | در محضرش، از مسأله جبر و تفويض گفتگو شد. ايشان فرمودند: اگر بخواهيد، در اين مسأله،اصلى كلّى برايتان بيان مى كنم كه در همه موارد، به آن مراجعه نموده، نه خودتان در آن اختلاف كنيد، و نه كسى بتواند بر سرِ آن، با شما مخاصمه كند؛و هر كس هر قدر هم قوى باشد، با آن قاعده نيروى او را در هم بشكنيد؟ عرضه داشتيم: بله، بفرمایيد. | ||
فرمود: خداى عزّوجلّ در صورتی كه اطاعتش كنند، به اجبار و اكراه اطاعت نمی شود. (يعنى هر مطيعى او را به اختيار خود اطاعت مى كند)، و در صورتی كه عصيان شود، مغلوب واقع نميشود. (يعنى بر خلاف آنچه كه تفويضى ها پنداشته اند، گنهكار از تحت قدرت او خارج نيست)، و بندگان را در ملك خود رها نكرده، كه هرچه بخواهند، مستقلا انجام دهند، بلكه هرچه را كه به بندگانش تمليك كرده، خودش نيز مالك آن هست، و بر هرچه كه قدرتشان داده، خودش نيز قادر بر آن هست. | |||
بنابراين، اگر بندگانش اطاعتش كردند و اوامرش را به كار بستند، او جلوی اطاعتشان را نمى گيرد، و راه اطاعت را به روى آنان نمى بندد؛ و اگر اوامرش را با نافرمانى پاسخ گفتند، يا از نافرمانی شان جلوگيرى مى كند و يا نمى كند. در هر صورت، خود او بندگان را به نافرمانى وانداشته. آنگاه فرمود: هر كس حدود اين قاعده كلّى را بخوبى ضبط كند، بر خصم خود غلبه مى كند. | |||
*مؤلّف: اگر خواننده عزيز، توجه فرموده باشد، گفتيم: | |||
تنها عاملى كه جبرى مذهبان را وادار كرد به اين كه جبرى شوند، بحث در مسأله «قضا و قدر» بود كه از آن، حتميّت و وجوب را نتيجه گرفتند؛ وجوب در قضا، و وجوب در قدر را، و گفتيم كه: هم اين بحث صحيح است، و هم اين نتيجه گيرى، با اين تفاوت كه جبريان در تطبيق بحث بر نتيجه اشتباه كردند، و ميان حقایق با اعتباريات خلط كردند، و نيز وجوب و امكان برايشان مشتبه شد. | |||
توضيح اين كه: قضا و قَدَر در صورتی كه ثابت شوند، اين نتيجه را می دهند كه اشيا در نظام ايجاد و خلقت، صفت وجوب و لزوم دارند. به اين معنا كه هر موجودى از موجودات، و هر حال از احوالی كه موجودات به خود می گيرند، همه از ناحيه خداى سبحان تقدير و اندازه گيرى شده، و تمامى جزئيات آن موجود، و خصوصيات وجود، و اطوار و احوالش، همه براى خدا معلوم و معين است، و از نقشه ای كه نزد خدا دارد، تخلف نمى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۴ </center> | ||
<span id='link188'><span> | <span id='link188'><span> | ||
و معلوم است كه | و معلوم است كه: «ضرورت» و «وجوب» از شئون علت است، چون علت تامّه است، كه وقتى معلولش با آن مقايسه می شود، آن معلول نيز متصف به صفت وجوب می شود، ولى وقتى با غير علت تامّه اش، يعنى با هر چيز ديگرى قياس شود، جز صفت «امكان» صفت ديگرى به خود نمى گيرد. (و بيان ساده تر اين كه: هر موجودى با وجود و حفظ علت تامّه اش، واجب است، ولكن همان موجود، با قطع نظر از علت تامّه اش ، ممكن الوجود است). | ||
پس گسترش و شمول | |||
حال كه اين معنا روشن گرديد، | پس گسترش و شمول قضا و قدر در همه عالَم، عبارت است از: جريان و به كار افتادن سلسله علت هاى تامّه، و معلول هاى آن ها، در مجموعۀ عالَم. و معلوم است كه اين جريان با حكم قوّه و امكان در سراسر عالَم، از جهت ديگر منافات ندارد. | ||
و اگر از طرفى ملاحظه شود كه همه | |||
