۱۶٬۳۰۱
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۴۱: | خط ۱۴۱: | ||
<span id='link160'><span> | <span id='link160'><span> | ||
==بيان علت درخواست معجزه توسط | ==بيان علت درخواست معجزه توسط امت هاى مختلف با ذكر يك مَثَل == | ||
اين، آن علتى است كه امت هاى انبيا را وادار كرد تا از پيغمبر خود معجزه اى بخواهند، تا مصدّق نبوتشان باشد. و منظورشان از درخواست معجزه - همان طور كه گفته شد - تصديق نبوّت بوده، نه اين كه بر صدق معارف حقه ای كه بشر را بدان می خواندند، دلالت كند. چون آن معارف، مانند توحيد و معاد، همه برهانى است و احتياج به معجزه ندارد. مسأله درخواست امت ها از پيامبرانشان كه معجزه بياورد، مثل اين است كه: | |||
مردى از طرف بزرگ يك قوم، پيامى براى آن قوم بياورد، كه در آن پيام، اوامر و نواهى آن بزرگ هست، و مردم هم ايمان دارند به اين كه بزرگشان، از اين دستورات جز خير و صلاح آنان را نمی خواهد. در چنين فرض، همين كه پيام آرنده، احكام و دستورات بزرگ قوم را براى قوم بيان كند و آن را برهانى نمايد، كافى است در اين كه مردم به حقانيّت آن دستورات ايمان پيدا كنند. ولى آن برهان ها براى اثبات اين معنا - كه پيام آرنده به راستى از طرف آن بزرگ آمده - كافى نيست . لذا مردم، اول از او شاهد و دليل می خواهند كه از كجا می گویى: «بزرگ ما تو را به سوى ما گسيل داشته»؟ درست است كه احكامى كه براى ما خواندى، همه صحيح است؛ اما بايد اثبات كنى كه اين احكام، دستورات بزرگ ماست. يا به اين كه دستخط او را بياورى، يا به اين كه مُهر او در ذيل نامه ات باشد، و يا علامت ديگرى كه ما آن را بشناسيم. | |||
داستان انبيا و معجزه خواستن قومشان، عيناء نظير اين مثال است. و لذا قرآن، از مشركان مكّه حكايت مى كند كه گفتند: «'''حتّى تنزّل علينا كتابا نقرؤه '''»: (تا آن كه كتابى بياورى كه ما آن را بخوانيم). | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۳۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۳۵ </center> | ||
پس از آنچه تاكنون گفته | پس از آنچه تاكنون گفته شد، چند مطلب روشن گرديد: | ||
اوّل اين كه: ميان دعوى نبوّت و قدرت بر آوردن معجزه، ملازمه هست. و معجزه، دليل بر صدق دعوى پيغمبر است، و در اين دلالت، فرقى ميان عوام و خواص مردم نيست. | |||
دوّم اين كه: وحيى كه انبيا از غيب مى گيرند، از سنخ مُدركات ما، و آنچه كه ما با حواس و با عقل نظرى خود درك مى كنيم، نيست/ و وحى، غير فكر صائب است؛ و اين معنا در قرآن كريم از واضحات قرآن است، به طوری كه احدى در آن ترديد نمى كند، و اگر كسى كمترين تأمّل و دقّت نظر و انصاف داشته باشد، آن را در مى يابد. | |||
<span id='link161'><span> | <span id='link161'><span> | ||
==انحراف جمعى از اهل علم معاصر با تفسير مادى حقائق دينى و از آنجمله معجزه == | ==انحراف جمعى از اهل علم معاصر با تفسير مادى حقائق دينى و از آنجمله معجزه == | ||
ولى متاسفانه جمعى از اهل علم معاصر، در همين جا منحرف شده اند، و همانطور كه در سابق نيز اشاره كرده ايم ، گفته اند: اساس معارف الهى و حقايق دينى بر اصالت ماده و تحول و تكامل آنست ، چون اساس علوم طبيعى بر همان است ، در نتيجه تمامى ادراك هاى انسانى را در خواص ماده دانسته اند، كه ماده دماغ ، آنرا ترشح ميدهد، و نيز گفته اند: تمامى غايات وجودى و همه كمالات حقيقى ، چه افراد براى درك آن تلاش كنند، و چه اجتماعات ، همه و همه مادى است . و در دنبال اين دعوى بدون دليل خود نتيجه گرفته اند: كه پس نبوت هم يك نوع نبوغ فكرى ، و صفاى ذهنى است ، كه دارنده آن كه ما او را پيغمبر مى ناميم بوسيله اين سرمايه كمالات اجتماعى قوم خود را هدف همت قرار ميدهد، و باين صراط مى افتد، كه قوم خويش را از ورطه وحشيت و بربريت بساحت حضارت و تمدن برساند، و از عقائد و آرائى كه از نسلهاى گذشته بارث برده ، آنچه را كه قابل انطباق با مقتضيات عصر و محيط زندگى خودش هست ، منطبق مى كند، و بر همين اساس قوانين اجتماعى و كليات عملى بر ايشان تشريع نموده ، با آن اصول و قوانين اعمال حياتى آنان را اصلاح مى كند، و براى تتميم آن ، احكام ، و امورى عبادى نيز جعل مى كند، تا بوسيله آن عبادتها خصوصيات روحى آنانرا نيز حفظ كرده باشد، چون جامعه صالح و مدينه فاضله جز با داشتن چنين مراسمى درست نمى شود. | ولى متاسفانه جمعى از اهل علم معاصر، در همين جا منحرف شده اند، و همانطور كه در سابق نيز اشاره كرده ايم ، گفته اند: اساس معارف الهى و حقايق دينى بر اصالت ماده و تحول و تكامل آنست ، چون اساس علوم طبيعى بر همان است ، در نتيجه تمامى ادراك هاى انسانى را در خواص ماده دانسته اند، كه ماده دماغ ، آنرا ترشح ميدهد، و نيز گفته اند: تمامى غايات وجودى و همه كمالات حقيقى ، چه افراد براى درك آن تلاش كنند، و چه اجتماعات ، همه و همه مادى است . و در دنبال اين دعوى بدون دليل خود نتيجه گرفته اند: كه پس نبوت هم يك نوع نبوغ فكرى ، و صفاى ذهنى است ، كه دارنده آن كه ما او را پيغمبر مى ناميم بوسيله اين سرمايه كمالات اجتماعى قوم خود را هدف همت قرار ميدهد، و باين صراط مى افتد، كه قوم خويش را از ورطه وحشيت و بربريت بساحت حضارت و تمدن برساند، و از عقائد و آرائى كه از نسلهاى گذشته بارث برده ، آنچه را كه قابل انطباق با مقتضيات عصر و محيط زندگى خودش هست ، منطبق مى كند، و بر همين اساس قوانين اجتماعى و كليات عملى بر ايشان تشريع نموده ، با آن اصول و قوانين اعمال حياتى آنان را اصلاح مى كند، و براى تتميم آن ، احكام ، و امورى عبادى نيز جعل مى كند، تا بوسيله آن عبادتها خصوصيات روحى آنانرا نيز حفظ كرده باشد، چون جامعه صالح و مدينه فاضله جز با داشتن چنين مراسمى درست نمى شود. |
ویرایش