گمنام

يوسف ٢٥: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
۲۱٬۲۶۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶
QRobot edit
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۶: خط ۲۶:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link106 | آيات ۳۴ - ۲۲، سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link106 | آيات ۳۴ - ۲۲، سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link107 | بيان آيات مربوط به يوسف (عليه السلام ) در خانه عزيز مصر مراد از جمله : ((لمّابلغ اشدّه ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link107 | بيان آيات مربوط به يوسف (عليه السلام ) در خانه عزيز مصر مراد از جمله : ((لمّابلغ اشدّه ))]]
خط ۸۴: خط ۸۵:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link162 | رواياتى در ذيل آيات گذشته راجع به داستان يوسف (عليه السلام ) و زليخا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link162 | رواياتى در ذيل آيات گذشته راجع به داستان يوسف (عليه السلام ) و زليخا]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۸#link211 | آيه ۲۵ - ۲۹]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۸#link211 | آيه ۲۵ - ۲۹]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۸#link212 | آيه و ترجمه]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۸#link212 | آيه و ترجمه]]
خط ۹۳: خط ۹۶:
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۸#link217 | ۳ - حمايت خدا در لحظات بحرانى]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۸#link217 | ۳ - حمايت خدا در لحظات بحرانى]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۸#link218 | ۴ - نقشه همسر عزيز مصر]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۸#link218 | ۴ - نقشه همسر عزيز مصر]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ «25»
و هر دو بسوى در سبقت گرفتند و آن زن پيراهن او را از پشت دريد.
ناگهان شوهرش را نزد در يافتند. زن (براى انتقام از يوسف يا تبرئه خود با چهره حقّ به جانبى) گفت: كيفر كسى كه به همسرت قصد بد داشته جز زندان ويا شكنجه دردناك چيست؟
===نکته ها===
«استباق» به معناى سبقت و پيشى‌گرفتن دو يا چند نفر از يكديگر است، يوسف براى فرار از گناه به سوى در فرار كرد و زليخا نيز به دنبال او مى‌دويد. گويا به سوى در مسابقه گذارده‌اند. «قد» به معناى پاره شدن پارچه از طرف طول است. «لفاء» به يافتن ناگهانى چيزى گفته مى‌شود.
===پیام ها===
1- گفتن‌ «مَعاذَ اللَّهِ» به تنهايى كفايت نمى‌كند، بايد از گناه فرار كرد. «اسْتَبَقَا»
2- گاهى ظاهر عمل يكى است، ولى هدف‌ها مختلف است. (يكى مى‌دود تا به گناه آلوده نشود، ديگرى مى‌دود تا آلوده بكند.) «اسْتَبَقَا»
3- هجرت و فرار از گناه، لازم است. «اسْتَبَقَا الْبابَ»
4- بهانه‌ى بسته بودن در براى تسليم شدن در برابر گناه كافى نيست، بايد به سوى درهاى بسته حركت كرد شايد باز شود. «اسْتَبَقَا الْبابَ»
5- مجرم معمولًا از خود جاى پا باقى مى‌گذارد. «قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ»*
6- گاه بايستى سرزده به منازل و محل كار سركشى كرد. «أَلْفَيا»*
7- گاهى شاكى، خود مُجرم است. قالَتْ ما جَزاءُ ...
8- گنهكار براى تبرئه خود، از عواطف واحساسات بستگان خود استمداد مى‌كند. «بِأَهْلِكَ»
جلد 4 - صفحه 187
9- صاحبان قدرت معمولًا اگر مقصّر باشند، ديگران را متّهم مى‌كنند. «مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً»*
10- مجرم براى تبرئه خود، به ديگران اتهام مى‌بندد. «أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً»
11- چه بسا سخن حقّى كه از آن باطل طلب شود. (كيفر براى كسى كه سوء قصد به زن شوهردار دارد، حرف حقّى است، امّا چه فردى سوء قصد داشته بايد بررسى شود) «أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ»*
12- زليخا عاشق نبود، بلكه هوس‌باز بود؛ چرا كه عاشق حاضراست جانش را فداى معشوق كند، نه اين كه او را متهم و به زندان افكند. أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً ...*
13- زندان و زندانى نمودن مجرمان، سابقه تاريخى دارد. «يُسْجَنَ»
14- اعلام كيفر، نشانه‌ى قدرت همسر عزيز بود. «يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ»
15- عشق هوس‌آلود، گاهى عاشق را قاتل مى‌كند. «أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ»
16- زليخا داراى نفوذ در دستگاه حكومتى و خط دهنده بوده است. «إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ»*
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ «25»
----
«1» مجالس (امالى) صدوق، و تفسير نور الثقلين ج 2 ص 419.
