گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:
<span id='link159'><span>
<span id='link159'><span>


==درخواست معجزه بعنوان حجت و شاهد از انبياء براى پذيرش دعوت آنها ==
==درخواست معجزه به عنوان حجت و شاهد از انبيا براى پذيرش دعوت آن ها ==
عكس العمل دوم كه مردم در برابر دعوت انبياء نشان دادند، اين بود كه دعوت آنان را نپذيرفتند مگر وقتى كه حجت و شاهدى بر صدق دعوى خود بياورند، براى اينكه دعوى انبياء مشتمل بر چيزهائى بود كه نه دلها و نه عقول بشر آشنائى با آن نداشت ، و لذا باصطلاح فن مناظره از راه منع با سند وارد شدند، و منظورشان از شاهد همان معجزه است .
عكس العمل دوم - كه مردم در برابر دعوت انبيا نشان دادند - اين بود كه دعوت آنان را نپذيرفتند، مگر وقتى كه حجّت و شاهدى بر صدق دعوى خود بياورند. براى اين كه دعوى انبيا، مشتمل بر چيزهایى بود كه نه دل ها و نه عقول بشر، با آن آشنایى نداشت، و لذا به اصطلاح فنّ مناظره از راه منع با سند وارد شدند، و منظورشان از «شاهد» همان «معجزه» است.
توضيح اينكه ادعاى نبوت و رسالت ، از هر نبى و رسولى كه قرآن نقل كرده ، با ادعاى وحى و سخن گوئى با خدا، و يا به گفتگوى با واسطه و بى واسطه نقل كرده ، و اين مطلبى است كه هيچيك از حواس ظاهرى انسان با آن آشنائى ندارد، و حتى تجربه نيز نمى تواند انسانرا با آن آشنا سازد، در نتيجه از دو جهت مورد اشكال واقع ميشود.
 
توضيح اين كه: ادّعاى نبوت و رسالت، از هر نبى و رسولى كه قرآن نقل كرده، با ادّعاى وحى و سخنگویى با خدا، و يا به گفتگوى با واسطه و بى واسطه نقل كرده، و اين مطلبى است كه هيچ يك از حواس ظاهرى انسان با آن آشنایى ندارد، و حتى تجربه نيز نمى تواند انسان را با آن آشنا سازد. در نتيجه، از دو جهت مورد اشكال واقع می شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۳۴ </center>
اول اينكه شما انبياء چه دليلى بر اين ادعا داريد كه وحى بر ما نازل ميشود؟ دوم اينكه ، ما دليل بر نبود چنين چيزى داريم ، و آن اينستكه وحى و گفتگوى با خدا، و دنباله هاى آن ، كه همان تشريع قوانين و تربيت هاى دينى است ، همه از امورى استكه براى بشر قابل لمس نيست ، و بشر آنرا در خود احساس نميكند، و قانون جارى در اسباب و مسببات نيز منكر آنست ، پس اين ادعاء ادعاى بر امرى خارق العاده است ، كه قانون عمومى عليت آنرا جائز نميداند.
اول اين كه: شما انبيا چه دليلى بر اين ادّعا داريد كه وحى بر ما نازل می شود؟ دوم اين كه: ما دليل بر نبود چنين چيزى داريم و آن، اين است كه وحى و گفتگوى با خدا، و دنباله هاى آن، كه همان تشريع قوانين و تربيت هاى دينى است، همه از امورى است كه براى بشر قابل لمس نيست، و بشر آن را در خود احساس نمی كند، و قانون جارى در اسباب و مسبّبات نيز، منكر آن است. پس اين ادّعا، ادعاى بر امرى خارق العاده است، كه «قانون عمومى عليّت» آن را جایز نمی داند.
بنابراين اگر پيغمبرى چنين ادعائى بكند، و در دعويش راستگو هم باشد، لازمه دعويش اين استكه با ماوراء طبيعت اتصال و رابطه داشته باشد، و مؤ يد به نيروئى الهى باشد، كه آن نيرو ميتواند عادت را خرق كند، و وقتى يك پيغمبر داراى نيروئى است كه عادت را خرق مى كند، بايد معجزه مورد نظر ما را هم بتواند بياورد، چون فرقى ميان آن خارق العاده و اين خارق العاده نيست ، و حكم امثال يكى است ، اگر منظور خدا هدايت مردم از طرق خارق العاده يعنى از راه نبوت و وحى است ، بايد اين نبوت و وحى را با خارق العادهى ديگرى تاءييد كند، تا مردم آنرا بپذيرند، و او بمنظور خود برسد.
 
