روایت:الکافی جلد ۱ ش ۵۲۰
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن الحسن بن محبوب عن اسحاق بن غالب عن ابي عبد الله ع :
الکافی جلد ۱ ش ۵۱۹ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۵۲۱ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۱۳۱
امام صادق (ع) در يكى از خطبههاى خود حال و صفات را ياد آور شده و فرموده: به راستى خدا عز و جل بوسيله امامان بر حق از خاندان پيغمبر (ص)، دين خود را روشن كرده و بدانها راه و روش خود را آشكار ساخته و درون چشمه دانش خود را بوسيله آنها شكافته، هر كه از امت محمد حق واجب امامش را بفهمد مزه شيرين ايمان را بيابد و فضل خرمى اسلام را بداند، زيرا خدا تبارك و تعالى امام را رهبر خلق خود بر پا داشته و او را حجت بر اهل مواد وجهان خود ساخته و تاج و قار بر سر او نهاده و نور جبروت، او را فرا گرفته، با رشتهاى نامرئى تا آسمان پيوسته و فيوضاتش از او قطع نشود و آنچه پيش خدا است جز به وسائل او درك نگردد خدا كردار بندگان را نپذيرد جز به معرفت او. او هر آنچه از امور مشتبه و تيره و سنتهاى پيچيده و فتنههاى در هم بر روى عرضه شود دانا است، هميشه خدا تبارك آنان را براى خلق خود برگزيند از فرزندان حسين (ع) و از نسل هر امامى، براى همين امر امامت آنان را برگزيند و پاك سازد و براى خلق خود بپسندد و مورد پسند سازد هر گاه يك امامى از آنها درگذرد براى خلق خود از نسل او امامى آورد كه رهبر و مبين و هادى و درخشان و سرپرست و حجت و عالم است، امامانى از طرف خدا كه به حق رهبرى كنند و بدان دادگسترى نمايند، حجتهاى خدا و داعيان و راعيان خلق او كه به رهبرى آنها بندگان هدايت شوند و به نورشان كشورها آباد شود و به بركتشان ثروتهاى كهن افزوده گردد، خدا آنها را وسيله زندگى مردم نموده و چراغهاى تاريكى بر افروخته و كليد سخن و ستونهاى اسلام ساخته، تقدير حتمى خدا بر اين جارى است، امام همان شخصى است كه منتخب است و پسنديده و رهبر و محرم اسرار، خدايش او را برگزيد براى آن و در عالم ذر او را ديده و شناخته، براى همين ساخته و در ميان آفريدهها چنينش پرداخته، پيش از آفرينش بشر شبحى بوده است در سمت عرش او كه در علم غيب حكمت آموخته بوده است خدايش به دانش خويش برگزيد و براى پاكى او انتخابش كرد. امام يادگارى است از آدم (ع) و بهترين نژاد نوح است، برگزيده خاندان ابراهيم و سلاله اسماعيل و زبده از عترت محمد (ص) است، هميشه منظور خدا است و او را نگه مىدارد و به حمايت خود دارد، دامهاى شيطان و لشكرش را از او دور مىكند و حوادث شب هنگام و افسون جادوگران را از او دفع مىنمايد، چنگال بدى را از او مىگرداند و او را از عاهات بر كنار مىدارد و از آفات بر حذر مىدارد، از گناه معصوم است و از هر گونه هرزگى مصون، هر جا باشد به بردبارى و نيكو كارى معروف است و به عفاف و علم و فضل بىنهايت موصوف، مسندنشين پدر باشد و تا پدرش هست دم به گفتار نزند، چون دوره پدرش گذشت و تقدير و خواست حق در باره او به پايان رسيد و اراده خدا او را به سوى دار محبت خود كشيد و نهايت عمر پدر خود را دريافت و پدر او در گذشت، او پس از وى بر مسند امر خدا نشست و خداوند دين خود را به عهده او سپرد و او را حجت بر بندگان خويش ساخت و سرپرست بلادش نمود و به فرشته روحش تأييد كرد و علم خود را به وى بخشيد و به حق گوئى خود آگاهش نمود و راز خود را به وى سپرد و براى كارهاى بزرگش او را نماينده ساخت و فضيلت بيان دانش خود را به او پرداخت، رهبر خلقش نمود و حجت اهل عالمش گردانيد و چراغ فروزان اهل دينش كرد و والى بر بندگانش، او را امام آنان پسنديد كه راز خود را به او سپرد و او را نگهبان دانش خويش ساخت و حكمتش را در وجود او نهفت و دينش را به رعايت او سپرد و او را براى انجام كار بزرگى نماينده خود نمود و روشهاى دين و فرائض و حدود خود را به او زنده داشت، آن امام بحق هم هنگام سرگردانى نادانها و به گمگاه كشيدن جدالچيان عدل و راستى را با نور درخشان و درمان سودمند بر پا داشت بوسيله نسخههاى مؤثر و پيروزمند و بيان روشن از هر سو به همان روشى كه پدران راستگوى وى (ع) رفته بودند كسى حق چنين عالمى را ناديده نگيرد جز بدبخت و منكر او نشود جز گمراه سر سخت و به روى كارشكنى نكند جز دلير بر خدا جل و علا.