جلد 6 - صفحه 206
خلاصه زليخا از عقب يوسف عليه السّلام روان شد:
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ‌: و پيشى گرفتند به سوى در. مراد آنكه يوسف عليه السّلام به جهت فرار، ميل خروج نمود و زليخا مسارعت در عقب او براى منع از خروج.
كعب الاحبار نقل نموده: چون يوسف عليه السّلام فرار نمود، به هر درى كه مى‌رسيد قفلهاى آن گشوده و به زمين مى‌افتاد تا به درب آخرين زليخا بدو رسيده دست در او زده پيراهن او را به عقب كشيد. «1» وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ: و دريد در وقت كشيدن پيراهن يوسف عليه السّلام را از عقب طولا، يعنى زليخا پيراهن او را در طول پاره كرد. وَ أَلْفَيا سَيِّدَها: و يافتند يوسف و زليخا عزيز را.
لَدَى الْبابِ‌: نزديك درب بيرون. چون عزيز هر دو را مضطرب ديد دانست كه حادثه‌اى روى نموده. پيش از آنكه به تفحص ايشان مشغول شود، زليخا پيش دستى نموده دليرانه به سخن درآمد براى رفع توهم از خود.
قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً: چيست جزاى كسى كه قصد نمايد به اهل تو بدى را. غرض زليخا از اين سخن آن بود كه برائت ذمه خود كند از گناه و چنان نمايد كه گناه از يوسف عليه السّلام است يا ماء نافيه باشد يعنى نيست مكافات كسى كه قصد حرم تو كند. إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ‌: مگر اينكه به زندان كرده شود، يعنى پاداش او زندان است. أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ‌: يا عذابى دردناك يعنى ادب كردن و زدن به تازيانه. اين حرف را به جهت انتقام كشيدن از يوسف از منع مراوده و برائت ساحت خود بر زبان راند. حضرت يوسف عليه السّلام چون اين سخن را شنيد، چاره‌اى نديد براى تنزيه نفس خود از فعل ناشايسته به اظهار صدق و حقيقت امر.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ «25» قالَ هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ «26» وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ «27» فَلَمَّا رَأى‌ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ «28» يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ «29»
ترجمه‌
و پيشى گرفتند آندو بر يكديگر بدر خانه و دريد آنزن پيراهن او را از پشت سرو يافتند آندو شوهر آنزن را نزد در خانه گفت آنزن نيست جزاى كسيكه اراده كند نسبت بزن تو كار بد را مگر زندان يا عذابى دردناك‌
گفت زن تو خواند مرا بكامجوئى از من و گواهى داد گواهى از كسان آنزن كه اگر باشد پيراهن يوسف دريده شده از پيش رو پس راست گفته زن تو و او از دروغگويان است‌
و اگر باشد پيراهن او دريده شده از پشت سر پس دروغ گفته زنت و او از راستگويان است‌
پس‌
----
جلد 3 صفحه 136
چون ديد شوهر آنزن كه دريده شده پيراهن او از پشت سر گفت همانا آن از مكر شما زنان است بدرستيكه مكر شما زنها بزرگ است‌
اى يوسف اعراض كن از نقل اين و اى زن بخواه گذشت مرا براى گناه خود همانا تو بودى از خطاكاران.
تفسير
وقتى حضرت يوسف اصرار زليخا را بآن امر قبيح مشاهده فرمود ناچار از دست او فرار كرد و روى بدر خانه نمود گفته‌اند درهاى بسته براى او باز ميشد تا بدر خانه رسيد ولى زليخا هم او را تعقيب نمود كه مانع شود از بيرون رفتن او از خانه و چون در خانه براى او باز شد زليخا هم باو رسيد و ناچار از پشت سر پيراهن او را گرفت و كشيد كه نگذارد بيرون رود پيراهن آنحضرت از درازى پاره شد چون قدّ دريدن از درازا است و قطّ از پهنا بر حسب اتّفاق عزيز مصر پشت در بود و هر دو را با آنحال اضطراب مشاهده كرد در اين هنگام زليخا براى تبرئه خود پيشدستى نمود و از عزيز سؤال كرد چيست جزاى كسيكه نسبت بخانواده تو قصد كار بد كرده باشد جز آنكه بايد حبس شود يا بمجازات شديد ديگرى برسد اگر كلمه ما در ماجزاء من اراد استفهاميّه باشد و اگر نافيه باشد گفت نيست جزاى چنين كسى مگر حبس و مجازات شديد در اين حال حضرت يوسف ناچار شد كشف سرّ او را بنمايد براى تبرئه خود و