پس معلوم شد | حال كه اين معنا روشن گرديد، می گویيم: يك عمل اختيارى كه از انسان صادر می شود، و طبق اراده و خواستش صادر می شود، همين يك عمل از جهتى «واجب» است ، و از جهتى ديگر «ممكن». اگر آن را از طرفى در نظر بگيريم كه تمامى شرایط وجود يافتنش، از علم، و اراده و آلات، و ادوات صحيح، و ماده اى كه فعل روى آن واقع می شود، و نيز شرایط زمانى و مكانيش همه موجود باشد، چنين فعلى «ضرورى الوجود» و «واجب الوجود» است، و اين فعل است كه می گویيم اراده ازليّه خدا بر آن تعلّق گرفته، و مورد قضا و قدر اوست. | ||
و اگر از طرفى ملاحظه شود كه همه شرایط نام برده، مورد نظر نباشد، تنها فعل را با يكى از آن شرایط، مانند وجود فاعل بسنجيم. البته در اين صورت فعل نامبرده ضرورى نيست، بلكه ممكن است و از حد امكان تجاوز نمی كند. پس يك فعل، اگر از لحاظ اول ضرورى شد، لازمه اش اين نيست كه از لحاظ دوم نيز ضرورى الوجود باشد. | |||
پس معلوم شد: اين كه علماى كلام از بحث قضا و قَدَر و عموميت آن دو، نسبت به همه موجودات، نتيجه گرفته اند كه: «پس افعال آدمى اختيارى نيست»، معناى صحيحى ندارد. چون گفتيم ارادۀ الهيّه به فعل ما انسان ها تعلّق مى گيرد، اما با همه شئون و خصوصيات وجوديش، كه يكى از آن ها ارتباطش با علل و شرایط وجودش می باشد. | |||
<span id='link189'><span> | <span id='link189'><span> | ||
== | |||
==ارادۀ فاعل مختار، در طول اراده خداست، نه در عرض آن== | |||
حال كه چنين شد، | به عبارتى ديگر: ارادۀ الهى به فعلى كه مثلا از زيد صادر می شود، به اين نحو تعلق گرفته، كه فعل نامبرده با اختيار خود از او صادر شود، نه به طور مطلق، و نيز در فلان زمان و فلان مكان صادر شود، نه هر وقت و هرجا كه شد. وقتى اراده اين طور تعلق گرفته باشد، پس اگر زيد، همان عمل را بى اختيار انجام دهد، مراد از اراده تخلف كرده، و اين تخلّف محال است. | ||
حال كه چنين شد، می گویيم: تأثير ارادۀ ازليّه در اين كه فعل نامبرده ضرورى الوجود شود، مستلزم آن است كه فعل به اختيار از فاعل سر بزند. چون گفتيم: چنين فعلى متعلّق ارادۀ ازليّه است. در نتيجه، همين فعل مورد بحث ما، بالنسبه به ارادۀ ازلى الهى ضرورى، و واجب الوجود است؛ و در عين حال، بالنسبه به ارادۀ خود فاعل، ممكن الوجود، و اختيارى است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۵ </center> | ||
پس | پس ارادۀ فاعل نام برده در طول ارادۀ خداست، نه در عرض آن، تا با هم جمع نشوند، و آن وقت بگویى: اگر ارادۀ الهى تأثير كند، ارادۀ انسانى بى اثر و باطل می شود و به همين بهانه، جبرى مذهب شوى. | ||
پس معلوم شد خطاى جبرى مذهبان از كجا ناشى شده | |||
عقيده معتزله در | پس معلوم شد خطاى جبرى مذهبان از كجا ناشى شده. از اين جا كه نتوانستند تشخيص دهند، كه ارادۀ الهى چگونه به افعال بندگان تعلّق گرفته، و نيز نتوانستند ميان دو ارادۀ طولى، با دو ارادۀ عرضى فرق بگذارند. و نتيجه اين اشتباهشان اين شده كه بگويند: به خاطر ارادۀ ازلى خدا، ارادۀ بنده از اثر افتاده. | ||
و اما | |||
و آن اين | '''عقيده معتزله در تفويض، و ذكر مثالى براى روشن شدن «أمر بين الأمرين '''»: | ||
غافل از | |||
