روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۶۴
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن ابن ابي نجران عن عبد الله بن سنان عن ابي عبد الله ع :
الکافی جلد ۱ ش ۲۶۳ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۲۶۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۲۸۵
امام صادق (ع) فرمود در تفسير گفته خدا (۱۰۴ سوره ۶): «ابصار او را درك نكند» كه مقصود اين است كه در وهم نگنجد، آيا ملاحظه مىكنى قول او را در آيه ديگر (انعام- ۱۰۴) كه مىفرمايد: «محققا براى شما از طرف پروردگارتان بصيرتهائى آمده است» مقصود ديدن به چشم نيست «هر كه بيند براى خود ديده» مقصود ديدن به چشم نيست «و هر كه كور باشد به ضرر خودش باشد» قصد نكرده است كورى چشم را همانا مقصود احاطه وهم است، گفته شود فلانى به شعر بصير است و فلانى به فقه بصير است و فلانى به دراهم بصير است و فلانى به جامهها بصير است، خدا بزرگتر از آن است كه به چشم ديده شود.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۳۲
ابن سنان گويد: امام صادق (ع) راجع به آيه (۱۰۴ سوره ۶) ديدگان او را درنيابند، فرمود: مقصود احاطه وهم است (يعنى معنى مقصود از آيه شريفه اينست كه خدا در خاطرها نگنجد و چشم دل باو دست نيابد) مگر نمىبينى خدا چه ميفرمايد (آيه ۱۰۴ سوره انعام) از پروردگارتان بصيرتها سوى شما آمده، كه مقصود بينائى بچشم نيست (و نيز در آيه ۱۰۴ سوره ۶) فرمايد هر كه بينا شد بسود خودش باشد كه مقصود بينائى بچشم نيست، (سپس فرمايد) و هر كه كور گشت بزيان خودش باشد، كه مقصود كورى چشم نيست، همانا مقصود احاطه و هم است چنان كه ميگويند فلانى بشعر بيناست و فلانى بفقه بيناست و فلانى بسكه پول بيناست و فلانى بلباس بيناست، خدا بزرگوارتر از اينست كه بچشم ديده شود. (خلاصه اينكه چون ديدن خدا بچشم محالست و هيچ كس خيال آن را نميكند آيه شريفه آن را نفى نكرده است تا از قبيل توضيح واضح باشد بلكه مقصود از آيه شريفه احاطه وهم است بخدا و گنجيدن كنه ذات در خاطر انسان كه چون توهم اين معنى ممكن است آيه شريفه آن را نفى نموده.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۳۱۹
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از ابن ابى نجران، از عبداللَّه بن سِنان، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است در فرموده خداى تعالى «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ» كه آن حضرت فرمود كه: «وهم و خيال او را احاطه نمىكند». و فرمود: «آيا نظر نمىكنى به سوى فرموده آن جناب «قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ» «۳»، يعنى: «به حقيقت كه آمد __________________________________________________
(۳). انعام، ۱۰۴. و شما را بينايىها و آنچه موجب بينايى و دانش شما است از نشانههاى روشن و دلايل ظاهره از جانب پروردگار شما» كه مقصود خدا، ديدن به چشمها نيست (چه در بصيرت و بينايى از براى نفس ناطقه، چون بصر و چشم است از براى بدن. پس آنكه گفته كه وضوح دلايل بر وجهى است كه گويا قوه باصره آن را مىتواند ديد، درست نديده) «فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ»، يعنى:
پس هر كه بينا شود پس از براى نفس اوست» (يعنى: منفعت بينايى به خودش عائد گردد). و حضرت فرمود كه: «مقصود خدا، ديدن به چشم خويش نيست «وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها»، يعنى: و هر كه نابينا شود، پس بر آن است يعنى ضرر و وبال نابينايى است كه از براى نفس اوست». و نيز حضرت فرمود كه: «مقصود خدا، كورى چشمها نيست، بلكه نابينايى در مقابل بينايى است كه از براى نفس است». و فرمود: «جز اين نيست كه مقصود خدا از آيه، اين است كه وهم و خيال به او احاطه نمىكند، چنانكه مىگويند كه فلانى بيناست به شعر، و فلانى بيناست به فقه، و فلانى بيناست به درمها، و فلانى بيناست به جاها؛ چه معلوم است كه مراد اين نيست كه ايشان، شعر و فقه و درم و جامه را مىبيند (بلكه مقصود اين است كه در اينها مهارت دارند، و احوال اينها را خوب مىدانند، و در آن، صاحبان سررشتهاند) و خدا، از اين بزرگتر است كه به چشم سر ديده شود» (و مقصود حضرت، اين است كه مرئى نشدن خدا، امرى است بديهى كه احتياج به بيان و ردّ آن كس كه خلاف آن را گمان كرده، نيست. و اما ادراك آن جناب به وهم و خيال، گاه هست كه از براى عوام محلّ شبهه شود و احتمال دارد كه مراد، اين باشد كه هر گاه ادراك آن جناب، به عقل ميسر نشود، و به چشم سر به طريق اولى ميسر نخواهد شد).