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۲۹۰
امام صادق در خطبهاى كه حال و صفات امامان عليهم السلام را بيان ميكند ميفرمايد: همانا خداى عز و جل بوسيله ائمه هدى از اهل بيت پيغمبر ما دينش را آشكار ساخت و علمش را روشن نمود و براى آنان باطن چشمههاى علمش را گشود، هر كه از امت محمد (ص) حق واجب امامش را شناسد طعم و شيرينى ايمانش را بيابد و فضل خرمى اسلامش را بداند (خدايا در اينجا اين عاصى هم بدرگاه رحمتت چشم اميد دوزد) زيرا خداى تبارك و تعالى امامرا به پيشوائى خلقش منصوب كرده و بر روزيخواران اهل جهانش حجت قرار داده و تاج وقارش بر سر نهاده و از نور جباريتش بدو افكنده با رشتهاى الهى تا آسمان كشيده كه فيوضات خدا از او منقطع نشود و آنچه نزد خداست جز از طريق وسائل او بدست نيايد و خدا اعمال بندگان را جز با معرفت او نپذيرد آنچه از امور مشتبه تاريك و سنتهاى مشكل و فتنههاى ناآشكار بر او وارد شود، حكمش را ميداند خداى تبارك و تعالى هميشه امامان را براى رهبرى خلقش از اولاد حسين عليه السلام و از فرزندان بلا واسطه هر امامى براى امامت برگزيند و انتخاب كند و ايشان را براى خلقش بپذيرد و بپسندد، هر گاه يكى از ايشان رحلت كند از فرزندان او امامى بزرگوار آشكار و رهبرى نوربخش و پيشوائى سرپرست و حجتى دانشمند براى خلقش نصب كند ايشان از طرف خدا پيشوايند، بحق هدايت كنند و بحق داورى نمايند، حجتهاى خدا و داعيان بسوى خدايند، از طرف خدا مخلوق را سرپرستى كنند. بندگان خدا برهبرى آنها ديندارى كنند و شهرها بنورشان آبادان شود و ثروتهاى كهنه از بركتشان فزونى يابد، خدا ايشان را حيات مردم و چراغهاى تاريكى و كليدهاى سخن و پايههاى اسلام قرار داده و مقدرات حتمى خدا بر اين جارى شده، پس امام همان برگزيده پسنديده و رهبر محرم اسرار و اميد بخشى است كه بفرمان خدا قيام كرده است، خدا او را براى اين برگزيده و در عالم ذر كه او را آفريده، زير نظر خود پروريده و در ميان مردم، او را همچنان ساخته است، در عالم ذر پيش از آنكه جاندارى پديد آيد، امام را مانند سايهاى در سمت راست عرش آفريده و با علم غيب خود، باو حكمت بخشيده و او را برگزيده و براى پاكيش انتخابش كرده است، باقى مانده خلافت آدم عليه السلام باو رسيده و از بهترين فرزندان نوح عليه السلام است، برگزيده خاندان ابراهيم عليه السلام و سلاله اسماعيل و انتخاب شده از عترت محمد صلّى اللَّه عليه و آله است، هميشه زير نظر خدا سرپرستى شده و با پرده خود حفظ و نگهبانيش نموده و دامهاى شيطان و لشكرش را از او كنار زده و پيش آمدهاى شب هنگام و افسون جادوگران را از او دور ساخته است، روى آوردن بدى را از او برگردانيده از بلاها بركنار است، از آفتها پنهانست، از لغزشها نگهدارى شده و از تمام زشتكاريها مصونست. در جوانى بخويشتن دارى و نيكوكارى معروفست و در پيرى بپاكدامنى و علم و فضيلت منسوب، امر امامت پدرش باو رسيده و در زمان حيات پدرش از آن گفتار خاموش بوده، چون ايام پدرش گذشت و مقدرات و خواست خدا نسبت باو پايان يافت و اراده خدا او را بسوى محبت خود رسانيد و بپايان دورانش رسيد، او در گذشت و امر خدا پس از او بوى رسيد، خدا امر دينش را بگردن او نهاد