و اگر بخواهيم براى روشن شدن اين بحث مثالى | و اما معتزله، هرچند كه با جبرى مذهبان در مسأله اختيارى بودن افعال بندگان و ساير لوازم آن، مخالفت كرده اند، امّا در راه اثبات اختيار، آن قدر تند رفته اند، كه از آن طرف افتاده اند. در نتيجه، مرتكب اشتباهى شده اند كه هيچ دست كم از اشتباه آنان نيست. | ||
در اين مثال اگر | |||
و آن اين است كه: اول در برابر جبری ها تسليم شده اند، كه اگر ارادۀ ازليّه خدا به افعال بندگان تعلّق بگيرد، ديگر اختيارى باقى نمى ماند. اين را از جبری ها قبول كرده اند، ولى براى اين كه اصرار داشته اند بر اين كه مختار بودن بندگان را اثبات كنند، ناگزير گفته اند: از اين جا مى فهميم كه افعال بندگان، مورد ارادۀ ازليّه خدا نيست، و ناگزير شده اند براى افعال انسان ها، خالقى ديگر قائل شوند و آن، خود انسان هايند. و خلاصه ناگزير شده اند بگويند: تمامى موجودات خالقى دارند، به نام خدا، ولى افعال انسان ها خالق ديگرى دارد و آن، خود انسان است. | |||
غافل از اين كه اين هم نوعى ثنويّت، و دو خدایى است. علاوه بر اين، به محذورهایى دچار شده اند كه بسيار بزرگتر از محذور جبري هاست. همچنان كه امام عليه السلام فرموده: بیچاره قَدَرى ها! خواستند - به اصطلاح - خدا را به عدالت توصيف كنند، در عوض، قدرت و سلطنت خدا را منكر شدند. | |||
و اگر بخواهيم براى روشن شدن اين بحث مثالى بياوريم، بايد يكى از موالى عرفى را در نظر بگيريم، كه يكى از بندگان و بردگان خود را انتخاب نموده، دخترش را براى مدتى به عقد او در مى آورد. آنگاه از اموال خود، حصّه اى به او اختصاص می دهد، خانه اى و اثاث خانه اى، و سرمايه اى و امثال آن، از همه آن چيزهایی كه مورد احتياج يك خانواده است. | |||
در اين مثال اگر بگویيم: اين برده مالك چيزى نيست، چون مالكيت با بردگى متناقض است، و او نه تنها هرچه دارد، بلكه خودش نيز ملك مولايش است، همان اشتباهى را مرتكب شده ايم، كه جبری ها نسبت به افعال انسان ها مرتكب شده اند، و اگر بگویيم مولايش به او خانه داده، و او را مالك آن خانه و آن اموال كرده، ديگر خودش مالكيت ندارد، و مالك خانه مزبور همان برده است، اشتباهى را مرتكب شده ايم كه معتزله مرتكب شده اند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۶ </center> | ||
و اگر بين هر دو ملك را جمع | و اگر بين هر دو ملك را جمع كنيم، و بگویيم هم مولى مالك است و هم بنده و برده. چيزی كه هست، مولى در يك مرحله مالك است، و بنده در مرحله اى ديگر. به عبارتى ديگر: مولى در مقام مولويت خود باقى است، و بنده هم در رقيت خود باقى است، و اگر بنده از مولى چيزى بگيرد، هرچند مالك است، اما در ملك مالك ملكيت يافته، در اين صورت (أمر بين الأمرين) را گرفته ايم، چون هم مالك را مالك دانسته ايم، و هم بنده را. چيزی كه هست ملكى روى ملك قرار گرفته، و اين همان نظريه امامان اهل بيت عليهم السلام است كه برهان عقلى هم بر آن قيام دارد. | ||
و در | |||
و در احتجاج، از جمله سؤالاتى كه از عباية بن ربعى اسدى نقل كرد كه: از اميرالمؤمنين «عليه السلام» كرده، سؤالى است كه وى از استطاعت كرده است، و اميرالمؤمنين «عليه السلام» در پاسخ فرموده: آيا به نظر شما مالك اين استطاعت تنها بنده است، و هيچ ربطى به خدا ندارد؟ يا آن كه او و خدا، هر دو مالك اند؟ | |||