الا اظهار نميفرمود لذا بعزيز فرمود او از من خواهش اين عمل زشت را نمود و من از دست او فرار كردم و عزيز متحيّر شد كه كدام يك راست ميگويند و در علل از امام سجاد عليه السّلام نقل نموده كه عزيز خواست يوسف عليه السّلام را سياست كند او قسم ياد نمود بر برائت خود و فرمود از اين كودك بپرس و او طفلى بود از يكى از كسان زليخا كه بديدن او آمده بود و خداوند آن كودك را بزبان آورد براى دفع خصومت و گفت اى پادشاه نظر كن به پيراهن يوسف اگر از جلو پاره شده او قصد سوء داشته و اگر از پشت پاره شده زليخا قصد سوء نموده و چون پادشاه سخن آن كودك را شنيد كاملا تعجّب كرد و مشوّش شد و نگاه كرد به پيراهن يوسف و ديد از پشت پاره شده و بزليخا گفت اين از مكر شما است همانا مكر شما زنها بزرگ است و از يوسف تقاضا نمود كه اين راز را بكسى ابراز نفرمايد و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند الهام فرمود بحضرت يوسف كه بعزيز بگويد از اين كودك كه در گهواره است بپرس كه او شهادت ميدهد ببرائت من و عزيز پرسيد و كودك را خداوند بزبان آورد و او
----
جلد 3 صفحه 137
شهادت بر نفع يوسف عليه السّلام داد و بعضى گفته‌اند شاهد پسر عموى زليخا بود كه با عزيز دم در خانه نشسته بود و نامش تمليخا بود و دلالت پاره شدن پيراهن از پشت بر برائت يوسف عليه السّلام واضح است كه اماره است بر فرار آنحضرت و تعقيب زليخا از او كه كاشف است از تقاضاى او و امتناع آنحضرت از قبول و براى دلالت پاره شدن از جلو بر برائت زليخا گفته‌اند آن كاشف است از دفاع زليخا يا تعقيب آنحضرت از او و گرفتن پايش بدامن پيراهن و پاره شدن و بنظر حقير دلالتش واضح نيست و محتمل است اين قسمت براى بيان اماره مستقله‌اى ذكر نشده باشد بلكه آن كودك بالهام الهى يا آنمرد براى آنكه قبل از عزيز قضيّه را مشاهده نموده بود برائت يوسف عليه السّلام را ميدانسته و خواسته شهادت را طورى ادا نمايد كه خود را بيطرف ارائه دهد و كلامش مؤثر شود و صريح در مخالفت با زليخا نباشد تا موجب عداوت او شود و مطلب را با اماره و دليل ثابت كند و براى كشف قضيّه بودن اماره بر برائت حضرت يوسف كافى است و مؤيد اين معنى آنستكه از بيان اماره در كلام الهى تعبير بشهادت شده و الا صرف ذكر دو اماره براى برائت هر يك از دو طرف قضيّه شهادت بر برائت يكى از دو طرف محسوب نميشود و بزرگى مكر زنان محتاج به بيان نيست چون براى هر كس بعيان رسيده و بسيارى از آن در كتب نوشته شده و اينجا آن بود كه بدون تأمل و درنگ و وحشت و دهشت خود را مبرّى و يوسف عليه السّلام را متّهم نمود بطوريكه عزيز را متوجه بصدق گفتار خود كرد و اگر دفاع آنحضرت و شهادت شاهد نبود ميخواست او را حبس يا سياست كند چون خود را مدّعيه و او را مدّعى عليه قلم داد كرده بود و گفته‌اند خدا از باب لطف بحضرت يوسف غيرت را از عزيز سلب فرموده بود تا شر او را از آنحضرت كفايت كند لذا بعد از كشف امر بيش از امر بكتمان قضيّه از يوسف عليه السّلام و امر بطلب گذشت خود از زليخا مسئلتى ننمود و نسبت خطا را در ضمن خطاكاران باو داد و از باب تغليب بصيغه جمع مذكّر تعبير نمود و بعضى گفته‌اند مراد باستغفار همان طلب آمرزش گناه است از خدا چون آنها بت پرست بودند ولى آنرا وسيله تقرب بخدا مى‌دانستند.
----
جلد 3 صفحه 138
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ استَبَقَا الباب‌َ وَ قَدَّت‌ قَمِيصَه‌ُ مِن‌ دُبُرٍ وَ أَلفَيا سَيِّدَها لَدَي‌ الباب‌ِ قالَت‌ ما جَزاءُ مَن‌ أَرادَ بِأَهلِك‌َ سُوءاً إِلاّ أَن‌ يُسجَن‌َ أَو عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ «25»
و مسابقه‌ گرفتند يوسف‌ و زليخا بباب‌ دار و زليخا پاره‌ كرد پيراهن‌ يوسف‌
جلد 11 - صفحه 180
‌را‌ ‌از‌ عقب‌ و يافتند عزيز مصر شوهر زليخا ‌را‌ درب‌ خانه‌، زليخا سبقت‌ گرفت‌ ‌براي‌ دفع‌ ‌از‌ ‌خود‌ بعزيز ‌گفت‌ نيست‌ جزاي‌ كسي‌ ‌که‌ اراده‌ كرده‌ ‌که‌ بعيال‌ تو عمل‌ زشتي‌ مرتكب‌ شود مگر زندان‌ ‌ يا ‌ عذاب‌ دردناك‌.
وَ استَبَقَا الباب‌َ يوسف‌ ميدويد ‌که‌ زودتر درب‌ ‌را‌ باز كند و فرار كند و زليخا ميدويد ‌که‌ نگذارد درب‌ باز شود رسيد عقب‌ درب‌ بيوسف‌ خواست‌ ‌او‌ ‌را‌ عقب‌ كشد ‌که‌ درب‌ باز نشود دست‌ انداخت‌ ‌در‌ گريبان‌ يوسف‌ وَ قَدَّت‌ قَمِيصَه‌ُ مِن‌ دُبُرٍ و پاره‌ كرد زليخا پيراهن‌ يوسف‌ ‌را‌ ‌از‌ عقب‌ ولي‌ يوسف‌ درب‌ ‌را‌ باز كرد عزيز مصر رسيد وَ أَلفَيا سَيِّدَها لَدَي‌ الباب‌ِ و تعبير بسيّد ‌براي‌ آنكه‌ صاحب‌ امر و نهي‌ ‌بود‌ ‌بر‌ زليخا، زليخا ديد ‌آن‌ وضع‌ ناهنجار ‌را‌ عزيز مشاهده‌ كرد ‌براي‌ اينكه‌ ‌از‌ ‌خود‌ دفع‌ كند ‌با‌ اينكه‌ قرائن‌ زيادي‌ ‌بود‌ ‌بر‌ اينكه‌ اراده‌ سوء ‌از‌ ‌او‌ بوده‌ ‌از‌ اينكه‌ يوسف‌ مقدم‌ ‌بود‌ و زليخا ‌از‌ عقب‌ معلوم‌ ميشود ‌او‌ تعقيب‌ بيوسف‌ داشته‌ ديگر آنكه‌ درب‌ ‌را‌ يوسف‌ باز كرد ‌اگر‌ يوسف‌ اراده‌ داشت‌ درب‌ ‌را‌ باز نميكرد ديگر آنكه‌ حال‌ فرار ‌در‌ يوسف‌ مشاهده‌ ميشد نه‌ حال‌ اقبال‌.
قالَت‌ ما جَزاءُ مَن‌ أَرادَ بِأَهلِك‌َ سُوءاً ماء نافيه‌ ‌است‌ و باهلك‌ ‌يعني‌ بزوجتك‌ و سوءا ‌آن‌ عمل‌ شنيع‌ ‌است‌ إِلّا أَن‌ يُسجَن‌َ مگر اينكه‌ ‌او‌ ‌را‌ زندان‌ ببري‌ أَو عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ ‌او‌ ‌را‌ تأديب‌ كني‌ بضرب‌ شديد و عذاب‌ اليم‌.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 25)- طشت رسوایی همسر عزیز از بام افتاد! مقاومت سرسختانه یوسف، همسر عزیز را تقریبا مأیوس کرد، ولی یوسف که در این دور مبارزه در برابر آن زن عشوه‌گر و هوسهای سرکش نفس، پیروز شده بود احساس کرد که اگر بیش از این در آن لغزشگاه بماند خطرناک است و باید خود را از آن محل دور سازد و لذا «با سرعت به سوی در کاخ دوید، همسر عزیز نیز بی‌تفاوت نماند، چنانکه آیه می‌گوید: «و هر دو به سوی در، دویدند (در حالی که همسر عزیز، یوسف را تعقیب می‌کرد) و پیراهن او را از پشت کشید و پاره کرد» (وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ).
ولی هر طور بود، یوسف خود را به در رسانید و در را گشود، ناگهان عزیز مصر را پشت در دیدند، بطوری که قرآن می‌گوید: «آن دو، آقای آن زن را دم در یافتند» (وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَی الْبابِ).
در این هنگام که همسر عزیز از یک سو خود را در آستانه رسوایی دید، و از سوی دیگر شعله انتقامجویی از درون جان او زبانه می‌کشید با قیافه حق به جانبی رو به سوی همسرش کرد و یوسف را با این بیان متهم ساخت، «صدا زد: کیفر کسی که نسبت به اهل و همسر تو، اراده خیانت کند، جز زندان یا عذاب الیم چه خواهد بود»؟ (قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلَّا أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
ج2، ص415
}}


|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


کاربر ناشناس