روایت:الکافی جلد ۲ ش ۴۱۲
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
علي بن ابراهيم عن ابيه عن هارون بن مسلم عن مسعده بن صدقه عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۲ ش ۴۱۱ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۴۱۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۳۶۵
از امام صادق (ع) فرمود: نجاشى (پادشاه حبشه) فرستاد نزد جعفر بن ابى طالب و يارانش (كه از فشار كفار قريش به حبشه گريخته بودند) و آنها را خواست و بر نجاشى وارد شدند و او در خانهاش روى خاك نشسته بود و جامههاى كهنهاى در بر داشت فرمود: جعفر گفته: چون او را با اين حال ديديم از او نگران شديم (كه مبادا بر ما خشم كرده و خود را به اين وضع در آورده باشد) چون هراس ما و چهره رنگ پريده ما را ديد گفت: سپاس خدائى را سزا است كه محمد را يارى كرد و چشمش را روشن ساخت، آيا به شما يك مژدهاى ندهم؟ گفتم: پادشاها چرا، گفت: اكنون يكى از ديدهبانهاى من از سرزمين شما آمد و به من گزارش داد كه خدا عز و جل محمد را يارى كرده و دشمن او را نابود ساخته و فلان و فلان و فلان در هنگام برخورد با مسلمانان در دره به نام (بدر) اسير شدند، آن درّه درخت اراك فراوان دارد و گويا هم اكنون من بدو نگاه مىكنم، چون در آنجا براى آقاى خودم كه از بنى ضمره بود چوپانى مىكردم، جعفر در پاسخ او گفت: پادشاها پس چرا مىنگرم كه بر خاك نشسته و جامه كهنه در بر كردهاى (يعنى اين مژده مايه شادى و جشن و شادمانى و زيور است). اى جعفر، ما در آنچه خدا به عيسى (ع) فرو فرستاده دريافتيم كه از حق خدا بر بندهها اين است كه فروتنى پديد آرند هنگامى كه خدا نعمتى براى آنها پديد آرد، چون خدا عز و جل به وسيله محمد (ص) نعمتى برايم پديد آورده، من اين تواضع و فروتنى را پديدار كردم براى خدا، چون به پيغمبر رسيد به يارانش فرمود: به راستى صدقه مايه فزونى است براى صدقهدِه، صدقه بدهيد خدايتان رحمت كناد، و به راستى تواضع و فروتنى مايه بلندى مقام است، تواضع كنيد خدايتان بلند كند و به راستى گذشت براى صاحبش سبب عزت است، درگذريد خدايتان عزيز دارد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۱۸۴
امام صادق عليه السلام فرمود: نجاشى دنبال جعفر بن ابى طالب و اصحابش فرستاد. آنها وارد شدند. نجاشى در اتاقى روى خاك نشسته و جامههاى كهنه پوشيده بود، جعفر گويد: چون او را بدان حال ديديم از او بترسيديم (كه مبادا ديوانه شده باشد) چون وضع و پريدگى چهره ما را ديد، گفت: سپاس خدائى را كه محمد را يارى كرد و چشمش را روشن نمود. شما را مژده ندهم؟ گفتم: پادشاها چرا، گفت: اكنون يكى از كار آگاههاى من از سرزمين شما آمد و بمن گزارش داد كه خداى عز و جل پيغمبرش محمد صلى اللَّه عليه و آله را يارى فرمود و دشمنش را هلاك كرد و فلانى و فلانى و فلانى اسير شدند در يك وادى بنام بدر كه درخت اراك بسيار دارد. پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله با دشمنش برابر شدند، و گويا هم اكنون آن را ميبينم، همان جائى را كه براى آقايم كه مردى از بنى ضمره بود چوپانى ميكردم. جعفر گفت: پادشاها! چرا روى خاك نشسته و جامههاى كهنه پوشيدهئى؟. گفت: اى جعفر! ما در آنچه خدا بر عيسى عليه السلام نازل كرده اين دستور را مىبينيم كه: حق خدا بر بندگانش اينست كه: چون نعمتى بآنها روى آورد، براى خدا تواضع كنند. و چون خداى عز و جل بوسيله محمد صلى اللَّه عليه و آله نعمتى بمن داد، من اين تواضع را براى خدا كردم. چون اين گزارش بپيغمبر صلى اللَّه عليه و آله رسيد، باصحابش فرمود: همانا صدقه بصاحبش افزونى بخشد، پس صدقه دهيد- خدا شما را رحمت كند- و همانا تواضع موجب زيادى رفعت صاحبش شود، پس تواضع كنيد تا خدا شما را رفعت دهد، و همانا گذشت عزت صاحبش را زياد كند، پس درگذريد تا خدا عزيزتان كند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۳۱۷
على بن ابراهيم، از پدرش، از هارون بن مسلم، از مسعدة بن صدقه، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «نجاشى (يعنى پادشاه حبشه كه اصحمه نام داشت) به سوى جعفر بن ابىطالب و رفقاى او كه در حبشه بودند فرستاد و ايشان را طلبيد؛ پس بر او داخل شدند و ديدند كه در حجرهاى از حجرههاى خويش بر روى خاك نشسته و جامههاى كهنه پوشيده است». حضرت فرمود كه: «جعفر عليه السلام گفت كه: ما از نجاشى ترسيديم، در هنگامى كه او را بر اين حالت ديديم؛ پس چون ديد كه به ما چه رسيد و روىهاى ما متغيّر گرديد و رنگهاى ما زرد شد، گفت: ستايش از براى خدايى كه محمد را يارى كرد و چشم او را روشن گردانيد. آيا نمى خواهيد كه شما را مژده دهم؟ من گفتم: بلى، اى پادشاه! ما را مژده ده. نجاشى گفت كه: در اين ساعت جاسوسى از جاسوسهاى من، از جانب زمين شما كه در آنجا مىبود به نزد من آمد و مرا خبر داد كه خداى عز و جل پيغمبر خود، محمد صلى الله عليه و آله، را يارى نمود، و دشمنان او را هلاك گردانيد، و فلان و فلان اسير و دستگير شدند، و در وادىاى به هم رسيدند كه آن را بدر مىگويند و اراك «۱» بسيارى در آن جاست. نجاشى گفت: به خدا سوگند كه گويا من به آن موضع نظر مىكنم و الحال آن را مىبينم؛ زيرا كه من در آنجا از براى سيّد خود شبانى مىكردم و گوسفند مىچرانيدم. و سيّد من مردى از __________________________________________________
(۱). و اراك- به فتح همزه درختى است كه از چوب آن سواك گيرند. و بعضى گفتهاند: درخت شور و تلخ است.
بنى ضمره بود.جعفر با نجاشى گفت كه: اى پادشاه! پس مرا چه مىشود كه تو را مىبينم كه بر روى خاك نشستهاى و اين جامههاى كهنه را پوشيدهاى؟ گفت: اى جعفر! به درستى كه ما در آنچه خدا بر حضرت عيسى عليه السلام فرو فرستاده مىيابيم كه: از جمله حقِّ خدا بر بندگان خويش آن است كه در نزد نعمتى كه از براى ايشان تازه پديد مىآورد، از براى آن جناب فروتنى را اظهار كنند. و چون خداى عز و جل از براى من اين نعمت را به محمد صلى الله عليه و آله احداث فرمود، اين تواضع را از براى خدا احداث نمودم؛ پس در هنگامى كه اين خبر به حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد، به اصحاب خويش فرمود: به درستى كه صدقه مال صاحب خود را مىافزايد و بيش از پيش مىكند؛ پس تصدّق كنيد تا خدا شما را رحم كند. و به درستى كه تواضع، رفعتِ صاحبش را زياد مىگرداند؛ پس تواضع كنيد تا خدا شما را بلند گرداند. و عفو، عزّتِ صاحب خود را زياد مىسازد؛ پس عفو كنيد تا خدا شما را عزيز سازد».