عبايۀ بن ربعى سكوت كرد و نتوانست چيزى بگويد. آن جناب فرمود: اى عباية! جواب بگو. عباية گفت: آخر چه بگویم، يا اميرالمؤمنين؟ فرمود: بايد بگویى قدرت تنها ملك خداست، و بشر مالك آن نيست، و اگر مالك آن شود، به تمليك و عطاى او مالك شده، و اگر تمليك نكند، آن نيز به منظور آزمايش وى است، و در آن جا هم كه تمليك مى كند، چنان نيست كه ديگر خودش مالك آن نباشد، بلكه در عين اين كه آن را به | |||
تو تمليك كرده، باز مالك حقيقی اش خود اوست، و بر هر چيز كه تو را قدرت داده، باز قادر بر آن هست (الخ). | |||
<span id='link191'><span> | <span id='link191'><span> | ||
==حديثى از امام هادى | |||
==حديثى از امام هادى «عليه السلام» درباره افعال انسان و توضيح آن == | |||
و در كتاب | * مؤلّف: معناى روايت با بيان گذشته ما، روشن است. | ||
و در كتاب «شرح العقايد» شيخ مفيد آمده كه: از امام هادى روايت شده كه شخصى از آن جناب، از افعال بندگان پرسيد كه آيا مخلوق خداست، يا مخلوق خود بندگان؟ | |||
امام عليه السلام فرمود: «اگر خودِ خدا، خالق افعال بندگان باشد، چرا از آن ها بيزارى می جويد و مى فرمايد: «'''إنّ اللّه برئ من المشركين'''»: (خدا از مشركان بيزار است)؛ و معلوم است كه خدا از خود مشركان بيزارى ندارد، بلكه از شرك و كارهاى ناستوده شان بيزار است». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۷ </center> | ||
در توضيح اين حديث | * در توضيح اين حديث می گویيم: | ||
پس در تمامى گناهان | |||
پس | افعال دو جهت دارند. يكى جهت ثبوت و وجود، و دوّم جهت انتساب آن ها به فاعل افعال. از جهت اوّل، متّصف به اطاعت و معصيت نيستند و اين اتّصافشان، از جهت دوّم است ، كه به اين دو عنوان متّصف می شوند. مثلا عمل جفتگيرى انسان ها، چه در نكاح و چه در زنا يك عمل است و از نظر شكل، با يكدگر فرقى ندارند. هر دو عمل داراى ثبوت و تحقّق اند، تنها فرقى كه در آن دو است، اين است كه اگر به صورت نكاح انجام شود، موافق دستور خداست؛ و چون همين عمل، به صورت زنا انجام گيرد، فاقد آن موافقت است. و همچنين، قتل نفس حرام و قتل نفس در قصاص، و نيز زدن يتيم از درِ ستمگرى، و زدن او از راه تأديب. | ||
پس در تمامى گناهان می توان گفت: از اين جهت گناه است كه فاعل آن در انجام آن، جهت صلاحى، و موافقت امرى، و سود اجتماعى در نظر نگرفته، به خلاف آن كه همين افعال را به خاطر آن اغراض آورده باشد. | |||
پس هرچه هست، زير سرِ فاعل است و خود فعل، از نظر اين كه موجودى از موجودات است، بد نيست. چون به حكم آيه: «'''اللّه خالق كلّ شئ'''»: (خدا آفريدگار هر چيزی است)، مخلوق خداست، چون آن نيز چيزی است موجود و ثابت، و مخلوق خدا بد نمی شود. همچنين كلام امام عليه السلام كه فرمود: «هر چيزی كه نام چيز بر آن اطلاق شود، مخلوق است، غير از يك چيز، آن هم خداست) تا آخر حديث. | |||
<span id='link192'><span> | <span id='link192'><span> | ||
اگر آن آيه و اين روايت را با آيه: «'''الّذى أحسن كلّ شئ خلقه'''»: (آن خدایی كه خلقت هر چيز را نيكو كرد) ضميمه كنيم؛ اين نتيجه را مى گيريم كه: نه تنها فعل گناه بلكه هر چيزى همچنان كه مخلوق است، بدين جهت كه مخلوق است، نيكو نيز هست. پس «خلقت» و «حُسن» با هم متلازم اند، و هرگز از هم جدا نمی شوند. | |||
در اين | |||