و او را بر بندگانش حجت كرد و در بلادش سرپرست نمود و بروح خود قوتش داد و از علم خود باو داد و از بيان روشن [گفتار حق] آگاهش نمود و راز خود بدو سپرد و براى امر بزرگش (رهبرى تمام مخلوق) دعوت فرمود و فضيلت بيان علمش را باو خبر داد و براى رهبرى خلق منصوبش ساخت و بر اهل عالم حجتش نمود و مايه روشنائى اهل دين و سرپرست بندگانش كرد، او را براى امامت خلق پسنديد و راز خود بدو سپرد و بر علم خويش نگهبانش كرد و حكمتش را در او نهفت و سرپرستى دينش را از او خواست و براى امر بزرگش او را طلبيد و راههاى روشن و احكام و حدود خويش باو زنده كرد. امام هم با نور درخشان و درمان مفيد، هنگام سرگردانى نادانان و سخن آراستن اهل جدل، بعدالت قيام كرد در حالى كه با حق واضح و بيان از هر سو روشن همراه بود و براه مستقيمى كه پدران درستكارش عليهم السلام رفته بودند، گام برداشت، پس حق چنين عالمى را جز بدبخت ناديده نگيرد و جز گمراه نوميد منكرش نشود و جز دلير بر خداى جل و علا برايش كارشكنى نكند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۶۶۸
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از حسن بن محبوب، از اسحاق بن غالب، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت- در خطبهاى از خطبههاى خويش كه در آن، حال ائمّه عليهم السلام و صفات ايشان را ياد مىفرمايد- فرمود كه: «خداى عزّوجلّ به واسطه ائمّه هدى از اهل بيت پيغمبر ما، دين خويش را روشن ساخت، و پرده را از روى آن برداشت. و به سبب ايشان شارع، راه راست خود را ظاهر و هويدا گردانيد. و به ايشان چشمهاى علم نهانى خويش را گشود، و از پوشيدگى بيرون آورد (و بنابر بعضى از نسخ كافى، آن را به ايشان عطا فرمود، يا به مردم به سبب ايشان بخشيد). پس هر كه از امّت محمد صلى الله عليه و آله كه حقّ واجب امام خويش را شناسد، مزه شيرينى ايمان خود را بيابد، و افزونى صفا و مقبولى اسلام خويش را بداند؛ زيرا كه خداى تبارك و تعالى، امام را نصب فرموده كه نشانهاى باشد از براى خلق او. يعنى از براى شناختن راه خدا و او را حجّت بر اهل موادّ و جهان خويش گردانيده (بعضى گفتهاند كه: مراد از موادّ خدا، فيضهاى اوست كه از او به اهل آن مىرسد و اهل موادّ، آنانند كه ايشان را زيادتى اختصاص به فيضهاى آن جناب باشد، از صاحبان عقول خالصه. و عالم، مجموع خلائقاند؛ خواه آسمانى باشند و خواه زمينى و خواه از علويّات «۱» باشند و خواه از سفليّات، «۲» يا آنچه در تحت افلاكند، و مراد از عالِم خدا، كسى است كه او را زيادتى ارتباط و اختصاص به خداى سبحانه باشد، و ايشان صاحبان عقولاند. يا مراد، عالمى است كه صدور و وجود آن، مستند به سوى خداى سبحانه است. و بعضى گفتهاند كه مراد از اهل موادّ، عقول است كه مادههاى معرفت اويند. و مراد از جهان يا اهل آن، غير عقول است؛ زيرا كه امام، بر جميع مخلوقات حجّت است. و احتمال دادهاند كه مراد از اوّل عالم، زمانيّات و جسمانيّات و از دويم، عالم مجرّدات و روحانيّات باشد. و بعضى موادّ را جمع مودّة گرفتهاند كه به معنى دوستى است و عالم را بر غير ايشان حمل كردهاند. و بعضى دويم را عين اوّل و تفسير آن دانستهاند). و خداى تعالى امام را تاج تعظيم و توقير در پوشانيده، و او را از نور و علم خداوند جبّار پوشانيده؛ در حالتى كه كشيده مىشود به ريسمانى به سوى آسمان (يا خدا او را به آن ريسمان يا راهى از راهها به سوى آسمان مىكشد). و مواد آن نور، از امام- يا از نور او- بريده نشود (حاصل معنى، آنكه خداى تعالى راهى به عالم علوى از براى امام عليه السلام قرار مىدهد كه افاضه __________________________________________________
(۱). موجودات عالم بالا. (۲). موجودات مادى كه در عالم ماده قرار دارند.
علوم از آنجا به او مىشود؛ آناً فآناً). و كسى نتواند كه برسد به آنچه در نزد خداست، از فضل و كرامت و ثواب، مگر به جهت اسباب و طرق و ابواب مقرّره آن جناب (كه از جمله آنها، امام است) و خدا اعمال بندگان را قبول نمىفرمايد، مگر به معرفت امام، و امام داناست به آنچه بر او وارد مىشود، از امور مشتبهه (كه در هم آميخته باشد و تاريكى اشكال آن را فرا گرفته باشد، كه فرق ميان آنها بسيار دشوار باشد). و داناست به سنتهاى پيغمبر كه بسيار خفا داشته باشد (و اسرارى باشد كه كسى آن را نداند، مگر به تعليم پيغمبر يا به الهام خدا) و به فتنههايى كه امور باطله آن، شباهت به حقّ دارد. پس هميشه خداى تبارك و تعالى ايشان را از براى خلق خود بر مىگزيند از فرزندان حضرت امام حسين عليه السلام از نسل هر امامى، و ايشان را از براى اين امر بر مىگزيند، و همه خوبىها را در ايشان جمع مىكند، و به ايشان از براى بندگان خويش راضى مىگردد، و ايشان را مىپسندد، و در هر زمان كه امامى از ايشان در گذرد، از براى خلق خود امامى ديگر را از نسل آن حضرت نصب كند تا نشانه باشد آشكارا و رهنمايى روشنبخش، چون خورشيد عالم آرا و پيشوايى مستقيم در عقايد و كردار و گفتار، يا قائم به امر امامت و امّت، و تا حجّتى باشد دانا. و ايشان امامانى چنداند كه خلائق را رهنمايى مىكنند به حقّ (كه دين اسلام است) و حدود آن-/ و به حق-/ عدالت مىكنند در احكام آن، و حجّتهاى خدايند بر خلق او و داعيان اويند بر ايشان، و حافظان اويند كه مردم را از مكاره و قبايح محافظت مىكنند و ايشان را به سوى معرفت و محاسن و مصالح مىخوانند و خدا، به همين حجّت، خويش را بر خلائق تمام مىكند، و بندگان خدا به هدايت ايشان، ديندارى مىكنند، و جميع شهرها به نور ايشان روشن مىشود، و مالهاى قديمى به بركت ايشان افزون مىشود، و خدا ايشان را حيات خلائقى كه بر روى زميناند و چراغها از براى رفع تاريكى جهالت و ضلالت و كليدها از براى سخن گفتن و ستونهاى دين اسلام گردانيده، و تقديرات خدا به اين نصب در ايشان، جارى شده، در حالتى كه بر محتوم و واجب آنها- كه مستلزم حصول امضاست- قرار و استقرار دارد كه تغيير و تبديل در آن راه نيابد. پس امام، برگزيده خداست، و پسنديده او و رهنمايى است كه مخصوص است به همرازى آن جناب، و به امر خلائق قيام دارد، و ايشان، در جلب منفعت و دفع مضرّت، از او اميدوارى دارند، و خدا او را به اين برگزيده و او را بر چشم خود ساخته و آفريده (يعنى منظور نظر، تربيت آن جناب بوده و بر نگهداشتى و محافظت او، پروريده شده، در عالم ذر- كه خدا خلائق را تفريق نمود و ايشان را از صلب آدم چون مورچگان كوچك بيرون آورد-) در هنگامى كه او را آفريد، و در ميان مخلوقات، در وقتى كه او را ساخت، و حال آنكه روحى بود پيش از آنكه جسم او را خلق كند، از طرف راست عرش خويش و حكمت به او عطا شده بود در علم غيب در نزد خدا، و خدا، او را اختيار فرمود به سبب علمى كه داشت، و او را برگزيد به جهت اتّصاف او به پاكى و پاكيزگى از جميع رذائل و صفات ناپسنديده. و امام، باقى ماندهاى است از آدم عليه السلام و برگزيده، يا ذخيرهاى است از نسل نوح، و مختارى است از اولاد ابراهيم، و سلالهاى است از اسماعيل «۱»، و صفوهاى است از عترت محمد صلى الله عليه و آله «۲» و هميشه به عين عنايت خدا مراعات او، منظور است (كه او را حفظ و حراست مىفرمايد) به پرده خويش (كه عبارت است از قوّه نفسانيّه كه ميانه آن حضرت و معصيت مانع است و تعبير مىشود از آن، به عصمت). و دامهاى شيطان و لشكران او، از امام دور شده، و در آمدن موذيات كه ناگاه ضرر مىرسانند، از او دفع شده، و همچنين دميدن هر فاسقى كه بر سبيل سِحر بر چيزى مىدمد (و محتمل است كه مراد از اين فقره، محفوظ بودن امام باشد از شرّ شياطين انس؛ چنانچه فقره سابقه در باب محفوظيّتش از شياطين جنّ است، و كسبهاى بد و آنچه او را به سوى آنها كشد از او گردانيده). و از جميع عاهات و آفات مبّرا و محجوب است. «۳» و از لغزشها معصوم و از همه بدىها و زشتىها و آنچه ناشايست باشد، مصون و محفوظ باشد، و معروف باشد به بردبارى و نيكوكارى در اوايل بلوغ (كه به حدّ مردى رسد يا قريب به آن) و منسوب باشد به سوى عفّت و علم و فضل در نزد انتهاى عمرش (يا مراد از فقره اوّل، اين است كه با علوّ و شرف و غلبهاى كه دارد، حليم و بردبار باشد. و از فقره دويم، اينكه اين صفات جميله در او بر وجه كمال باشد). و امر پدرش كه عبارت از امامت است، مسند به سوى او باشد و در ايّام __________________________________________________
(۱). و سُلاله به ضم سين، در لغت، به معنى نطفه است و آنچه بيرون كشيده شود از چيزى و مراد از آن، فرزند است دراينجا. (مترجم) (۲). و صفوه، به هر سه حركت، به معنى برگزيده است و آنچه از تيرگى غشّ، صافى باشد. (مترجم) (۳). و عاهت و آفت، به يك معنى است، و آن، عبارت است از بيرون رفتن عضو از مزاج طبيعى خود. و ممكن است كهاز يكى، تمام امراض نفسانى مقصود باشد و از ديگرى، بعضى از امراض بدنى؛ چون خوره و پيسى و لنگى و امثال آن. (مترجم)
حيات پدر خويش، از سخن گفتن بر وجه استقلال از جانب خود، ساكت باشد. پس هرگاه مدّت امامت پدر بزرگوارش به سر آيد، تا آنكه تقديرات خدا، او را منتهى سازد به سوى مشيّت و خواست او و اراده خدا به حجيّت فرزند تعلّق گيرد، و منتهاى مدّت پدرش صلى الله عليه و آله برسد، پس در گذرد و از دنيا رحلت نمايد، و امر خدا بعد از وفات پدرش به سوى او منتقل شود، و خدا دين خود را به گردن او اندازد، و او را حجّت بر بندگان خود و قيّم خويش در جميع شهرها گرداند، و او را به روح خود تأييد فرمايد-/ چنانچه شرح آن بيايد- و علم خويش را به او عطا نمايد، و او را خبر دهد به فضل بيان خويش كه در ميانه حقّ و باطل چگونه تفريق بايد نمود، و اسرار و رازهاى نهان خويش را به او بسپارد، و او را چنان قرار دهد كه به سوى امر عظيم خدا كه رياست عامّه خلق و تحملّ تَعب و مشقّت آن است، شتابد، و آن جناب را اجابت كند و به زيادتى بيان علم خويش، او را خبر دهد، و او را نصب كند كه نشانه باشد از براى آفريدگانش، و او را حجّت گرداند بر مردم جهان و روشنى از براى اهل دين، و قيّم بر بندگان خويش، و به او راضى شود كه امامى باشد از براى ايشان كه راز خويش را به او سپرده، و او را حافظ علم خود ساخته، و حكمت خود را به او عطا فرموده، و او را نگاه به آن دين خود گردانيده، و او را شتابان به سوى كار بزرگ خود كرده، و راههاى راست و واجبات و حدود خويش را به او زنده گردانيده و روشن ساخته. پس آن امام بر پا شود با عدل در نزد سرگردانى اهل جهل، و تحيّر اهل جدل، به سبب و دستيارى نور ساطع (علم لامع كه به آسمان بالا مىرود)، و شفاى نافع (برهان قاطع كه سود مىدهد)، با حقّ روشنى كه بر كسى مشتبه نشود، و با بيان هر موضع كه حقّ از آن بيرون مىرود از براى قاصرين، و قيامش بر راه حقّى باشد كه راستگويان از پدرانش عليهم السلام بر آن رفتهاند. پس هيچكس حقّ اين عالم را جاهل نباشد، مگر بدبخت و او را انكار نكند، مگر گمراه و از او باز ندارد، مگر آنكه بر خداى جلّ و علا جرأت كند و از او نترسد».