بنابراين، اگر پيغمبرى چنين ادعایى بكند، و در دعويش راستگو هم باشد، لازمۀ دعويش اين است كه: با ماوراء طبيعت اتصال و رابطه داشته باشد، و مؤيّد به نيرویى الهى باشد، كه آن نيرو می تواند عادت را خرق كند. و وقتى يك پيغمبر، داراى نيرویى است كه عادت را خرق مى كند، بايد معجزه مورد نظر ما را هم بتواند بياورد. چون فرقى ميان آن خارق العاده و اين خارق العاده نيست، و حكم امثال يكى است. اگر منظور خدا هدايت مردم از طرق خارق العاده، يعنى از راه نبوت و وحى است، بايد اين نبوت و وحى را با خارق العادۀ ديگرى تأييد كند، تا مردم آن را بپذيرند، و او به منظور خود برسد.
<span id='link160'><span>
<span id='link160'><span>
==بيان علت درخواست معجزه توسط امتهاى مختلف با ذكر يك مثل ==
==بيان علت درخواست معجزه توسط امتهاى مختلف با ذكر يك مثل ==
اين آن علتى است كه امتهاى انبيا را وادار كرد تا از پيغمبر خود معجزه اى بخواهند، تا مصدق نبوتشان باشد، و منظورشان از درخواست معجزه ، همانطور كه گفته شد تصديق نبوت بوده ، نه اينكه بر صدق معارف حقه ايكه بشر را بدآن ميخواندند دلالت كند، چون آن معارف مانند توحيد و معاد همه برهانى است ، و احتياج به معجزه ندارد. مسئله درخواست امتها از پيامبرانشان كه معجزه بياورد، مثل اين استكه مردى از طرف بزرگ يك قوم پيامى براى آن قوم بياورد، كه در آن پيام اوامر و نواهى آن بزرگ هست ، و مردم هم ايمان دارند باينكه بزرگشان از اين دستورات جز خير و صلاح آنان را نميخواهد، در چنين فرض همينكه پيام آرنده احكام و دستورات بزرگ قوم را براى قوم بيان كند، و آنرا برهانى نمايد، كافى است در اينكه مردم بحقانيت ، آن دستورات ايمان پيدا كنند، ولى آن برهانها براى اثبات اين معنا كه پيام آرنده براستى از طرف آن بزرگ آمده ، كافى نيست ، لذا مردم اول از او شاهد و دليل ميخواهند، كه از كجا ميگوئى : بزرگ ما تو را بسوى ما گسيل داشته ؟ درست است كه احكامى كه براى ما خواندى همه صحيح است ، اما بايد اثبات كنى كه اين احكام دستورات بزرگ ما است ، يا باينكه دستخط او را بياورى ، يا باينكه مهر او در ذيل نامه ات باشد، و يا علامت ديگرى كه ما آنرا بشناسيم ، داستان انبياء و معجزه خواستن قومشان ، عيناء نظير اين مثال است ، و لذا قرآن از مشركين مكه حكايت مى كند: كه گفتند: «'''حتى تنزل علينا كتاباء نقروه '''»، (تا آنكه كتابى بياورى كه ما آنرا بخوانيم ).
اين آن علتى است كه امتهاى انبيا را وادار كرد تا از پيغمبر خود معجزه اى بخواهند، تا مصدق نبوتشان باشد، و منظورشان از درخواست معجزه ، همانطور كه گفته شد تصديق نبوت بوده ، نه اينكه بر صدق معارف حقه ايكه بشر را بدآن ميخواندند دلالت كند، چون آن معارف مانند توحيد و معاد همه برهانى است ، و احتياج به معجزه ندارد. مسئله درخواست امتها از پيامبرانشان كه معجزه بياورد، مثل اين استكه مردى از طرف بزرگ يك قوم پيامى براى آن قوم بياورد، كه در آن پيام اوامر و نواهى آن بزرگ هست ، و مردم هم ايمان دارند باينكه بزرگشان از اين دستورات جز خير و صلاح آنان را نميخواهد، در چنين فرض همينكه پيام آرنده احكام و دستورات بزرگ قوم را براى قوم بيان كند، و آنرا برهانى نمايد، كافى است در اينكه مردم بحقانيت ، آن دستورات ايمان پيدا كنند، ولى آن برهانها براى اثبات اين معنا كه پيام آرنده براستى از طرف آن بزرگ آمده ، كافى نيست ، لذا مردم اول از او شاهد و دليل ميخواهند، كه از كجا ميگوئى : بزرگ ما تو را بسوى ما گسيل داشته ؟ درست است كه احكامى كه براى ما خواندى همه صحيح است ، اما بايد اثبات كنى كه اين احكام دستورات بزرگ ما است ، يا باينكه دستخط او را بياورى ، يا باينكه مهر او در ذيل نامه ات باشد، و يا علامت ديگرى كه ما آنرا بشناسيم ، داستان انبياء و معجزه خواستن قومشان ، عيناء نظير اين مثال است ، و لذا قرآن از مشركين مكه حكايت مى كند: كه گفتند: «'''حتى تنزل علينا كتاباء نقروه '''»، (تا آنكه كتابى بياورى كه ما آنرا بخوانيم ).
۱۴٬۴۴۷

ویرایش