در اين ميان، خداى سبحان، پاره اى افعال را زشت و بد دانسته و فرموده: «'''من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها، و من جاء بالسّيئة فلا يجزى إلّا مثلها'''»: (هر كس عمل نيك آورد، ده برابر چون آن پاداش دارد، و هر كس عمل زشت مرتكب شود، جز مثل آن كيفر نمى بيند)، و به دليل اين كه براى گناهان مجازات قائل شده، مى فهميم گناهان مستند به آدمى است، و با در نظر گرفتن اين كه گفتيم: «وجوب و ثبوت افعال، از خدا و مخلوق اوست»، اين نتيجه به دست مى آيد كه: | |||
* عمل گناه منهاى وجودش كه از خداست، مستند به آدمى است. پس مى فهميم كه آنچه يك عمل را گناه مى كند، امرى است عدمى، و جزء مخلوق هاى خدا نيست. چون گفتيم، اگر مخلوق بود، حُسن و زيبایى داشت. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۸ </center> | ||
خدی تعالى نيز فرموده: «'''ما أصاب من مصيبة فى الأرض و لا فى أنفسكم إلّا فى كتاب من قبل أن نبرأها'''»: (هيچ مصيبتى در زمين و نه در خود شما نمى رسد، مگر آن كه قبل از قطعى شدن، در كتابى موجود بود). | |||
وقتى اين آيات را بر | |||
و نيز فرموده: «'''ما أصاب من مصيبة إلّا بإذن اللّه، و من يؤمن بالله، يهد قلبه'''»: (هيچ مصيبتى نمی رسد، مگر به اذن خدا، و هر كس به خدا ايمان آورد، خدا قلبش را هدايت مى كند). و نيز فرموده: «'''ما أصابكم من مصيبة، فبما كسبت أيديكم و يعفو عن كثير'''»: (آنچه مصيبت كه به شما مى رسد، به دست خود شما، به شما مى رسد، و خدا از بسيارى گناهان عفو مى كند). | |||
و نيز فرموده: «'''ما أصابك من حسنة فمن اللّه، و ما أصابك من سيّئة، فمن نفسك'''» : (آنچه خير و خوبى به تو مى رسد، از خداست، و آنچه بدى به تو مى رسد، از خود توست). | |||
و نيز فرمود: «'''و إن تصبهم حسنة، يقولوا هذه من عند اللّه، و إن تصبهم سيّئة، يقولوا هذه من عندك، قل كُلّ من عند اللّه، فما لهؤلاء القوم لا يكادون يفقهون حديثا'''»: (اگر پيشامد خوشى برايشان پيش آيد، می گويند اين از ناحيه خداست، و چون پيشامد بدى به ايشان برسد، می گويند: اين از شئامت و نحوست توست، بگو: همۀ پيشامدها از ناحيۀ خداست، اين مردم را چه مى شود كه هيچ سخنى به خرجشان نمی رود)؟ | |||
وقتى اين آيات را بر روی هم مورد دقت قرار دهيم، مى فهميم كه مصائب، بدی هاى نسبى است. به اين معنا كه انسانی كه از نعمت هاى خدا - چون امنيّت و سلامت و صحت و بی نيازى - برخوردار است، خود را واجد مى بيند، و چون به خاطر حادثه اى، آن را از دست می دهد، آن حادثه و مصيبت را چيز بدى براى خود تشخيص می دهد. چون آمدن آن، مقارن با رفتن آن نعمت، و فقد و عدم آن نعمت بود. | |||
اين جاست كه پاى فقدان و عدم به ميان مى آيد، و ما آن را به حادثه و مصيبت نامبرده نسبت می دهيم. پس هر نازله و حادثه بد، از خداست، و از اين جهت كه از ناحيۀ خداست، بد نيست؛ بلكه از اين جهت بد مى شود كه آمدنش، مقارن با رفتن نعمتى از انسانِ واجد آن نعمت است. پس هر حادثه بد كه تصور كنى، بديش امرى است عدمى، كه از آن جهت منسوب به خدای تعالى نيست، هرچند كه از جهتى ديگر منسوب به خداست. حال يا به اذن او و يا به نحوى ديگر. | |||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۴}} | {{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۴}} | ||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش